97/10/24
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: ادله /استصحاب /اصول عملیه
خلاصه بحث :
در جلسه گذشته استظهار شیخ و برداشت مرحوم نائینی از صحیحه زراره تبیین شد و مورد نقد استاد معظم قرار گرفت. همچنین جواب مرحوم آخوند از اشکال عدم تطبیق تعبیر«لا تنقض الیقین بالشک»توضیح داده شد. حضرت استاد اشکالاتی به این جواب آخوندبیان کردند اما در ادامه با توجه به مبنای آخوند در مبحث اجزاء، جواب دیگری را در مسئله ارائه دادند. استاد معظم در ابتدای این جلسه پیرامون تعبیر «فلیس ینبغی لک» و ضبط صحیح آن توضیحی ارائه میدهند. در رابطه با تعبیر «فشککت» دو احتمال وجود دارد 1- این تعبیر مربوط به استصحاب قبل از صلاه است 2- این تعبیر مربوط به استصحاب بعد از صلاه است. استاد معظم وجوهی را در تأیید احتمال اول بیان میکنند اما در ادامه این احتمال را از دو جهت خلاف ظاهر میدانند.
نکتهای در رابطه با عبارت «فلیس ینبغی لک»
بخشهایی از روایت زراره را دوباره میخوانیم:
«قلت فإن ظننت انه اصابه و لم أتيقن فنظرت و لم أر شيئا فصليت فيه فرأيت فيه قالعلیهالسلام تغسله و لا تعيد. قلت: لم ذلك قالعلیهالسلام لأنك كنت على يقين من طهارتك فشككت و ليس ينبغي لك ان تنقض اليقين بالشك أبدا».
متأسفانه به این نقلها نمیتوان اطمینان پیدا کرد. نسبت به این نقل عنایت ویژهای وجود ندارد و الا در پاورقی ذکر میشد. در کتب حدیثی این فقره از روایت معمولا با فاء بیان شده است (فلیس ینبغی ان تنقض الیقین بالشک ابدا) کما اینکه فقره آخر روایت نیز با فاء بیان شده است. به نظر ما استفاده از حرف «واو» صحیحتر از حرف «فاء» است؛ چون با توجه به روایات دیگری که همین تعبیر در آنها به کار رفته، این نکته به دست میآید که روایت در صدد ابداع کبرایی کلی است که به طهارت اختصاص ندارد. لکن حرف «فاء» بر جمله کبری داخل نمیشود؛ مثلا در جمله «زید عالم. کل عالم یجب اکرامه. فزیدٌ یجب اکرامُه» بر جمله نتیجه که بر صغری و کبری متفرع است، فاء داخل شده است نه بر جمله کبری. اما اگر به جای نتیجه، حرف فاء بر جمله کبری داخل میشد (فکلّ عالمٍ یجب اکرامه) این استعمال ناصحیح میشد؛ چرا که کبری بر صغری متفرع نمیشود. به همین دلیل به نظر میرسد به جای حرف فاء کلمه واو صحیح باشد.
در سابق، به نوشتن نقطه اهتمام چندانی وجود نداشته است؛ مثلا اجازاتی که شیخ بهایی دارد، اکثرا بدون نقطه نوشته شده است. بر این اساس اگر حرف واو به کلمه بعد متصل شود، نمیتوان آن را از حرف فاء تشخیص داد و امر مشتبه میشود. بنده این روایت را بر نسخه ابن مشهدی مقابله کردم و در آنجا نوشتم که بعید نیست که به جای حرف فاء، حرف واو استعمال شده باشد.
وجه سوال راوی از استصحاب ارتکازی
اگر چه این احتمال وجود دارد که گفته شود استصحاب، امری ارتکازی و مورد تسلّم ائمه: بوده است اما برخی از فروض استصحاب محل تردید است و روشن نیست؛ مثلا اگر شک داشته باشیم که آیا زید زنده است یا نه، در چنین موردی بناء عقلاء بر این است که او را زنده فرض میکنند و اموالش را تقسیم نمیکنند اما اگر بدانیم که هم زید و هم عمرو مردهاند ولی تاریخ وفات عمرو معلوم و تاریخ وفات زید روشن نباشد، در اینجا استصحاب تأخر حادث جاری میشود اما این استصحاب به ارتکاز عقلاء و روشن نیست. بر اساس این فقره از روایت، شخص بعد از نماز نسبت به نجاست علم پیدا میکند اما نمیداند که طهارت او تا چه زمانی ادامه داشته است و به همین دلیل با تعبیر «و لِمَ ذلک» از حضرت سوال میکند، چرا که جزء ارتکازیات واضح او نیست. بعض علماء نیز این فقره از روایت را بر استصحاب قهقری انطباق دادهاند. استصحاب قهقری نقطه مقابل استصحاب معمولی است؛ یعنی اکنون که شخص به نجاست لباس علم دارد، این علم خود را به زمان سابق میکشاند. طبق این بیان تاریخ طهارت کوتاهتر میشود. استصحاب قهقری هم واضح نیست و لذا زراره میتواند از این استصحاب نیز سوال نماید.
دلالت تعبیر «فشککت» بر استصحاب قبل از صلاه یا استصحاب بعد از صلاه
«قلت: لم ذلك قالعلیهالسلام لأنك كنت على يقين من طهارتك فشككت». یقین به طهارت سابق روشن است اما این سوال مطرح است که شخص در چه زمانی نسبت به طهارت شک میکند (فشککت)؟ دو احتمال در اینجا وجود دارد:
1. در زمانی که شخص ظن به اصابه نجاست حاصل کرد بعد از فحصکردن این شک برای او ایجاد میشود (شک قبل از نماز).
2. شخص بعد از نماز و بعد از دیدن نجاست در لباس، شک میکند که آیا نماز را با طهارت خوانده است یا نه؟ (شک بعد از نماز).
وجوهی در تأیید دلالت روایت بر استصحاب قبل از نماز
در تأیید احتمال اول عرض میکنیم: شیخ در ذیل روایت بعدی[1] این نکته را بیان میفرمایند که اگر شما بگویید «من زید را عادل میدانم» در این جمله یقین در همین زمان وجود دارد کما اینکه ظاهر عبارت این است که متیقن نیز در این زمان وجود دارد؛ زیرا اگر ما به عدالت سالهای قبل او یقین داشته باشیم، باید این جمله را به صورت مقید بیان نماییم چرا که طبق ظاهر ظرف یقین و ظرف متیقن واحد است. با توجه به این نکته در این روایت میگوییم در آن زمانی که شخص نجاست را بر روی لباس میبیند، در نجاست لباس شک ندارد بلکه یقین دارد که طهارت لباس زائل شده است. بنابراین تعبیر «فشککت» مربوط به قبل از نماز خواهد بود چرا که سیاق شک و مشکوک مقتضی این امر است که مشکوک در همان ظرف شک باشد. همچنین اینکه تعبیر «شککت» به قید «فی الصلاه» مقید نشده (یعنی شککت فی الصلاه گفته نشده است) و قضیه به صورت مطلق آمده است این وجه را تأیید میکند که شک به قبل از نماز ارتباط داشته باشد. طبق این بیان، اجراء استصحاب به قبل از نماز مربوط میشود. همچنین بنا بر این توضیح، معنای تعبیر «ثمّ رأیت» این است که شخص همان نجاست مظنونه قبل از نماز را دیده است.
وجوهی بر عدم دلالت روایت بر استصحاب قبل از نماز
اما این بیان از دو جهت خلاف ظاهر است:
1. طبق فروض متعارف، شخص بعد از فحص از نجاست و عدم رؤیت آن، یقین پیدا میکند که لباس او نجس نشده است؛ زیرا اطراف شبهه محدود است و فردی که اهتمام دارد که نمازش را با طهارت واقعی بجا آورد با فحص از نجاست یقین حاصل میکند که لباس او نجس شده یا نجس نشده است. با این حال چگونه حضرت مسئله را طبق فرض نادر (فحص از نجاست در اطراف محدود و عدم حصول علم) تصویر کرده است؟!! از این رو این بیان خلاف ظاهر است.
2. در جمله «زید را باید احترام کرد زیرا عالم احترام دارد»، جمله «عالم احترام دارد» غیر از جمله «عالم احترام داشته است» میباشد؛ زیرا معنای «احترام داشته» این است که قبلا عالم بوده است و اکنون زائل شده است. بر این اساس عبارت روایت بسیار خلاف ظاهر خواهد بود؛ زیرا اگر بگوییم استصحاب قبل از نماز وجود داشته است باید بگوییم تعبیر «لا تنقض» نیز قبل از نماز بوده است نه الان؛ چون عنوانی که برای تصحیح اعاده نماز ذکر میشود (نقض یقین به شک) باید در همین زمان که مأمور به اعاده است، قابل تطبیق باشد اما اگر «لا تنقض» قبل از نماز وجود داشت باید چنین بیان میشد «قبلا حق نداشتی که نقض یقین به یقین کنی» در حالی که ظاهر عبارت این است که در همین زمان عنوان «لا تنقض» جریان دارد. بنابراین اگر استصحاب مربوط به قبل از نماز باشد، انطباق کبری بر صغری خلاف ظاهر میشود. این اشکالی است که شیخ بیان فرموده است[2] .