1403/07/29
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: اوامر/ صیغۀ امر/ مفاد صیغۀ امر/ تحلیل مفاد اوامر ارشادی و اخبار به داعی انشاء
تحلیل مفاد اوامر ارشادی
بحث پیرامون نحوۀ استعمال اوامر ارشادی بود. چکیدۀ مطالبی که در جلسات گذشته مطرح شد، از این قرار است:
مستعملفیه اوامر ارشادی، همان معنایی است که سائر اوامر در آن استعمال میشوند. بدین ترتیب، اگر گفتیم مستعملفیه صیغۀ امر، طلب انشائی یا همان انشای طلب است، اوامر ارشادی نیز در همین معنا استعمال میشوند. همچنین اگر کسی مفاد صیغۀ امر را نسبت بعثیه، نسبت طلبیه یا هر معنای دیگر بداند، باید مراد استعمالی از اوامر ارشادی را نیز همان بداند.
در نقطۀ مقابل شاید مشهور اصولیان، مفاد امر ارشادی را اِخبار دانستهاند.
بدین مناسبت یک شاهد وجدانی بر درستی ادعای خود و نادرستی ادعای سائر آقایان ذکر کردیم مبنی بر آنکه اگر مفاد امر ارشادی، همان اِخبار باشد، لازمهاش آن است که بتوانیم امر ارشادی را به خصوص عاجز متوجه کنیم و یا به شمولش نسبت به عاجز تصریح نمائیم و حالآنکه بالوجدان نمیتوان چنین کرد. عرفاً نمیتوان گفت: «ایّها العاجز عن السورة، إقرأ السورة فی صلاتک» همچنین نمیتوان گفت: «إقرأ السورة فی صلاتک، سواء کنت قادراً علیها أم عاجزاً عنها».
این در حالی است که اِخبار از جزئیت میتواند برای خصوص عاجز بیان شود و یا به شمولش نسبت به عاجز تصریح شود؛ «ایّها العاجز عن السورة، السورة جزءٌ فی الصلاة» یا «السورة جزءٌ فی الصلاة، سواء کنت قادراً علیها أم عاجزاً عنها». این تفاوت، گویای آن است که مفاد امر ارشادی، اِخبار نیست.
اشکال و جواب
در اینجا ممکن است اشکالی مطرح شود مبنی بر آنکه این سخن تنها در صورتی صحیح است که مفاد صیغۀ امر را بعث خارجی بدانیم؛ ولی به باور ما، مفاد صیغۀ امر، انشای بعث یا همان بعث انشائی است نه بعث خارجی.
توضیح آنکه، اگر مفاد صیغۀ امر را بعث خارجی دانستیم، شمولش نسبت به عاجز با اشکال مواجه میشود چون عاجز قابلیّت بعث خارجی را ندارد. ولی اگر مفاد صیغۀ امر را بعث انشائی دانستیم، و این نکته را افزودیم که مراد استعمالی از صیغۀ امر در تمام موارد یکسان است، خواه با هدف طلب حقیقی باشد و خواه با هدف تعجیز و مانند آن، صیغۀ امر را به گونهای معنا کردهایم که قابلیت شمول نسبت به عاجز را دارا خواهد بود.
برای مثال، آنگاه که با هدف تعجیز یا تمسخر مخاطب گفته میشود «طِر الی السماء»، مفاد صیغۀ امر انشای طلب است که با هدف تعجیز یا تمسخر مخاطب صورت گرفته است. در اینجا مخاطب، شخصی است که از طیران عاجز است، با این حال صیغۀ امر متوجه او شده است.
مقصود آنکه، به باور ما، مراد استعمالی از صیغۀ امر، معنایی است که در موارد تعجیز و تمسخر و مانند آن نیز وجود دارد، پس ما صیغۀ امر را به گونهای معنا کردیم که شمولش نسبت به عاجز مشکلی نداشته باشد. این مطلب، با شاهد وجدانی پیشگفته سازگاری ندارد چون شاهد وجدانی ما مبتنی بر این بود که شمول صیغۀ امر نسبت به عاجز صحیح نیست.
امّا این اشکال وارد نیست و دیدگاه ما در مفاد صیغۀ امر با شاهد وجدانی پیشگفته، تنافی ندارد.
توضیح آنکه، ما گفتیم مفاد صیغۀ امر، طلب انشائی است و در توضیح آن گفتیم، مقصود از طلب انشائی، ادعای طلب است و ادعای طلب نیز عرفاً نمیتواند عاجز را شامل شود. یعنی همانطور که بعث خارجی نسبت به عاجز عرفی نیست، ادعای بعث و تحریک نیز در مورد آن عرفی نیست. گویا ادعای طلب، همراه با ادعای قدرت در مخاطب است. در مثال «طِر الی السماء» نیز، وقتی شخص عاجز را مخاطب قرار داده و با هدف تمسخر وی میگوییم «به آسمان بپر» گویا ادعای قدرتش را مطرح نموده و همین نکته را دستمایۀ تمسخر وی قرار میدهیم.
به سخن دیگر، در مقام استعمال، به کار بردن دو ادعای متناقض عرفی نیست. از یک سو، لازمۀ ادعای طلب، ادعای قدرت است؛ و از سوی دیگر، نسبت به عاجز، ادعای عجز نموده یا حقیقتاً از عجزش خبر میدهیم. مقصود آنکه، در ظرف عجز، ادعای قدرت نیز عرفیّت ندارد.
مقصودمان نامعقول بودن این ادعا نیست. این امور اشکال عقلی ندارند بلکه اشکال عرفی دارند. تناسبات میان حکم و موضوع، چنین اقتضایی دارد. یا به تعبیر محقق خراسانی در بحث مجاز، چنین ادعایی قبول طبع ندارد.
با عنایت به نکات یادشده، قصد داریم بر این نکته تأکید کنیم که امر به عُصات مشکلی ندارد؛ چون امر به عُصات نیز همچون سائر اوامر، به معنای ادعای طلب است؛ تفاوت امر به عُصات و امر به غیر عُصات در مفاد خود امر نیست بلکه در انگیزۀ آمر است. انگیزۀ آمر در امر به عُصات اتمام حجّت است و در امر به غیر عُصات بعث و تحریک خارجی است.
شاگرد: محقق همدانی فرمودند «إقرأ السورة فی صلاتک» در حقیقت به معنای «إذا أردت الصلاة الصحیحة، فاقرأ السورة فی صلاتک» یا «أیها المرید للصلاة الصحیحة، إقرأ السورة فی صلاتک» است. پرسش آن است که طبق تحلیل ایشان که شما نیز آن را پذیرفتید، امر ارشادی در حقیقت جزای شرط محذوف است و یا مخاطبش خصوص شخصی است که ارادۀ انجام عمل صحیح را دارد؛ لازمۀ این تحلیل آن است که امر ارشادی شامل عصات نشود چون شخص عاصی، ارادۀ انجام عمل صحیح را ندارد.
استاد: میتوان ملتزم شد که امر ارشادی شامل عصات نمیشود. دو بحث باید از یکدیگر تفکیک شود. یک بحث، آن است که مفاد مستقیم امر ارشادی چیست؟ پاسخ، همان است که محقق همدانی فرمودند در نتیجه مدلول مستقیم امر ارشادی، عصات را شامل نمیشود. بحث دیگر آن است که آیا در ورای این مراد استعمالی، مراد تفهیمی دیگری وجود دارد که عصات را شامل شود؟ پاسخ مثبت است.
یعنی شبیه همان مطلبی که از آیت الله والد نقل نمودیم، در اینجا قابل ذکر است. مدلول مستقیم امر ارشادی چنین است: «ای کسی که میخواهی عمل صحیح انجام دهی، در نمازت سوره بخوان»؛ ولی چرا این شخص باید در نمازش سوره بخواند؟ چون سوره جزء نماز است و این جزئیت، به ضمیمۀ تناسبات میان حکم و موضوع، میتواند عاجز را نیز شامل شود. در این قضیه، تحریکی که صورت گرفته فقط متوجه شخص قادر است، ولی در ورای این تحریک، یک درک عرفی وجود دارد که شخص عاجز را نیز در بر میگیرد.
همین نکته در مورد عاصی و غیر عاصی نیز وجود دارد. یعنی تحریکی که مدلول مستقیم کلام است، به شخص غیر عاصی اختصاص دارد، ولی در ورای این مدلول استعمالی، یک مدلول تفهیمی وجود دارد که عاصی را نیز در بر میگیرد. امر ارشادی در مقام تحریک است، ولی چرا به سوره تحریک کرده است؟ چون سوره جزء نماز است و در این جزئیت بین عاصی و غیر عاصی تفاوتی وجود ندارد.
شاگرد: انسان بالوجدان احساس میکند امر ارشادی، مستقیماً شخص عاصی را نیز در بر میگیرد، نه آنکه شمولش نسبت به شخص عاصی، مدلول غیر مستقیم کلام باشد. برای مثال، آنگاه که خداوند متعال میفرماید: ارْكَعُوا مَعَ الرَّاكِعين[1] بالوجدان احساس میشود صیغۀ امر، عصات را نیز همچون غیر عصات شامل میشود و عصات نیز با همین خطاب، مکلف هستند.
استاد: این ادعا صحیح نیست. شاهد وجدانی بر نادرستی این ادعا، آن است که نمیتوان گفت: «ای کسی که عاصی هستی و این کار را انجام نمیدهی، این کار را انجام بده».
شاگرد: مگر جز آن است که خداوند خصوص فرعون را مخاطب قرار داده و وی را امر نموده است، با این که میدانسته فرعون عاصی است؟!
استاد: بله خداوند میداند فرعون عصیان میکند ولی گویی علم خود را نادیده گرفته و سپس امر میکند. بحث کنونی پیرامون جنبۀ استعمالی امر است. آیا میتوان در مقام استعمال، با تصریح به عاصی بودن مخاطب، وی را امر کرد؟ پاسخ منفی است. نمیتوان گفت: «ای کسی که نماز نمیخوانی، نماز بخوان». این عرفی نیست.
شاگرد: جایی که به عاصی بودن مخاطب تصریح نمیکنیم ولی میدانیم عاصی است، را چگونه تحلیل میکنید؟ بالوجدان احساس میشود خطاب امر، شخصی را که میدانیم عاصی است شامل میشود.
استاد: بین جایی که به عاصی بودن مخاطب تصریح شود و جایی که صرفاً بدانیم عاصی است، فرق است. آنگاه که صرفاً به عاصی بودن مخاطب علم داریم ولی به آن تصریح نمیکنیم، میخواهیم عاصی بودنش را نادیده بیانگاریم.
شاگرد: بنابراین باید گفت امر ارشادی، به لحاظ مدلول مطابقی عصات را شامل میشود با این توضیح که عاصی بودن مخاطب را نادیده انگاشتهایم؛ در هر صورت شمولش نسبت به عصات، به مدلول مطابقی است نه مدلول التزامی.
استاد: بله، همینطور است؛ ولی قصد داریم بر این نکته تأکید کنیم که این تحلیل، با فرمایش محقق همدانی منافاتی ندارد. به هر حال امر ارشادی در مقام تحریک است نه آنکه به معنای اِخبار باشد، چون اگر به معنای اِخبار باشد، باید بتوان آن را به خصوص عاجز متوجه نمود و یا به شمولش نسبت به عاجز تصریح کرد.
شاگرد: این مقدار برایمان روشن است که مفاد امر ارشادی، همان اِخبار نیست. مقصودمان آن است که فرمایش محقق همدانی نیز دقیق نیست و باید اصلاح شود چون محقق همدانی فرمودند امر ارشادی، جزای شرط محذوف است یا مخاطبش خصوص شخصی است که ارادۀ انجام عمل صحیح را دارد. همانطور که پیداست این تحلیل شامل عصات نمیشود لذا باید اصلاح شود.
استاد: اشکال ندارد. آن شرط مقدّر ناظر به جنبۀ استعمالی است. یعنی متکلم میخواهد چنین بگوید: «ای کسی که عاصی بودنت را نادیده گرفتهام، این کار را انجام بده». بدین ترتیب، امر ارشادی عصات را نیز شامل میشود چون مخاطبش، شخصی است که فرض گرفتهایم ارادۀ انجام عمل صحیح را دارد و اگر عاصی است، عاصی بودنش را نادیده انگاشتهایم. چنین لحنی دارد؛ گویی ادعای مطیع بودن مخاطب را مطرح میکند و این ادعا صحیح است.
این بحث به پایان رسید.
تحلیل مفاد جملات اخباری به داعی انشاء
محقق خراسانی در فصل دوم، بحث از صیغۀ امر را مطرح نموده و میفرمایند در آن مباحثی وجود دارد. مبحث اول، معانی صیغۀ امر است. مبحث دوم، دلالت صیغۀ امر بر وجوب است. مبحث سوم، جملههای خبریهای است که به داعی انشای طلب به کار میروند. در مبحث چهارم، بار دیگر بحث ظهور صیغۀ امر در وجوب را پیش کشیده است. یعنی ایشان استفادۀ وجوب از صیغۀ امر را در دو مدخل بحث نموده است؛ یکی قبل از جملههای خبریهای که به داعی انشاء به کار میروند؛ و یکی پس از آن. ما هر دو بحث را یکباره موضوع سخن قرار میدهیم. در تقریرات؟؟؟ درس ایشان نیز، هر دو بحث یکباره مطرح شده ولی پیش از جملههای خبریۀ استعمالشده به داعی انشاء، آمده است؛ ولی ما هر دو را پس از جملههای خبریۀ استعمالشده به داعی انشاء، بحث میکنیم.
عبارت کفایه از این قرار است:
الفصل الثاني فيما يتعلق بصيغة الأمر
و فيه مباحث
[المبحث] الأول أنه ربما يذكر للصيغة معان[2]
مبحث اول را مطرح نموده و به پایان رساندیم.
المبحث الثاني في أن الصيغة حقيقة في الوجوب
أو في الندب أو فيهما أو في المشترك بينهما ... [3]
این مبحث را در آینده طرح خواهیم کرد.
المبحث الثالث هل الجمل الخبرية التي تستعمل في مقام الطلب
و البعث مثل يغتسل و يتوضأ و يعيد ظاهرة في الوجوب أو لا ... .[4]
این مبحث سوم است که اینک قصد ورود به آن را داریم.
المبحث الرابع [في ظهور صيغة الأمر في الوجوب و عدمه]
أنه إذا سلم أن الصيغة لا تكون حقيقة في الوجوب هل لا تكون ظاهرة فيه أيضا أو تكون ... .[5]
مرور عبارت محقق خراسانی در مبحث جملات اخباری به داعی انشاء
المبحث الثالث هل الجمل الخبرية التي تستعمل في مقام الطلب و البعث مثل يغتسل و يتوضأ و يعيد ظاهرة في الوجوب أو لا (برخی گفتهاند جملات اخباری به داعی انشاء، ظهور در وجوب ندارند، چون:) لتعدد المجازات فيها و ليس الوجوب بأقواها بعد تعذر حملها على معناها من الإخبار بثبوت النسبة و الحكاية عن وقوعها. (میگویند معنای حقیقی صیغه، اخبار به وقوع نسبت و حکایت از وقوع آن است؛ حال پس از آنکه دانستیم در معنای حقیقی خود به کار نرفته، با معانی مجازی متعدّدی روبرو خواهیم بود که همگی یکسان هستند و چنین نیست که وجوب، از سائر معانی مجازی، اقوی باشد. امّآ محقق خراسانی این اشکال را نپذیرفته و میفرمایند:)
الظاهر الأول بل تكون أظهر من الصيغة (یعنی جملات اخباری، آنگاه که به داعی انشای طلب به کار بروند، نه تنها ظهور در وجوب دارند، بلکه ظهورشان در وجوب از ظهور صیغۀ امر، آکد است چون وقتی متکلم مطلوب خود را در قالب جملۀ خبری بیان میکند، معنایش آن است که مطلوبیّت آن شیء برایش به حدّی شدید است که گویا آن را واقعشده انگاشته است. شاعری نیز در خطاب به محبوب خود چنین گفته است که هر کس که نزد من بیاید، پندارم تویی. گویا شدّت علاقۀ طالب سبب میشود مطلوب خویش را واقعشده بیانگارد و از وقوعش خبر دهد. اخبار از وقوع، نشان از شدّت علاقۀ طالب نسبت به مطلوب دارد. محقق خراسانی این نکته را گوشزد میکنند که تصور نکنید، جملات خبریۀ استعمالشده به داعی انشاء، از جهت مستعملفیه با سائر جملات خبریه فرق دارند. مراد استعمالی در تمام اینها، اِخبار است ولی داعی و انگیزۀ متکلم از اخبار، متفاوت است. گاهی داعی متکلم از اخبار، اظهار مطلوبیِّت شدید شیء است. این تحلیل، شبیه همان تحلیلی است که ایشان در معانی مختلف صیغۀ امر بیان نمودند. ایشان فرمودند صیغۀ امر همواره در طلب انشائی به کار میرود و تفاوت موارد تعجیز و مانند آن با موارد طلب حقیقی، در مستعملفیه نیست بکله در داعی استعمال است. در اینجا نیز شبیه همان تحلیل را مطرح نمودهاند و تفاوت جملات خبریه را به تفاوت در دواعی بازگرداندهاند)
و لكنه لا يخفى أنه ليست الجمل الخبرية الواقعة في ذلك المقام أي الطلب مستعملة في غير معناها بل تكون مستعملة فيه (یعنی در همان معنای حقیقی خودش استعمال میشود) إلا أنه ليس بداعي الإعلام بل بداعي البعث بنحو آكد حيث إنه أخبر بوقوع مطلوبه في مقام طلبه إظهارا بأنه لا يرضى إلا بوقوعه فيكون آكد في البعث من الصيغة كما هو الحال في الصيغ الإنشائية على ما عرفت من أنها أبدا تستعمل في معانيها الإيقاعية لكن بدواعي أخر كما مر.
ایشان در ادامه به یک اشکال و جواب اشاره میکنند. اشکال آن است که لازمۀ این تحلیل، رخداد فراوان کذب در جملات خبریه است؛ حالآنکه بسیاری از این جملات، توسط خداوند متعال و اولیای طاهرینش صادر شده است که از کذب مبرّی هستند.
لا يقال كيف و يلزم الكذب كثيرا لكثرة عدم وقوع المطلوب كذلك في الخارج تعالى الله و أولياؤه عن ذلك علوا كبيرا.
برای مثال، خداوند متعال در قرآن کریم فرموده است: الطَّلاقُ مَرَّتان[6] . در این آیه، جملۀ خبری به داعی انشاء به کار رفته است یعنی شما حقّ ندارید بیش از دو بار طلاق دهید.
محقق خراسانی در پاسخ به این اشکال میفرمایند، صدق و کذب، تابع داعی متکلم است. اگر داعی متکلم از اخبار، حکایت از واقع باشد، کلامش مستلزم کذب است؛ ولی اگر داعی متکلم از اخبار، طلب تحقق شیء باشد، کلامش مستلزم کذب نیست. ایشان این نکته را میافزایند که اگر این اشکال وارد باشد، غالب کنایات مستلزم کذب خواهند بود.
كيف و إلا يلزم الكذب في غالب الكنايات فمثل زيد كثير الرماد أو مهزول الفصيل (در مقام حکایت از جود و سخاوت زید، از تعبیر کنایی «زیدٌ کثیر الرماد» یا «زیدٌ مهزول الفصیل» استفاده میشود. «فصیل» به معنای بچه شتر است و «مهزول» به معنای لاغر است؛ گویا زید آنقدر شیر شترش را دوشیده و به مهمانانش داده که چیزی برای بچه شتر نمانده و لاغر شده است؛ گویا زید به دلیل جود و سخاوت بسیارش، تمام امکانات خود، از جمله شیر شترش را در اختیار مهمانان قرار میدهد. «کثیر الرماد» نیز به معنای آن است که خاکستر خانهاش زیاد است، گویا پخت و پز و بساط مهمانی در خانهاش فراهم است. حال فرض کنید زید، شتر ندارد، آیا این کلام کذب است؟! یا فرض کنید خانۀ زید، حقیقتاً خاکستری ندارد و سخاوتش در قالب پول دادن به دیگران است، آیا تعبیر «کثیر الرماد» کذب است؟! علّت اینکه ایشان فرموده است غالب کنایات، آن است که ممکن است در موارد اندک، زید خاکستر خانهاش زیاد باشد، ولی در آنجا نیز مقصود اصلی متکلم از کاربست این تعبیر کنایی، نفس خاکستر نیست بلکه سخاوت زید است. در این موارد اندک، اگر خود کثرت رماد را مدّ نظر قرار دهیم دروغ نیست ولی در بسیاری از موارد، به خود خاکستر عنایت نداریم و مقصودمان لازمۀ معنا است. کلام ایشان دنبالهای دارد که در ادامه آن را مطرح خواهیم کرد) ... .
تذکر چند نکته پیرامون تحلیل محقق خراسانی
اینک قصد داریم نکاتی را در ارتباط با فرمایش محقق خراسانی مطرح کنیم.
نکتۀ یکم آن است که ایشان فرمودند، مستعملفیه جملات اخباری به داعی انشاء، با سائر جملات اخباری یکسان است. ما این قسمت از فرمایش ایشان را صحیح میدانیم. به عقیدۀ ما، به طور کلّی تمام استعمالات مجازی، بدین شکل تحلیل میشوند که مستعملفیه واژه، هیچ تغییری نمیکند؛ به باور ما، تفاوت استعمالات حقیقی و مجازی، در مستعملفیه نیست.
نکتۀ دوم آن است که ایشان فرمودند، تفاوت جملات اخباری به داعی انشاء، با سائر جملات اخباری، در داعی استعمال است. این مطلب نیز به عقیدۀ ما صحیح است ولی با ضمیمۀ یک مطلب اضافه. به عقیدۀ ما، آنچه را محقق خراسانی داعی نامیدند، صرفاً داعی نیستند و در مرحلۀ مراد تفهیمی جای دارند و همین نکته است که صدق و کذب را تعیین میکند چون صدق و کذب در مرحلۀ مراد تفهیمی نیز جریان دارد؛ بلکه مرحلۀ مراد استعمالی اهمیّت چندانی ندارد و موضوع اصلی صدق و کذب، مراد تفهیمی است. برای مثال، وقتی گفته میشود «رأیت اسداً یرمی»، این قضیه در صورتی کاذب است که شخص شجاع را ندیده باشید نه حیوان مفترس را. بدین ترتیب، صدق و کذب، به مراد استعمالی مربوط نیست بلکه به مراد تفهیمی مربوط است.
شاگرد: اگر ملاک صدق و کذب، مراد تفهیمی باشد، توریه را به چه شکل توجیه میکنید؟ در توریه، مراد تفهیمی متکلم، مخالف واقع است با این حال، کذب هم نیست.
استاد: تحلیل دقیق توریه نیازمند تأمل بیشتری است.
نکتۀ سوم آن است که گویا محقق خراسانی، استعمال جملۀ خبری به داعی طلب را برای اثبات وجوب کافی دانستهاند. برخی اندیشمندان گفته بودند استعمال جملۀ خبری به داعی طلب، مجاز است و از بین معانی مجازی، وجوب، اقرب المجازات نیست. محقق خراسانی فرمودند استعمال مزبور حقیقی است نه مجازی.
ما گفتیم در تمام موارد، جملات خبریه در معنای حقیقی استعمال میشوند حتی در مواردی که از قبیل مجازهای عادی به شمار میروند. وقتی چنین شد، اشکال اندیشمندانی که استعمال مزبور را مجازی دانستند، به شکلی دیگر قابل طرح است؛ چون هر چند مراد استعمالی در تمام موارد، اِخبار است، ولی این اخبار، یک مراد تفهیمی اصلی دارد و یک مراد تفهیمی غیر اصلی که ممکن است حقیقت، وابسته به مراد تفهیمی اصلی باشد.
محقق خراسانی در بحث معنای صیغۀ امر، این نکته را گوشزد نمودند که ممکن است مدعی شویم، داعی استعمال صیغۀ امر، به عنوان شرط الوضع در وضع دخالت دارد. صیغۀ امر برای انشای طلب وضع شده است و شرط الوضع آن است که داعی استعمال صیغۀ امر در انشای طلب، طلب حقیقی باشد نه تعجیز و تسخیر و مانند آن. همین نکته سبب میشود به هنگام شک در داعی متکلم، بتوانیم با تمسک به اصالة الحقیقة، این نکته را اثبات کنیم که داعی متکلم از استعمال، طلب حقیقی بوده است.
اولاً این سؤال وجود دارد که چرا محقق خراسانی، شبیه همین نکته را در جملات خبریه مطرح نمیکنند؟ در جملات خبریه نیز ممکن است بگوییم «تعید» وضع شده است برای اخبار از وقوع اعاده، و شرط الوضع آن هم چنین است که داعی استعمالش، حکایت نمودن از رخداد اعاده در عالم خارج باشد، نه آنکه داعی استعمالش، بعث و طلب باشد. چرا همان مطلب را در اینجا مطرح نکردید؟
در ثانی، فرض میکنیم بحث شرط الوضع در اینجا مطرح نشود و مستعملفیه جملات خبریۀ مورد نظر نیز، اخبار باشد، و مجاز نیز، به مرحلۀ مراد تفهیمی مرتبط است؛ سؤال دیگر آن است که آیا فقط وجوب با اخبار تناسب دارد؟! مگر نمیتوان شیئی را که مستحب است، در قالب اخبار از وقوعش، طلب نمود؟! ممکن است شخصی مدعی شود همین مقدار که یک شیء برای من محبوب است، میتوانم آن را در قالب جملۀ خبری، طلب کنم، خواه طلب من وجوبی باشد و خواه استحبابی. به سخن دیگر، ممکن است ادعا کنیم، جملات خبریه، میتوانند به داعی اصل طلب استعمال شوند، نه خصوص طلب شدید و الزامی.
مقصود آنکه، صرف استعمال جملۀ خبری به داعی انشاء، برای اثبات طلب وجوبی کفایت نمیکند؛ اثبات وجوب در این بحث نیازمند استدلال است. مجرّد اینکه مستعملفیه جملات خبریۀ استعمالشده به داعی انشاء، با سائر جملات خبریه یکسان است، وجوب را به اثبات نمیرساند. بحث باید ادامه پیدا کند و برای اثبات وجوب، بیان بیشتری ارائه شود.
حال اگر گفتیم جملات خبریه وضع شدهاند برای آنکه داعی استعمالشان، حکایت از واقعیّت باشد، اشکال جدّیتر میشود. ولی اگر از این ادعا دست بکشیم و استعمال جملات خبریه به داعی انشاء را به لحاظ مستعملفیه مجازی تلقّی نکنیم، به هر حال به لحاظ مراد تفهیمی این اشکال وجود دارد و نیازمند پاسخ است. ازچهرو مراد تفهیمی از جملات خبریۀ استعمالشده به داعی طلب، وجوب باشد نه استحباب؟ در استحباب نیز میتوان از این قالب تعبیری استفاده کرد.
بله، وجوب، مصحّح دارد، یعنی صحیح است که به هنگام وجوب، از جملۀ خبری استفاده کنیم، ولی صرف مصحّح داشتن، باعث نمیشود آن را متعیّن بدانیم. باید اثبات کنیم وجوب، تنها مصحّح است و یا اثبات کنیم از میان معانی دارای مصحّح، ظاهر این قالب تعبیری در وجوب است.
در اینجا نکاتی وجود دارد که باید بدان پرداخته شود. یکی از نکاتی که توسط محقق خراسانی مطرح شد، بحث کنایات بود. بحث کنایات توسط مرحوم آقای صدر[7] نیز مطرح شده و در حاشیۀ مباحث الاصول آقای حائری نیز نکاتی پیرامون آن ذکر شده است. قصد داریم پیرامون کنایات توضیحاتی را ذکر کنیم. مرحوم میر سید شریف جرجانی[8] در حاشیۀ مطوّل پیرامون کنایات و دو معنای آن بحثهایی را مطرح نمودهاند که در فرمایش آقای حائری باید مدّ نظر قرار داده شود.
این نکات را هم در کلاس راهنما و هم در جلسۀ درس پیگیری خواهیم کرد.