1402/07/05
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: حقیقت وضع /مبحث وضع /مقدمات
خلاصه مباحث گذشته:
در جلسۀ گذشته به مسالک سهگانهای که توسط مرحوم شهید صدر در تبیین حقیقت وضع بیان شده بود، اشاره شد. بر اساس تقریرات آقای حائری اولین مسلکی که توسط مرحوم شهید صدر مطرح شد، مسلک تعهّد بود که ایشان تقریبات مختلف آن، نتایج مترتب بر آن، و اشکالات آن را متذکر شدند. در این جلسه به تکمیل بحث خواهیم پرداخت.
بحث دربارۀ حقیقت وضع بود. مرحوم شهید صدر به چند مسلک در تحلیل حقیقت وضع اشاره نمودند که اولین آنها، مسلک تعهّد است. ایشان سه تقریب برای مسلک تعهّد بیان نمودند.[1]
اشکال این تقریبات این بود که در بیشتر موارد مستلزم آن است که واضع به هنگام وضع، متعهّد شده باشد که اصلاً از مجاز استفاده نکند در حالی که ما میدانیم واضعین چنین تعهّدی ندارند.
ایشان به منظور نجات از اشکال ذکر شده، تقریب مورد نظر را اصلاح نموده و فرمودند: واضع متعهّد میشود در هنگام بکارگیری لفظ، یا معنای حقیقی را اراده کرده باشد یا اگر معنای مجازی را اراده کرده، برای آن قرینه بیاورد.
مرحوم آقای صدر در ادامه به این تقریب اصلاح شده دو اشکال مطرح میکنند:
1. مراد از اقامۀ قرینه بر مجاز چیست؟ آیا مراد از قرینه، خصوص قرینۀ متصل است یا اعم از قرینۀ متصل و منفصل؟ اگر مراد از قرینه، خصوص قرینۀ متصل باشد، معنایش این است که متکلم نباید قرینۀ منفصل بکار ببرد در حالی که خارجاً گاهی اشخاص با استفاده از قرینۀ منفصل، معنای مجازی را اراده میکنند. همچنین اگر مراد از قرینه، اعم از قرینۀ متصل و منفصل باشد، معنایش این است که با شک در قرینۀ منفصل، نتوان به اصل تمسک کرد چون احتمال دارد قرینۀ منفصل بیاید لذا موضوع تعهّدی که متکلم داده، احراز نمیشود؛ به عبارت دیگر نمیتوان شرط قضیۀ مورد تعهّد، را احراز کرد تا بتوان به جزای آن پی برد.
ایشان به ذکر یک ان قلت و قلت پرداخته و میفرماید ممکن است در پاسخ به اشکال عدم احراز شرط، گفته شود، به هنگام شک در قرینۀ منفصل، اصل عقلائی عدم قرینۀ منفصله اقتضا میکند حکم به نبود قرینه شود. سپس در پاسخ به این قلت میفرماید اصول عقلائی، اصول استظهاری هستند و تمامشان به اصالة الظهور و مانند آن بازگشت میکنند لذا معنا ندارد در جایی که هنوز ظهور احراز نشده، به این اصول عقلائی تمسک شود.
2. اشکال دیگری که مرحوم شهید صدر به تقریب اصلاح شده بیان کردند این است که اگر متکلم متعهّد شده باشد، یا معنای حقیقی را اراده کند و یا در صورت ارادۀ معنای مجازی، قرینه بیاورد، معنایش این است که متکلم نتواند معنای مجازی را بدون قرینه اقامه کند و حال آن که خارجاً گاهی متکلمین، قصد اهمال و اجمال داشته و معنای مجازی را بدون قرینه اراده میکنند.[2]
این محصل بحثی است که مرحوم شهید صدر در مورد مسلک تعهّد با این تقریبی که در اینجا ذکر شده بیان نمودهاند.
یکی از نکات بحث آن است که میتوان برای تصحیح این تقریبات و خلاصی از اشکالات، دائماً قیودی را به آن افزود اما مشکل اینجاست که هر چقدر قیود بیشتری به تقریب افزوده میشود، از ذهن ما فاصلۀ بیشتری میگیرد و با عرضه نمودن آن به ادراکات وجدانی روشن میشود چنین تقریباتی نمیتواند حقیقت وضع را به درستی تبیین کند.
نکتۀ دیگری که در رابطه با کلام مرحوم آقای صدر وجود دارد عبارت از این است که ایشان فرمودند، احتمال قرینۀ منفصله با اصل عدم قرینۀ منفصله قابل دفع نمیباشد چون اصول عقلائی، اصول استظهاری هستند.[3]
اما این مطلب ناتمام است. چه دلیلی وجود دارد که اصول عقلائی، لزوماً اصول استظهاری باشند. نهایت چیزی که میتوان گفت آن است که اصول عقلائی بر مبنای کاشفیت و اماریت استوار هستند؛ اما دلیلی ندارد این کاشفیت از سنخ اصالة الظهور و استظهار و مانند آن باشد. اینگونه نیست که تنها امارۀ عقلائی، اصالة الظهور باشد؛ ما یک سری امارات عقلائی داریم که اساساً ربطی به باب الفاظ ندارند؛ نهایتش این است که در خصوص باب الفاظ بتوانید ادعا کنید اصول عقلائی به مناط اصالة الظهور اعتبار دارند. این ادعا چه وجهی میتواند داشته باشد؟
به طور مثال آقایان ادعا میکنند، اصل عقلائی بر حجیّت خبر ثقه است. بحث احتمال قرینۀ منفصل نیز چیزی شبیه خبر ثقه است که به دلیل غلبۀ مطابقت با واقع، به عنوان یکی از امارات معتبر قلمداد شده است. یعنی از آن جهت که متکلمین غالباً در افهام مقصودشان به قرینۀ منفصل تکیه نمیکنند، عقلاء به احتمال قرینۀ منفصل اعتنا نمیدهند. بلکه اصل این مطلب نیز در جای خودش نیازمند بررسی است چون آیت الله والد وجود اصلی به نام اصل عدم قرینه به مناط اماریت و کاشفیت را منکر هستند؛ ایشان معقتدند اصل عدم قرینه از سنخ اصول عملی عقلائی است و به مناط کاشفیت نیست. این بحث مفصلی است که هماکنون قصد پرداختن به آن را نداریم ولی عمدۀ مطلب آن است که نقضهایی که به مسلک تعهّد وارد است به نحوی است که انسان احساس میکند این مسلک به این شکلی که آقایان مطرح کردهاند نمیتواند صحیح باشد.
مرحوم شهید صدر یک اشکال مشترک بین تمام صِیَغ چهارگانۀ مسلک تعهّد مطرح نموده است. این اشکال در تقریرات آقای حائری[4] به شکلی کاملاً متفاوت از تقریرات آقای هاشمی بیان شده است.
در تقریرات آقای هاشمی بیان شده، تعهّد یک عملیات استدلالی است و مربوط به ذهن اندیشورزِ اهل استدلال است؛ در حالی که لغت خیلی قدیمیتر از آن است که انسانها، به این حدّ از اندیشورزی رسیده باشند.[5]
جالب اینجاست که تبیینی که ایشان در نهایت از حقیقت وضع ارائه میدهند بسیار پیچیدهتر از مسلک تعهّد است. اگر قرار باشد با این بیان اشکال کنید، تقریب خودتان بسیار پیچیدهتر است و اشکال مزبور به نحو آکد به خودتان وارد خواهد شد لذا نباید به این سبک بحث را دنبال کنید.
افزون بر این که یک بحثی وجود دارد در این که اساساً چه کسی واضع است؟ برخی معتقدند که واضع، خدا است؛ طبق این مبنا دیگر چنین اشکالی وارد نخواهد بود چون سختترین و پیچیدهترین امور برای خداوند، سهل و آسان است. بلکه به طور کلی، واضع هر کسی که باشد، سطح ادراکش از سطح ادراک عموم مردم بالاتر بوده است؛ یعنی کسی که این توانایی را داشته که وضع کند، سطحش از سطح ادراک عموم مردم خیلی بالاتر بوده است.
همچنین نکتۀ دیگر آن است که اگر فرض کنیم وضعهای آغازین بشر نتواند با مسلک تعهّد تحلیل شود، اما چه دلیلی وجود دارد تمام وضعها به یک شکل هستند؟ ممکن است شخصی مدعی شود، وضعهای آغازین دارای حقیقی بودند که در حال حاضر قادر به تحلیل آن نیستیم اما بعدها که ذهن بشر اندیشورز شده، وضع به عنوان یک عملیات استدلالی و مبتنی بر تفکر اندیشورزانۀ انسانی، شناخته میشود. به طور مثال ممکن است گفته شود ابداع زبان اسپرانتو توسط زامنهوف بر پایۀ مسلک تعهّد صورت گرفته است. همچنین ممکن است گفته شود وضعهای جدیدی که ما در زندگی روزمره برای فرزندانمان، یا ساختمانها _مثلاً مدرس شمارۀ یک_ یا پدیدههای نوبنیادی که اختراع میشوند، انجام میدهیم بر پایۀ مسلک تعهّد است. پس اثبات اتحاد وضعهای کهن، با وضعهای نوپیدا، نیازمند دلیل است؛ لذا ممکن است بگوئیم ما چند گونه وضع داریم؛ وضعهایی که بر پایۀ مسلک تعهّد هستند و وضعهایی که بر پایۀ مسلک تعهّد نیستند.
آقای حائری اساساً بحث را به شکل دیگری مطرح تقریر کرده است که مدل بحث کاملاً تغییر میکند[6] ؛ ایشان میفرماید یک بچه چگونه لغت را یاد میگیرد؟ درک نحوۀ یادگیری لغت توسط یک بچه، میتواند به ما کمک کند تحلیل بهتری از حقیقت وضع ارائه دهیم؛ چون وضع برای این است که انفهام معنا از لفظ حاصل شود. آیا انفهام معنا از لفظ بر پایۀ تعهّد است؟ وقتی یک بچۀ خردسال مکالماتش از الفاظی همچون «آب» و «مادر» استفاده میکند، هم خودش الفاظ را بکار میبرد و هم میفهمد معنای لفظ بکار رفته چیست. این در حالی است که مسلک تعهّد به ذهن انسانهای بزرگسال هم خطور نمیکند تا چه رسد به بچۀ خردسال؛ این نکته کاشف از آن است که عملیات وضع، از سنخ تعهّد نیست. مرحوم شهید صدر در ادامه تحلیل خاصی از حقیقت وضع ارائه میدهند که در ادامه به آن خواهیم پرداخت. اشکالی که ما بر اساس تقریر آقای هاشمی به آقای صدر مطرح میکردیم به تقریر آقای حائری وارد نیست.
آیا واقعاً تعهّد چنانکه آقای صدر فرمودند یک حقیقت پیچیده است؟ چه اتفاقی میافتد که یک بچۀ خردسال میفهمد این مایع سیّال، آب است. وقتی بچه نگاه میکند و میبیند که افراد به هنگام ارتباط برقرار کردن با این مایع سیّال از لفظ آب استفاده میکنند، آیا این بچه صرفاً از کثرت تقارن واژۀ آب، با واقعیت خارجی آن، به وضع این لفظ برای این واقعیت خارجی پی میبرد؟ یا این که بچه از این کثرت تقارن کشف میکند این افراد، یک بنائی دارند مبنی بر این که هر وقت میخواهند معنای این واقعیت خارجی را افهام کنند از واژۀ آب استفاده میکنند. به عبارت دیگر آیا بچه، نفس کثرت استعمال را قرینه قرار میدهد یا از این کثرت استعمال _ولو به نحو ارتکازی_ و مندمج وجود بناء و تعهّد را کشف میکند.
توجه به این نکته لازم است که برخی از پدیدهها هستند که به شکل خیلی بسیط و ساذج _به تعبیر عربها_ تحقق دارند؛ ممکن است ما نتوانیم آن شکل پیجیدهاش را نسبت دهیم.
مثلاً یکی از نکاتی که در مباحث آینده نیز تأثیر دارد، بحث اعتبار است. اعتبار یعنی لباس حقیقت پوشاندن به چیزی که حقیقت ندارد؛ اعتبار یعنی حدّ یک شیء حقیقی را به شیء غیر حقیقی دادن و یا بالعکس؛ به عبارت دیگر آنچه مصداق نیست را از مصادیق شیء فرض کنیم و یا آنچه از مصادیق شیء است را از ذیل آن خارج کنیم. حقیقت اعتبار به نحوی است که به شکل اجمالی برای بچۀ خردسال نیز قابل درک است لذا بچهها به هنگام خالهبازی، عروسکشان را فرزند خود فرض میکنند و گاهی آن قدر این اعتبار برایشان صورت واقعیت میگیرد که دیگر بدون عروسکشان خواب نمیروند؛ و گاهی به قدری عمیق میشود که لوازم آن امر اعتباری را نیز اعتبار میکنند به این صورت که مثلاً مادر خودشان را مادربزرگ این عروسک یا برادرشان را دایی این عروسک میدانند. اصلاً خالهبازی از اسمش پیدا است که حقیقتش از سنخ تخیلات است. گاهی خودش را دکتر و گاهی معلّم فرض میکند و کارهای این اشخاص را تکرار میکند. عملیات اعتبار توسط بچه نیازمند آن نیست که بچه بتواند حقیقت پیچیدۀ عملیات اعتبار را تحلیل کند. یک سری از امور هستند که به نحو بسیط در وجود انسانها شکل میگیرد.
با عنایت به نکات ذکر شده اگر شخصی به مسلک تعهّد قائل شود، باید به شکل بسیط و ساده آن قائل باشد نه به شکلهای پیچیدهای که متعهّد است مجاز به کار نبرد یا اگر قصد اهمال یا اجمال ندارد لفظ را بکار ببرد یا اگر لفظ را بکار میبرد و قرینه نیست معنای حقیقی را اراده کرده باشد و اینگونه قیود پیچیدهای که یقیناً در حقیقت وضع دخالت ندارد. پس اگر هم کسی به مسلک تعهّد قائل میشود باید به شکل بسیار بسیط آن قائل شود در این حد که واضع فیالجمله ملتزم میشود به هنگام ارادۀ معنا از این لفظ استفاده کند. پس حقیقت وضع مطمئناً به این شکل نیست؛ اگر هم باشد باید وضع اجمالی داشته باشد.
مرحوم شهید صدر اشکال دیگری را به مسلک تعهّد وارد میکنند و به شکل مفصل در موردش بحث میکنند که عبارت است از اشکال دور[7] ؛ ما به این بحث وارد نمیشویم چهاینکه خود ایشان نیز این اشکال را وارد نمیدانند.
مسلک دومی که در کلام مرحوم شهید صدر وارد شده، مسلک اعتبار است[8] . این مسلک به گونههای مختلفی تقریب شده است که مرحوم آقای صدر نیز گونههای مختلف آن را مورد بحث قرار دادهاند. ما قصد بحث تفصیلی از گونههای مختلف تقریب مسلک اعتبار نداریم و صرفاً به شکل گذرا این تقریبات را عنوان میکنیم و سپس اشکال مشترکی که مرحوم آقای صدر به همۀ این تقریبات وارد میکنند را طرح نموده و در موردش بحث میکنیم.
مسلک اعتبار، به لحاظ چیستی معتبر، به چند گونه قابل تقریب است:
1. اعتبار وضع اللفظ علی المعنی: ما یک سری وضع حقیقی داریم مانند قرار دادن چراغ قرمز در چهاراه؛ یا قرار دادن میل بر سر هر فرسخ که در زمانهای قدیم رواج داشته و علت این که نام میل را قرار دادند به جهت همین میلههایی بوده که علامت رأس الفرسخ بوده است. بر اساس تقریب مورد نظر، لفظ، وضع اعتباری است و گویا همانند آن میلهای است که سر هر فرسخ میگذارند تا دلالت داشته باشد بر این که اینجا یک میل است. مرحوم آقای صدر این تقریب را مطرح نموده و اشکالات محقق خوئی به آن را ذکر میکنند و در موردش بحث میکنند.
2. اعتبار هو هویة: تقریب دوم این است که فرض کنیم لفظ و معنا یکی هستند؛ طبق این تقریب، معتبر عبارت است از «کون اللفظ نفس المعنی». ایشان این تقریب را نیز ذکر نموده و در موردش بحث میکنند.
3. اعتبار این که لفظ، ادات دال بر معنا باشد.
مرحوم آقای صدر به ذکر اشکالاتی نسبت به تکتک این تقریبات میپردازند که از آن در میگذریم و به اشکال مشترک به سه تقریب میپردازیم. اشکال مشترک این سه تقریب در کلام مرحوم حاج شیخ در درر نیز منعکس شده است[9] ؛ همین اشکال باعث شده مسلک اعتبار که مسلک مشهور بین علماء بوده، کنار برود و مسلک تعهّد جایگزین آن شود.
اشکال مزبور آن است که شما میخواهید لفظ، سبب دلالت بر معنا شود؛ به عبارت دیگر مقصود از وضع، سببیّت تصور لفظ برای تصوّر معنا است. این در حالی است که سببیت یک امر حقیقی است و مجرّد اعتبار، برای تحقق آن کافی نیست. به طور مثال اگر شما اعتبار کنید این عروسک فرزند شما است، اگر صد بار هم فرزند بودن را اعتبار کنید، باعث نمیشود این عروسک گرسنه شود. به عبارت دیگر آثار حقیقی شیء در اثر اعتبار تحقق پیدا نمیکند. وقتی بین تصور لفظ و معنا حقیقتاً سببیتی وجود ندارد مجرد اعتبار چه سودی دارد. این اشکال اساسی مسلک اعتبار است که باعث شده است شهید صدر نیز این مسلک را کنار بگذارد و مسلک دیگری را جایگزین آن کند به طوری که وضع قابلیت این را پیدا کند که سببیت حقیقی ایجاد کند.
مرحوم شهید صدر به منظور ارائۀ تحلیلی که برای ایجاد سببیت حقیقی بین تصور لفظ و تصور معنا، کارایی داشته باشد، مسلک جعل را مطرح نموده است[10] . ایشان میفرماید جعل یک نوع سببیت حقیقیه ایجاد میکند نه سببیت اعتباری. البته آقایان، جعل را به عنوان عامل ایجاد سببیت حقیقیه مطرح نمودهاند اما مرحوم شهید صدر معتقد است ایجاد سببیت حقیقیه توسط جعل، نیازمند تحلیل میباشد و بر همین اساس به ذکر این تحلیلها وارد میشوند.
ایشان میفرمایند یک سری قوانین تکوینی وجود دارد که انسان به این قوانین آگاهی پیدا کرده و از آن برای وضع الفاظ استفاده کرده است:
1. یکی از قوانین تکوینی مزبور آن است که اگر پدیدهای را مشاهده کنید، تصور آن پدیده در ذهن شما شکل میگیرد؛ به طور مثال وقتی شیر را میبینید تصورش در ذهن شما شکل میگیرد.
2. قانون دوم این است که اگر چیزی شبیه آن معنا باشد، تصور شیء مشابه، منشأ تصور معنای مورد نظر میشود؛ به طور مثال وقتی بجای شیر واقعی، عکس شیر را میبینید به دلیل مشابهت عکس شیر، با شیر واقعی، تصور اولی منشأ تصور دومی میشود.
3. قانون سوم این است که گاهی یک شیء با معنا، ارتباط و اقتران اکید و یک نوع رفاقت صمیمی دارد؛ این اقتران و ارتباط اکید باعث میشود تصور پدیده مرتبط، منشأ تصور پدیدۀ مورد نظر شود.[11]
توضیح بیشتر فرمایش ایشان را به جلسۀ آینده موکول میکنیم. در اینجا تذکر این نکته مناسب است که اصل این بحثی که شهید صدر مطرح نموده، الهامگرفته از یک بحث جانورشناسی است که توسط پاولوف مطرح شده است. البته آقای حائری در حاشیه بحثی را مطرح نمودهاند که قصد دارند تفاوت بین بحث پاولوف و بحث مرحوم شهید صدر را تبیین کنند[12] ؛ اما بر اساس تقریر آقای هاشمی دیدگاه شهید صدر همان دیدگاه پاولوف است. پاولوف یک جانورشناس است که یک آزمایش معروف داشته است. آزمایش مزبور به این شکل است که پاولوف یک سگ داشته و همیشه پیش از این که به این سگ غذا بدهد زنگی را به صدا در میآورده است. او یک مدّت این کار را ادامه میدهد، تا این که روال را تغییر داده و زنگ را به صدا در میآورد اما به سگ غذا نمیدهد. پس از این کار متوجه میشود همان آثار همیشگی دیده شدن غذا توسط حیوان _همچون ترشّح بزاق دهان_ با شنیده شدن صدای زنگ در حیوان نمایان میشود. این آزمایش او را به این نتیجه رساند که با شنیده شدن صدای زنگ، تصویر غذا در ذهن سگ ایجاد میشود و آنچه منشأ تحریک اعصاب سگ شده و بزاق دهانش را جاری میکند صورت غذا در ذهن سگ است. نکتهای که شهید صدر میخواهد مطرح کند همین است که گاهی دو شیء با یکدیگر ارتباط تنگاتنگ دارند و این ارتباط سبب میشود تصور یکی از اینها تصور دیگری را به دنبال داشته باشد همچنانکه ارتباط تنگاتنگی که بین صدای زنگ و غذا در اثر تکرر اقتران این دو ایجاد شده بود، منشأ شد صدای زنگ، آثار دیدن غذا را در سگ نمایان کند. تکرر اقتران صدای زنگ با غذا منشأ ارتباط این دو با یکدیگر شده و باعث میشود شنیدن صدای زنگ تصور غذا را در ذهن سگ ایجاد کند و آثار تصور غذا در سگ ایجاد شود.
فرمایش شهید صدر یا عیناً با این دیدگاه یکی است یا الهامگرفته از آن است که در زبان فارسی از آن به شرطی شدن تعبیر میشود. وقتی دو پدیده با یکدیگر ارتباط تنگاتنگ پیدا میکنند گفته میشود انسان نسبت به این پدیدهها شرطی شده است یعنی با تصور یک پدیده، پدیدۀ دیگر نیز تصور میشود؛ به عبارت دیگر بین این دو پدیده یک قضیۀ شرطیه شکل گرفته است مبنی بر این که «إذا تصورت هذه الفضیة تصورت الأخری». در واقع بر اساس فرمایش مرحوم آقای صدر، بین لفظ و معنا قَرنِ اکید ایجاد میشود به طوری که احساس لفظ، احساس معنا را به دنبال میآورد.
مرحوم آقای صدر در توضیح مطلب میفرماید قرن اکید گاهی ناشی از عامل کمّی است و گاهی ناشی از عامل کیفی است[13] . عامل کمّی همان تکرّر مقارنت دو شیء با یکدیگر است که قرن اکید را ایجاد نموده و باعث میشود تصور احد المقترنین، تصور دیگری را به همراه داشته باشد. مقصود از عامل کیفی، ویژگی خاصی است که بین این دو پدیده موجود است. ایشان چنین مثال زده است که شخصی به حلّه میرود و در آنجا یک پشههای خاصی میبیند که او را گزیدهاند و این ویژگی باعث شده هر وقت حلّه را تصور میکند خاطرۀ آن پشهها برایش زنده میشود و چهبسا احساس درد هم بکند. به عبارت دیگر ممکن است این اقتران یکبار رخ داده باشد اما به لحاظ کیفی همین یکبار آنقدر عمیق بوده که قرن اکید را ایجاد کرده است.
مرحوم آقای صدر بر این باور است که در وضع تعیینی، عامل کیفی و در وضع تعیّنی، عامل کمّی منشأ ایجاد قرن اکید است.
ما وارد جزئیات بحث نمیشویم اما مناسب است خود دوستان به حاشیۀ آقای حائری مراجعه کنند و ادعای ایشان مبنی بر تفاوت بین دیدگاه پاولوف و دیدگاه شهید صدر را مورد مطالعه قرار دهند.
همانطور که پیشتر اشاره شد، مهمترین چیزی که میتواند ما را به تحلیل درستی از حقیقت وضع برساند، تحلیل تجربیات شخصیمان است. تحلیل نامگذاری اشخاص برای فرزندشان، یا نامگذاری اماکن و اموری از این قبیل، میتواند به ما در تحلیل حقیقت وضع کمک کند و با محک قرار دادن ادراکات وجدانی موجود در این تجربیات، میتوان راحتتر به مسلک صحیح از بین مسلکهای مختلف دست یافت.
نکات اساسی موجود در این بحثها آن است که آیا نتیجۀ وضع، دلالت تصوریه است یا دلالت تصدیقیه؟ این نکات در بحثهای شناخت زبان تأثیر جدی دارد. این گونه نیست که دانستن و ندانستن حقیقت وضع اثر خاصی نداشته باشد. عمدۀ اثر این بحثها آن است که نتیجۀ وضع، دلالت تصوریه است یا دلالت تصدیقیه و این نکات در بحثهای بعدی اثر جدی دارد.