درس رجال آیت الله شبیری

جلسه 4

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: اعتبار احادیث کافی
صاحب مستدرک برای اعتبار کافی به نکاتی اشاره می کند. یکی این است که در مورد کافی گفته شده است: لم یُعمل مثله و یا اجل کتب الشیعة که علامت این است که امتیازاتی که سایر کتب دارد در کافی به مقدار بیشتری وجود دارد و گفته شده است اجل کتب بودن به سبب قدمت آن نیست بلکه به سبب داشتن امتیازات بیشتر است.
همچنین در مورد کافی گفته شده است که کلینی بیست سال در مورد آن کار کرده است اگر مقصود کافی صرفا جمع آوری احادیث بود و تنقیح و اعتبار آن را در نظر نمی گرفت احتیاج نبود که این مقدار روی آن کار کند. بنا بر این کلینی در صدد جمع آوری روایات معتبر بوده ا است.
همچنین گفته شده است که اگر روایتی جزء روایات اصول و در کتب اصول ذکر شده باشد هم انتساب آن روایت به مؤلف ثابت است و هم به ائمه منتسب می باشد و احتیاجی به ملاحظه ی سند آن نیست و چون کتاب کافی اجل کتب است باید این مزایا در آن باشد.
در مورد مؤلف کتاب هم تعاریفی شده است که بالالتزام به خود کتاب نیز اعتبار می دهد. مثلا در مورد کلینی گفته شده است: اوثق الناس فی الحدیث و اثبتهم. بنا بر این هر امتیازی که برای متثبتین در حدیث است برای کلینی هم هست و کلینی نقاط ضعفی که در دیگران است را ندارد.
از جمله چیزهایی که نقطه ی مثبتی برای محدثین است این است که فقط از ثقات نقل کنند و در مقابل نقل از ضعفاء و اعتماد به مراسیل جزء نقاط ضعف محدثین شمرده شده است. بله این کار با عدالت منافات ندارد ولی با وثاقت محدث منافات دارد. بنا بر این وقتی کلینی اوثق الناس فی الحدیث است یعنی او این صفت را بیشتر از ما بقی داشته است. (اینها نکاتی است که محدث نوری در مستدرک بیان می کند.)
به نظر ما اینکه روایات کتب اصول احتیاج به سند ندارند و در نتیجه کافی که بر اصول اولویت دارد به طریق اولی احتیاج به سند ندارد امری غیر قابل قبول است.
اولا اینکه روایات کتب اصولی احتیاج به سند ندارد ادعایی است که دلیل آن مشخص نیست و محدث نوری مدرکی برای این ادعا ذکر نمی کند. شیخ طوسی در عُده در بحث خبر واحد وقتی می خواهد حجیّت آن را ثابت کند می گوید: اگر در مسأله از مسائل بین علماء اختلاف باشد و بعد طرف مقابل حدیثی را از اصلی از اصول یا مصنفی از مصنفات مشهوره نقل کند و راوی آن ثقه باشد افراد تسلیم می شوند. واضح است که شیخ کلام خود را مقید می کند به اینکه راوی آن نیز ثقه باشد.
ثانیا: اینکه کلینی بیست سال در مورد کتاب کافی زحمت کشیده است می گوییم: ممکن است جمع آوری کتب حدیث برای فردی به دلائلی به طول انجام بکشد. مثلا حاجی نوری کتابخانه ی بسیار عظیمی داشته است و هنگام تألیف کتاب، راحت تر می توانست این کار را انجام دهد به همین دلیل چه بسا کلینی به کتبی که احتیاج داشت دسترسی نداشت. برای ما مشخص نیست که چه مقدار کلینی از امکانات لازم بهره مند بود و چه مقدار به کتب لازمه دسترسی داشته است.
همچنین حتی اگر فرض کنیم که او در ابتدای کار تمامی کتب لازمه را در اختیار داشته است ولی یکی از کارهای وقت گیر دسترسی به نسخه های مصححه است. مثلا ما سال ها است به کار مقابله ی نسخ کافی و تهذیب و سایر کتب اربعه و پیدا کردن نسخ معتبر و صحیح کار کرده ایم ولی معنای آن این نیست که وقتی یک نسخه ی صحیح از کافی ارائه شد دیگر به سند آن کاری نداشته باشیم. بنا بر این چه بسا کلینی در شناخت نسخه های صحیح وقت بسیاری صرف کرده باشد و ذکر بیست سال دلالت نمی کند که او این وقت را صرف سند روایات کرده باشد. از این رو ممکن است کلینی کتاب های مختلف را به مشایخ عرضه کند و در نسخه های مختلف سعی کند که نسخه های صحیح را از سقیم تشخیص دهد. همچنین فهم دقیق روایات و اینکه هر حدیثی را در باب مناسب خود ذکر کند بسیار وقت گیر است. اجتهاد در حدیث کار ساده ای نیست و مخصوصا که کلینی کتاب را باب بندی کرده است و سعی کرده است که احادیث را در ابواب مناسب خود قرار دهد.
کسانی که در صحیح بخاری و کلینی کار کرده اند می گویند: تمایز کافی بر صحیح بخاری در طرز باب بندی روایات مشخص می شود. بخاری گاه ابوابی عجیب و غریب تنظیم کرده است که به نظر نا مناسب می آید ولی کلینی دقت بسیاری در باب بندی به خرج داده است.
ثالثا: اگر ما بگویم که کتابی از کتاب دیگر بالاتر است و یا شخصی از شخص دیگر اعلم است مراد این نیست که هر چه مزیت در آن کتاب یا آن شخص است در دیگری هم همه را دارد و ما زاد بر آن هم چیزهای دیگری را دارد. بلکه مراد این است که اگر کتابی پنج امتیاز دارد کتاب دیگر ده امتیاز دارد کتاب دوم بالاتر است و معنای آن این نیست که کتاب دوم دقیقا همان پنج امتیاز را داشته باشد و پنج امتیاز دیگر نیز اضافه بر آن دارا باشد. مثلا اگر فرض کنیم فردی در کتابی بیست حدیث متواتر را جمع آوری کرده باشد بعد بگوییم که کافی اجل کتب شیعه است معنای آن این نیست که تمامی احادیث کافی باید متواتر باشد یا احادیث متواتر آن بیش از بیست باشد. آنچه مراد است این است که کلینی در هدفی که داشته است از ما بقی بهتر عمل کرده است. همچنین ممکن است که کسی در مورد علامه مجلسی که بحار الانوار را تنظیم کرده است بگوید: لم یُعمل مثله. زیرا حتی از کلینی هم احادیث بیشتری جمع کرده است ولی مراد این نیست که تمامی روایات بحار صحیح است بلکه مراد این است که علامه در هدفی که داشته که همان جمع آوری تمامی احادیث شیعه بوده است بر دیگران سبقت دارد.
نتیجه اینکه اجل کتب شیعه اگر کتب اصول بوده است کتاب کافی از آنها مهمتر بوده است زیرا در اصول، فروع و اخلاق حاوی روایات است و روایات صحیح در آن بسیار زیاد است ولی در اصول، بجز چند روایات خاص چیز دیگری استفاده نمی شود.
بنا بر این اگر می گوییم که زید از عمرو اعلم است معنایش این است که مجموع معلومات زید از عمرو بیشتر است نه اینکه زید تمامی آنچه عمرو می داند را می داند و ما زاد.
اما تالیفاتی که از کلینی شده است که او را اوثق و اضبط دانسته اند.
بعدا اشاره می کنیم که ممکن است راوی عادل باشد ولی ثقه نباشد زیرا ممکن است فردی خطایش بیش از معمول افراد باشد ولی ضابط نباشد. او هرچند عادل است ولی ثقه نیست یعنی نمی توان به خبر او اعتماد کرد. بله عصمت معتبر نیست و هر کسی مقداری خطا می کند ولی نباید این خطا بیش از معمول و متعارف باشد. بنا بر این اگر کسی ثقه باشد یعنی خطای او از حد متعارف بیشتر نیست و اگر اضبط است یعنی خطایش از حد متعارف هم کمتر است. خطا اگر از روی تعمد نباشد به عدالت ضرر نمی زند و حتی گاه اگر از روی تعمد هم باشد ضرر نمی زند مانند جایی که فرد تقیه می کند. همچنین اگر کسی اوثق باشد یعنی وثاقت او از حد متعارف بیشتر است. ولی با این حال معنای ثقه بودن این نیست که کلام غیر ثقه را نقل نکند. مثلا فردی ثقه ممکن است روایتی از ابو هریره را نقل کند ولی منظور او این نیست که روایت او را صحیح بداند بلکه گاه به سبب تائید مطلب و یا گاه به سبب تسامح در ادله ی سنن آن را نقل می کند. مثلا مرحوم مجلسی در بحار علاوه بر روایات صحیح، روایات ضعیف را نقل می کند و در عین حال کسی در وثاقت او شک ندارد. مجلسی می گوید که چون دیده است که کتب شیعه در حال زوال بوده است کتاب بحار را تألیف کرده است تا بعد محققان روی این کتاب تحقیق کنند و به جمع بندی برسند. از این رو گفته شده است که نظر علامه ی مجلسی تأسیس کتابخانه بوده است تا آثار شیعه حفظ شود و همه را نیز باب بندی کرده است و نظم خاصی به آن داده است.
بعد حاجی می گوید که نجاشی تصریح می کند که گاه دیده است که اصحابش فردی را تضعیف می کنند و در نتیجه از او نقل نکرده است.
جواب این است که خود نجاشی کلامی دارد که مدعای حاجی نوری را رد می کند و حاجی آن عبارت را نقل نکرده.
توضیح اینکه: یک مسأله این است که اشخاص، از ضعفاء بلا واسطه اخذ حدیث می کردند یا نه در این مورد ممکن است گفته شود که ثقات متعارف، شیخشان که روایات بسیاری دارد را از افراد ضعیف انتخاب نمی کردند ولی شیخ شیخ ممکن بود که از ضعفاء باشد. یعنی این گونه نبوده است که در بین مشایخ رسم باشد که همواره به سراغ افراد ثقه روند و اخذ حدیث کنند. خود نجاشی تصریح می کند که من دیدم که شیوخ ما از فلان راوی تضعیف می کنند و من هم تصمیم گرفتم که از او بدون واسطه نقل نکنم و در نتیجه با واسطه از آن نقل کنم.
احمد بن محمد بن عیسی که می گویند برقی را به سبب نقل روایت از ضعفاء از قم بیرون کرده است (که البته هرچند می دانیم او را از قم بیرون کرده است ولی نمی دانیم علت آن نقل برقی از ضعفاء بوده است یا نه) او از پدر برقی نقل حدیث می کند و حال آنکه محمد بن خالد از ضعفاء نیز نقل کرده است. حتی افراد بسیاری از او مانند سعد بن عبد الله نقل حدیث می کنند و او را به عنوان شیخ خود قرار داده اند. بنا بر این اگر بناء محدثین این بوده است که هم شیخ بلا واسطه اشان ثقه باشد و هم آن شیخ از غیر ثقات نقل نکند احمد بن محمد نمی بایست محمد بن خالد را به عنوان شیخ انتخاب می کرد.
محمد بن احمد بن یحیی بن عمران اشعری صاحب کتاب نوادر الحکمة که قبل از کافی کتاب معروف شیعه به حساب می آید، کسی بوده است که اشخاص بسیاری از او نقل حدیث کرده اند و حال آنکه او از ضعفاء نقل حدیث می کرد و بر احادیث مرسله اعتماد می کرد.
حتی مربوط به صفوان و ابن ابی عمیر و بزنطی و امثال ایشان نیز نمی توان چنین ادعایی کرد که همواره شیوخ با واسطه ی آنها هم از غیر ثقات نقل نمی کردند.
عبد الله بن جعفر حمیری رئیس محدثین بوده است و حتی با حضرات معصومین مکاتبه داشته است و او احمد بن محمد بن خالد را به عنوان شیخ خود انتخاب کرده است که با شیوخ او با واسطه از ضعفاء نقل می کردند.
سپس مرحوم حاجی نقل می کند که کلینی در بلد نواب اربعه بوده است و با نواب اربعه در ارتباط بوده است از این رو چگونه می شود که او در نقل این کتاب از نواب اربعه هیچ استفاده ای نکرده باشد در حالی که رسم بر این بوده است که کتاب را بر نواب اربعه عرضه می کردند و نواب در صورت تائید از طرف امام علیه السلام بر آن صحه می گذاشتند.
همچنین اضافه می کند که خود کلینی بر صحت احادیث کتابش شهادت داده است و باید شهادت او قبول شود کما اینکه اگر او بر عدالت کسی اجمالا و تفصیلا شهادت می داد از او قبول می شد شهادت او در مورد کل کتابش هم از او قبول می شود.
ان شاء الله در جلسه ی بعد این دو نکته را بررسی می کنیم.