درس رجال آیت الله شبیری

جلسه 29

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: جواز از نقض هایی که به روات ابن ابی عمیر و صفوان

بحث در نقض هایی است که در مورد ابن ابی عمیر ذکر شده است زیرا شیخ در عده ادعا می کند که او فقط از ثقه روایت می کند. در سابق چهل و پنج مورد از این موارد نقض را ذکر کردیم و بعد یک مورد دیگر نیز به دست آوردیم. البته در سابق ابو حنیفه را نیز جزء نقض ها ذکر کرده ایم که اکنون اضافه می کنیم آن مورد نمی تواند جزء نقض باشد و باید از لیست حذف شود.

صَبَّاحٍ الْمُزَنِي‌: ابن ابی عمیر در علل[1] از او روایت کرده است.

ابن غضائری در مورد او می گوید: صباح بن يحيى المزني أبو محمد كوفي زيدي حديثه في حديث أصحابنا ضعيف يجوز أن يخرج شاهدا.
در نسخه ای که نزد علامه است صباح بن قیس بن یحیی المزنی است.

در رجال ابن داود، صباح بن بشیر بن بحیی المزنی است. به هر حال کلمه ی قیس و بشیر از نظر کتابت مشابه هم است. به هر حال معلوم نیست که رجال علامه تصحیف شده است یا رجال ابی داود.

آیت الله خوئی می فرماید: ثابت نیست که کتاب ابن غضائری به مؤلفش منتسب باشد بنا بر این قابل استناد نیست و سایرین هم که صبّاح را تضعیف کرده اند به کتاب غضائری تمسک کرده اند. (البته ما بعدا در مورد کتاب غضائری سخن می گوییم)

با این حال حتی اگر در کتاب ابن غضائری اشکال کنیم این نکته در کتب دیگر هم آمده است. مثلا قبل از ابن غضائری، سعد بن عبد الله اشعری در ملل و نحل کتاب بسیار خوبی دارد به نام المقالة و الفرق که از اصول کتاب ملل و نحلی است و در آن در صفحه ی 71 می گوید: و من الزیدیة فرقة تسمی الصباحیة و هو اصحاب الصباح المزنی و أمرهم ان یعلنوا البرائة من ابی بکر و عمر و ان یقرّوا بالرجعة.

به هر حال نقض هایی به بزنطی و صفوان وارد است و مجموع همه ی آنها به شصت و چهار نفر بالغ می شوند که البته بعضی نقض در هر سه هستند و بعضی در دو تا. بعضی از این افراد تضعیف شده اند و بعضی از این افراد انحراف مذهب دارند.

به هر حال عده از این موارد نقض در واقع جزء مرویات بلا واسطه ابن ابی عمیر نیستند گاه مطمئن هستیم که اینها جزء مرویات ابن ابی عمیر نیستند و گاه دلیل برای اثبات آن نداریم.

ابراهیم بن عمر یمانی: قبلا در مورد او سخن گفتیم و اکنون اضافه می کنیم: روایت ابراهیم بن عمر که در کافی آمده است از نظر راوی و از نظر مروی عنه دچار غرابتی است که نظیر آن در سایر اسانید نیست. یعنی بجز این روایت موردی یافت نمی شود که ابن ابی عمیر از او روایت کرده باشد. دیگر اینکه ابراهیم بن عمر از عمرو بن شمر روایت می کند و حال آنکه در هیچ روایت دیگری نمی بینیم که ابراهیم بن عمر از عمرو بن شمر روایت کرده باشد. این گونه موارد که بی سابقه است نوعا به سبب غلط نسخه بوده است که ما در بسیاری از موارد توانستیم غلط آن را پیدا کنیم و گاه هم به سبب محدود بودن مدارک نتوانستیم آن را ثابت کنیم.

به هر حال اصل عدم خطاء در این گونه موارد جاری نیست و کسانی که با تصحیفات سر و کار دارند می دانند که موارد اشتباه به حدی زیاد است که نمی توان اصل مزبور را جاری کرد. به هر حال، مورد بالا قابل احتجاج نیست و نقض محسوب نمی شود.

اسماعیل بن عمار: مورد دیگر، روایتی است که ابن ابی عمیر از اسماعیل بن عمار از اسحاق بن عمار نقل می کند: عن ابن أبي عمير، عن إسماعيل بن عمار، عن إسحاق بن عمار، عن أبي عبد الله.[2]

به نظر ما به ظن قوی، سند فوق مقلوب است یعنی اسحاق بن عمار است که از اسماعیل بن عمار روایت می کند این دو برادر هم هستند و اسماعیل برادر بزرگتر است و تنها جایی است که اسماعیل از اسحاق روایت می کند. مضافا بر اینکه در جایی دیده نشده است که ابن ابی عمیر از اسماعیل روایت کرده باشد.

همچنین ابن ابی عمیر از اسحاق، بلا واسطه روایت می کند و حال آنکه در این روایت روایت را به واسطه ی اسماعیل نقل می کند.

به هر حال در بسیاری از اسانید دیده شده است که سند در آن مقلوب بوده است و افراد در آن پس و پیش شده اند.

بنا بر این اسماعیل بن عمار نمی تواند جزء نقض های فوق باشد.

امیة بن ابیه: در کتاب فلاح السائل[3] و کشف المحجة ابن ابی عمیر از او روایت می کند.

در نقل فوق استبعادی وجود دارد و آن اینکه امیة بن ابیه در طبقه ی مشایخ ابن ابی عمیر نیست. غالبا شاگردهای ابن ابی عمیر از امیه نقل می کنند مضافا بر اینکه فقط در همان روایت دیده شده است که ابن ابی عمیر از او نقل می کند.

شاید این موارد از باب عطف باشد یعنی واو عاطفه به (عن) تبدیل شده است.

جعفر بن سماعة: البته ابن ابی عمیر از او روایت نمی کند بلکه صفوان بن یحیی از او روایت می کند.[4]

شیخ در مورد او در اصحاب امام کاظم فرموده است که او واقفی است.

نجاشی نیز از او به جعفر بن محمد بن سماعة تعبیر می کند زیرا اسامی را نوعا به جد نسبت می دادند بنا بر این جعفر بن سماعة عموی حسن بن محمد بن سماعة نیست بلکه برادر اوست بعد به شکل اختصار جعفر بن سماعة می گویند مانند علی بن بابویه و محمد بن بابویه و علی بن فضال. به هر حال نجاشی در مورد او می گوید که او واقفی است.

شیخ نیز می فرماید که او واقفی است.

ما بعد از مراجعه به روایت فوق مشاهده کردیم که در آن واو عاطفه به (عن) تبدیل شده است. چون راوی از صفوان، حسن بن محمد بن سماعة است: الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَمَاعَةَ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنْ جَعْفَرِ بْنِ سَمَاعَةَ عَنِ الْعِيصِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّه‌ علیه السلام.

روایت فوق از دو جهت بر خلاف متعارف است یکی اینکه حسن بن محمد بن سماعه که برادر جعفر است همواره بدون واسطه از او نقل می کند و حتی او راوی کتاب برادرش است.

اگر به معجم رجال آیت الله خوئی مراجعه شود بجز سه مورد حسن از جعفر نقل می کند. یکی از آن سه مورد همین مورد محل ماست که به نظر ما تحریف است. هرگز بین حسن و جعفر واسطه ای نبوده است.

همچنین بجز مورد فوق در هیچ روایتی دیده نشده که صفوان از جعفر بن سماعه روایت کرده باشد.

مضافا بر اینکه دیده نشده است که بین صفوان و عیص واسطه ای باشد. در مشیخه ی فقیه آمده است که صفوان بن یحیی از عیص نقل می کند و این در جایی است که فردی کتاب دیگری را نقل می کند.

در فهرست شیخ و نجاشی آمده است که صفوان کتاب عیص را نقل می کند. بنا بر این در بیش از صد مورد دیده می شود که صفوان بی واسطه از عیص نقل کرده است.

همه قرینه بر این می باشد که واو عاطفه به (عن) تبدیل شده است یعنی عبارت باید چنین باشد: الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَمَاعَةَ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى و جَعْفَرِ بْنِ سَمَاعَةَ عَنِ الْعِيصِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّه‌ علیه السلام. حسن شاگرد سماعه و جعفر است و هر دو شاگرد عیص می باشند.

الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ فَضَّال‌: صفوان از او روایت می کند.[5]

گفته شده است که او فطحی بوده است. البته در مورد او گفته شده است که مستبصر شده است و ما نیز باید طبق ادله ی موجود حکم به استبصار او کنیم ولی در عین حال حدیث صفوان از او در حال انحراف او بوده است زیرا او هنگام مرگ و هنگام شهادت دادن در هنگام احتضار مستبصر شد.

در رجال نجاشی آمده است: ان الحسن بن علي فطحيا يقول بإمامة عبد الله بن جعفر فرجع.
کشّی در مورد او می گوید: و كان الحسن بن علي بن فضال فطحيا يقول بعبد الله بن جعفر قبل أبي الحسن (ع) فرجع فيما حكي عنه في هذا الحديث إن شاء الله تعالى.
حتی بعضی از نزدیکان و حتی پسر او متوجه نشدند که او از فطحی بودن برگشته باشد و وقتی محمد بن عبد الله بن زراره نقل می کند که شاهد بوده که او هنگام احتضار برگشته است از او قبول نکرده بودند.

در فهرست شیخ نیز نظیر این مطلب آمده است.


[1] علل، اولین حدیث جلد دوم.
[2] الاصول من الکافی، شیخ کلینی، ج2، ص356، ط دار الکتب الاسلامیة.
[3] فلاح السائل و نجاح المسائل‌، السيد بن طاووس، ج1، ص221.
[4] تهذیب الأحکام، شیخ طوسی، ج3، ص85.
[5] تهذيب الأحكام، شيخ الطائفة، ج1، ص138.