درس خارج اصول آیت الله شبیری
96/09/21
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: آیه 145 سوره انعام /اصل برائت /اصول عملیه
• تصحیح بیان جلسه قبل
• دلالت آیه 145 سوره انعام
• اشکال به مرحوم شیخ
• اشکال مرحوم شیخ
خلاصه:
استاد معظم در جلسه گذشته تبیین دقیقی از عبارت شیخ مفید در رساله عددیه ارائه کردند و استدلال به آیه 115 سوره توبه را بررسی کردند. ایشان در این جلسه به بررسی آیه 145 سوره انعام و رد استدلال به این آیه پرداختند.
تصحیح بیان جلسه قبل
دیروز من بین خجل و خذلان سهو کردم و خذلان را رسوایی معنا کردم. بعد تذکر دادند که به معنای ترک النصره است، دیدم در لغت هم همین جور است. مرحوم شیخ میفرماید چون در آیه شریفه نمیتوان اضلال را به معنای خودش معنا کرد، باید ترک النصره و ترک توفیق تفسیر کنیم و اگر ترک نصرت بدون بیان صحیح نباشد، عذاب کردن به طریق اولی صحیح نخواهد بود. ترک النصره این است که خدمت نکند اما در عذاب خدمت که نمیکند صدمه هم میزند.
اشکال شده است که در امور متعارف ما ضرر زدن بدتر از کمک نکردن است، ولی ترک نصرت خدای متعال این جور نیست. چون خداوند اشخاص را با شهوت و غضب خلق کرده است و اگر ترک نصرت کند دیگر حیوانی درنده و عجیب و غریب خواهد شد. لذا نمیتوان گفت ترک نصرت چیز سبکی است و عذاب شدیدتر است و اگر توفیق الهی از اشخاص گرفته شود، بالاترین جهنم دنبال آن خواهد بود. این اولویتی که شیخ با اللهم میفرماید ثابت نیست. اللهم در جاهای غیر ثابت و غیر یقینی برای قائل گفته میشود.[1]
دلالت آیه 145 سوره انعام
یکی دیگر از آیات این است:
قوله تعالى مخاطبا لنبيه صلى اللَّه عليه و آله ملقنا إياه طريق الرد على اليهود حيث حرموا بعض ما رزقهم الله تعالى افتراء عليه [2] ﴿ قُلْ لا أَجِدُ فِي ما أُوحِيَ إِلَيَّ مُحَرَّماً عَلى طاعِمٍ يَطْعَمُهُ إِلَّا أَنْ يَكُونَ مَيْتَةً أَوْ دَماً مَسْفُوحاً ﴾.[3]
یهود تشریع کرده و چیزهایی برای خودشان حرام دانسته بودند با اینکه حرام نبوده است. قرآن با این آیه مطالب آنها را رد میکند و تعبیری مناسب بحث ما دارد که عقاب بلا بیان صحیح نیست و برائت جاری است. این جهت آیه برای ما روشن نیست که یهود ادعای تشریع و کاری خلاف موازین کردهاند و قرآن میفرماید به آنها بگو که من این را جزء چیزهایی که به من وحی شده است نمیبینم، این چطور رد یهود میشود؟ اگر بگوید در کتاب خودتان تورات که آن را قبول دارید، خلاف این است یا آنجا نیست، این رد یهود است. ممکن است یهود به پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم ایراد میگرفتهاند که چرا این چیزهای حرام را میخورید و به مسلمانها میگویید خوردنش اشکال ندارد و پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم بفرمایند در اینهایی که به من وحی شده است چنین چیزی نمیبینم تا بگویم. این درست است که آنها به پیغمبر اعتراض کنند و ایشان این جواب را بدهد. من مراجعه به تفسیر نکردم ببینم کسی این جوری گفته است یا خیر، ولی این تناسب هست. برای رد آنها باید به چیزی که مورد قبولشان است استناد شود.[4]
پاسخ سؤال: خطاب به آنها است. در کتاب ما که برای ما وحی شده است نیست، اما آنها قبول ندارند. بله تحریف کردهاند و شواهد هم در کتب ما برای تحریف آنها هست، مثل الهدی مرحوم بلاغی.
﴿لا اجد فیما اوحی الیّ محرّما علی طاعم یطعمه﴾ میگوید من پیدا نمیکنم، البته پیدا نکردن پیغمبر دلیل بر عدم وجود هم هست ولی تعبیر عدم الوجدان ظهور پیدا میکند که موضوع است برای محمولی که میخواهد ذکر کند. اگر کسی بگوید اکرم العالم، گرچه عالم با شیء دیگری ملازمه داشته باشد، ظاهرش این است که خود علم موضوع برای حکم است و عنوان مأخوذ در دلیل، موضوع ثبوتی برای شیء است. البته چون ملازم با عنوان دیگری است ممکن است که آنْ موضوع ثبوتی باشد، ولی ظهور ابتدایی دارد که خود عنوان موضوع باشد. میگویند عنوان مشیر بودن خلاف ظاهر است. عدم وجدان پیغمبر مساوق با عدم الوجود است ولی پیغمبر نمیفرماید موجود نیست بلکه میفرماید من پیدا نمیکنم. ظاهر جمله این است که نفس این عنوان موضوع برای حکم است، پس اگر کسی وجداناً چیزی را پیدا نکرد، اشکالی ندارد که مرتکب شود.
بعد شیخ میفرماید فی الجمله ظهور دارد در اینکه موضوع ثبوتی همین عنوان است ولی به نحوی نیست که حجّت باشد، چون ما هر دو قسم را داریم هم مواردی که خود عنوان موضوع است و هم مواردی که عنوان مشیر به لازم موضوع است. بنابراین بیش از اشعار نمیتوانیم حکم کنیم و به نحو دلالت تمام نیست، پس نمیشود استدلال کرد.
بعد جملهای دارند: لكنّ الإنصاف أنّ غاية الأمر أن يكون في العدول عن التعبير بعدم الوجود إلى عدم الوجدان إشارة إلى المطلب و أمّا الدلالة فلا و لذا قال في الوافية و في الآية إشعار بأنّ إباحة الأشياء مركوزة في العقل قبل الشرع.[5]
اشکال به مرحوم شیخ
اینجا در کلام شیخ دو مطلب با هم خلط شده است. بحثی است بین اباحه و حذر و بحثی هم بین برائت و احتیاط که ما بحث میکنیم. برائت و اشتغال این است که در شیئی شک میکنیم حکم الهی این طرف است یا آن طرف و دلیل قطعی بر نفی و اثبات نداریم. اختلاف بین اصولی و اخباری که احتیاط کنیم یا نکنیم، این بحث است. بحث دیگر این است که آیا اباحه اشیاء احتیاج به بیان دارد؟ یقین داریم در موردی نه تحریم شده است نه اباحه و حکمی در کار نیست و شارع مقدس خداوند متعال نه تحریم کرده است و نه تحلیل. آیا اصل اقتضا میکند که اباحه احتیاج به اجازه داشته باشد و اگر اجازه نبود و سکوت کرد جایز نیست مرتکب شویم؟ مثل اینکه اگر انسان میخواهد در ملک دیگری تصرّف کند، احتیاج به اجازه دارد و اگر آن شخص اصلاً حرفی نزد و کاشف از رضایی در کار نبود، کسی حق ندارد در ملک دیگری تصرّف کند. معنایی ثبوتی است نه اینکه شک داریم که آیا گفته است یا خیر.
بعضی گفتهاند چون تمام افعال افراد ملک خداوند متعال است، هر فعلی هم صادر شود باید احراز رضایت شرع را کرده باشیم و اگر سکوت شد قرینه برای جواز نیست. آنها که قائل به اباحه هستند میگویند نه، روش نظام عالم هر چه هست، اقتضا میکند که اگر خداوند متعال چیزی را نخواهد باید بگوید این کار را نکنید. اگر سکوت کرد، ارتکاب شخص اشکالی ندارد.
آنجا صورتی است که قطع داریم هیچ طرفی نشده است و اینکه اباحهای یا حذری شویم اختلافی کلامی است که در جای خودش وجود دارد. ولی در این مسئله احتمال است که از شارع تحریم صادر شده باشد ولی دلیل متقنی نداریم. شک داریم که آیا تحریم کرده است یا خیر، آیا ما این را حلال بدانیم یا خیر، این مورد بحث برائت و اشتغال است. در وافیه خواسته بگوید اگر دلیلی نباشد محذوری در آن نیست و اگر از شارع تحریمی صادر نشده باشد نتیجهاش تحلیل است و اشعار به این بحث کلامی دارد. میگوید حالا که پیدا نشد وجهی ندارد که تحریم شود زیرا برای تحریم باید چیزی صادر شود. اینجا که پیغمبر میفرمایند پیدا نکردم مقصود این است که صادر نشده است. خواسته است بگوید این اشاره به مسئله حذر و اباحه است به نحو اشعار نه به نحو دلیل.
اصرار شیخ این است که عنوان اشعار دارد که خودش موضوعیتی دارد و دلیل نیست. چون هر دو قسمش را خیلی داریم. اگر میخواهم مثلاً مسئلهای دینی بپرسم میگویند برو از این عمامه به سر ها بپرس. عمامه به سر بودن موضوع برای این مسئله نیست، علت این است که اینها سر و کارشان با علوم دینی است و مراد اشخاصی است که رشته شان علوم دینی است، عمامه داشته باشد یا نداشته باشد. عنوان گاهی خودش موضوع نیست ولی خیلی مواقع نفس عنوان هم موضوع است و باید بگوییم در حد اشعار عنوان دخالت دارد.
در اینجا میگوید من پیدا نکردم و ممکن است پیدا نکردن همین برائت باشد. همچنین ممکن است تعبیر مؤدبانه باشد. شما میگویید در عروه فلان مطلب را نوشته است، من میگویم من آنجا پیدا نکردم. روشن است که وقتی آن یک صفحه را انسان نگاه کند پیدا نکردن مساوی با عدم وجود است ولی تعبیر مؤدبانهای است. اشعار هست ولی دلیل نه.
کلام مرحوم آخوند
مرحوم آخوند در حاشیه اشعار را هم میخواهد انکار کند. ایشان می فرمایند که فقط خواسته مؤدبانه تعبیر کند.[6] یکی از جنبههای ادبی این است که در مطوّل میگفت مسند الیه باید علم باشد و آوردن اوصاف و امثال آن خلاف اصل اولی است، ولی چرا با اوصاف ذکر میکنند؟ اشعار و تعلیل برای مطلب است. میگوید در میزنند، خوب کیست؟ گاهی می گویند زید آمده است، این طبیعی است. ولی گاهی میگوید ولد الحجام حاضر، میخواهد بگوید آدمی است که قابل اهانت است و نباید روی او خیلی حساب کرد. میتوانست بگوید زید است ولی میگوید ولد الحجامه حاضر، یعنی این آدم مستحق توهین است. در کتب ادبی هم ذکر میکنند که عناوینی که جنبه رسمی دارد، نحوهای مشعر به علیت است. این را نمیشود انکار کرد و منافات ندارد که جنبه ادبی مراعات شده باشد.[7] [8]
اشکال مرحوم شیخ
اشکال دیگر مرحوم شیخ این است که گاهی من میگویم این کتاب است و در این کتاب من پیدا نمیکنم، پس یعنی نیست. اما گاهی من نمیدانم در این کتاب هست یا نیست. مورد بحث در باب برائت و اشتغال این است که نمیدانیم آیا در کتاب هست یا اصلاً نیست. لذا شیخ میفرماید الآن که فاصله افتاده و میدانیم عدهای از منابع از بین رفته است، نمیتوانیم بگوییم پیدا نکردیم پس نیست، زیرا نمیدانیم آیا در کافی هست یا نیست. کسی نقل میکند که این مطلب در کافی هست و ما نمیدانیم که هست یا نیست.[9] این دلالت نمیکند که اینجا ما برائتی شویم. این هم اشکال دوم است که درست است.