98/07/13
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: موضوع عده در روایات /متن تکمله ی عروه /عده
خلاصهی مباحث گذشته:
بحث در موضوع عده در روایات بود. شش طایفه روایت در این مورد داشتیم. به طایفهی پنجم روایات رسیدیم که خلوت را موضوع عده قرار داده بودند. کلام شهید ثانی را نقل کردیم و بررسی آن باقی مانده بود.
شهید ثانی در مسالک می فرماید: «و الحقّ أنه ليس في الأخبار على كثرتها و اختلافها خبر صحيح إلا خبر زرارة الذي نبّهنا على صحّته، و هو دالّ على المذهب الأول، إلا أن فيه إشكالا، لأنه حكم في آخره أن موت الزوج يوجب تنصيف المهر كالطلاق، و الأشهر خلافه.
فبقي الاعتماد في القول الأول على الآية و الأصل.»[1]
شهید ثانی ابتدا در مورد این که چه چیزی موجب استقرار تمام مهر می شود دو دسته روایت می آورد. دستهی اول دخول و دستهی دوم خلوت را موجب استقرار تمام مهر بیان کرده اند.
پس از نقل روایات می فرماید: تنها خبر صحیح بین این دو دسته اخبار، خبر زراره است.
در مورد کلام شهید ثانی بیان سه نکته لازم است:
1. استقصاء شهید ثانی تام نیست؛ زیرا بعضی روایات هست که از نظر خود ایشان هم صحیح است اما ایشان هیچ اشاره ای به آن ها نکرده است.
2. شهید ثانی روایاتی را که ابراهیم بن هاشم در سند آن ها می باشد، حسنه می داند و حال آن که متاخرین از ایشان روایات ابراهیم بن هاشم را صحیحه می دانند.
3. سبک اظهار نظر شهید ثانی از این جا ناشی می شود که روایات را تک تک نگاه کنیم. اما اگر مجموعهی روایات را در نظر بگیریم، نمی توان این چنین مشی کرد. زیرا هر دو دسته روایات، چه روایاتی که دخول را موجب استقرار تمام مهر می دانند و چه روایاتی که خلوت را موجب استقرار تمام مهر می دانند، به قدری زیادند که قطع به صدورشان حاصل می شود.
«عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنِ الْحَلَبِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي رَجُلٍ دَخَلَ بِامْرَأَةٍ قَالَ إِذَا الْتَقَى الْخِتَانَانِ وَجَبَ الْمَهْرُ وَ الْعِدَّةُ.»[2]
این روایت را شهید ثانی به خاطر ابراهیم بن هاشم ( ابیه) حسنه می داند.
اما بنابر تحقیق صحیحه است.
در جامع احادیث شیعه ذیل این روایت، دو طریق به حفص بن بختری ذکر شده است:
1. علىّ بن الحسن (بن فضّال صا) عن الرّيّان عن ابن أبى عمير و أحمد بن الحسن عن هارون بن مسلم عن ابن أبى عمير عن حفص بن البخترى عن أبى عبداللَّه عليه السلام (مثله)
این طریق از تهذیب نقل شده و به خاطر علی بن حسن بن فضال موثقه است.
در تهذیب به این صورت آمده است:
عَنْهُ عَنِ الزَّيَّاتِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ وَ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ هَارُونَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ حَفْصِ بْنِ الْبَخْتَرِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي رَجُلٍ دَخَلَ بِامْرَأَةٍ قَالَ إِذَا الْتَقَى الْخِتَانَانِ وَجَبَ الْمَهْرُ وَ الْعِدَّةُ.[3]
2. علىّ عن أبيه عن ابن أبى عمير (مثله سنداً ومتناً وزاد والغسل).
این طریق از کافی نقل شده است و از نظر شهید ثانی به خاطر وجود ابراهیم بن هاشم حسنه است و بنابر تحقیق صحیحه است.
در کافی به این صورت آمده است:
عَلِيٌّ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ حَفْصِ بْنِ الْبَخْتَرِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِذَا الْتَقَى الْخِتَانَانِ وَجَبَ الْمَهْرُ وَ الْعِدَّةُ وَ الْغُسْلُ.[4]
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: سَأَلَهُ أَبِي وَ أَنَا حَاضِرٌ عَنْ رَجُلٍ تَزَوَّجَ امْرَأَةً فَأُدْخِلَتْ عَلَيْهِ فَلَمْ يَمَسَّهَا وَ لَمْ يَصِلْ إِلَيْهَا حَتَّى طَلَّقَهَا هَلْ عَلَيْهَا عِدَّةٌ مِنْهُ فَقَالَ إِنَّمَا الْعِدَّةُ مِنَ الْمَاءِ قِيلَ لَهُ فَإِنْ كَانَ وَاقَعَهَا فِي الْفَرْجِ وَ لَمْ يُنْزِلْ فَقَالَ إِذَا أَدْخَلَهُ وَجَبَ الْغُسْلُ وَ الْمَهْرُ وَ الْعِدَّةُ. [5]
هیچ تردیدی در صحت این سند نیست. اما شهید ثانی این روایت را نیاورده است. البته شاید توجه زیاد شهید ثانی به تهذیب و عدم مراجعه اش به کافی باعث شده است این روایت را نیاورد.
عَنْهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ زُرَارَةَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ عَلَاءِ بْنِ رَزِينٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع مَتَى يَجِبُ الْمَهْرُ فَقَالَ إِذَا دَخَلَ بِهَا.[6]
ضمیر در «عنه» به علی بن حسن بن فضال بر می گردد و به خاطر علی بن حسن بن فضال این روایت موثقه است.
عَلِيُّ بْنُ الْحَسَنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْوَلِيدِ عَنْ يُونُسَ بْنِ يَعْقُوبَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ لَا يُوجِبُ الْمَهْرَ إِلَّا الْوِقَاعُ فِي الْفَرْجِ.[7]
این روایت هم به خاطر علی بن حسن بن فضال موثقه است.
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ يُونُسَ بْنِ يَعْقُوبَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ رَجُلٍ تَزَوَّجَ امْرَأَةً فَأَغْلَقَ بَاباً وَ أَرْخَى سِتْراً وَ لَمَسَ وَ قَبَّلَ ثُمَّ طَلَّقَهَا أَ يُوجِبُ عَلَيْهِ الصَّدَاقَ قَالَ لَا يُوجِبُ عَلَيْهِ الصَّدَاقَ إِلَّا الْوِقَاعُ.[8]
این روایت هم به خاطر ابن فضال موثقه است.
الصَّفَّارُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنْ ظَرِيفٍ عَنْ ثَعْلَبَةَ عَنْ يُونُسَ بْنِ يَعْقُوبَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ رَجُلٍ تَزَوَّجَ امْرَأَةً فَأُدْخِلَتْ عَلَيْهِ فَأَغْلَقَ الْبَابَ وَ أَرْخَى السِّتْرَ وَ قَبَّلَ وَ لَمَسَ مِنْ غَيْرِ أَنْ يَكُونَ وَصَلَ إِلَيْهَا بَعْدُ ثُمَّ طَلَّقَهَا عَلَى تِلْكَ الْحَالِ قَالَ لَيْسَ عَلَيْهِ إِلَّا نِصْفُ الْمَهْرِ.[9]
در شرح حال یونس بن یعقوب آمده است که فطحی شد و برگشت. شاید به خاطر همین شهید ثانی این روایت را معتبر نمی داند.
به جز این شش روایت، روایات دیگری هم هست که دخول را موضوعِ تمام مهر قرار داده اند.
شهید ثانی به خاطر صحیح بودن فقط یک روایت و معتبر ندانستن سایر روایات، این روایات را کنار گذاشته است. این سبک صحیح نیست؛ زیرا با این تعداد روایت که بعضی صحیحه و بعضی حسنه و موثقه هستند، به صدور این روایات که دخول را موضوع استقرار تمام مهر قرار می دهند، اطمینان حاصل می شود.
الْحَسَنُ بْنُ مَحْبُوبٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ رِئَابٍ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع عَنْ رَجُلٍ تَزَوَّجَ جَارِيَةً لَمْ تُدْرِكْ لَا يُجَامَعُ مِثْلُهَا أَوْ تَزَوَّجَ رَتْقَاءَ فَأُدْخِلَتْ عَلَيْهِ فَطَلَّقَهَا سَاعَةَ أُدْخِلَتْ عَلَيْهِ قَالَ هَاتَانِ يَنْظُرُ إِلَيْهِنَّ مَنْ يُوثَقُ بِهِ مِنَ النِّسَاءِ فَإِنْ كُنَّ كَمَا دَخَلْنَ عَلَيْهِ فَإِنَّ لَهَا نِصْفَ الصَّدَاقِ الَّذِي فَرَضَ لَهَا وَ لَا عِدَّةَ عَلَيْهِنَّ مِنْهُ قَالَ فَإِنْ مَاتَ الزَّوْجُ عَنْهُنَّ قَبْلَ أَنْ يُطَلِّقَ فَإِنَّ لَهَا الْمِيرَاثَ وَ نِصْفَ الصَّدَاقِ وَ عَلَيْهِنَّ الْعِدَّةَ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَ عَشْراً.[10]
این روایت بدون اشکال صحیح است.
همین روایت در کافی هم وارد شده است اما ذیل روایت که شهید ثانی اشاره می کند، در کافی نیامده است.
مُحَمَّدٌ عَنْ أَحْمَدَ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ ابْنِ بُكَيْرٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ رِئَابٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع فِي الرَّجُلِ يَتَزَوَّجُ الْمَرْأَةَ الرَّتْقَاءَ أَوِ الْجَارِيَةَ الْبِكْرَ فَيُطَلِّقُهَا سَاعَةً تُدْخَلُ عَلَيْهِ فَقَالَ هَاتَانِ يَنْظُرُ إِلَيْهِمَا مَنْ يُوثَقُ بِهِ مِنَ النِّسَاءِ فَإِنْ كُنَّ عَلَى حَالِهِنَّ كَمَا أُدْخِلْنَ عَلَيْهِ فَإِنَّ لَهُنَّ نِصْفَ الصَّدَاقِ الَّذِي فَرَضَ لَهَا وَ لَا عِدَّةَ عَلَيْهَا مِنْهُ.[11]
به نظر می رسد در این سند ابن بکیر زائد باشد؛ زیرا ابن محبوب بی واسطه از علی بن رئاب روایت نقل می کند.
شاید هم علی بن رئاب معطوف به ابن بکیر بوده است و «واو» تصحیف به «عن» شده است.
این روایت را می توان طائفهی جدیدی از روایات دانست که در موضوع خاصی است، موضوع آن زنی است که به طور متعارف کسی با او جماع نمی کند. موضوع زن رتقاء یا نابالغ است.
در نتیجه داخل شدن بر این زن و خلوت با او امارهی بر مباشرت نیست.
این روایت با روایات خلوت منافاتی ندارد. این که در مورد رتقاء یا نابالغ شارع خلوت را امارهی بر دخول قرار نداده باشد منافاتی با این ندارد که در غیر رتقاء و نابالغ خلوت امارهی نوعیه بر دخول باشد.
این روایت به راحتی قابل جمع با سایر روایات است؛ زیرا در مورد خاصی ( رتقاء یا نا بالغ)، شارع حکم خاصی کرده است و نیازی نیست در طایفهی پنجم از این روایت بحث کنیم.
بعضی روایات در مورد خصی هست که ما اصلا به آن ها اشاره نکردیم؛ زیرا موضوع خاصی است که حکم خاصی دارد و به صرف خلوت تمام مهر را ثابت می کنند.
عَنْهُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي نَصْرٍ قَالَ: سَأَلْتُ الرِّضَا ع عَنْ خَصِيٍّ تَزَوَّجَ امْرَأَةً عَلَى أَلْفِ دِرْهَمٍ ثُمَّ طَلَّقَهَا بَعْدَ مَا دَخَلَ بِهَا قَالَ لَهَا الْأَلْفُ الَّذِي أَخَذَتْ مِنْهُ وَ لَا عِدَّةَ عَلَيْهَا.[12]
در مورد خصی می فرماید: به صرف خلوت تمام مهر مستقر می شود اما چون دخولی نبوده است، عده ندارد.
البته روایت دیگری در مورد خصی هست که التذاذ ( بدون دخول) را موجب عده دانسته است که به قرینهی این روایت، آن را حمل بر استحباب می کنیم همان طور که بعضی از فقها حمل بر استحباب کرده اند.
روایت دیگری که در مورد خصی آمده است:
الْحُسَيْنُ بْنُ سَعِيدٍ عَنْ صَفْوَانَ عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ قَالَ: بَعَثْتُ بِمَسْأَلَةٍ مَعَ ابْنِ أَعْيَنَ قُلْتُ سَلْهُ عَنْ خَصِيٍّ دَلَّسَ نَفْسَهُ لِامْرَأَةٍ وَ دَخَلَ بِهَا فَوَجَدَتْهُ خَصِيّاً قَالَ يُفَرَّقُ بَيْنَهُمَا وَ يُوجَعُ ظَهْرُهُ وَ يَكُونُ لَهَا الْمَهْرُ بِدُخُولِهِ عَلَيْهَا.
روایات دیگری هم هست که در آن ها هم تدلیس آمده است.
بحث خصی چه همراه تدلیس باشد و چه همراه تدلیس نباشد، حکم خاصی دارد که نمی توانیم آن حکم خاص را به موارد دیگر سرایت دهیم.
روایاتی که خلوت را موجب استقرار تمام مهر می دانند ( به جز روایات خصی)، پنج روایتند که چهار روایت از آن ها صحیحه، حسنه یا موثقه هستند که موجب قطع به صدور آن ها می شود.
الصَّفَّارُ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُوسَى الْخَشَّابِ عَنْ غِيَاثِ بْنِ كَلُّوبٍ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِيهِ ع أَنَّ عَلِيّاً ع كَانَ يَقُولُ مَنْ أَجَافَ مِنَ الرِّجَالِ عَلَى أَهْلِهِ بَاباً أَوْ أَرْخَى سِتْراً فَقَدْ وَجَبَ عَلَيْهِ الصَّدَاقُ.[13]
این روایت به خاطر غیاث بن کلوب که عامی ثقه است، موثقه می باشد.
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنِ الْحَلَبِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الرَّجُلِ يُطَلِّقُ الْمَرْأَةَ وَ قَدْ مَسَّ كُلَّ شَيْءٍ مِنْهَا إِلَّا أَنَّهُ لَمْ يُجَامِعْهَا أَ لَهَا عِدَّةٌ فَقَالَ ابْتُلِيَ أَبُو جَعْفَرٍ ع بِذَلِكَ فَقَالَ لَهُ أَبُوهُ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ ع إِذَا أَغْلَقَ بَاباً وَ أَرْخَى سِتْراً وَجَبَ الْمَهْرُ وَ الْعِدَّةُ.[14]
این روایت بنابر تحقیق صحیحه است و به خاطر ابراهیم بن هاشم از نظر بعضی حسنه است.
عَلِيُّ بْنُ الْحَسَنِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ مُوسَى بْنِ بَكْرٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: إِذَا تَزَوَّجَ الرَّجُلُ الْمَرْأَةَ ثُمَّ خَلَا بِهَا فَأَغْلَقَ عَلَيْهَا بَاباً أَوْ أَرْخَى سِتْراً ثُمَّ طَلَّقَهَا فَقَدْ وَجَبَ الصَّدَاقُ وَ خَلَاؤُهُ بِهَا دُخُولٌ.[15]
این روایت به خاطر علی بن حسن بن فضال موثقه است.
وَ أَمَّا مَا رَوَاهُ- عَلِيُّ بْنُ الْحَسَنِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَسْبَاطٍ عَنْ عَلَاءِ بْنِ رَزِينٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الْمَهْرِ مَتَى يَجِبُ قَالَ إِذَا أُرْخِيَتِ السُّتُورُ وَ أُجِيفَ الْبَابُ وَ قَالَ إِنِّي تَزَوَّجْتُ امْرَأَةً فِي حَيَاةِ أَبِي عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ع وَ إِنَّ نَفْسِي تَاقَتْ إِلَيْهَا فَذَهَبْتُ إِلَيْهَا فَنَهَانِي أَبِي فَقَالَ لَا تَفْعَلْ يَا بُنَيَّ لَا تَأْتِهَا فِي هَذِهِ السَّاعَةِ وَ إِنِّي أَبَيْتُ إِلَّا أَنْ أَفْعَلَ فَلَمَّا دَخَلْتُ عَلَيْهَا قَذَفْتُ إِلَيْهَا بِكِسَاءٍ كَانَ عَلَيَّ وَ كَرِهْتُهَا وَ ذَهَبْتُ لِأَخْرُجَ فَقَامَتْ مَوْلَاةٌ لَهَا فَأَرْخَتِ السِّتْرَ وَ أَجَافَتِ الْبَابَ فَقُلْتُ مَهْ قَدْ وَجَبَ الَّذِي تُرِيدِينَ.[16]
این روایت هم به خاطر علی بن حسن بن فضال، موثقه است.
«بإسناده عن علىّ بن الحسين عليه السلام قال إذا أرخى السّتر فقد أوجب المهر.
مستدرك 15/ 95: السّيّد فضل اللَّه الرّاوندى فى نوادره بإسناده الصّحيح عن موسى بن جعفر عن أبيه عن آبائه عليهم السلام عن علىّ عليه السلام مثله.»[17]
این پنج روایت کافی است تا اطمینان به صدور این روایات حاصل شود.
با توجه به کثرت روایاتِ دو دسته که روایات صحیح، حسن و موثق هم بین آن ها هست، اطمینان به صدور هر دو دسته حاصل می شود.
در نتیجه سبک شهید ثانی که تک تک روایات را بررسی می کند و مجموع را لحاظ نمی کند، صحیح نیست.
البته استقصاء شهید ثانی هم تام نبوده است و بعضی از روایات را که از نظر خود ایشان صحیح بوده است، بیان نکرده است.