درس خارج اصول آیت الله شبیری

96/09/20

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: آیه 115 سوره توبه /اصل برائت /اصول عملیه

 

     تبیین دقیق عبارت شیخ مفید ره در رساله عددیه

     اشکال اول در استدلال به آیه 115 سوره توبه

     اشکال دوم در استدلال به آیه 115 سوره توبه

     ورود ادله اخباری‌ بر ادله اصولی

 

خلاصه: در جلسه گذشته به روایتی از عبد الاعلی بن اعین اشاره شد. مرحوم خویی ره با توجه به عبارت شیخ مفید ره در رساله عددیه، عبد الاعلی بن اعین را توثیق نمودند لکن استدلال ایشان مورد نقد استاد قرار گرفت. در این جلسه استاد معظم تبیین دقیقی از عبارت شیخ مفید ره در رساله عددیه مطرح خواهند کرد. ایشان در ادامه به مبحث اصلی (استدلال بر برائت) بازگشته و توضیحاتی پیرامون عبارت شیخ اعظم ره ارائه خواهند نمود. .

 

تبیین دقیق عبارت شیخ مفید ره در رساله عددیه

نسبت به عبارت رساله شیخ مفید ره که در جلسه سابق بیان شد، اشتباه در فهمی صورت گرفت که سایرین نیز این اشتباه را کرده‌اند. عبارت ایشان چنین بود:

فصل: و أما رواة الحديث بأن شهر رمضان شهر من شهور السنة يكون تسعة و عشرين يوما و يكون ثلاثين يوما‌ فهم فقهاء أصحاب أبي جعفر محمد بن علي و أبي عبد الله جعفر بن محمد و أبي الحسن موسى بن جعفر و أبي الحسن علي بن موسى و أبي جعفر محمد بن علي و أبي الحسن علي بن محمد و أبي محمد الحسن بن علي بن محمد ص و الأعلام الرؤساء المأخوذ عنهم الحلال و الحرام و الفتيا و الأحكام الذين لا يطعن عليهم و لا طريق إلى ذم واحد منهم و هم أصحاب الأصول المدونة و المصنفات المشهورة و كلهم قد أجمعوا نقلا‌ و عملا على أن شهر رمضان يكون تسعة و عشرين يوما نقلوا ذلك عن أئمة الهدى ع و عرفوه في عقيدتهم و اعتمدوه في ديانتهم. و قد فصلت أحاديثهم بذلك في كتابي المعروف بمصباح النور في علامات أوائل الشهور ...[1]

ما اشکال کردیم که ایشان با اینکه بر محمد بن سنان طعن زده و او را ردّ کرده است، اما در اینجا چنین تعبیراتی را نسبت به او بیان می‌دارد. لکن به نظر می‌رسد ایشان از «رواة الحدیث» روات بلا واسطه را اراده نموده‌اند؛ یعنی رواتی که مستقیما از ائمه ع نقل حدیث می‌کنند نه رواتی که با واسطه، ناقل روایات ائمه ع هستند. ایشان نام بیست و چهار[2] راوی مستقیم از امام صادق ع و امام باقر ع را ذکر می‌نماید. عبارت چنین است:

فممن روي عن أبي جعفر محمد بن علي الباقر ع أن شهر رمضان شهر من الشهور يصيبه ما يصيب الشهور من النقصان أبو جعفر محمد بن مسلم...[3] و در ادامه نیز نام سایر روات را بیان می‌دارند.

با مراجعه‌ای که صورت گرفت تمامی این افراد، همانطور که شیخ مفید ره فرموده‌اند صاحب کتب و مصنفات مشهور هستند، از این رو نقضی بر کلام ایشان وارد نیست. البته در این میان کتاب مشهوری نسبت به عبد الاعلی بن اعین ثبت نشده است؛ به همین دلیل باید نام او را از میان آن روات استثناء کرد. ایشان در ادامه نام بیست و سه نفر دیگر را ذکر می‌نمایند که نام پنج نفر از آنها در بین آن بیست و چهار نفر قبل نیز وجود دارد. لکن ایشان روایت و نام امام و نام مروی عنه آن بیست و سه نفر را ذکر نمی‌کنند. عبارت ایشان نسبت به این بیست و سه نفر چنین است:

و روى كرام الخثعمي و عيسى بن أبي منصور و قتيبة‌ الأعشى و شعيب الحداد و الفضيل بن يسار و أبو أيوب الخزاز و فطر بن عبد الملك و حبيب‌ الجماعي و عمر بن مرداس و محمد بن عبد الله بن الحسين و محمد بن الفضيل الصيرفي و أبو علي بن راشد و عبيد الله بن علي‌ الحلبي و محمد بن علي الحلبي و عمران بن علي الحلبي و هشام بن الحكم و هشام بن سالم و عبد الأعلى بن أعين‌ و يعقوب الأحمر و زيد بن يونس و عبد الله بن سنان و معاوية بن وهب و عبد الله بن أبي يعفور...[4]

در اینجا این سوال مطرح است که چرا نام پنج نفر از آنها تکرار شده است؟ به نظر بنده این احتمال وجود دارد که روایاتی که ذیل آن بیست و چهار عنوان ذکر شده، از نظر دلالی نسبت به مختار شیخ مفید ره روشنتر بوده است اما روایات آن بیست و سه نفر به روشنی روایات دسته اول نیست. به همین جهت است که تنها به نام روات اکتفاء کرده و روایات را ذکر نمی‌کند. هر یک از پنج نفری که ایشان هم در دسته اول و هم در دسته دوم نام می‌برد، یک روایت روشن و یک روایت غیر روشن در مساله دارند.

نکته‌ی دیگری که در مقام وجود دارد این است که احتمال دارد گفته شود اوصافی که شیخ مفید ره ذکر فرموده‌ بودند، اختصاص به آن بیست و چهار نفر نداشته و در رابطه با این بیست و سه نفر نیز جریان دارد. با پذیرش این مطلب باید گفت، از میان آن بیست و سه نفر، پنج نفر مورد نقض بوده و در هیچیک از کتب رجالی، کتاب و مصنفاتی به آنها نسبت داده نشده است. نام آنها از این قرار است: 1-فطر بن عبد الملك 2-حبیب خذاعی یا جماعی 3- عمر بن مرداس 4- محمد بن عبد الله بن الحسين 5-عبد الاعلی بن اعین. (ما با توجه به شواهدی در کتاب الصوم، عبد الاعلی بن اعین را توثیق نموده‌ایم.)

لکن به نظر ما تنها افرادی که روایت آنها ذکر شده است (بیست و چهار نفر)، مشمول اوصاف شیخ ره هستند. با این بیان، اشکال فقهایی چون آقای خویی ره، مبنی بر اینکه شیخ مفید ره آن بیست و سه نفر را صاحب کتاب دانسته‌، در حالی که پنج نفر از آنها صاحب کتاب نیستند، وارد نخواهد شد. به عبارت دیگر در صورتی که ما اوصاف مذکور در کلام شیخ مفید ره را مختص به آن بیست و چهار نفر دانسته و تنها عبد الاعلی بن اعین را استثنائا مورد نقض بدانیم، اشکالی متوجه شیخ ره نمی‌شود.

از طرفی دیگر نقض آن بیست و چهار نفر، به مثل محمد بن سنان (که در جلسه گذشته اشکال نمودیم) نیز صحیح نیست؛ زیرا محمد بن سنان ناقل از معصوم ع نبوده و روایات او با واسطه است. آقای خویی ره نیز همانند ما غفلت کرده و احمد بن الحسن بن ابان را از نظر شیخ مفید ره ثقه می‌داند[5] . لکن احمد بن الحسن بن ابان نیز راوی باواسطه است و بدون واسطه از معصوم ع روایت نقل نمی‌کند. صاحب وسائل ره نیز به اشتباه فرموده‌: شیخ مفید ره، محمد بن سنان را توثیق کرده است[6] .

خلاصه مطلب اینکه اوصافی که شیخ مفید ره در رساله عددیه بیان نموده‌اند تنها مربوط به روات بلا واسطه است.

 

اشکال اول در استدلال به آیه 115 سوره توبه

شیخ انصاری ره در ذیل آیه ﴿وَ مَا كَانَ اللَّهُ لِيُضِلَّ قَوْماً بَعْدَ إِذْ هَدَاهُمْ حَتَّى يُبَيِّنَ لَهُمْ مَا يَتَّقُونَ[7] ‌فرماید: اشکالی که در آیه قبل بیان شد، نسبت به این آیه نیز جریان دارد؛ یعنی «کان» فعل ماضیست و در نتیجه این آیه مربوط به عذاب دنیوی خواهد بود[8] . ما عرض کردیم اگر چه در آن زمان هم عذاب برزخی وجود داشته است، لکن کلمات موجود در آیه به عذابهای دنیوی انصراف دارد و از آنجا که شرایط عذاب دنیوی متفاوت از شرایط عذاب اخرویست (مانند ﴿لاَ تُصِيبَنَّ الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْكُمْ خَاصَّةً[9] که تَر و خشک دچار عذاب می‌شوند)، نمی‌توان به دلیل اولویت اخذ کرد. از همین رو آیه ارتباطی به عذاب اخروی نخواهد داشت.

 

برخی گفته‌اند: افعالی که به خداوند نسبت داده می‌شود، منسلخ از زمانند و «کان» در آیه به این معناست که چنین عملی، خلاف شئون شرع است. در صورتی که معنای آیه خلاف شأن بودن باشد، در این صورت تفاوتی بین عذاب دنیوی و اخروی نخواهد ماند. لکن این کلام قطعا صحیح نیست. شاید از کلمات شیخ ره نیز این مطلب استفاده شود که «کان» به همان معنای ماضویت است و چنین نیست که نسبت به خداوند، معنای خاصی نسبت به «کان» وضع شده باشد.

 

اشکال دوم در استدلال به آیه 115 سوره توبه

مرحوم شیخ علاوه بر اشکال فوق اشکال دیگری بیان کرده و می‌فرمایند: مراد از اضلال، خذلان است؛ یعنی تا زمانی که بیانی نیامده باشد، خداوند کسی را که با فرعی از فروع مخالفت کند، رسوا نمی‌کند. از این رو دلالت این آیه نسبت به آیه سابق ضعیف‌تر خواهد بود؛ زیرا ممکن است خذلان شرایط خاصی داشته باشد که به دلیل عدم ملازمه، آن شرایط در مطلق عذاب وجود نداشته باشد. ایشان در ادامه می‌فرماید: اللهم الّا ان یقال که در مقام، اولویت استفاده می‌شود.

مرحوم آخوند ره در توضیح اولویت فرموده‌اند: خذلان از مراحل شدید عذاب الهیست که با وجود آن، عنایت الهی به کلی از بین می‌رود[10] . لکن به نظر می‌رسد این معنا صحیح نیست. به نظر ما شیخ ره می‌فرمایند: مطلق گناه‌ و بردن به جهنم در روز قیامت، یک رسوایی عمومی و آبروریزی است. حال که طبیعیِ عذاب رسوایی بوده و خداوند بدون بیان و علم مکلف، این مرحله از عذاب را انجام نمی‌دهد، مراحل بعدی عذاب را نیز به طریق اولویت انجام نخواهد داد.

 

ورود ادله اخباری‌ بر ادله اصولی

شیخ ره در ادامه بحث دیگری مطرح کرده و می‌فرماید: بالفرض ادله‌ای که بیان شد تمام باشد، اما ممکن است این ادله، در مقابل دلیل اخباری‌ها مقاومت نکند؛ زیرا احتمال دارد اخباری‌ها بگویند: اگر چه عقاب بلا بیان ذاتا قبح دارد، اما هم بیان بر حکم واقعی و هم بیان بر حکم ظاهری و مشکوک، بیان است؛ به عبارت دیگر اگر دلیلی، ارتکاب مشکوک الحرمه را گناه دانسته و آن را مستحق عقاب بداند، این دلیل بر ادله ما ورود پیدا خواهد کرد[11] .

صحت و یا سقم این بحث در جلسه بعد بررسی خواهد شد.


[1] الرد على أصحاب العدد - جوابات أهل الموصل؛ الشیخ المفید، ج1، ص25.
[2] به نظر می‌رسد تعداد صحیح آنها 25 راوی است: 1-روی محمد بن مسلم ... 2- روی محمد بن قيس... 3- روى محمد بن سنان عن أبي الجارود ... 4- روى مصدق بن صدقة عن عمار بن موسى الساباطي... 5- روى الحسن بن الحسين بن أبان عن أبي أحمد عمر بن الربيع... 6-روى الحسين بن سعيد عن محمد بن الفضيل عن أبي‌ الصباح الكناني...7- روى الحسين بن سعيد عن الحسن عن صفوان بن يحيى عن منصور بن حازم ... 8-روى صفوان بن يحيى عن عبد الله بن مسكان... 9-روى أحمد بن الحسن عن صالح بن خالد عن أبي‌ جميلة عن زيد الشحام... 10- روى محمد بن عبد الحميد عن يونس بن يعقوب... 11- روى علي بن الحسن الطاطري عن محمد بن زياد عن إسحاق بن جرير... 12- روى عمرو بن شمر عن جابر... 13- روى الحسن بن نصر عن أبيه عن أبي مخلد ... 14- روى أبو سارة عن ابن أبي يعفور ... 15- روى عبد الله بن بكير... 16-روى علي بن مهزيار عن الحسين بن بشار عن عبد الله بن جندب عن معاوية بن وهب... 17- روى عبد السلام بن سالم ... 18- روى يزيد بن إسحاق عن حماد بن عثمان عن عبد الأعلى بن أعين... 19- روى محمد بن الحسين بن أبي الخطاب عن يزيد بن إسحاق شعر عن هارون بن حمزة الغنوي... 20- روى سيف بن عميرة عن الفضيل بن عثمان... 21- روى عثمان بن عيسى عن سماعة بن مهران... 22- روى عبيد بن زرارة... 23-روى الفضل بن عبد الملك... 24- روى ابن أبي عمير عن حماد بن عثمان... 25- روى حماد بن عثمان عن يعقوب الأحمر ... الرد على أصحاب العدد - جوابات أهل الموصل، ص26 - 42.
[3] الرد على أصحاب العدد - جوابات أهل الموصل، الشیخ المفید، ج1، ص26.
[4] الرد على أصحاب العدد - جوابات أهل الموصل، الشیخ المفید، ج1، ص43‌ - 46.
[5] معجم رجال الحديث، السيد أبو القاسم الموسوي الخوئي، ج2، ص78«احمد بن الحسن بن ابان ...... و عده المفيد: في رسالته العددية، من الأعلام الرؤساء، المأخوذ عنهم الحلال و الحرام، و الفتيا، و الأحكام، الذين لا مطعن عليهم، و لا طريق إلى ذم واحد منهم.» .
[6] وسائل الشيعة، العلامة الشيخ حرّ العاملي، ج30، ص743، باب الميم، ط آل البیت.«محمد بن سنان؛ أبو جعفر؛ الزاهري: وثقه المفيد البته ممکن است از عبارت ارشاد شیخ مفید ره توثیق ایشان نسبت به محمد بن سنان استفاده شود، لکن برداشت وثاقت از عبارت رساله عددیه ناصحیح است. (استاد معظم)
[7] توبه/سوره9، آیه115.
[8] فرائد الأصول، الشیخ مرتضی الانصاري، ج‌2، ص25«و فيه: ما تقدّم في الآية السابقة 0.
[9] انفال/سوره8، آیه15.
[10] درر الفوائد في الحاشية على الفرائد، الآخوند الشيخ محمد كاظم الخراساني، الحاشيةالجديدة، ج1، ص189.«هذا، مع إمكان منع استلزامه له بالفحوى أيضا، لأنّ إضلاله تعالى عبده، إنّما هو بخذلانه- و سدّ باب التّوفيق بالطّاعة و التّأييد بالعبادة عليه و إيكاله إلى نفسه، و هذا لا يكون إلاّ بعد انقطاع الصّلاح و الفلاح عنه بالمرّة، و حينئذ يستحقّ العقاب الدّائمي و الخلود الأبدي، و مثل هذه المرتبة إذا لم يكن يستحقّها إلاّ بعد الهداية لا يلزم ان لا يستحقّ العقوبة على معصيته أصلاً إلاّ بعدها، كما لا يخفى.»
[11] فرائد الأصول، الشیخ مرتضی الانصاري، ج‌2، ص25.«و يرد على الكلّ: أنّ غاية مدلولها عدم المؤاخذة على مخالفة النهي المجهول عند المكلّف لو فرض وجوده واقعا، فلا ينافي ورود الدليل العامّ على وجوب اجتناب ما يحتمل التحريم، و معلوم أنّ القائل بالاحتياط و وجوب الاجتناب لا يقول به إلّا عن دليل علميّ، و هذه الآيات بعد تسليم دلالتها غير معارضة لذلك الدليل، بل هي من قبيل الأصل بالنسبة إليه، كما لا يخفى.»