1403/02/29
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: زمان نیّت: بررسی روایات مربوط به عزل / اعتبار قصد قربت /زکات
بحث در روایات مربوط به عزل زکات بود. برخی از این روایات نیازمند برخی مباحث سندی و دلالی است. گذشت که رقمهای این روایات در کتاب جامع احادیث شیعه به شرح زیر است:
۱۲۸۳۵، ۱۲۸۴۰، ۱۲۸۴۱، ۱۳۰۸۵، ۱۳۲۸۱، ۱۳۲۸۳، ۱۳۲۸۶[1] ، ۱۳۳۴۸، ۱۳۴۱۳، ۱۳۴۲۱، ۱۳۴۲۲، ۱۳۴۲۳، ۱۳۴۲۶، ۱۳۴۲۷.
این روایات را درجلسه پیش مرور کردیم. در این جلسه برخی نکات در مورد این روایات بیان میگردد.
«مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ يُونُسَ بْنِ يَعْقُوبَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع زَكَاتِي تَحِلُّ عَلَيَّ فِي شَهْرٍ أَ يَصْلُحُ لِي أَنْ أَحْبِسَ مِنْهَا شَيْئاً مَخَافَةَ أَنْ يَجِيئَنِي مَنْ يَسْأَلُنِي فَقَالَ إِذَا حَالَ الْحَوْلُ فَأَخْرِجْهَا مِنْ مَالِكَ لَا تَخْلُطْهَا بِشَيْءٍ ثُمَّ أَعْطِهَا كَيْفَ شِئْتَ قَالَ قُلْتُ فَإِنْ أَنَا كَتَبْتُهَا وَ أَثْبَتُّهَا يَسْتَقِيمُ لِي قَالَ لَا يَضُرُّكَ»[2] .
مراد از تعبیر «كَتَبْتُهَا وَ أَثْبَتُّهَا» نیازمند تامّل است. در جلسه آینده در این مورد سخن خواهیم گفت.
«عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَمَّنْ حَدَّثَهُ عَنْ مُعَلَّى بْنِ عُبَيْدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الزَّكَاةِ تَجِبُ عَلَيَّ فِي مَوْضِعٍ لَا يُمْكِنُنِي أَن أُؤَدِّيَهَا قَالَ اعْزِلْهَا فَإِنِ اتَّجَرْتَ بِهَا فَأَنْتَ ضَامِنٌ لَهَا وَ لَهَا الرِّبْحُ وَ إِنْ تَوِيَتْ فِي حَالِ مَا عَزَلْتَهَا مِنْ غَيْرِ أَنْ تَشْغَلَهَا فِي تِجَارَةٍ فَلَيْسَ عَلَيْكَ وَ إِنْ لَمْ تَعْزِلْهَا وَ اتَّجَرْتَ بِهَا فِي جُمْلَةِ مَالِكَ فَلَهَا بِقِسْطِهَا مِنَ الرِّبْحِ وَ لَا وَضِيعَةَ عَلَيْهَا»[3] .
با مراجعه به شرححال کلینی معلوم میشود که دو نفر به نام «علی بن محمّد» در بین مشایخ کلینی وجود دارد.
اول: «علی بن محمّد بن ابراهیم» معروف به علّان کلینی.
دوم: «علی بن محمّد بن عبدالله» که گاهی با عنوان «علی بن محمّد بن بندار» و گاهی با عنوان «علی بن محمّد بن أبیالقاسم» یاد میشود که این هر سه یکی هستند. نام جدّ او «عبدالله» و لقب جدّ او «بندار»[4] و کنیه جدّش «أبوالقاسم» بوده است.
در مساله تمییز مشترکات، یک مساله مهم آن است که بررسی شود چه عاملی سبب ذکر این عنوان مشترک شده است. وقتی کلینی دو استاد به نام «علی بن محمّد» دارد، وجه آنکه این عنوان را به صورت مطلق بیان میکند، چیست؟ اگر تنها یک استاد با این نام داشت، وجهی برای اطلاق بود، مثل محمّد بن یحیی که تنها استاد کلینی به این نام است، ولی وقتی دو استاد به این نام وجود دارد باید نکتهای برای اطلاق وجود داشته باشد.
پاسخ آن است که برخی از عوامل برای اطلاق وجود دارد. بسته به آنکه این عامل چیست، روش حلّ این عنوان مشترک متفاوت میشود.
بهعنوان مثال در برخی موارد در واقع عنوان مشترک نیست؛ بلکه برای ما از آن رو که با طبقات روات آشنا نیستیم مشترک میشود. از باب نمونه همین عنوان «محمّد بن یحیی» که بیان شد، نام چندین راوی است، مثل «محمّد بن یحیی العطّار» و «محمّد بن یحیی الخزّاز» و «محمّد بن یحیی الخثعمی» که نام اینها با تکرار زیاد در اسناد کافی وجود دارد. ولی این عنوان مشترک به شمار نمیرود؛ چرا که طبقات این روات متفاوت است. «محمّد بن یحیی العطّار» در ابتدای سند است، و «محمّد بن یحیی الخزّاز» نفر سوم سند است و از اصحاب امام صادق نقل میکند، و «محمّد بن یحیی الخثعمی» راوی چهارم سند است که خود از اصحاب امام صادق است و به طور مستقیم از ایشان نقل روایت مینماید. علّت اطلاق در عبارات کلینی در رابطه با «محمّد بن یحیی» آن است که در هر طبقه تنها یک راوی با این نام وجود دارد. راه حلّ اشتراک در این موارد، شناخت طبقات روات است. امّا در صورتی که در یک طبقه چند عنوان مشترک وجود دارد، علل دیگری برای اطلاق وجود دارد.
گاهی علّت اطلاق آن است که یک عنوان نزد یک شخص مثل کلینی، انصراف به یک راوی خاص دارد. بهعنوان مثال در طبقه اساتید «سعد بن عبدالله»، چند راوی با نام «احمد بن محمّد» وجود دارد. دست کم دو راوی معروف در طبقه اساتید او است که یکی «أحمد بن محمّد بن عیسی» و دیگری «أحمد بن محمّد بن خالد» است. در این موارد، علّت اطلاق توسط سعد بن عبدالله، انصراف این راوی به یک شخص خاص است. در رابطه با اساتید سعد بن عبدالله، «أحمد بن محمّد»، انصراف به «أحمد بن محمّد بن عیسی» دارد.
البته این مساله اختصاص به سعد بن عبدالله ندارد. روات دیگری –مثل محمّد بن یحیی العطّار و محمّد بن حسن الصفّار و أحمد بن إدریس- نیز در این طبقه وجود دارد که وقتی از استادشان با عنوان «أحمد بن محمّد» نام میبرند، این عنوان به «أحمد بن محمّد بن عیسی» انصراف دارد. یکی از قرائن تشخیص این انصراف، با مراجعه به فهرست شیخ طوسی بهدست میآید.
شیخ در فهرست در موارد متعدّدی هنگام ذکر مشایخ صفّار و أحمد بن إدریس و سعد بن عبداللّه اینگونه تعبیر کرده است: «أحمد بن إدریس عن أحمد بن محمّد و أحمد بن أبیعبدالله» یا «سعد بن عبداللّه عن أحمد بن محمّد و أحمد بن أبیعبدالله». مراد از «أحمد بن أبی عبدالله»، همان «أحمد بن محمّد بن خالد» است. این عطف نشان میدهد که مراد از اطلاق، «أحمد بن محمّد بن خالد» نیست. و از طرفی اطلاق، مردّد بین این دو راوی است؛ پس روشن میگردد که مراد از اطلاق «أحمد بن محمّد بن عیسی» است. البته قرائن دیگری نیز در این مورد برای کشف انصراف وجود دارد که متعرّض آن نمیشویم.
یکی از علل اطلاق، اعتماد به سند پیشین است. یعنی گاهی در یک سند، نام راوی همراه با وصف او ذکر میشود، و در سند پس از آن، با اعتماد به سند قبل، وصف او ذکر نمیگردد. در این موارد میتوان با استفاده از سند قبل، راوی را تشخیص داد.
ممکن است در برخی موارد، عنوان به صورت مطلق به کار رفته باشد و انصرافی هم وجود نداشته باشد، یا آنکه انصراف وجود دارد ولی در آن مورد خاص، انصراف صحیح نیست بلکه مراد از عنوان، غیر فردی است که به آن انصراف دارد، ولی در این موارد به قرینه مرویّ عنه، تشخیص عنوان آسان است. بهعنوان مثال: «أحمد بن محمّد» در اسناد سعد بن عبدالله به «أحمد بن محمّد بن عیسی» انصراف دارد. اگر در سندی آمده باشد: «سعد بن عبداللّه عن أحمد بن محمّد عن محمّد بن علی أبی سمینة». این «محمّد بن علی أبی سمینة» استاد معروف برقی و استاد مختصّ او است، و احمد بن محمّد بن عیسی از او نقل روایت نکرده است. در این موارد مراد از اطلاق، برقی است. با وجود آنکه در اسناد سعد بن عبدالله، عنوان «أحمد بن محمّد» انصراف به «أحمد بن محمّد بن عیسی» دارد ولی در این مورد، سعد بن عبدالله به مروی عنه اعتماد نموده و آن را قرینه معیّنه برای عنوان مشترک قرار داده است.
در برخی از موارد در کافی، استادِ علی بن محمّد، «سهل بن زیاد» است و در سند به این صورت وارد شده است: «علی بن محمّد عن سهل بن زیاد». ممکن است روشن باشد که مراد از علی بن محمّد به قرینه مروی عنه، «علّان کلینی» است. در طریق شیخ طوسی به سهل بن زیاد، «عدّة من أصحابنا» وجود دارد. علّامه در خلاصه آورده است که وقتی در کتاب کافی، عدّة من أصحابنا از سهل بن زیاد نقل مینماید، مراد از آن عدّه، «علّان کلینی» و چند راوی دیگر است:
«و كلما ذكرته في كتابي المشار إليه عدة من أصحابنا عن سهل بن زياد فَهُم: علي بن محمد بن علان و محمد بن أبي عبد الله و محمد بن الحسن و محمد بن عقيل الكليني»[5] .
در این عبارت، تعبیر «علي بن محمد بن علان» صحیح نیست بلکه یک «بن» زائد دارد. در ادامه در این مورد توضیحاتی بیان میگردد.
در عبارتی که از خلاصه علّامه بیان شد، «علی بن محمّد علّان» صحیح است. علّان، همان علی به لهجه محلّی است. ابن صلاح کتابی معروف در درایه دارد. در آن کتاب آورده است که در لهجه محلّی به علی، علّان گفته میشود. امروزه در لهجه عربی به علی، علّاوی گویند. البته این تعبیر با نوعی تحبیب نیز همراه است.
در تاج الروس آمده:
«علانٌ: لَقَبُ جماعَةٍ مِن المحدِّثِينَ ممَّنْ اسْمُه علیٌّ»[6] .
این تعبیر دقیق نیست؛ چرا که علّان لقب نیست بلکه همان لهجه محلّی است. علّت آنکه کلینی در کافی به نحو مطلق از «علی بن محمّد» تعبیر نموده آن است که مروی عنه «سهل بن زیاد» است و هم او قرینه بر آن است که مراد از «علی بن محمّد»، علّان کلینی است.
بهمناسبت نکتهای در مورد واژه «نفطویه» بیان میگردد. یک نحوی معروفی به نام «نفطویه» وجود دارد که نامش به دو صورت نَفْطُویه و نِفْطِوَیه تلفّظ میشود. یاقوت حموی در معجم الأدبا در ذیل ترجمه او از این مساله بحث کرده است که نام او چیست. ایشان بیان کرده که اشعاری که در ذمّ او گفته شده در برخی از آنها نفطُویه و در برخی دیگر نفطوَیه آمده است. یعنی از جهت وزن عروضی در برخی اشعار باید نفطوَیه و در برخی اشعار باید نفطُویه تلفّظ نمود تا وزن شعر صحیح شود[7] .
یکی از اشعاری که یاقوت ذکر نموده این بیت است:
أحرقه الله بنصف اسمه ... وصيّر الباقي صراخا عليه[8]
شاعر دعا میکند که خداوند با نصف از اسمش (نِفط) او را بسوزاند، و نصف دیگر اسمش مصیبتی بر او باشد. «نِفط» به روغن کوره اطلاق میشده که سیاه بوده است. به این واژه در عربی «نِفط» و در فارسی «نَفط» گفته میشود.
در سند روایت محلّ بحث آمده است:
«عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَمَّنْ حَدَّثَهُ عَنْ مُعَلَّى بْنِ عُبَيْدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ».
در روایت محلّ بحث با اعتماد به مروی عنه نمیتوان راوی را تشخیص داد؛ چرا که مروی عنه «عمّن حدّثه» است که مرسل است. احتمال دیگر آن است که با اعتماد به سند پیشین رفع اشتراک نماییم. در سند پیش از این روایت در کافی، نام «علی بن محمّد» ذکر نشده است. بنابرین از این راه نیز نمیتوان او را تشخیص داد. تنها راه انصراف است. باید بررسی نمود که از چه راهی میتوان انصراف را به دست آورد.
یک قرینه بر تشخیص انصراف آنکه «علّان»، دایی کلینی است. این نسبت خانوادگی ممکن است قرینه باشد؛ چرا که ارتباط نزدیکی با او داشته است. البته این نکته یک نکته قطعی نیست، ولی میتواند بهعنوان یک قرینه در کنار سایر قرائن مورد نظر باشد.
در روایت محلّ بحث، «علی بن محمّد» روایت را به صورت مرسل نقل کرده است. با بررسی مشایخ «علی بن محمّد» معلوم میشود که مشابه این تعبیر در موارد متعدّدی وارد شده است، مثل «علی بن محمّد عمّن ذکره». بررسی موارد «عمّن ذکره» میتواند در فهم «عمّن حدّثه» موثّر باشد. یعنی روشن میشود که شخصی است که بیتمایل به نقل احادیث مرسل نیست. در ۶ مورد در کافی تعبیر «علی بن محمّد عمّن ذکره» به کار رفته است:
کافی، ج۱، ص۸۵، رقم۱؛ ص۳۲۸، رقم۱۳؛ ص۳۳۲، رقم۱؛ ج۳، ص۵۰۰، رقم۱۳؛ ج۴، ص۱۷۰، رقم۳؛ ج۸، ص۴۹، رقم۹.
از این ۶ مورد تنها ۲ روایت میتواند به حلّ مشکل کمک کند، که یکی از آنها را ذکر مینماییم:
«عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَمَّنْ ذَكَرَهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ الْعَلَوِيِّ عَنْ دَاوُدَ بْنِ الْقَاسِمِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا الْحَسَنِ » [9] .
این روایت در باب «الْإِشَارَةِ وَ النَّصِّ عَلَى أَبِي مُحَمَّدٍ » آمده است. در این باب ۱۳ روایت وارد شده که این روایت، روایت سیزدهم و آخرین روایت باب است. بهجز روایت ۵ و ۸ در این باب، سایر روایات با «علی بن محمّد» شروع میشود. باب بعد یعنی باب «الْإِشَارَةِ وَ النَّصِّ إِلَى صَاحِبِ الدَّارِ » نیز اینگونه است. ۴ روایت در این باب وجود دارد که هر ۴ مورد آن با «علی بن محمّد» آغاز گشته است. ملاحظه این روایات در حلّ مشکل مفید است. یک راه آن است که روایت ۱۳ باب «الْإِشَارَةِ وَ النَّصِّ عَلَى أَبِي مُحَمَّدٍ » که تعبیر «عمّن ذکره» در آن وارد شده را مورد نظر قرار دهیم و روایت قبل از آن را ملاحظه نماییم.
در چهار روایت پیش یعنی روایات ۱۲ و ۱۱ و ۱۰ و ۹ «علی بن محمّد» از «إسحاق بن محمّد» نقل کرده است. بررسی روایات «علی بن محمّد عن إسحاق بن محمّد» در تشخیص راوی محلّ بحث مفید است. باید بررسی نمود که کدام «علی بن محمّد» است که از «اسحاق بن محمّد» نقل حدیث مینماید. در این مرحله چند روش وجود دارد:
روش اول آن است که روایات «علی بن محمّد» از «اسحاق بن محمّد» بررسی شود و ملاحظه گردد که آیا روایتی وجود دارد که قرینهای بر تشخیص «علی بن محمّد» در آن موجود باشد یا خیر.
در یک سند از کافی قرینه وجود دارد:
«عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ وَ إِسْحَاقَ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ غَيْرِهِمَا رَفَعُوه»[10] .
در این سند، «إسحاق بن محمّد» بر «سهل بن زیاد» عطف شده است. و این سهل، قرینه بر شناخت علی بن محمّد است. سهل بن زیاد، استاد علّان است.
راه دیگر آن است که اسحاق بن محمّد را بشناسیم که کیست. برای این کار روایات او در کافی را باید مورد بررسی قرار دهیم. در یک روایت از کافی آمده است:
«مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ وَ عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ مُحَمَّدٍ النَّخَعِیّ»[11] .
در دو روایت دیگر نیز این تعبیر وجود دارد با این تفاوت که ابتدا «علی بن محمّد» در سند ذکر شده است:
«عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ مُحَمَّدٍ النَّخَعِیّ»[12] .
در روایت دیگری نیز سند به صورت زیر وارد شده است:
«عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ مُحَمَّدٍ النَّخَعِیّ»[13] .
حال باید بررسی شود که آیا قرینهای وجود دارد بر آنکه راوی از «إسحاق بن محمّٔد نخعی» کیست یا چنین قرینهای وجود ندارد. در اثبات الوصیّة در یک سند آمده است:
«سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ عَلَّانَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْكِلَابِيِّ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ مُحَمَّدٍ النَّخَعِیّ»[14] .
بهنظر میرسد «الکلابی» محرّف از کلینی یا کِلانی است. ممکن است به کلینی در لهجه محلّی کِلانی گفته شود. توضیح آنکه برخی گفتهاند: حرف «لام» در واژه «کلینی» مفتوح است. برخی دیگر آن را مکسور دانستهاند. در زبان عربی وقتی پس از یک حرف مکسور، یاء ساکنی وجود داشته باشد، آن حرف بهصورت یاء تلفّظ میشود؛ نه به صورت کسرهای که در زبان فارسی رایج است. ولی در واژه «کلینی» اینگونه نیست؛ بلکه «لام» به صورت کسره فارسی استعمال میشود. از آن رو که این نحوه استعمال برای عرب مشکل است، ممکن است آن را تغییر دهند و به کُلانی تبدیل کنند.
در موضع دیگری از إثبات الوصیّة نیز نظیر این سند تکرار شده است[15] . این موارد نیز قرینه بر آن است که مراد از «علی بن محمّد» در سند کافی، علّان کلینی است.
در موضعی از کافی سند زیر نقل شده است:
«عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ شَاهَوَيْهِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْجَلَّابِ»[16] .
در روایت دیگری در کتاب غیبت شیخ طوسی نظیر همین سند با ذکر اوصاف آمده است:
«سَعْدٌ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ الْكُلَيْنِيِّ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ مُحَمَّدٍ النَّخَعِيِّ عَنْ شَاهَوَيْهِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْجَلَّاب»[17] .
با ملاحظه شرح حال علی بن محمّد علّان این نکته بهدست میآید که روایات مرسل در نقلیات او به وفور یافت میشود. به عنوان نمونه چند مورد بیان میگردد:
«حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ الْكُلَيْنِيُّ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنِ الرِّضَا »[18] .
«حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ الْكُلَيْنِيُّ قَالَ حَدَّثَنِي عَلَّانٌ الرَّازِيُّ قَالَ أَخْبَرَنِي بَعْضُ أَصْحَابِنَا»[19] .
«حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلَّانٍ الْكُلَيْنِيِّ رَفَعَهُ إِلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ »[20] .
این کثرت نقل روایت مرسل خود قرینه دیگری است بر آنکه مراد از «محمّد بن علی» در روایت محلّ بحث، همان علّان کلینی است.
آیت الله والد بیان میفرمودند که با مراجعه به مجموع قرائن مربوط به «علی بن محمّد» این نکته بهدست میآید که مراد از «علی بن محمّد» در اسناد کلینی، «علی بن محمّد علّان الکلینی» است مگر در دو مورد:
مورد اوّل: جایی که «علی بن محمّد» از «أحمد بن محمّد بن خالد البرقی» نقل کند.
مورد دوّم: جایی که «علی بن محمّد» از «إبراهیم بن إسحاق الاحمر» نقل کند.
در این دو مورد، مراد از «علی بن محمّد»، علّان کلینی نیست بلکه «علی بن محمّد بن عبداللّه» است. از آن رو که «أحمد بن محمّد بن خالد البرقی» و «إبراهیم بن إسحاق الاحمر» اساتید منحصر «علی بن محمّد بن عبداللّه» هستند، در این دو مورد مراد از «علی بن محمّد»، ابن عبدالله است. البته در مواردی که از برقی نقل میکند، امر روشنتر است؛ چرا که علی بن محمّد بن عبداللّه در طریق کلینی به برقی واقع شده، و نوه دختری برقی است.
پدر «علی بن محمّد بن عبداللّه» که «محمّد بن عبداللّه» است داماد برقی، و در نتیجه «علی بن محمّد بن عبداللّه» نوه دختری برقی است. در مورد طریق مرحوم کلینی به «أحمد بن محمّد بن خالد برقی» با واسطه «عدّة من أصحابنا» در خلاصه علامه آمده است:
«قال كلما ذكرته في كتابي المشار إليه عدة من أصحابنا عن أحمد بن محمد بن خالد البرقي فَهُم: علي بن إبراهيم و علي بن محمد بن عبد الله بن أذينة و أحمد بن عبد الله بن أمية و علي بن الحسن»[21] .
این عبارت از کلینی است که علّامه نقل نموده و مراد از کتاب مشار الیه، کتاب کافی است. در این عبارت، دو تحریف وجود دارد.
تحریف اول: به جای «علي بن محمد بن عبد الله بن أذينة»، عبارت صحیح به این صورت است: «علي بن محمد بن عبد الله بن ابنته» که ضمیر در ابنته به «احمد بن محمّد بن خالد» رجوع میکند. یعنی «علی بن محمّد» نوه دختری «احمد بن محمّد بن خالد» است.
تحریف دوم: به جای «أحمد بن عبد الله بن أمية»، عبارت صحیح به این صورت است: «أحمد بن عبد الله ابن ابنه». ضمیر به «احمد بن محمّد بن خالد» برمیگردد. یعنی «أحمد بن عبدالله» نوه پسری «احمد بن محمّد بن خالد» است.
دو نفر از نوادگان برقی، استاد کلینی و واسطه بین کلینی و احمد برقی هستند. یکی از این دو، نوه دختری احمد برقی است یعنی «علي بن محمد بن عبد الله ابن ابنته». و دیگری، نوه پسری است یعنی «أحمد بن عبد الله بن ابنه» که نام کامل او «أحمد بن عبد الله بن احمد بن أبی عبدالله» است. این دو راوی در طریق کلینی به احمد برقی وجود دارند و در کتب شیخ صدوق نیز نام هر دو به طور مکرّر آمده است.
حاصل آنکه «علی بن محمّد» در کلام کلینی به علّان انصراف دارد، مگر در مواردی که مرویّ عنه او، شیخ اختصاصی علی بن محمّد بن عبداللّه باشد، که همان دو موردی است که بیان شد.
سند روایت محلّ بحث مشتمل بر نکات دیگری است که در جلسه آینده بیان میگردد.