1403/07/22
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: اوامر/ صیغۀ امر/ مفاد صیغۀ امر/ تحلیل معانی مختلف صیغۀ امر
فهرست مطالب:
تحلیل معانی مختلف صیغۀ امر
برای صیغۀ امر، معانی مختلفی یاد شده است که برخی از آنها، به شرح زیر است:
1. طلب.
2. تمنّی.
3. ترجّی.
4. تهدید؛ همچون آیۀ شریفۀ اعْمَلُوا ما شِئْتُم [1] .
5. انذار؛ همچون آیۀ شریفۀ قُلْ تَمَتَّعْ بِكُفْرِكَ قَليلاً[2] .
6. تسخیر؛ همچون آیۀ شریفۀ كُونُوا قِرَدَةً خاسِئين[3] .
7. اهانت؛ همچون آیۀ شریفۀ قالَ اخْسَؤُا فيها وَ لا تُكَلِّمُون[4] .
و معانی دیگری که برای آن ذکر شده است.
معانی مستعملفیه یا دواعی استعمال آن؟
محقق خراسانی[5] فرمودند، آنچه به عنوان معانی صیغۀ امر ذکر شده، مستعملفیه صیغۀ امر نیستند، بلکه دواعی استعمال هستند. مستعملفیه صیغۀ امر در تمام موارد نامبرده، چیزی نیست جز، انشای طلب یا همان طلب انشائی.
در جلسات سابق، این نکته را گوشزد نمودیم که آنچه محقق خراسانی به عنوان دواعی استعمال صیغۀ امر، برشمردند، صرفاً دواعی نبوده، و در مرحلۀ مراد تفهیمی داخل هستند، چون متکلم قصد دارد این امور را به مخاطب تفهیم کند. ولی باید دانست، این سخن، تنها در اکثر موارد نامبرده صادق است. برای مثال، در آیۀ شریفۀ إِذا قَضى أَمْراً فَإِنَّما يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُون[6] ، یا آنگاه که حضرت عیسی علی نبیّنا و آله و علیه السلام با استفاده از تعبیر «قُم بإذن الله» مرده را زنده مینمودند، قصد تفهیم در کار نیست بلکه هدف آن است که آن شیء، تحقق پیدا کند. البته شاید بهتر میبود پای خداوند را به بحث باز نکنیم چون چندان روشن نیست که خداوند چگونه میگوید «کن فیکون».
فرض کنید آنگاه که حضرت عیسی علی نبیّنا و آله و علیه السلام با استفاده از تعبیر «قُم بإذن الله» مرده را زنده کردند، هیچکس حضور نداشته باشد؛ روشن است که این تعبیر، به قصد تفهیم نیست بلکه به قصد زنده کردن مرده است. همچنین در آیۀ شریفۀ قُلْنا لَهُمْ كُونُوا قِرَدَةً خاسِئين[7] خداوند نمیخواهد مطلبی را به کافران تفهیم کند. البته، در برخی از این موارد، افزون بر جنبۀ تکوینی، قصد تفهیم نیز وجود دارد، ولی تفهیم دیگران، نه تفهیم مخاطب صیغۀ امر. خداوند، به کافران میفرماید: «بوزینه باشید»، تا به دیگران بفهماند، اینها انسانهای بدی بودند، شما انسانهای خوبی باشید.
ولی همانطور که گفتیم، قصد تفهیم، در اکثر موارد نامبرده وجود دارد و دواعی استعمال، ذیل مراد تفهیمی قرار میگیرند. برای مثال، آنگاه که متکلم به مخاطب میگوید »طِر إلی السماء»، مراد تفهیمیاش آن است که شما عاجز هستید.
اشکال محقق ایروانی به داعی شمردن معانی نامبرده
محقق ایروانی[8] ، در اشکال به فرمایش محقق خراسانی فرمودهاند: نمیتوان موارد نامبرده را داعی استعمال صیفۀ امر دانست مگر در تمنّی و ترجّی. داعی یک فعل، هدف غائی آن است. بین فعل و هدف غائی آن باید ارتباط وجود داشته باشد. معنا ندارد دو شیء بیارتباط، علّت و معلول یکدیگر باشند.
ایشان میفرماید: بله، در خصوص تمنّی و ترجّی، میتوان داعویّت را تصویر نمود. آنگاه که انسان تحقق یک امر محال را طالب است، میتواند با استفاده از صیغۀ امر، به مخاطب بفهماند که من آرزوی تحقق این امر محال را دارم. همچنین آنگاه که انسان، طالب امری است که هر چند محال نیست، ولی امید حصولش وجود ندارد، میتواند با استفاده از صیغۀ امر، به مخاطب بفهماند من امید حصولش را دارم. امری که امید حصولش را ندارم، در صدد تحصیلش بر نمیآیم؛ تصدّی در جایی است که امید حصول باشد.
شاگرد: اگر امید حصولش وجود ندارد، چگونه با استفاده از صیغۀ امر، میخواهید ترجّی نموده و ابراز امیدواری کند؟
استاد: ترجّی، بدان معنا است که امید حصولش از طرق عادی را ندارد لذا ابراز امیدواری میکند که از طرق غیر عادی، به مطلوب خویش، دست پیدا کند. آنچه امید حصولش از طرق عادی باشد، طالب، در صدد تحصیلش بر میآید و آن را طلب میکند؛ ولی آنچه حصولش از اختیار من خارج است، من نمیتوانم آن را طلب نموده و در صدد تحصیلش برآیم.
مقصود آنکه، به فرمودۀ محقق ایروانی، خصوصیتِ محال بودن، یا مرجوّ نبودنِ متعلّق صیغۀ امر، سبب میشود معنای تمنّی و ترجّی فهمیده شود؛ ولی صیغۀ امر در سائر موارد، در حقیقت، جزای یک شرط مقدّر و یا مصرّح است. بدین ترتیب، مقصود از آیۀ شریفۀ کونُوا حِجارَةً أَوْ حَديداً[9] آن است که اگر قدرت داشته باشید، این کار را انجام میدهید. متکلم قصد دارد با استناد به فساد تالی، به فساد مقدّم اشاره کند. یعنی اگر قدرت داشته باشید، این کار را انجام میدهید، لکن این کار را انجام نمیدهید، پس قدرتش را ندارید.
بررسی اشکال محقق ایروانی
ولی به نظر میرسد فرمایش محقق ایروانی، نااستوار است. در جایی که متکلم به هدف تعجیز میگوید «طِر إلی السماء»، به فرمودۀ محقق ایروانی، مقصود متکلم آن است که با استناد به فساد تالی، به فساد مقدّم اشاره کند. این مطلب در صورتی صحیح است که متکلم گفته باشد »إن کنتَ قادراً، طِرتَ الی السماء»؛ ولی متکلم چنین چیزی نگفته است. متکلم گفته است» «طِر الی السماء»؛ به آسمان بپر. وقتی متکلم اینگونه سخن میگوید، اصلاً انگیزهاش این نیست که جملۀ شرطیه را افهام کند. معنای فرمایش محقق ایروانی، آن است که متکلم در فرض تحقق قدرت، طالب تحقق طیر الی السماء باشد؛ حالآنکه وجداناً چنین نیست. فرض کنید، این محال عادی تحقق یافت و مخاطب، قدرت طیران پیدا کرد، آیا واقعاً متکلم طالب آن است که مخاطب، به آسمان پرواز کند؟! هرگز چنین خواستهای ندارد.
محقق ایروانی فرمودند: این معانی، نمیتوانند دواعی استعمال باشند چون با آن ارتباط ندارند. ولی فرمایش ایشان صحیح نیست چون بین این امور و صیغۀ امر، ارتباط وجود دارد. انسان شیئی را طلب میکند که مقدور باشد؛ پس اگر شیئی را طلب کرد که مقدور نیست، غیر مقدور بودن آن، میتواند قرینه شود برای افهام آنکه شما از انجام این کار ناتوان هستید. ازچهرو ادعا میکنید، ارتباطی وجود ندارد؟! وقتی شما به مخاطب میگویید «به آسمان بپر»، او به ناتوانی خویش توجه پیدا میکند و افهام عجز صورت میگیرد؛ همین مقدار برای ارتباط کافی است.
اوامر تکوینی را نیز، میتوان بهسان اوامر تشریعی تحلیل کرد. در اوامر تشریعی، شارع مقدس، با استفاده از طلب، قصد دارد مخاطب را به سمت ایجاد عمل در عالم تکوین سوق دهد تا با ضمیمه شدن اختیار مکلف و امتثال امر شارع، آن عمل در عالم تکوین، محقق شود. پس انگیزۀ اصلی از اوامر تشریعی، تحقق عمل در عالم تکوین است؛ ممکن است اوامر تکوینی را نیز به همین شکل تحلیل نموده و بگوییم اوامر تکوینی نیز همچون اوامر تشریعی، به منظور تحقق بخشیدن به عمل در عالم تکوین هستند، با این تفاوت که دیگر چیزی به نام اختیار مکلف در این میان وجود ندارد و آن پدیده، خواهناخواه تحقق پیدا میکند.
مقصود آنکه، میتوان موارد نامبرده را داعی و هدف غائی استعمال صیغۀ امر دانست و اشکالی در آن وجود ندارد.
ناگفته نماند، تحلیلی که توسط محقق ایروانی مطرح شد، هر چند در برخی مثالها، بر خلاف درک وجدانی انسان است، ولی در برخی دیگر از مثالها، دور از واقع نیست.
اوامر اشاردی، _همچون اوامری که به منظور ارشاد به جزئیت، شرطیت، مانعیت و این قبیل امور هستند_ و اخباراتی که به داعی انشاء هستند، را میتوان به آن شکلی که محقق ایروانی فرمودند تحلیل نمود. ممکن است اینگونه از طلب را جزای شرط قلمداد کنیم که توضیحش را به آینده موکول میکنیم.
شاگرد: آیا مرادات تفهیمی مختلف را مجاز تلقّی میکنید؟
استاد: بله؛ با توجه به توضیحاتی که در جلسۀ گذشته مطرح شد، فارق بین حقیقت و مجاز، مربوط به مرحلۀ مراد تفهیمی است. برخی از معانی کلام، هر چند خارج از مستعملفیه هستند ولی از اموری هستند که واضع به هنگام وضع، قصد داشته است لفظ را وسیلۀ افهامِ آنها قرار دهد. این مرادات تفهیمیهای که در دائرۀ اهداف واضع قرار دارند، ظهور کلام در آنها، ظهور وضعی به شمار میرود، و تخلّف نمودن از آن، خلاف قانون وضع بوده و مجازی شدن استعمال را در پی خواهد داشت. به سخن دیگر، هدف واضع از وضع صیغۀ امر، افهام طلب حقیقی بوده است؛ در نتیجه اگر برای هدفی غیر از طلب حقیقی به کار برود، بر خلاف قانون وضع بوده، و مجاز محسوب میشود هر چند طلب حقیقی، در مستعملفیه داخل نباشد.
باید دانست، آنچه به عنوان مراد تفهیمی در اینجا مطرح کردیم، از سنخ انشای طلب نیستند. آنگاه که در جملات خبری مجاز رخ میدهد، یک مراد استعمالی وجود دارد که خبر دادن است، و یک مراد تفهیمی وجود دارد که آن هم خبر دادن است. وقتی میگوییم «رأیت اسداً یرمی» مراد استعمالی آن است که من شیری را دیدم، و مراد تفهیمی آن است که مرد شجاعی را دیدم. هر دوی اینها، اِخبار هستند. ولی در ما نحن فیه، مراد استعمالی و مراد تفهیمی از یک سنخ نیستند. وقتی صیغۀ امر را مجازاً در تعجیز و مانند آن به کار میبریم، مراد استعمالی، طلب انشائی، نسبت بعثیه، نسبت ارسالیه و مانند آن است؛ پس به هر شکلی که مراد استعمالی را معنا کنیم، از سنخ انشائیات بوده و دارای جنبۀ ایجادی و طلبی است؛ ولی آنچه در ورای این مراد استعمالی وجود دارد، و مراد تفهیمی به شمار میرود، از همان سنخ نیست.
گاهی از سنخ اِخبار است؛ همچون «طِر الی السماء»، که مراد استعمالیاش انشای طلب طیر است، ولی مراد تفهیمیاش اِخبار از عجز است. یکی انشاء و دیگری اخبار است.
گاه نیز، هر چند مراد تفهیمی، همچون مراد استعمالی، از سنخ انشاء است، ولی انشای طلب نیز نیست بلکه مثلاً انشای تمنّی و ترجّی است. تمنّی و ترجّی نیز انشاء هستند، ولی نه انشای طلب. مثال معروف تمنّی، این شعر است:
ألا أيّها اللّيل الطويل ألا انجلي بصبح و ما الإصباح منك بأمثل
در این مثال، مراد تفهیمی متکلم، انشای تمنّی است. متکلم میخواهد بگوید: «لیت الصبح کان موجوداً». یعنی همان مضمونی که «لیت» با مراد استعمالیاش بیان میکند، صیغۀ امر «إنجلی» که خطاب به شب است، با مراد تفهیمیاش بیان نموده است.
ما گفتیم وضع، صرفاً تعیینکنندۀ مراد استعمالی نبوده و مراد تفهیمی را نیز تعیین میکند؛ در نتیجه آنچه از مرادات تفهیمیِ مدّ نظر واضع خارج باشد، بر خلاف قانون وضع بوده و مجاز است. اساساً مجاز به همین معنا است؛ خواه آن مرادات تفهیمی، با مراد استعمالی همسنخ باشند، همچنانکه در مجازهای واقع در جملات خبری، چنین است؛ و خواه آن مرادات تفهیمی، با مراد استعمالی، ناهمسنخ باشند، همچنانکه در ما نحن فیه چنین است. در هر صورت، تمام اینها مجاز هستند و اصالة الحقیقة احتمال رخداد آنها را نفی میکند مگر آن که قرینهای بر وجودشان آورده شود.
این قرینه، خود به دو شکل است:
یک شکل آن است که نشان دهد آن معنای مجازی، امر تکوینی است بیآنکه مراد تفهیمی باشد. ممکن است متکلم صیغۀ امر را به کار ببرد و قرینه بر مجاز به ما نشان دهد مقصود متکلم، طلب حقیقی نبوده است بلکه آزمایش نمودن یا قادر نمودن مکلف بوده است که مراد تفهیمی به شمار نمیرود.
شکل دیگر قرینه بر مجاز آن است که نشان دهد آن معنای مجازی، مراد تفهیمی است.
به هر حال، تا وقتی قرینه بر مجاز یافت نشود، اصل اولی آن است که هدف متکلم از کاربست صیغۀ امر، در مرحلۀ مراد تفهیمی نیز، همان معنای حقیقی است که واضع در نظر داشته است.
اشکال مرحوم آقای روحانی به داعی شمردن معانی نامبرده
مرحوم آقای روحانی[10] نیز، به بیانی دیگر، به محقق خراسانی اشکال نمودهاند. آقای شهیدی[11] ، گویا اشکال مرحوم آقای روحانی و محقق ایروانی را یکی دانستهاند ولی این سخن صحیح نیست. هر دو بزرگوار داعی بودنِ معانی نامبرده را ناصحیح دانستهاند ولی بیانشان متفاوت است و هیچ ارتباطی به یکدیگر ندارد.
اشکال محقق ایروانی، این بود که لازم است بین داعی یک شیء و خود شیء، ارتباط وجود داشته باشد و این ارتباط در معانی نامبرده وجود ندارد؛ مگر تمنّی و ترجّی که ایشان، داعی بودنشان را میپذیرد.
ولی اشکال مرحوم آقای روحانی از این قرار است که وقتی متکلم میخواهد به مخاطب بفهماند عاجز است، لازم نیست لفظ را در معنایش استعمال نموده و معنا را قصد کند؛ همین مقدار که صیغه را بدون قصد معنا تلفظ کند، برای افهام عجز کافی است. بنابراین، این معانی از سنخ دواعی نیستند.
آقای شهیدی[12] در پاسخ به اشکال مرحوم آقای روحانی، فرمودهاند: همین مقدار که به شکل متعارف، برای افهام عجز مخاطب، این صیغه را در معنایش استعمال میکنند کفایت میکند و میتوان این امور را داعی قرار داد.
آقای شهیدی بر متعارف بودن تکیه کردند ولی من قصد دارم پاسخ را به گونهای دیگر مطرح کنم چون متعارف بودن یا نبودن، دخالت چندانی در بحث ندارد.
اولاً استعمال به چه معناست؟ اینکه فرمودید، لازم نیست معنا را قصد کند یعنی چه؟ این آقایان استعمال را چنین معنا میکنند که متکلم،لفظ را تلفظ کند، و هدفش انتقال معنا به ذهن مخاطب باشد. متکلمی که آگاه است با تلفظ به لفظ، معنای لفظ به ذهن مخاطب منتقل میشود، قهراً آن را قصد میکند. آنگاه که شخصی، به ملازمۀ بین دو شیء علم دارد، قصد لازم با قصد ملزوم همراه بوده و از یکدیگر جداییناپذیرند. کسی که میداند این ملزوم، آن لازم را در پی دارد، نمیتواند یکی را قصد کند و دیگری را قصد نکند. قصد نمودن یک شیء، غیر از محبوب بودن آن است. ممکن است لازم را دوست نداشته باشم ولی وقتی میدانم با ملزوم، تلازم دارد، قهراً آن را قصد میکنم. قصد تحقق لازم، معنایش آن است که با ارادۀ من تحقق مییابد و بدان توجه دارم. به بیان دیگر، قصد تحقق شیء، لازم نیست به شکل مستقیم باشد؛ وقتی ملزوم را قصد میکنم و میدانم با لازم، تلازم دارد، لازم را نیز قصد خواهم کرد.
حال ما بحث قالبیت را مطرح میکردیم. لازم نیست متکلم، لفظ را قالب قرار دهد. همین مقدار که این لفظ برای این معنا، قالبیّت عرفیه دارد و متکلم به این قالبیّت آگاه است، قصد تلفظ به لفظ، با قصد قالبیّت همراه میشود.
در ثانی، مرحوم آقای روحانی فرمودند همین که متکلم لفظ را تلفظ کند، آن معنا محقق میشود پس نیازی نیست معنا را قصد کند و لفظ را در آن استعمال کند. اینکه معنای مورد نظر بدون قصد محقق میشود، منافاتی ندارد با اینکه با قصد هم محقق شود. مگر ما ادعا نمودیم، قصد کردن معنا، راه منحصر برای تحقق هدف است؟!
فرض کنید، برای رسیدن به هدف مورد نظر، دو راه وجود دارد؛ یک راه آن است که لفظ را در معنا استعمال کند و آن معنا را قصد کند، و راه دوم آن است که لفظ را بدون قصد معنا تلفظ کند. وقتی برای رسیدن به هدف مورد نظر دو راه وجود دارد، متکلم میتواند از راه اول استفاده کند و با قصد نمودن معنا، به هدفش دست پیدا کند. آیا میخواهید ادعا کنید در چنین فرضی، آن هدف دیگر هدف نیست؟! آیا این راه، باید همواره راه منحصر برای رسیدن به هدف باشد؟! به هر حال من میتوانم با قصد معنا و استعمال لفظ در آن، به هدف خویش برسم، هر چند راه دیگری نیز برای آن وجود داشته است.
البته آقای شهیدی که بحث متعارف بودن را پیش کشیدند، شاید به منظور دفع این اشکال بوده است که، اگر دو راه وجود دارد، انتخاب نمودن یکی و رویگردانی از دیگری، ترجیح بلا مرجح است؛ لذا احتمالاً آقای شهیدی برای دفع اشکال ترجیح بلا مرجح، گفتهاند این ترجیح، دارای مرجّح است و مرجّحش هم متعارف بودن است.
ولی واقعیّت آن است که خیلی اوقات، انسانها به وجود دو راه توجه ندارد؛ یعنی اصلاً تصور نمیکنند یک راه هم وجود دارد که شما لفظ را بدون قصد معنا تلفظ کنید. آنگاه که افراد مجبور میشوند دروغ بگویند، فقیهان گفتهاند دروغ تنها در صورتی جائز است که راه منحصر باشد و امکان توریه وجود نداشته باشد؛ ولی واقعیّت آن است که اشخاص عادی خیلی اوقات، اصلاً به توریه توجه ندارند؛ بنابراین در ظرفی که راه را منحصر میانگارند، مجبور هستند که دروغ بگویند، هر چند راه واقعاً منحصر نباشد.
تلفظ به لفظ بدون قصد معنا، نیازمند دقتهای خاص عقلی است. شاید علّت پیش کشیدنِ متعارف بودن قصد معنا توسط آقای شهیدی، همین نکته باشد که چون راه دوم، غیر متعارف است، اصلاً به ذهن اشخاص خطور نمیکند. ازهمینرو، اشخاص برای رسیدن به اهدافی همچون امتحان و تعجیز و ... تنها راه را استعمال لفظ در معنا میانگارند هر چند در واقع، راه دومی نیز وجود داشته و متکلم میتوانسته لفظ را بدون استعمال در معنا، تلفظ کند و به هدفش برسد.
کوتاهسخن آنکه، اشکال مرحوم آقای روحانی، اشکال مهمّی نیست. محقق ایروانی نیز اشکال نمودند که لازم است بین فعل و داعی آن، تناسب وجود داشته باشد، که ما گفتیم تناسب وجود دارد؛ در نتیجه، همانطور که محقق خراسانی مدعی شدند، میتوان معانی نامبرده را دواعی استعمال دانست؛ البته ما گفتیم این دواعی، صرفاً دواعی نیستند و در اکثرشان، بحث مراد تفهیمی نیز مطرح است.
تحلیل اوامر ارشادی و اخبار به داعی انشاء
در اینجا نکتهای وجود دارد که به نظرمان رسید مناسب است در همین موضع از بحث، آن را مطرح کنیم. اینک به نکتۀ مزبور اشاره نموده و توضیحش را به جلسۀ بعد موکول میکنیم.
ما با دو پدیده روبرو هستیم که تحلیل ادبیشان در بحثهای اصولی اثرگذار است؛ یکی پدیدۀ اوامر ارشادی، و پدیدۀ دیگر، اخباراتی که به داعی انشاء هستند. دانستنی است، این دو پدیده، در نقطۀ مقابل یکدیگر قرار دارند. در پدیدۀ اوامر ارشادی، مراد استعمالی، انشای طلب است و مراد تفهیمی، اخبار است؛ ولی در پدیدۀ اخبارات به داعی انشاء، مراد استعمالی اخبار است و مراد تفهیمی، انشاء است.
در بحث اوامر ارشادی، بحث مهمی وجود دارد که آیا این ارشادات، ظرف عجز را نیز شامل میشوند یا شامل نمیشوند؟
در جلسۀ آینده به تکمیل این نکته خواهیم پرداخت.