درس خارج فقه آيت‌الله سیدموسی شبیری‌زنجانی

کتاب الإعتکاف

91/02/03

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: اقوال مختلف در ميزان و چگونگي نذر اعتکاف به مدت يک ماه

راجع به اينكه اگر كسي نذر بکند که يک شهر (ماه) اعتکاف بکند يا مقدار شهر چقدر است، بايد بگوييم که آنچه ما به حسب استعمالات عرفي مي‌فهميم اين است که اگر مولا به عبدش، يا شخصي به ديگري بگويد: شما يك ماه پيش من بمان، بر اساس آنچه که متفاهم عرفي است، اگر بين الهلالين يك ماه ماند، كفايت مي‌كند، بين ‌هلالين ناقص باشد يا كامل. اگر هم سي ‌روز به صورت مُلفَّق ماند، آن‌ هم كفايت مي‌كند. تلفيقش به اين صورت است که همان روزي که از ماه اول وارد شد، تا همان روز از ماه بعد بماند، اين امتثال امر مولاست. اينطور نيست که به بين الهلالين اختصاص داشته باشد و يا مقدار ماه را مختص به سي روز بدانيم.

آقاي خوئي براي اثبات مختار خود اينطور مثال زدند که شخصي بيستم ماه وارد شده و نوزدهم ماه بعد خارج بشود. اين مثال، مُثبِت مدعا نيست، بايد اينطور مثال مي‌زدند که شخصي بيستم ماه داخل و بيستم ماه بعد هم خارج شده است، و اگر ماه اول ناقص بوده، آيا کفايت مي‌کند يا نه؟ ايشان بايد اينطور مثال مي‌زدند و آن مثالي كه ايشان مي‌زنند، اصلاً مورد اختلاف و بحث نيست.

اگر ما گفتيم كه به مقدار يك ماه اينجا بمانم، ايشان مي‌فرمايند كه توالي معتبر نيست. اما به نظر مي‌رسد که اينجا هم توالي معتبر است. متفاهم عبارت از اين است كه شما بايد به مقدار يک ماه اينجا توقف داشته باشيد، معنايش اين نيست که اين ماندن در اقامتهاي متعدد باشد، بلکه اين مقدار توقف بايد در يک بار ماندن باشد. سيد مي‌فرمايد که اگر کسي گفت که به مقدار شهر معتکف باشم، هم مي‌تواند تفريق بکند و هم مي‌تواند متصل بجا بياورد، اما اطلاق مقدار شهر _ اگر تصريح نکند _ ظاهر در اين است که بايد متصلاً بجا آورده شود. شما اگر بخواهيد يک کاري را سي ‌روز انجام دهيد _ به خصوص در يک شيء واحد ارتباطي- ظهور در اين دارد که بايد متصلاً انجام شود. اما در شيء واحد استقلالي- که هر روزش يک مصلحت دارد- معلوم نيست چنين ظهور وجود داشته باشد. ما اين را مي‌فهميم.

(پرسش:... پاسخ استاد:) همانطوري كه شما يك ماه بين الهلالين را كافي مي‌دانيد، از نيمه يک ماه تا نيمه ماه بعد هم كافي است. (پرسش: مقدار منفصل که مي‌فرماييد سي روز است، آيا دليل‌تان انصراف است؟ پاسخ استاد:) اگر کسي بخواهد مقدار منفصل انجام بدهد، متعارف عرفي سي روز حساب مي‌كند.

(پرسش: پاسخ استاد:) اگر ابتداي چهار ماه و ده روز از اول محرم باشد، تا بيست و پنجم جمادي‌الاول کفايت مي‌کند، ديگر نبايد بگوييم که اگر محرم ناقص بود، بايد آخر عده را تا بيست و ششم بدانيم. متعارف عرف از چهار ماه و ده روز اينطور مي‌فهمد. اگر عرف بخواهد تلفيق بکند، مي‌گويد که در نيمه جمادي‌الاولي چهار ماه تمام شد، ده روز ديگر هم به آن اضافه مي‌کند تا به بيست و پنجم مي‌رسد. اين تفاهمي است که به هر کدام از افراد عادي بدهيد، همينطور پياده مي‌کند و غير از اين نمي‌فهمد.

(پرسش: آيا کسي مي‌گويد: سي‌ روز نماز و روزه قضاء براي شما انجام مي‌دهم، با توالي بايد انجام مي‌دهد؟... پاسخ استاد:) در نماز و روزه قضاء رسم نيست که با توالي باشد. چون در آنجا مسلم و معلوم است که مراد چيست، توالي معتبر نيست.

(پرسش: اول بايد ده روز را حساب بکنيم، بعد چهار ماه را ...پاسخ استاد:) آن چه که متعارف عرف است اينطور است که اول چهار ماه را حساب مي‌کنند، اگر هم بخواهيم ده روز را اول حساب بکنيم، مثلاً اگر از نيمه ماه حساب بشود، ده روز اضافه مي‌شود تا بيست و پنجم و بعد از آن چهار ماه هم به صورت تلفيقي حساب مي‌شود. اين متفاهم عرف است و فرقي هم نمي‌کند که ده روز را اول حساب بکنيم يا آخر. منتهي ماه ناقص را نبايد يک کاري بکند که کامل حساب بکند.

(پرسش:...پاسخ استاد:) نه در آن اين فروضي كه من مي‌گويم (پرسش:... يعني ده روز را اول حساب كند پاسخ استاد:) بله نه آن ماه ناقص را نبايد يك كاري بكند كه آن كامل حساب كند آن جور نيست (پرسش: اين مطلب در جايي است كه اعتکاف در بيست و نه روز جايز باشد... پاسخ استاد:) مرحوم آقا ضياء در بيست و نه روز حاشيه‌اي زده است، ولي در آنجا هم اشکال ندارد. مرحوم آقا ضياء مي‌گويد اگر ماه ناقص بود - ولو مختار اين است كه بايد تكميل كرد- ولي با همان بيست و نه روز وفاي به نذر حاصل مي‌شود و لازم نيست چيز ديگري انجام بدهد. منتهي يكي از واجبات عبارت از اين است كسي كه دو روز اعتكاف كرد روز سوم را اعتكاف بكند. ايشان مي‌گويد با همين دو روز وفاي به نذر حاصل مي‌شود، منتهي واجب است روز سوم را هم بجا بياورد.

(پرسش:...پاسخ استاد:) اينجا تبعيض در نيت نيست. اگر قبلاً شروع به اعتکاف كرده باشد ديگر نيت اعتكاف واجب نذري هم نمي‌كند، يک روز ديگر را ضميمه مي‌کند و اشکالي هم ندارد. صحت اعتکاف متوقف بر سه روز است، لازم نيست که به حساب نذر نيت بکند، عمل به نذر انجام شده است.

يک موضوعي که همه آقايان به آن اشاره کرده‌اند اين است که اگر کسي نذر کرد يک ماه ناقصي را اعتکاف بکند، هر دو روزي که به جا مي‌آورد را بايد به روز سوم تکميل بکند و ضميمه کردن روز سوم از واجبات است، پس قهراً اگر ماه بيست و نه روز باشد، بايد يک روز ديگر ضميمه شود تا يک سه روز ديگر هم درست بشود و در اين حرفي نيست.

خوب بحث ديگر اين است که «لو نذر اعتكاف شهر وجب التتابع ‌و أما لو نذر مقدار الشهر جاز له التفريق ثلاثة ثلاثة إلى أن يكمل ثلاثين يوماً بل لا يبعد جواز التفريق يوما فيوماً ‌و يضم إلى كل واحد يومين آخرين بل الأمر كذلك في كل مورد لم يكن المنساق منه هو التتابع». ايشان مي‌فرمايند اگر كسي نذر کرد يك ماه اعتکاف كند، تتابع لازم است. اگر مبنا اين باشد كه در اعتکاف يک ماه، «ما بين‌ الهلالين» لازم باشد، مسئله خيلي روشن است زيرا بين ‌الهلالين متتابع است و انسان بايد متتابعاً بجا بياورد.

به نظر ما اگر کسي گفت: من يک ماه اين کار را انجام مي‌دهم، ظاهرش اين است که يک ماه متصل باشد، حتي اگر هم بين ‌الهلالين نباشد، نه اينکه بخواهد در يک سال يا در طول عمرش آن کار را انجام بدهد. در مقدار شهر هم ايشان مي‌فرمايند که مي‌تواند منفصل باشد، ولي نظر ما اين است که مقدار شهر هم بايد متصل باشد.

(پرسش: در اعتکاف همه ماه يک واحد ارتباطي نيست، بلکه هر سه تا سه تا يک واحد ارتباطي است... پاسخ استاد:) اگر نذر بكند که من يك ماه را معتكف بشوم، از نظر ناذر يك نحوه ارتباطيتي در منذورش وجود دارد، ولو صحيح است که اعتکاف هست سه‌ روز سه روز باشد، انصراف اين نذر عبارت از اين است و ظاهرش اين است که يک ماه در تمام عمر نمي‌تواند باشد مگر اينکه قرينه‌اي وجود داشته باشد که هدف اين است که به مقدار يک ماه اعتکاف انجام شود ولو اينکه منفصلاً باشد.

نظر ما اين است که مقدار شهر ظاهر در اين است که متصل باشد، مگر قرينه‌اي بر خلاف باشد. حال اگر اين استظهار را نکنيم و قرار نشد که متصل بدانيم، ايشان مي‌فرمايند که سه روز سه روز به صورت متفرق اعتکاف بکند، زيرا اعتکاف کمتر از سه روز نمي‌شود. مثلاً پانزده روزش را در اين ماه و پانزده روزش را هم در ماه ديگر انجام بدهد که در اين صورت کفايت مي‌کند. بعد ايشان در ادامه مي‌فرمايد: بعيد نيست بگوييم که مي‌تواند مورد نذر يک روز يک روز باشد که سي تا يک روز به منزله سي نذر باشد. اين هم جايز مي‌شود، منتهي هر روزي که نذر مي‌کند، چون اعتکاف کمتر از سه روز نمي‌شود، بايد دو روز ديگر هم به آن يک روز متصل کند، يا قبل از آن يک روز يا بعد از آن، تا سه روز تشکيل شود و به تعبير آقاي بروجردي دو روز دو روز هم مي‌شود مقدار يک ماه را نذر کرد که مجموع اين دو روزها يک ماه بشود و اين کفايت مي‌کند، منتهي بايد به اين دو روزهاي متفرق يک روز ديگر قبل يا بعدش ضميمه بکند که در اين صورت قهراً يک ماه نذرش بيشتر از يک ماه خواهد شد.

پس نذر يک ماه را به انحاء مختلف مي‌توان انجام داد و اختصاصي ندارد که حتماً سه روز سه روز باشد. اگر قرار شد که متصل نشود و تفريق شود، شخص مي‌تواند سه روز سه روز، يا دو روز دو روز، يا يک روز يک روز را مورد نذر قرار بدهد و همه اينها کفايت مي‌کند.

آقاي خوئي يك بحثي كرده كه ديگران ندارد و آن عبارت از اين است كه ايشان مي‌فرمايند اگر يک روز يك روز نذر بجا آورده شود، به توجه به ضميمه شدن دو روز به هر يک از اين روزهايي که نذر را بجا مي‌آورد، اگر قائل به اين باشيم که قصد نذر در وفاي به نذر لازم نيست و انطباق خارجي با منذور کفايت مي‌کند، در اين صورت مي‌توانيم بگوييم که مقدار سي روز اعتکاف، کفايت از بجا آوردن سي روز نذر بکند. در آن سه روزي که معتکف مي‌شود ولو قصد نذر نداشته باشد، ولي چون منطبق بر منذور مي‌شود، ديگر شخص لازم نيست که بيش از سي روز بجا بياورد. ايشان مي‌فرمايند که حق در مسئله هم همين است که قصد وفا به نذر در نذر معتبر نيست. البته ايشان دليل محکمي هم براي مدعاي خود بيان نمي‌کنند و مي‌فرمايند که نذر اين است که شخص انهاء بکند و انهاء هم اين است که عمل خود را مطابق با آن قرار بدهد و وفاي به نذر عبارت از اين است که شخص عمل خود را مطابق آن نذر انجام بدهد. اين فرمايش ايشان خيلي بيان کامل مطلب نيست.

آقاي حکيم - برخلاف نظر ايشان - مي‌فرمايند که نذر چون تمليک منذور به خداوند است و نذرکننده مديون مي‌شود، از عناوين قصديه است و بايد با قصد انجام شود. اگر انسان به کسي مديون باشد و به مقدار دين چيزي به او بدهد، وفاي به دين حاصل نمي‌شود. نذر هم چون جنبه دين دارد (لله عَلَي) قهراً بايد عنوان قصد منطبق بر آن باشد.

مرحوم آقاي داماد هم مثالهايي مي‌زنند که از آنها استفاده مي‌شود که اگر نذرکننده عمل منذور را بجا بياورد ولو بدون قصد، نذر او ساقط مي‌شود. ايشان مي‌فرمود: فلان شخص نذر کرده است که در فلان ساعت در يک نقطه بماند، ولي يادش نبود که چنين نذري کرده است و در همان ساعت به آن نقطه آمد و قرار گرفت، آيا انسان در اين مورد نمي‌فهمد که نذرش ساقط است؟! آيا مي‌شود اينجا بگوييم که چون اين عمل را به قصد نذر بجا نياورديم، پس مطلوب مولا روي زمين مانده است؟! يا مثلاً کسي نذر مي‌کند که در فلان روز غيبت نکند، اين نذر را فراموش کرده و فلان روز هم غيبت نکرد، آيا نذر او ساقط نشده است؟!

به عبارت ديگر علت اينکه در دين حکم مي‌کنيد که بدون قصد وفاي به دين حاصل نمي‌شود، چون لفظ اشتراک دارد بين اينکه صدقه است يا وفاي به دين و اگر بخواهد تعيين پيدا بکند، بايد قصد بشود. اما اگر لفظ مشترک نبود، مثلاً نذر کردم که فردا اين کار را انجام بدهم و بعد هم يادم رفت و آن کار را هم انجام دادم. چون در اينجا دو عنوان براي شخص منطبق نيست، خود به خود با عملي که انجام شده است، منطبق مي‌گردد. پس در جايي که اشتراک نداشته باشيم، اگر انسان متعلَّق نذر را بجا آورد، نذر ساقط مي‌شود. اما در صورتي که اشتراکي باشد، براي معين شدن عنوان، بايد عنوان قصد بشود.

مثلاً وقتي من نذر کردم که به مقدار يک ماه اعتکاف بکنم، ممکن است که شروع به اعتکاف بکنم به عنوان اينکه امر مستحبي است، امکان هم دارد که به قصد انجام نذري که کرده‌ام معتکف بشوم. در اينجا اگر بخواهيم اعتکافمان منطبق بر عنوان منذور بشود، بايد قصد عنوان نذر را بکنيم.

عقيده ما هم اين است که در جايي که اشتراک نيست، لازم نيست انسان عنوان را قصد بکند، اما در جايي که مشترک است، مانند همين مورد بحث، بايد اعتکاف به عنوان وفاي به نذر قصد بشود، نه به عنوان تتميم اعتکاف.

(پرسش:...پاسخ استاد:) نذر هم گاهي ممكن است به نحوي باشد دو مصداق نداشته باشد، مانند اينکه من نذر بکنم در روزه معين فلان جا باشم. در جايي مثل صدقه و امثال آن ممکن است از باب اداء دين باشد.

(پرسش:...پاسخ استاد:) در جايي که مثلاً نذر كرده است فردا را روزه بگيرد، آنجا ديگر صفت استحباب به خود نمي‌گيرد. مقصود در روزه معين است، اما اگر مورد نذر غير معين باشد، در صورتي که قصد عنوان نذر را بکنم، نذري و در غير اين صورت اعتکاف مستحبي مي‌شود.

(پرسش:...پاسخ استاد:) انسان مي‌تواند هم مديون به زيد باشد و هم قصد بکند تبرعاً به او چيزي بدهد، اين جايز است. خداوند هم همينطور است، انسان به وسيله نذر مديون خداوند مي‌شود، اما مي‌توان آن عمل را نه به نيت نذر بلکه به اين عنوان که عمل خوبي است انجام بدهد. پس اينجا دو مصداق وجود دارد و بايد عنوان عمل مورد قصد قرار بگيرد. به نظر مي‌رسد که آنچه که صاحب عروه در اينجا گفته است، صحيح مي‌باشد.

«و آخر دعوانا أن الحمد لله رب العالمين»