درس خارج فقه آیت الله شبیری

کتاب البیع

92/12/07

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: علائم بلوغ در کلمات فقهاء
خلاصه درس:
استاد در این جلسه به بررسی کلمات فقهاء در باب علائم بلوغ می‌پردازند که برخی از آنها عبارتند از: فرمایش شیخ طوسی در تبیان، بیان مرحوم طبرسی در مجمع البیان، عبارات ابوالفتوح در روض الجنان، عبارات خلاف و مبسوط، شرایع، مختصرالنافع، کشف الرموز و ..

قول مشهور در سن بلوغ
مشهورِ بسيار قوي راجع به سن بلوغ پسر، پانزده سال و راجع به دختر نه سال است. البته علائم ديگري برای بلوغ هم هست که بايد جداگانه بحث بشود. با توجه به اينکه رسيدگي به اقوال و روايات مسئله طول مي‌کشد، مقداري از اقوال علماء را -که در دسترس من بود- مي‌خوانم و جمع بين روايات بماند براي هفته ديگر.

بررسی عبارت تبیان و مجمع البیان
در تبيان عبارتي هست که عين آن عبارت به استثناي يک کلمه در مجمع البيان هم وارد شده است.در کتاب تبيان در ذيل آيه‌ي ﴿حَتّي إِذا بَلَغُوا النِّكاحَ﴾ اينطور وارد شده است که: «معناه حتي يبلغوا الحد الذي يقدر علي مجامعة النساء و ينزل و ليس المراد الاحتلام»[1]، يعني شخص محتلم نشده است، ولي اگر مباشرت بکند، انزال هم واقع مي‌شود، يا مثلا با ديدن بعضي از مناظر، تحريک شده و انزال واقع مي‌شود، ولي مراد، احتلام درخواب نيست.
پس اجمالاً اين معني منکشف مي‌شود که يکي از علائم بلوغ اين است که مني از شخص خارج بشود.
«قال اصحابنا[2] حدّ البلوغ إما بلوغ النکاح[3] أو الانبات في العانة، أو كمال خمس عشرة سنة».[4]
عین همين عبارت در مجمع البيان هم آمده است، منتهي عبارت «في العانة» ساقط شده و فقط تعبير به «أو الانبات» شده است.[5]

انصراف «إنبات» به روئیدن مو در عانه
ما قبلاً در روايت حمران هم به اين مطلب اشاره کرديم در صورت اطلاق شايد يک نحوه انصرافي وجود داشته باشد که مراد از انبات، روئيدن مو در عانه است و قهراً عبارت: «يشعر أو ينت»، ذکر خاص بعد از عام خواهد بودومراد از «يشعر» روئيدن مو در صورت خواهد بود. البته بعضي هم گفته‌اند که خود اين مطلب موضوعيتي ندارد، ولي ريش درآور دن علامت رسيدن شخص به حدّ مردان است و خلاف اين مطلب خيلي نادر است.

فرمایش ابوالفتوح در روض الجنان
ابوالفتوح در روض‌الجنان مي‌گويد که بعضي علائم بلوغ، مشترک بين رجال و نساء است که يکي از آنها انزال است. تعبير ايشان اينطور است که: «هر که انزال آب مني بود او را، او بالغ بود».[6] در اين مورد بين مرد و زن فرق وجود ندارد.
ايشان در ادامه اينطور تعبير مي‌کند که: «ديگر سال است». از اين عبارت ايشان، ابتداءً اينطور به نظر مي‌آيد که سال مشترک بين زن و مرد باشد، ولي اينطور نيست که هر دو در مقدار يکي باشند، از اد امه‌ی مطلب معلوم مي‌شود که اشتراک در اصل سال است، نه در مقدار آن.
«ديگر سال است. مذهب اهل البيت آن است كه: چون پانزده ساله شود، بالغ باشد ... علامت ديگر آن انبات است، و آن، آن بود كه موى بر آرد به زهار اگر مرد بود و اگر زن ... و دليل بر آن كه انبات بلوغ باشد، حديث عطيّة القرظىّ از سعد معاذ». و درادامه روايت را نقل مي‌کند.
 البته اين بحث وجود دارد که آيا خود انبات حد بلوغ است، يا إنبات علامت بلوغ است یعنی ممکن است که بلوغ قبلاً حاصل شده باشد و إنبات کاشف از ثبوت آن باشد، نه اينکه خود إنبات حدّ براي بلوغ باشد.
اينها موارد مشترک بين زن و مرد بود، ولي دو علامت اختصاص به زن دارد: «أما تخصيص زنان به حيض باشد يا به سني مخصوص، سنّ در زنان به نزديك اهل البيت نه سال باشد».
بنابراين تبيان و مجمع البيان و روض الجنان تقريباً ادعاي اجماع دارند که مذهب اهل بيت اينطور است. تعبير ابوالفتوح که بيان شد، مجمع و تبيان هم تعبير به «اصحابنا» کرده‌اند.

فرمایش شیخ در خلاف و مبسوط
در کتاب خلاف هم اينطور وارد شده است که: «الإنبات دليل على بلوغ المسلمين و المشركين». ايشان انبات را مطلق گذاشته است، ولي بعداً اينطور استدلال مي‌کنند که براي کشف بلوغ در جنگها به عانه نگاه مي‌کردند و اگر کافر بود، گردن شخص را مي‌زدند. بنابراين مراد از انبات در اينجا، انبات در عانه است.
«الإنبات دليل على بلوغ المسلمين و المشركين دليلنا: إجماع الفرقة و أخبارهم».
ايشان در ادامه تعبير مي‌کند که «يراعى في حد البلوغ في الذكور، بالسّنّ خمس عشرة سنة و في الإناث تسع سنين. دليلنا: إجماع الفرقة و أخبارهم قد أوردناها في الكتاب الكبير»، يعني ما در کتاب تهذيب روايات اين مسئله را آورده‌ايم.
شيخ در مبسوط هم مي‌فرمايد: «الإنبات[7] فإنه دلالة على البلوغ»، انبات دليل بر بلوغ است، «و يحكم معه بحكم البالغين و في الناس من قال: إنه بلوغ»، بعضی از سنی‌ها همین را بلوغ دانسته‌اند، ولي به نظر ما، انبات دلیل بر بلوغ است، نه نفس البلوغ
ایشان در ادامه مي‌فرمايند که: «لا خلاف أن إنبات اللحية لايحكم بمجرده بالبلوغ، و كذلك سائر الشعور، و في الناس من قال: إنه عَلَمٌ على البلوغ، و هو الأولى لأنه لم تجر العادة بخروج لحية من غير بلوغ»، ایشان علامت بودن لحیه را هم قبول کرده است، زیرا درآوردن لحیه در غیر بالغ، غیر عادی است وقهراً احکام بلوغ با ریش و امثال آن هم بار می‌شود.
«و أما السن فحده في الذكور خمسة عشر سنة، و في الإناث تسع سنين، و روى‌ عشر سنين» ایشان نسبت به این قسمت أخیر خیلی با قاطعیت حرف نمی‌زند و کأنّ حدیثی هم با این مضمون داریم، ولی اصحاب به آن اعتناء نکرده‌ و از آن اعراض کرده‌اند.

کلام صاحب غنیه
در کتاب الغنية هم اینطور وارد شده است که: «و البلوغ يكون بأحد خمسة أشياء: السّن، و ظهور المني و الحيض و الحلم و الإنبات، بدليل إجماع الطائفة. و حد السن في الغلام خمس عشرة سنة، و في الجارية تسع سنين، بدليل الإجماع المشار إليه».
عين این عبارت غنيه، در اصباح کيذري هم هست، منتهي اين استدلال به اجماع – که در دو عبارت غنيه بود- در اصباح نيست، . سابقاً تصور می‌شد که این اصباح چاپ شده متعلق به یکی از معاصرین[8] شیخ طوسی است، ولی بعد قرائنی پیدا شد که از غنیه مطلب نقل می‌کند و در خیلی جاها هم عین عبارت غنیه را بدون نقل أخذ کرده و تعبیر می‌نماید.

بیان شرایع
در کتاب الشرايع هم اینطور وارد شده است که: «يعلم بلوغه بإنبات الشعر الخشن على العانة سواء كان مسلما أو مشركا و خروج المني الذي يكون منه الولد من الموضع المعتاد كيف كان و يشترك في هذين الذكور و الإناث و بالسّن و هو بلوغ خمس عشرة سنة للذكر و في أخرى إذا بلغ عشرا و كان بصيراً أو بلغ خمسة أشبار جازت وصيته و اقتص منه و أقيمت عليه الحدود التامّه و الأنثى بتسع. أما الحمل و الحيض فليسا بلوغا في حق النساء بل قد يكونان دليلاً على سبق البلوغ».
در يک روایت ديگر هم این چند چیز نسبت به حدود کامله، جواز وصیت و قصاص بیان شده است، ولی اینکه اینها علامت بلوغ نسبت به همه‌ی مراحل حتی معاملات باشند، خیلی روشن نیست.

تعبیر مختصر النافع
در کتاب مختصر النافع هم اینطور بیان شده است که: «البلوغ و هو يعلم بإنبات الشعر الخشن على العانة أو خروج المني الذي منه الولد من الموضع المعتاد و يشترك في هذين الذكور و الإناث أو السني و هو بلوغ خمس عشرة سنة و في رواية، من ثلاث عشرة إلى أربع عشرة»، گاهی شخص سیزده‌ ساله یا چهارده ساله بالغ می‌شود.«و في رواية أخرى، بلوغ عشرة»، شخص در ده سالگی بالغ مي‌شود. «و في الأنثى بلوغ تسع»، در اناث اختلافي نقل نشده است.

عبارت جامع یحیی بن سعید
در جامع يحيي بن سعيد هم اینطور آمده است که: «و قد بينا فيما سبق ما هو بلوغ و هو إنبات العانة ما يفتقر الى الحلق»، ایشان اینطور تعبیر کرده است، ولی دیگران تعبیر به إنبات شعر خشن کرده‌اند. البته کلمه‌ی خشن هم دلالت بر این دارد که مو به مقداری روئیده است که احتیاج به حلق و تراشیدن دارد.
«و هو إنبات العانة ما يفتقر الى الحلق و الاحتلام في الرجل و المرأة، و الحيض و الحمل و بلوغ تسع سنين في المرأة، و في الرجل خمس عشر سنة. و قيل الحمل دلالة على البلوغ»، یعنی خودش حدّ بلوغ نيست، بلکه دليل بر بلوغ است.«لأنها لاتحمل حتى تحيض[9] و اللحية ليست بلوغاً، و قيل إنها دلالة عليه». کأنّ صاحب جامع مي‌گويد که نه بلوغ است و نه دليل بر بلوغ. سني‌ها هم مثل ابوحنیفه در بعضی جاها قائل به این مطلب هستند و نه بلوغ می‌دانند و نه دلیل بر بلوغ. البته بعضی‌هایشان هم می‌گویند که دلیل بر بلوغ است.

عبارت کشف الرموز فاضل آبی
درکشف الرموز فاضل آبي هم اینطور وارد شده است که: «البلوغ عندنا إنبات شعر العانة، و الاحتلام، أو السّنّ، و في كميته خلاف». مقدار سنّ محل اختلاف است.«و العمل على أنّه خمس عشر سنة». یعنی فتوای اصحاب یا فتوای من بر این است. البته ظاهر فرمایش ایشان عبارت از این است که عمل شخص خودش مراد نیست، بلکه مقصود ایشان این است این روایت، معمول‌ٌبه اصحاب است.یعنی ممکن است که اختلاف نادری در کار باشد و گاهی هم فتاوای نادری وجود داشته باشد، ولی عمل مشهور به پانزده سال است.ممکن است به روايات هم بخورد چون در ذيلش روايات هم وارد شده است.
«و لعلّ ما وردت بدون ذلك من الروايات محمولة على ما إذا‌ احتلم، أو أنبت في تلك السنة»، يعني اگر در برخی روایات دوازده سالگی یا سیزده سالگی معیار قرار داده شده است، از این باب است که علائم دیگر در او پیدا می‌شود و اگر هیچ کدام از علائم دیگر نباشد، پانزده سالگی معیار است.
«فانّا نشاهد من احتلم في اثنى عشرة، و ثلاث عشر سنة و سنذكرها في كتاب الوصية». این روایات را ذکر می‌کنیم و خلاصه اینکه این روایات با روایت دیگر منافات ندارد و در صورت نبودن سائر علائم، پانزده سالگی معیار می‌باشد.
اینها برخی از عبائری بود که در این مسئله نوشته شده است و تعابیر قدماء و متأخرین در این مسئله زیاد است و باید ببینیم که شهرت در این مسئله تا چه حدّی است وآیا قول مخالف قابل اعتناء است یا نه و انشاء الله روایات مسئله را در جلسه‌ی بعدی بررسی می‌کنیم.



[1]  التبيان في تفسير القرآن، الشیخ الطوسی، ج‏3، ص116.
[2]  ظاهر اين تعبير، مانند تعبير به اجماع است.
[3]  که قبلاً به آن اشاره شده که: «الحد الذي يقدر ».
[4]  التبيان في تفسير القرآن، الشیخ الطوسی، ج‏3، ص117.
[5]  مجمع البيان في تفسير القرآن، الشيخ الطبرسي، ج‏3، ص16.
[6]  روض الجنان و روح الجنان في تفسير القرآن، ج5، ص251.
[7]  در اين تعبير هم «إنبات» مطلق بيان شده است، ولي مراد روشن است.
[8]  صهرشتي .
[9]  احتمالاً در اينجا سقطي واقع شده است و بايد «الحيض» باشد.