1403/08/16
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: اوامر/صیغۀ امر /مفاد سائر واژگان دالّ بر طلب/ مفاد تعبیر «ینبغی» و «لا ینبغی»
بحث پیرامون مفاد تعبیر «ینبغی» و «لا ینبغی» است که گاهی به صورت مثبت و گاهی به صورت منفیّ به کار میرود.
این تعبیر در 6 آیه از آیات قرآن، به کار رفته است که همگی، به صورت منفیّ هستند.
در برخی موارد روشن است که مقصود از این تعبیر، امکان تکوینی شیء است، همچون:
سورۀ مبارکۀ يس، آیۀ 40 ﴿لاَ الشَّمْسُ يَنْبَغي لَها أَنْ تُدْرِكَ الْقَمَرَ وَ لاَ اللَّيْلُ سابِقُ النَّهارِ وَ كُلٌّ في فَلَكٍ يَسْبَحُونَ﴾. بیگمان مقصود از «ینبغی» در این آیه، عدم امکان تکوینی است. محقق خوئی در اینجا، «لا ینبغی» را «لا یتیسّر» معنا کردهاند؛ یعنی «لا یمکن للشمس أن تدرک القمر و لا اللیل سابق النّهار». حال پیرامون صحت و سقم فرمایش ایشان در آینده نکتهای را گوشزد خواهیم نمود.
و در برخی موارد نیز، هم احتمال نظارتش به جنبۀ تکوینی وجود دارد و هم احتمال نظارتش به جنبۀ تشریعی؛ همچون:
سورۀ مبارۀ مريم، آیۀ 92 ﴿وَ ما يَنْبَغي لِلرَّحْمنِ أَنْ يَتَّخِذَ وَلَداً﴾. در این آیه، هم احتمال نظارت به عدم امکان تکوینی وجود دارد و هم احتمال نظارت به عدم جواز تشریعی. بنابراین ممکن است آیۀ شریفه ناظر بدین نکته باشد که برای خداوند ممکن نیست فرزندی اتّخاذ کند؛ و ممکن است ناظر به یک نکتۀ ارزشی باشد مبنی بر آنکه برای خداوند جائز نیست فرزندی اتّخاذ کند. گویا بر خدا حرام است و نباید چنین کاری بکند. به سخن دیگر، هم احتمال دارد به معنای «نمیشود» باشد و هم احتمال دارد به معنای «نباید» باشد.
در هر صورت، تمام وارد کاربست این تعبیر در قرآن کریم، خواه به جنبۀ تکوینی ناظر باشد و خواه به جنبۀ تشریعی، ناظر به عدم تحقّق شیء است و چیزی شبیه حرمت است. البته این احتمال نیز وجود دارد که مفاد اصلی این تعبیر،جنبۀ تشریعی آن باشد به طوری که موارد کاربرد آن در جنبۀ تکوینی نیز، از باب استعاره و تشبیه به جنبۀ تشریعی باشد. به سخن دیگر، احتمال دارد مفاد اصلی «لا ینبغی»، «نباید» باشد و در موارد نظارتش به جنبۀ تکوینی نیز، از باب تشبیه و استعاره از مفهوم «نباید» استفاده شده باشد.
مورد دیگری که هر دو احتمال در موردش وجود دارد، سورۀ مبارکۀ الفرقان، آیۀ 18 است ﴿قالُوا سُبْحانَكَ ما كانَ يَنْبَغي لَنا أَنْ نَتَّخِذَ مِنْ دُونِكَ مِنْ أَوْلِياءَ وَ لكِنْ مَتَّعْتَهُمْ وَ آباءَهُمْ حَتَّى نَسُوا الذِّكْرَ وَ كانُوا قَوْماً بُوراً﴾. این آیه میتواند به معنای «نمیتوانیم اولیائی جز تو را برگزینیم» باشد و میتواند به معنای «نباید اولیائی جز را تو برگزینیم» باشد. هر یک از این دو احتمال صحیح باشد، جنبۀ تحریمی دارد یعنی چیزی که تحقّق ندارد یا حرام است.
سورۀ مبارکۀ الشعراء، آیۀ 211 ﴿ما أَغْنى عَنْهُمْ ما كانُوا يُمَتَّعُون *وَ ما أَهْلَكْنا مِنْ قَرْيَةٍ إِلاَّ لَها مُنْذِرُون *ذِكْرى وَ ما كُنَّا ظالِمين * وَ ما تَنَزَّلَتْ بِهِ الشَّياطين * وَ ما يَنْبَغي لَهُمْ وَ ما يَسْتَطيعُونَ﴾. در این آیه نیز هر دو احتمال وجود دارد.
شاگرد: آیا نمیتوان گفت ازآنرو که «یستطیعون» به جنبۀ تکوینی ناظر است، ظهور «ما ینبغی» در جنبۀ تشریعی است، چون ظهور عطف در تغایر متعاطفین است؟
استاد: خیر؛ اگر هر دو به جنبۀ تکوینی ناظر باشند نیز تغایر وجود دارد. «فلان چیز ممکن نیست، در نتیجه استطاعت آن را ندارند». استطاعت نتیجۀ عدم امکان است و همین مقدار تغایر کفایت میکند.
سورۀ مبارکۀ یس، آیۀ 69 ﴿وَ ما عَلَّمْناهُ الشِّعْرَ وَ ما يَنْبَغي لَهُ إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِكْرٌ وَ قُرْآنٌ مُبينٌ﴾. شاید ضمیر «ینبغی» به تعلیم شعر به پیغمبر بازگردد؛ یعنی تعلیم شعر به پیغمبر، برای او شایسته و مناسب نیست چون اگر به او شعر بیاموزیم، افراد تصوّر میکنند شاعر است و رسول نیست. تعلیم شعر سبب میشود مردم از رسول بودنش غافل شوند.
سورۀ مبارکۀ ص، آیۀ35 ﴿قالَ رَبِّ اغْفِرْ لي وَ هَبْ لي مُلْكاً لا يَنْبَغي لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدي إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهَّاب﴾. این سخن حضرت سلیمان علی نبینا و آله و علیه السلام است و ظاهراً «لا ینبغی لأحد من بعدی» ناظر جنبۀ تکوینی است نه جنبۀ تحریم؛ یعنی «لا یمکن و لا یتیسّر لأحد من بعدی».
همۀ اینها جنبۀ تحریمی و شبه تحریمی دارند. مقصودمان از تحریم، اعم از تحریم تشریعی و تکوینی است که به معنای عدم امکان است.
البته همانطور که گفتیم، احتمال دارد هر دو معنا اصلی باشند و احتمال دارد یک معنا، اصلی باشد و معنای دیگر به آن تشبیه شده باشد. محتمل است معنای اصلیِ «لا ینبغی»، عدم جواز تشریعی باشد، ولی «لا ینبغی» آنگاه که در موارد عدم امکان تکوینی به کار میرود نیز از باب تشبیه به عدم جواز تشریعی باشد.
شاگرد: در معنای تحریم یا در مورد تحریم؟
استاد: همۀ اینها در مورد تحریم به کار رفته است ولی ممکن است بگوییم مستعملفیه در تمام اینها، عدم جواز تشریعی است به طوری که در موارد عدم امکان تکوینی نیز، ادعای عدم جواز تشریعی شده است. شیئی که غیر ممکن است را میتوان ادعائاً غیر جائز شمرد. از جهت ادبی هر دو احتمال، قابل التزام است.
حتّی ممکن است بر عکس باشد، یعنی معنای اصلیاش عدم امکان تکوینی باشد، به طوری که در موارد عدم جواز تشریعی، ادعای عدم امکان تکوینی و تشبیه به آن مطرح باشد. لحن محقق خوئی همین مطلب را اقتضا میکند که «لا ینبغی» به معنای «لا یتیسّر» و «لا یمکن» باشد و موارد عدم جواز تشریعی، بدان تشبیه شده باشد. خود ما نیز، گاهی در مقام بیان عدم جواز تشریعی، از تعابیری همچون «نمیشود» و «نمیتوان» استفاده میکنیم. برای مثال، وقتی گفته میشود «شخص مُحرِم، نمیتواند محرّمات احرام را انجام دهد» مقصود از «نمیتواند» عدم جواز تشریعی است، هر چند معنای اصلی «نمیتواند»، عدم توانایی تکوینی است.
شخصی گفته بود، «یعنی اعضاء و جوارح این شخص از کار میافتد؟»؛ این پرسش بدان جهت است که مفاد اصلی «نمیتواند» عدم توانایی تکوینی است.
اینک قصد نداریم هیچیک از این احتمالات را تثبیت کنیم. به هنگام بررسی استعمالات روایی، شاید مطلب قدری روشنتر شود.
فرصت نشد این دو تعبیر را در روایات به شکل کامل مورد جستوجو قرار دهیم. به خواست خدا در جلسۀ آینده جستوجو در روایات را کامل نموده و نتیجۀ بحث را ذکر خواهیم کرد.
بر اساس آن مقدار جستوجویی که تا کنون انجام شد، به نظر میرسد باید استعمالات «ینبغی» را از استعمالات «لا ینبغی» جدا کنیم. ممکن است مفاد استعمالات این دو تعبیر با یکدیگر متفاوت باشد. اگر چنین شد نیازمند تحلیل تفاوت میان این دو واژه هستیم همچنانکه تفاوت میان «یحبّ الله» و «لا یحبّ الله» را تحلیل نمودیم. اگر «ینبغی» و «لا ینبغی» نقیضان نباشند، بلکه ضدّانی باشند که ثالث دارند، به توجیه ادبی این مطلب نیازمند خواهیم بود.
تقریباً روشن است که شمار زیادی استعمالات «ینبغی» در مورد مستحبّات است. اینک به برخی موارد استعمال این تعبیر اشاره میکنیم.
الأصول الستة عشر (ط - دار الشبستري)، ص72: إِذَا تَوَضَّأَ أَحَدُكُمْ أَوْ أَكَلَ أَوْ شَرِبَ أَوْ لَبِسَ ثَوْباً وَ كُلَّ شَيْءٍ يَصْنَعُ يَنْبَغِي أَنْ يُسَمِّيَ عَلَيْهِ فَإِنْ هُوَ لَمْ يَفْعَلْ كَانَ الشَّيْطَانُ فِيهِ شَرِيكاً.. بیگمان بسم الله گفتن برای هر کار، مستحبّ است نه واجب.
مسائل علي بن جعفر، ص183، ح354: وَ سَأَلْتُهُ عَنِ الرَّجُلِ الْجُنُبِ هَلْ يُجْزِيهِ مِنْ غُسْلِ الْجَنَابَةِ أَنْ يَقُومَ فِي الْمَطَرِ حَتَّى يَسِيلَ رَأْسَهُ وَ جَسَدَهُ وَ هُوَ يَقْدِرُ عَلَى الْمَاءِ سِوَى ذَلِكَ قَالَ إِنْ كَانَ يَغْسِلُهُ كَمَا يَغْتَسِلُ بِالْمَاءِ أَجْزَأَهُ ذَلِكَ إِلَّا أَنَّهُ يَنْبَغِي لَهُ أَنْ يَتَمَضْمَضَ وَ يَسْتَنْشِقَ وَ يُمِرَّ يَدَهُ عَلَى مَا نَالَتْ مِنْ جَسَدِه. پرسش سائل آن است که آیا شخص جنب میتواند به جای غسل ترتیبی یا ارتماسی عادی، به هنگام نزول باران، زیر باران برود و بدین شکل غسل کند؟ حضرت میفرماید: اگر همچون غسل با آب، زیر باران نیز بدنش شسته شود، کفایت میکند الا اینکه سزاوار است مضمضه و استنشاق و دیگر مستحبّات را انجام دهد چون مضمضه و استنشاق و دست کشیدن بر آن مواضعی که دست میرسد، با باران تحقق نمییابد لذا این کارها را جداگانه انجام بدهد. پس «ینبغی» در این روایت نیز به مستحبّات تعلّق گرفته است.
گفتنی است، در مِنی، بارانهای بسیار شدیدی میبارد به طوری که گویی از آسمان سیل میآید. اینگونه بارانها را به خصوص در مکّه زیاد دیدهایم. خداوند سلامت بدارد داماد ما، آقای جزمهای را. ما در مسجد خیف بودیم. ظهر روز دوازدهم که حجاج ایرانی رفته بودند و ما آنجا مانده بودیم، صدای وحشتناک باران از بالای مسجد خیف به گوش میرسید. به آقای جزمهای گفتم این صدای چیست؟ ایشان گفت پس از آنکه حجّاج از اینجا میروند، اینها با شلنگهای فشارقوی سقفهای مسجد خیف را میشویند. صدای باران آنقدر شدید بود که آقای جزمهای تصوّر کرده بود اینها با شلنگ فشارقوی مشغول شستوشوی سقف هستند. و همان روز که ما آمدیم، اخوی ما حاج آقا محمّد در چادر بود و فاصلۀ میان چادرها حدوداً یک متر بود. میگفت من از یک چادر خارج شدم و به چادر کناری رفتم، و در این فاصلۀ یک متری، باران به قدری شدید بود که کلّ بدنم خیس شد به طوری که گویی داخل استخر افتادهام.
مقصود آنکه، سؤال سائل در روایت پیشگفته، سؤال بیوجهی نیست چون امکان شستوشوی کامل بدن زیر باران وجود دارد.
مورد دیگر، در نوادر منسوب به احمد بن محمد بن عیسی الاشعری است که در حقیقت برای حسین بن سعید میباشد، ص24، ح13: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع لَيْسَ الصَّوْمُ مِنَ الطَّعَامِ وَ الشَّرَابِ وَ الْإِنْسَانُ يَنْبَغِي لَهُ أَنْ يَحْفَظَ لِسَانَهُ وَ جَارِحَتَهُ وَ جَمِيعَ أَعْضَائِهِ مِنْ قَوْلِ اللَّغْوِ وَ الْبَاطِلِ فِي شَهْرِ رَمَضَانَ وَ غَيْرِهِ يَعْنِي إِذَا كَانَ صَائِماً فِي غَيْرِه.
کوتاهسخن آنکه، موارد کاربرد «ینبغی» در مستحبّات فراوان است. شاید موارد روشنتری در روایات باشد که پس از انجام جستوجوی کامل، آنها را ذکر خواهیم کرد.
ولی این تعبیر گاهی به فعل واجب نیز تعلّق گرفته است که من دو مورد را یادداشت کردم.
مورد یکم، در مسائل علی بن جعفر ص144، ح173 است که در آن، سائل از امام علیه السلام از رفتارهایی از امامان علیهم السلام سؤال میکند که این رفتارها بر خلاف آن چیزی است که به دیگران دستور میدهند. حضرت در پاسخ میفرمایند: َ أَحَلَّتْهَا آيَةٌ وَ حَرَّمَتْهَا آيَةٌ سپس راوی میگوید: قُلْتُ هَلْ يَصْلُحُ إِلَّا بِأَنَّ إِحْدَاهُمَا مَنْسُوخَةٌ أَمْ هُمَا مُحْكَمَتَانِ يَنْبَغِي أَنْ نَعْمَلَ بِهِمَا؟ راوی میگوید این دو آیهای که یکی حرام کرده و دیگری حلال، آیا یکی ناسخ دیگری است یا هر دو محکم هستند و «ینبغی ان نعمل بهما»؟ در اینجا «ینبغی» به فعل واجب تعلق گرفته است چون عمل به محکمات واجب است نه مستحبّ.
مورد دومی که تعلّقش به فعل واجب قدری روشنتر است، روایتی است که در نوادر منسوب به احمد بن محمد بن عیسی الاشعری ص27 ح18 آمده است که البته گفتیم این کتاب، در اصل برای حسین بن سعید است: َ لَا يَمِينَ فِي مَعْصِيَةِ اللَّهِ (یعنی یمین در معصیت خدا منعقد نمیشود و باطل است) إِنَّمَا الْيَمِينُ الْوَاجِبَةُ الَّتِي يَنْبَغِي لِصَاحِبِهَا أَنْ يَفِيَ بِهَا مَا جَعَلَ اللَّهُ عَلَيْه تا آخر روایت. پیرامون این روایت نکتهای وجود دارد که باید مورد توجه قرار گیرد.
اولاً «ینبغی» به فعل واجب تعلّق گرفته است و مراد از «ینبغی»، «باید» است؛ ولی چنین نیست که «ینبغی» مرادف وجوب باشد. «ینبغی» از جهت مفهوم با «یجب» متفاوت است چون تعبیر «ینبغی» را در مقابل «الیمین الواجبة» قرار داده است. ظاهراً مقصود از «الیمین الواجبة» وجوب مصطلح است و مقصود از «ینبغی» معنایی است که با وجوب، ملازم است. سپس در پایان میفرماید: فَهَذَا الْوَاجِبُ عَلَى صَاحِبِه، يَنْبَغِي لَهُ أَنْ يَفِيَ بِه. در لغت، «واجب» به معنای «ثابت» دانسته شده است. بدین ترتیب ممکن است شخصی بگوید «الیمین الواجبة» در آغاز عبارت، به معنای «الیمین الثابتة» است؛ ولی در پایان عبارت که «وجب» با «علی» متعدّی شده، به معنای «ثبت علی» میباشد که وجوب مصطلح از آن قابل استفاده است. پس در پایان روایت که تعبیر «الواجب علی صاحبه» با «علی» متعدّی شده، وجوب مصطلح را افاده میکند و در ادامه میگوید «ینبغی له ان یفی له».
شاگرد: عبارت روایت چنین است: ً فَقَالَ لِلَّهِ عَلَيَّ كَذَا وَ كَذَا شُكْراً فَهَذَا الْوَاجِبُ عَلَى صَاحِبِهِ يَنْبَغِي لَهُ أَنْ يَفِيَ بِه. آیا تعبیر «شکراً» تأثیری در بحث ندارد؟
استاد: خیر؛ یمین گاهی، یمین شکر است، و گاهی یمین زجر است. این مطالب به بحث ما ارتباطی ندارد؛ چون به هر حال، یمین شکر نیز وجوب وفاء دارد.
شبیه این در صفحۀ181، رقم448 وارد شده است. در همین مضمون لَيْسَ مِنْ شَيْءٍ هُوَ لِلَّهِ طَاعَةٌ يَجْعَلُهُ الرَّجُلُ عَلَيْهِ إِلَّا أَنَّهُ يَنْبَغِي لَهُ أَنْ يَفِيَ بِهِ إِلَى طَاعَةٍ وَ لَيْسَ مِنْ رَجُلٍ جَعَلَ لِلَّهِ عَلَيْهِ شَيْئاً فِي مَعْصِيَةِ اللَّهِ إِلَّا أَنَّهُ يَنْبَغِي لَهُ أَنْ يَتْرُكَهَا إِلَى طَاعَةِ الله.
ولی در برخی روایات، ظاهراً «ینبغی» به حکم وضعی ناظر است.
در مسائل علی بن جعفر، ص282، ح712 چنین آمده است: سَأَلْتُهُ عَنِ الطَّلَاقِ وَ مَا حَدُّهُ وَ كَيْفَ يَنْبَغِي لِلرَّجُلِ أَنْ يُطَلِّقَ ... . در این روایت، «کیف ینبغی» به معنای آن است که طلاق، باید چگونه انجام شود تا وضعاً صحیح باشد؟ حضرت در پاسخ میفرماید: السُّنَّةُ أَنْ يُطَلِّقَ عِنْدَ الطُّهْرِ وَاحِدَةً ... . گفتنی است، در میان عامّه بحثی وجود دارد مبنی بر آنکه خداوند در آیۀ شریفۀ ﴿وَ أَحْصُوا الْعِدَّةَ﴾[1] دستور داده است که طلاق باید در ایّام طُهر واقع شود. بسیاری از اهل سنّت، این دستور را صرفاً حکم تکلیفی دانستهاند، در نتیجه وقوع طلاق در ایام حیض را، به لحاظ حکم وضعی، سبب بطلان طلاق ندانستهاند. اینان باور دارند، هر دو گونۀ طلاق، _که آن را طلاق سنّت و طلاق بدعت مینامند_ به لحاظ حکم وضعی صحیح هستند هر چند طلاق بدعت، از جهت تکلیفی حرام است. اهل بیت علیهم السلام نیز، در روایات به شدّت بر این نکته پای فشردهاند که طلاق بدعت، از جهت وضعی، باطل است و وقوع طلاق به گونۀ طلاق سنّت، شرط صحّت طلاق است. در این روایت نیز «ینبغی» به حکم وضعی ناظر است و این مطلب، از سائر روایت به شکل روشن قابل استفاده است. طلاق بدعت اقسامی دارد؛ طلاقی که در حیض باشد، طلاق بدعت است؛ طلاقی که در طهر مواقعه باشد، طلاق بدعت است. اگر هر یک از شرائطی که برای صحّت طلاق وجود دارد، رعایت نشود، طلاق باطل است. «کیف ینبغی للرجل ان یطلّق» یعنی اشخاص چگونه باید طلاق بدهند تا طلاقشان به لحاظ حکم وضعی، صحیح باشد؟ در این روایت، «ینبغی» ناظر به حکم وضعی است.
«لا ینبغی» نیز در شمار زیادی از روایات به کار رفته است که به شکل روشن استفاده میشود این واژه، در مقام تحریم و فساد و مانند آن به کار میرود. ادامۀ استعمالات روایی را در جلسۀ آینده دنبال خواهیم نمود.
آیت الله والد در این خصوص نکتهای را گوشزد نمودهاند که اینک آن را ذکر نموده و توضیحش را به جلسۀ آینده موکول میکنیم. ایشان میفرمودند «ینبغی» به معنای آن است که قانون و قاعده چنین است و تناسبات حکم و موضوع در هر مورد، اقتضا میکند قاعده و قانون مرتبط با آن مورد، به چه شکل باشد.
اگر در مقام بیان قاعده و قانون عالم تکوین، از تعبیر «لا ینبغی» استفاده کنیم، معنایش عدم امکان است. وقتی میگوییم «فلان مطلب، خلاف قاعدۀ تکوین است» معنایش عدم امکان تکوینی آن شیء است.
امّا گاهی در مقام بیان قاعده و قانون عالم تشریع، از این تعبیر استفاده میکنیم.
در تشریعیات، چنانچه از قاعده و قانون عبادیّات سخن بگوییم، باید مستحبّ باشد و ممکن است واجب نباشد؛ چنانچه به هنگام پرسش از جواز و عدم جواز، بگوییم «قاعدهاش چنین است»، یعنی جائز است و اگر بگوییم «قاعدهاش چنین نیست»، یعنی حرام است؛ چنانچه در فضای احکام وضعی، بگوییم «قاعدهاش چنین است»، یعنی صحیح است و اگر بگوییم «قاعدهاش چنین نیست»، یعنی باطل است.
این مطلب، توضیح بیشتری دارد که دوستان را به مراجعه به آن دعوت میکنیم. در کلاس راهنما، کلمات فقیهان پس از مرحوم وحید بهبهانی در بیان مفاد «ینبغی» و «لا ینبغی» را دنبال کنید و آنان که نکتۀ خاصی در تحلیل «ینبغی» و «لا ینبغی» دارند را در نظر داشته باشید. آنان که با استفاده از این تعابیر، فتوا دادهاند را کاری نداریم بلکه آنان که به تحلیل مفاد این تعبیرات پرداختهاند را در نظر داریم. اگر دلیل بر کراهت دانستهاند وجهش چه بوده است؟ این مطلب در کلمات آیت الله والد نیز مکرّر مطرح شده است.