درس رجال آیت الله شبیری

جلسه 38

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تحقیقی پیرامون محمد بن سنان

بحث در محمد بن سنان است. منشأ تضعیف او یا به این سبب است چون علماء و بزرگان شهادت به ضعف او داده اند و طبق بیان مجلسی ثانی، مشهور قائل به ضعف او شده اند و چون افراد زیادی قائل به ضعف او شده اند این موجب ظن به ضعف اوست و این گونه از ظنون رجالی حجّت است.

ابن شهرآشوب در معالم العلماء میل به تضعیف او دارد زیرا در مورد او می گوید: و قد طعن علیه. بعد قضاوت نمی کند که طعن مزبور صحیح است یا نه.

از جمال الدین، احمد بن طاوس نیز تمایل به ضعف نقل شده است.

ابن داود نیز در مورد او می گوید: و الغالب علی حدیثه الفساد.

شهید ثانی، مقدس اردبیلی، صاحب معالم، صاحب مدارک، شیخ محمد نوه ی شهید ثانی که پسر صاحب معالم است و میرزا محمد استرآبادی صاحب رجال کبیر او را تضعیف کرده اند. بر این اساس مجلسی ثانی قائل شده است که مشهور قائل به تضعیف او شده اند.

با این حال هم ادعای وجود شهرت محل شک است و هم اگر ثابت باشد، چون مدارک آنها در دست است و ما می توانیم در آن مدارک تحقیق کنیم، شهرت فوق برای ما حجّت نیست. وقتی ما به کتب رجالی مراجعه می کنیم می بینیم که در میان قدماء غیر از ابن غضائری دیگران در مورد محمد بن سنان به شکل متناقض قضاوت کرده اند.

همچنین ابن شعبه ی بحرانی صاحب تحف العقول قائل به توثیق او شده است.

در میان قدماء، احمد بن هُلَیل الکرخی که ظاهرا همان احمد بن هلال معروف باشد زیرا در یک سند واحد گاه از آن به احمد بن هلال و گاه به احمد بن هلیل تعبیر می کنند (البته در سابق از او به احمد بن ملیک الکرخی نام برده بودیم که اشتباه بود و به اشتباه در نسخه ای غلط نوشته شده بود) محمد بن سنان را توثیق کرده است. او در عصر خود بسیار ظاهر الصلاح بوده است به گونه ای که کسی قدح را در مورد او قبول نمی کرد که عبارت او را در جلسه ی قبل بیان کردیم.

در طبقات بعد، علی بن طاوس برادر بزرگ جمال الدین، او را صریحا توثیق می کند.

علامه در مختلف او را توثیق می کند و اضافه می کند که ما در کتاب رجال، وثاقت او را ترجیح داده ایم. البته علامه در خلاصه در مورد او توقف کرده است و شاید کتاب رجالی که از آن نام می برد کتاب دیگری از او بوده است و یا اینکه چون تغییراتی که علامه در کتاب خلاصه ی اعمال کرده است بسیار بوده این نکته در نسخه ای از آن موجود بوده باشد. زیرا اصل خلاصه ی علامه در سال 692 یا 693 نوشته است و تا وقت فوت، در آن اضافه کرده و تغییراتی داده است ولی مختلف خود را در سال 708 به اتمام رسانده است.

محقق کرکی، مجلسی اول، شیخ حر و مجلسی ثانی او را توثیق کرده اند.

بنا بر این نمی توانیم ادعا کنیم که شهرت بر ضعف محمد بن سنان قائم شده است.

نکته ای که باید توجه داشت این است که در مقام تعارض جرح و تعدیل، در بعضی موارد جرح مقدم بر تعدیل است زیرا می گویند شاید جارح بر چیزی واقف شده باشد که معدل بر آن واقف نشده باشد. ولی در مورد مسأله ی غلو چنین چیزی ثابت نیست زیرا مسلک غلو بسیار محل اختلاف بوده است و نظرات افراد در آن بسیار متفاوت بوده است.

از طرفی دیگر شهادات رجالیون در جرح و تضعیف او با هم متعارض است و قابل اعتماد نیست.

اما در مورد انتساب غلو به محمد بن سنان می گوییم که به نظر می آید دو منشأ برای این امر وجود داشته است.

یکی عبارت است که کشّی می گوید و آن اینکه در مورد محمد بن سنان می گوید: من أراد المعضلات فإلي، و من أراد الحلال و الحرام فعليه بالشيخ، يعني صفوان بن يحيى‌.

در کتاب کشّی که درست ماست کلمه ی (معضلات) آمده است ولی در کتاب رجال مرحوم بحر العلوم (المضمحلات) آمده است که بحر العلوم آن را به همان مشکلات و معضلات تفسیر می کند.

معنای عبارت فوق این است که همان گون که از روایات استفاده می شود محمد بن سنان با اهل بیت نزدیک بوده و از اصحاب سرّ آنها بوده است و بعضی از معارف که در سطح عموم قابل طرح نبوده است و گاه برای شیعه به سبب تقیه خطر داشته و گاه برای اینکه برای مردم قابل درک نبوده است را می دانسته.

به همین دلیل در روایات است که مثلا سلمان مطالبی را می دانست که اگر ابوذر آنها را می دانست او را چه بسا می کشت یا او را تکفیر می کرد.

یا اینکه از حضرت سجاد علیه السلام نقل شده است: يا رب جوهر علم لو أبوح به لقيل لي أنت ممن يعبد الوثنا

مخصوصا که علم به جزئیات معارف جزء ضروریات اسلام نیست بنا بر این لازم نبود که آنها را برای عوام بیان کنند. بنا بر این محمد بن سنان از یک سری از این اسرار باخبر بوده است. این همان چیزی است که در روایت آمده است: إِنَّ حَدِيثَ آلِ مُحَمَّدٍ صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لَا يُؤْمِنُ بِهِ إِلَّا مَلَكٌ مُقَرَّبٌ أَوْ نَبِيٌّ مُرْسَلٌ أَوْ عَبْدٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَان‌[1]
بعد او یک سری از این روایات را نقل کرده است و به همین دلیل می گوید هر چند می خواهد از معضلات باخبر شود به سراغ من بیاید. بنا بر این وقتی اشخاص عادی نتوانستند آنها را هضم کنند به او نسبت غلو داده اند.

سید مرتضی در خبر واحد مطلبی دارد که شیخ طوسی آن را جواب می دهد و آن اینکه وقتی اسماء قمی را می برد می گوید: قمی ها همه به استثناء ابا جعفر بن بابویه همه مجبره و مشبه هستند و کتاب های آنها دلیل بر این مطلب است.

شیخ طوسی در عده جواب می دهد که آنها که روایات جبر و تجسیم و تشبیه را نقل کرده اند قائل به صحت این روایات نبوده اند بلکه در صدد جمع آوری روایات بوده اند تا بعد روی آن بحث شود مثلا کسانی که جاعل حدیث و یا ضعیف بوده اند مشخص شوند. (مثلا مرحوم مجلسی در بحار الانوار احادیث را جمع آوری کرده است که بعدها روی آن تحقیق شود نه اینکه خودش به تمامی آنها معتقد بوده باشد.) بنا بر این ذکر آن روایات دلیل نمی شود که آنها خود معتقد به آن روایات بوده باشند.

به احتمال قوی محمد بن سنان یک سری از این روایات را نقل کرده است. شیخ می گوید که عده ای از آن روایات بجز آنهایی که دارای غلو و تخلیط است را نقل کرده است. بنا بر این او روایاتی متضمن غلو و تخلیط داشته است ولی اینها دلیل نمی شود که خود او به آن روایات معتقد بوده باشد.

اگر نقل روایات غلو و تخلیط دلیل بر اعتقاد راوی باشد شخص مزبور غالی بوده و تمامی روایات او باید از اعتبار ساقط باشد زیرا غلات مانند کفار هستند و حال آنکه شیخ روایات دیگر محمد بن سنان را ذکر می کند. اینکه اجلاء اصحاب مانند احمد بن محمد بن عیسی از او روایت کرده اند علامت این بوده است که او به آن روایات غلو اعتقاد نداشته است و نزد آنها غالی محسوب نمی شده است.

دیگر اینکه گاه روایات غلو به ظاهر غلو محسوب می شده ولی قابل توجیه بوده است. مثلا بعضی از ظواهر آیات تجسیم است ولی قابل توجیه می باشد. مثلا قول به عالم ذر را بعضی جزء غلو محسوب کرده اند.

منشأ دیگر برای نسبت به غلو، این بوده است که غالی ها خود را به محمد بن سنان منسوب می کردند. اهل غلو وقتی می دیدند که محمد بن سنان یک سری از مطالبی که برای مردم قابل درک نبوده است را ذکر می کرده از این امر سوء استفاده کرده و خود را به او منتسب کرده اند. مثلا شیخ بهایی یک سری از اعمال عجیب را انجام می داده و این موجب شده است که بسیاری از کارهای خارق العاده را به او نسبت دهند و حال آنکه این نسبت ها صحیح نبوده است.

دیگر اینکه گاه انسان مستقلا می خواهد نسبت به یک موضوع مانند محمد بن سنان بحث کند. واضح است که در این حالت به مدارک مختلف و ادله های لازم مراجعه می کند ولی گاه شده است که انسان در مقام بحث در مورد مطلب دیگری است و استطرادا از محمد بن سنان سخن می گوید در این حالت، اشخاص نوعا به حافظه اتکاء می کنند. مثلا مفید در مقام بحث عدد شهر رمضان به روایتی از محمد بن سنان برخورد می کند و می گوید او ضعیف است ولی وقتی در ارشاد روی محمد بن سنان متمرکز می شود او را توثیق می کند.

یا مثلا آیت الله خوئی در ترجمه ی معلی بن خنیس روایتی نقل می کند که در سند آن افرادی ضعیف وجود دارند که یکی از آنها مفضل بن عمر می باشد بعد خود او در مبحث مفضل بن عمر می فرماید: و النتیجة ان الرجل جمیل ثقة. علت آن این بوده که در آنجا به حافظه تکیه کرده بود.

یا اینکه در یکی از نوشتجات دیدم که از قزوینی نقل شده بود که می گفت که ما کتابی در اروپا نوشته بودیم و تصور می کردیم که کاملا خالی از اشتباه است. بعد آن را به ایران فرستادیم و بعضی از محققین آن را نقد کردند که دیدیم اشتباه آنها کاملا وارد است و بعد از آن تصمیم گرفتم که حتی قل هو الله احد را نیز از روی قرآن بنویسم (و به حافظه اتکاء نکنم)

حتی کشّی در مقام خدشه کردن سند یک روایت گاه یک سری را جزء غلات می شمارد ولی وقتی تک تک وارد مباحث آنها می شود کلام دیگری ارائه می دهد. کما اینکه در مورد محمد بن سنان نیز چنین کرده است ولی بعد او را مدح می کند. بنا بر این آنچه آنها هنگامی که روی مسأله متمرکز می شدند بیان می کردند باید معیار قرار گیرد نه آن مواردی که به حافظه تکیه می کردند. بنا بر این اگر کلام یک نفر در مورد یک فرد متعارض شود باید آنی که به حافظه تکیه نکرده است و مورد تحقیق قرار گرفته است اخذ شود.

نکته ی دیگر این است که یک سری از روایات محمد بن سنان از باب وجاده بوده است (نه سماع و روایت از شیخ)

اولا وجاده هرچند بین علماء محل خلاف است ولی اگر با قرائنی همراه باشد که موجب ثبوت کتاب باشد روایات آن معتبر می باشد و بناء عقلاء هم بر این مطلب استوار است.

مخصوصا تمامی روایات او وجادة نبوده است و یقینا روایات متعددی را بلا واسطه از ائمه شنیده است و آنها را نیز نقل کرده است.

مضافا بر اینکه مسأله ی اینکه آیا با وجادة می توان مطلبی را به کسی نسبت داد یا نه محل اختلاف است و شاید محمد بن سنان اعتقاد داشته است که با وجادة می توان مطلبی را به کسی نسبت داد و حتی به ایوب بن نوح گفته است که اگر کسی وجادة را قبول ندارد بداند که این احادیث از باب وجادة بوده است.

البته نقل وجادة ممکن است موجب ضعف منقولات شود ولی موجب ضعف ناقل نیست. بنا بر این وجادة نمی تواند منشأ این شود که در مورد محمد بن سنان بگویند ضعیف است یا واضع احادیث می باشد.

از ناحیه ای دیگر روایاتی از معصوم (مانند امام جواد علیه السلام) در مدح او وارد شده است. بله اگر در روایتی لعن وارد شده باشد معنای آن طرد است زیرا در یک روایت صفوان که وثاقت او از مسلمات است با محمد بن سنان با هم لعن شده اند و این شاید به سبب مصالحی بوده باشد که امام علیه السلام مد نظر داشته است. مثلا امام علیه السلام گاه به سبب اینکه خطری متوجه زراره نشود گاه او را طرد می کرد. مثلا در فرق الشیعه ی نوبختی آمده است که فردی آمد و با من صحبت کرد ولی حضرت از او گلایه کرد ولی فرد دیگری آمد و حتی سلام هم نکرد ولی امام علیه السلام از او تقدیر کرد. اینها به سبب جو حاکم در آن زمان بوده است که امام علیه السلام برای حفظ افراد، از باب تقیه آنها را طرد می کرده است.

همچنین گاه اهل بیت مطالبی را به افرادی بیان می کردند و حال آنکه قرار نبود آنها آن احادیث را منتشر کنند ولی آن افراد (مانند صفوان و محمد بن سنان) آن را بعضا منتشر کردند و به همین دلیل امام علیه السلام آنها را طرد کرد تا متوجه کار خود شوند و بعد که متذکر شدند امام علیه السلام آنها را دوباره پذیرفته است. و اینکه کشّی می گوید: سمعت أبا جعفر الثاني (ع) يذكر صفوان بن يحيى و محمد بن سنان بخير، و قال رضي الله عنهما برضاي عنهما فما خالفاني قط ، هذا بعد ما جاء عنه فيهما ما قد سمعته من أصحابنا. شاید بعد از متذکر شدن این دو بوده باشد یعنی بعد از آنکه متذکر شدند و نزد حضرت برگشتند هرگز با دستورات حضرت مخالفت نکردند.

نتیجه اینکه باید محمد بن سنان را جزء روات جلیل و بزرگوار بدانیم. به تعبیر سید بحر العلوم، گناه محمد بن سنان شهرت و موقعیت بزرگ او بوده است که موجب شده است دیگران نکاتی منفی در مورد او بگویند و شخصیت او را خدشه دارد کنند.

 


[1] الكافي- ط الاسلامية، الشيخ الكليني، ج1، ص401.