درس خارج اصول آیت الله شبیری
96/10/04
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: برائت / روایات / حدیث رفع
• ادامه بیان مرحوم نائینی ره و نقد آن
• کلمه مقدر در حدیث رفع از نظر استاد
خلاصه: در جلسات گذشته عباراتی از مرحوم نائینی در توضیح حدیث رفع بیان شد که مورد نقد استاد قرار گرفت. حضرت استاد در این جلسه نیز نظرات مرحوم میرزا را نقل و در آن مناقشه خواهند کرد. ایشان در ادامه به تبیین نظر خود، در خصوص کلمه مقدّر حدیث رفع خواهند پرداخت. .
ادامه بیان مرحوم نائینی و نقد آن
همانطور که در جلسه گذشته بیان شد، مرحوم نائینی فرمودند: نسبت به تقسیمات لاحق، اطلاق ممکن نیست و از همین رو باید جعل ثانوی انجام گیرد. ایشان اگر چه در ابتدای بحث نکتهای را متذکر شدهاند اما بعد از بیان تفصیل مدعا آن نکته را بیان نکردهاند. ایشان فرمودهاند گاهی نتیجه متمّم جعل، نتیجة التقیید است؛ یعنی اگر چه لفظ مهمل است اما همان نتیجهای که با قید زدن حاصل میشود با جعل ثانوی نیز حاصل میگردد. لکن شایسته بود همانطور که ایشان نتیجة التقیید را بیان کردهاند، نتیجة الاطلاق را هم بیان مینمودند[1] ؛ یعنی در بعض موارد با جعل ثانوی، اطلاق نتیجه گرفته میشود. با نتیجة الاطلاق، حکم مولی باطلاقه شامل شاک و عالم و غافل و ملتفت خواهد شد.
ایشان در ادامه میفرمایند: علت حکم واقعی، ملاکات و مقتضیات حکم واقعیست. اگر این مقتضیات در نزد شارع اهمیت داشته باشد، شارع برای حفظ این امر اهم، جعل ثانوی کرده و ایجاب احتیاط مینماید. ایشان میگویند: در صورتی که ملاکات در نظر شارع از اهمیت چندانی برخوردار نباشد، احتیاط واجب نخواهد بود. ایشان با این بیان به شیخ ره اشکال میکنند که ایشان اثر ما لا یعلمون را وجوب احتیاط میداند که با این حدیث، رفع شده است در حالی که باید علل احکام واقعی (ملاکات) که در لزوم و یا عدم لزوم احتیاط نقش دارند، مورد لحاظ قرار گیرد.
لکن کلام نائینی ره صحیح نیست؛ چرا که ایشان بین مقام ثبوت و اثبات خلط کردهاند. هر شیئی برای به وجود آمدن نیاز به علت دارد اما ممکن است در استعمال شارع ناظر به علل نباشد؛ مثلا اگر گرمای آتش فردی را بیازارد و شخصی مانع رسیدن گرما به آن فرد شود، در مقام بیان میگوید: «من آتش را رفع کردم» در حالی که آتش حقیقتا وجود داشته و تنها از اثر آن ممانعت شده است. شیخ انصاری ره میفرماید: در «رفع ما لا یعلمون» رفع احتیاط شده است. اما مرحوم نائینی ره فرمودهاند: از نظر تأثیر مقتضیات «ما لا یعلمون» وجوب احتیاط برداشته میشود و به همین دلیل تعبیر شیخ ره (رفع ایجاب احتیاط با رفع ما لا یعلمون) مسامحهای خواهد بود[2] .
کلام نائینی ره صحیح نیست و هیچ مسامحهای در کلام شیخ ره وجود ندارد بلکه کلام ایشان مقتضای متفاهم عرفی است. عرف از جمله «رفع ما لا یعلمون» ملاکات و مقتضیات و تاثیر مقتضیات و تاثیر اقتضایی در باب عمل را نمیفهمد[3] .
کلمه مقدر در حدیث رفع از نظر استاد
شیخ ره فرمودند: نسبت به حدیث رفع باید کلمهای در تقدیر گرفته شود (بر خلاف مرحوم نائینی ره که تقدیر گرفتن را لازم نمیدانند). آن مقدر از سه حال خارج نیست:
1- مؤاخذه
2- اثر ظاهر
3- عموم آثار.
گرچه در تقدیر گرفتن «جمیع آثار» به معنای حقیقی اقرب است اما از نظر استعمالی (که ظهورات دائر مدار آن است) این اقربیت، موجب قرب استعمالی و ظهور استعمالی نمیشود؛ مثلا اگر شخصی بگوید «هزار نفر در مسجد حضور دارند» اگر چه معنای حقیقی هزار نفر، همان هزار نفر است (نه کمتر و نه بیشتر) اما از آنجا که گوینده افراد حاضر را شمارش نکرده، میفهمیم که این کلمه در معنای حقیقی خود به کار نرفته است. لکن چنین نیست که استعمال کلمه هزار در 999 اظهر از 998 باشد؛ زیرا ملاک در اظهریت کثرت استعمال است. حال این سوال مطرح میشود: اکنون که از کلمه هزار معنای حقیقی اراده نشده، مراد متکلم در این استعمال چیست؟ در جواب گفته میشود مراد متکلم از هزار، تقریبی است. در این صورت 999 و 998 و ... مصداق تقریبی بوده و هیچیک بر دیگری اولویتی نخواهد داشت. از همین رو در استعمال «رأیت اسدا فی البیت» که معنای حقیقی آن اراده نشده، چنین نیست که معنای مجازی آن فردی باشد که تمام خصوصیتهای شیر را داشته باشد، بلکه باید بررسی نمود که عرف آن کلمه را در غیر معنای حقیقی، در چه معنایی بیشتر استعمال میکند.
به نظر بنده از دو کلمه «اثر ظاهر» و «مؤاخذه» معیار، اثر ظاهر است. شیخ ره نیز کلمه مؤاخذه را از این جهت که اثر ظاهر است، مقدر گرفتهاند، اما به نظر میرسد اصل این است که اثر ظاهر هر یک از آنها به صورت جداگانه لحاظ شود. به نظر ما باید نسبت به «ما لا یعلمون» و «ما استکرهوا علیه» و سایر فقرات، مصادیق آن امور نیز در نظر گرفته شود؛ مثلا نسبت به «ما استکرهوا علیه» میتوان دو فرد در نظر گرفت 1-فردی که عن اکراه شراب میخورد 2-شخص دیگری که عن اکراه معاملهای انجام میدهد. به نظر ما با توجه به «رفع ما استکرهوا علیه» نسبت به شخص اول، تعذیر و نسبت به فرد دوم، هدف معامله (نقل و انتقال) برداشته میشود. بنابراین به تفاهم عرفی در مصادیق مختلف، مرفوع در «ما استکرهوا علیه» متفاوت خواهد بود. از این بیان روشن میشود که در روایت محاسن تطبیقی طبیعی و متعارف انجام گرفته است. به نظر ما این معنا خلاف سیاق هم نیست، بلکه مقتضای سیاق، در تقدیر گرفتن اثر ظاهر در هر یک از فقرات است.