درس خارج فقه آيت‌الله سیدموسی شبیری‌زنجانی

كتاب الصوم

89/10/27

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: طرق اثبات هلال/ رؤیت هلال در شهر دیگر/

 

عدم کفایت رؤیت هلال در یک جا برای سایر نقاط - بررسی ادله ، روایات و اقوال

در این جلسه، حضرت استاد ـ مدظله ـ به ذکر و بررسی روایات مسأله که مرحوم آقای خویی برای اثبات مختار خود به آنها تمسک کرده‌اند، می‌پردازند.

ابطال «ملازمه بین رؤیت در غرب با رؤیت در شرق» با توجه به «عدم صحت انکار کرویت زمین»

بسیاری از علمای سابق، این مسأله را به بحث کرویت زمین، مبتنی کرده‌اند و منکرین کرویت، مدعی شده‌اند اگر در جایی ماه دیده شد، همه جای دنیا ماه، صلاحیت دیده شدن را دارد (اگر بالفعل، دیده نشد در اثر موانع و ابر و جهات دیگری است که دیده نشده).

البته چون مسأله کرویت زمین از مسلمات قطعیه است جای تردید نیست که بگوییم: ملازمه‌ای بین دیدن در غرب با دیدن در شرق نیست.

تاریخچه بحث کرویت زمین

به این مطلب «کراجکی» که حدود هزار سال قبل فوت کرده، قائل است و اینکه عده‌ای کپرنیک ـ پدر هیئت جدید ـ را کاشف کرویت می‌دانند صحیح نیست؛ چرا که او ـ که در حدود پانصد سال قبل، زندگی می‌کرده ـ کاشف حرکت زمین است، و کرویت، بسیار پیش از آن، کشف شده، منتها این که آیا در زمان معصوم علیه السلام هم، کرویت، ثابت بوده است باید مراجعه شود که این مطلب در فهم بعضی از روایات، بی‌دخالت نیست.

کلام مرحوم آقای خویی

«معنای شب اول ماه» این نیست که در همین محل ما دیده شود و اگر در جایی ولو یک جای غربی که هفت هشت ساعت با ما تفاوت دارد ماه دیده شود، برای ما هم شب اول ماه خواهد بود.[1]

بررسی کلام مرحوم آقای خویی

در نظر عرف و در تمامی قراردادهایی که روی اول ماه تنظیم می‌شود اول ماه، عبارت است از هر چیزی که در محیط خودش، رؤیت شود، و این که اگر در یک جای دنیا ولو هفت هشت ساعت با ما اختلاف ساعت دارد، ماه دیده شد برای ما هم شب اول باشد، عرفی نیست.

در آیه شریفه هم که می‌فرماید: ﴿لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنِینَ وَ الْحِسَابَ﴾[2] و یا ﴿قُلْ هِیَ مَوَاقِیتُ لِلنَّاسِ وَ الْحَجِّ﴾[3] باید اول ماه، چیزی باشد که قابل پیاده کردن برای معمول مردم باشد و آنها هم پیاده که می‌کنند، محیط خودشان را در نظر می‌گیرند، و شرع هم اصطلاح خاصی برای اول ماه، تعیین نکرده است.

این از نظر قاعده اولی.

بررسی روایات

مرحوم آقای خویی و بعضی دیگر به اطلاق این روایات ـ که می‌گویند: در هوای ابری اگر بینه قائم شد که در جایی دیگر ماه دیده شده است این کفایت می‌کند[4] ـ تمسک کرده‌اند و می‌گویند: لذا لازم نیست در خود این مناطق، ماه دیده شود.[5]

همان‌طور که بعضی دیگر می‌فرمایند ممکن است بگوییم روایت، اطلاق ندارد و انصراف دارد، و اگر هم اطلاق را بپذیریم می‌گوییم: موضوع روایت، خصوص جایی است که محتمل است ماه در زیر ابر باشد و در اینجا حضرت می‌فرمایند: اگر در جای دیگر بینه بر رؤیت هلال، قائم شد، برای اینجا کفایت می‌کند اما در جایی که هوا صاف است (مورد بحث ما)، دلیل بر کفایت نمی‌شود.

روایت ابی بصیر[6]

صدر این روایت می‌گوید: اگر بینه‌ای از اهل صلاة بر رؤیت، قائم شد، کفایت می‌کند (مسلمان عادل در نظر مذهب خود) مورد بحث ما این نیست که آیا بینه، منحصر به شیعه است یا نه؟ (که این بحثی علی حده است)، و بحث در این است که اگر در جای دیگر دیده شد آیا کفایت می‌کند یا نه؟ که صدر این روایت، دلالت بر کفایت نمی‌کند.

و ذیل روایت هم می‌گوید: در جمیع امصار، چنین است که: اگر بینه بر اول ماه، قائم شود ولی عمل خارجی مردمِ آن منطقه، مطابق با آن نباشد و این حکم، خارجاً اجرا نشده باشد، این برای حکم به اول ماه، کفایت نمی‌کند.

به دیگر سخن: بعد از قیام بینه اگر در منطقه‌ای دیدید مردم روزه می‌گیرند، شما هم بگیرید و اگر روزه نگرفتند، شما هم نگیرید و متفرد نباشید.

اما بر این مطلب که شما هم با روزه گرفتن منطقه دیگر (غیر از منطقه خودتان)، روزه بگیرید، دلالت نمی‌کند.

روایت هشام بن حکم[7]

اگر مدعی انصراف در این روایت نشویم ـ که مراد از بلد دیگر یعنی بلدی که در حوالی آن باشد نه بلدهای دوردست ـ فی الجمله ظهور دارد در این که اگر بینه از اهل بلد دیگر، شهادت به رؤیت دادند، کفایت می‌کند.

این روایت می‌خواهد بگوید شهادت دو نفر کفایت می‌کند حال آیا فقط برای آنجا یا برای هر جای دیگر هم کفایت می‌کند، این مطلب، از جای دیگر باید روشن شود و از این جهت نه اطلاق دارد و نه تقیید.

روایات مقابل قول به کفایت

روایت معمر بن خلاّد

بحث سندی: معمر بن خلاد را همه توثیق کرده‌اند. از این که شیخ، سند را ذکر نکرده می‌فهمیم که از کتابش برداشته و سند شیخ به نظر ما ابن ابی جید که از مشایخ شیخ می باشد است و جایی هم تضعیف نشده و شیخ خیلی از کتاب‌ها را توسط او اجازه گرفته و روایت می‌کند، و خود شیخِ اجازه بودن، کافی است برای این که شیخ، او را معتبر می‌دانسته و از او اجازه گرفته است و باقی سند هم درست است.

«مُعَمَّرُ بْنُ خَلَّادٍ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ ع قَالَ: کُنْتُ جَالِساً عِنْدَهُ- آخِرَ یَوْمٍ مِنْ شَعْبَانَ فَلَمْ أَرَهُ صَائِماً فَأَتَوْهُ بِمَائِدَةٍ فَقَالَ ادْنُ وَ کَانَ ذَلِکَ بَعْدَ الْعَصْرِ قُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاکَ صُمْتُ الْیَوْمَ فَقَالَ لِی وَ لِمَ قُلْتُ جَاءَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع- فِی الْیَوْمِ الَّذِی یُشَکُّ فِیهِ أَنَّهُ قَالَ یَوْمٌ وَفَّقَ اللَّهُ لَهُ قَالَ أَ لَیْسَ تَدْرُونَ أَنَّمَا ذَلِکَ إِذَا کَانَ لَا یُعْلَمُ أَ هُوَ مِنْ شَعْبَانَ- أَمْ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ فَصَامَهُ الرَّجُلُ وَ کَانَ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ کَانَ یَوْماً وَفَّقَ اللَّهُ لَهُ فَأَمَّا وَ لَیْسَ عِلَّةٌ وَ لَا شُبْهَةٌ فَلَا فَقُلْتُ أُفْطِرُ الْآنَ فَقَالَ لَا قُلْتُ وَ کَذَلِکَ فِی النَّوَافِلِ لَیْسَ لِی أَنْ أُفْطِرَ بَعْدَ الظُّهْرِ قَالَ نَعَمْ»[8]

«مُعَمَّرُ بْنُ خَلَّادٍ ... فَقَالَ ادْنُ» تعارف کرد و فرمود : تو هم بیا شرکت کن در این غذا.

«... جُعِلْتُ فِدَاکَ صُمْتُ الْیَوْمَ» من روزه هستم.

«فَقَالَ لِی ... قَالَ یَوْمٌ وَفَّقَ اللَّهُ لَهُ» که آن روز را شما روزه بگیرید، اگر ماه رمضان در آمد خداوند به روزه ماه رمضان موفقتان کرده است و اگر هم نشد بالاخره به مستحبی عمل شده است. پس روایات متعدد ترغیب کرده است برای گرفتن.

«قَالَ أَ لَیْسَ تَدْرُونَ ... فَصَامَهُ الرَّجُلُ وَ کَانَ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ» سؤال او این بوده است که ما در یوم الشک یک چنین روایتی داریم، این خیال می‌کرده است که مراد از یوم الشک یوم الشک نوعی است نه یوم الشک شخصی؛ یعنی سی‌ام ماه شعبان، از اول ماه شعبان بیست و نه روز بگذرد، در روز سی‌ام آن موقع یوم الشک می‌شود «نوعی» که اگر هوا ابر شد انسان شک می‌کند که الآن این اول ماه رمضان است و یا داخل ماه شعبان است، یوم الشک است. او خیال می‌کرده که مراد از یوم الشک، یوم الشک نوعی است. حضرت تخطئه می‌کند و افهام می‌کند که این یوم الشک شخصی است و شخص مورد است، نه مراد سی‌ام ماه شعبان باشد و آن احکام مال اینجا باشد که روزه را انسان یک روز جلوتر

بگیرد! می‌فرمایند: الآن که هوا صاف است و هیچ علتی در کار نیست، این دیگر چه شکی در کار است؟ این یوم الشک مال این است که همین روز هم انسان شک داشته باشد، صرف این که سی‌ام ماه شعبان است مراد این نیست.

«أَ لَیْسَ تَدْرُونَ ... فَأَمَّا وَ لَیْسَ عِلَّةٌ وَ لَا شُبْهَةٌ فَلَا». پس این حکم یوم الشک را در اینجا می‌گوید تو اشتباهاً پیاده کردی.

بعد عرض می‌کند: «فَقُلْتُ أُفْطِرُ الْآنَ فَقَالَ لَا» الآن که بعد از ظهر است دیگر نمی‌خواهد افطار کنی، زحمتی را کشیده‌ای و نمی‌خواهد این کار را بکنی.

«قُلْتُ وَ کَذَلِکَ فِی النَّوَافِلِ ... قَالَ نَعَمْ» آن هم همینطور است، مستحبی هم همینطور است، انسان اگر یک نصف روز را گرفت دیگر بقیه‌اش را بگیرد که حمل می‌شود به تأکد استحباب جمعاً بین الادله، در مستحبات دیگر غیر از این یوم الشک اصطلاحی در جای دیگر هم همینطور است.

مستفاد از روایت معمر بن خلاّد

این روایت می‌گوید شما چرا می‌گویید یوم الشک است؟ هوا که الآن صاف است، ماه که دیده نشده است! پس بنابراین این جزء ماه رمضان نیست. اگر قرار شد که در نقطة غربی‌ترین موارد ماه دیده شده باشد من که در شرق هستم ماه را ندیدم در منطقة خودم، این محتمل است که در غرب، ماه دیده شده باشد و من معیارم عبارت از این است که در یک نقطه‌ای از نقاط دنیا دیده شدنش که در شب مشترک هستند، معیار آن باشد. فرضاً الآن اینجا هوا صاف صاف است، چرا شک من را زایل کند؟ حضرت می‌فرماید چرا شک کردی؟ الآن شکی در کار نیست! این معلوم می‌شود که معیار عبارت از محیط خود است که می‌گوید الآن دیگر یوم الشک بودن شما درست نیست و الا اگر در جای دیگری باشد می‌گوید من احتمال می‌دهم که در غرب دیده شده باشد.

از این روایت استفاده می‌شود که میزان عبارت از همان محل است.

بنابراین این روایت ـ که مرحوم آقای خویی بر مختار خود به آن استدلال کرده‌اند ـ دلیل بر ابطالِ مختار ایشان است.

مکاتبه ابوعمرو

عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی،« قَالَ کَتَبَ إِلَیْهِ أَبُو عَمْرٍو أَخْبِرْنِی یَا مَوْلَایَ أَنَّهُ رُبَّمَا أَشْکَلَ عَلَیْنَا هِلَالُ شَهْرِ رَمَضَانَ فَلَا نَرَاهُ وَ نَرَی السَّمَاءَ لَیْسَتْ فِیهَا عِلَّةٌ فَیُفْطِرُ النَّاسُ وَ نُفْطِرُ مَعَهُمْ وَ یَقُولُ قَوْمٌ مِنَ الْحُسَّابِ قِبَلَنَا إِنَّهُ یُرَی فِی تِلْکَ اللَّیْلَةِ بِعَیْنِهَا بِمِصْرَ وَ إِفْرِیقِیَةَ وَ الْأُنْدُلُسِ فَهَلْ یَجُوزُ یَا مَوْلَایَ مَا قَالَ الْحُسَّابُ فِی هَذَا الْبَابِ حَتَّی یَخْتَلِفَ الْفَرْضُ عَلَی أَهْلِ الْأَمْصَارِ فَیَکُونَ صَوْمُهُمْ خِلَافَ صَوْمِنَا وَ فِطْرُهُمْ خِلَافَ فِطْرِنَا فَوَقَّعَ ع لَا تَصُومَنَّ الشَّکَّ أَفْطِرْ لِرُؤْیَتِهِ وَ صُمْ لِرُؤْیَتِهِ.».[9]

در این روایت ـ که مفادش عدم اعتناء به قول منجم است ـ ابوعمرو، ظاهراً از حضرت هادی علیه السلام سؤال می‌کند: «کَتَبَ إِلَیْهِ أَبُو عَمْرٍو أَخْبِرْنِی یَا مَوْلَایَ أَنَّهُ رُبَّمَا أَشْکَلَ عَلَیْنَا هِلَالُ شَهْرِ رَمَضَانَ (می‌گوید مشکلی برای ما پیدا می‌شود و آن این است که هوا صاف است و ما نمی‌بینیم) فَلَا نَرَاهُ وَ نَرَی السَّمَاءَ لَیْسَتْ فِیهَا عِلَّةٌ فَیُفْطِرُ النَّاسُ وَ نُفْطِرُ مَعَهُمْ وَ یَقُولُ قَوْمٌ مِنَ الْحُسَّابِ (ریاضی‌دانها می‌گویند) قِبَلَنَا إِنَّهُ یُرَی فِی تِلْکَ اللَّیْلَةِ بِعَیْنِهَا بِمِصْرَ وَ إِفْرِیقِیَةَ وَ الْأُنْدُلُسِ (آنجا دیده می‌شود، بعضی از این ریاضی‌دانها می‌گویند) فَهَلْ یَجُوزُ یَا مَوْلَایَ مَا قَالَ الْحُسَّابُ فِی هَذَا الْبَابِ (این حرف درست است که می‌گویند الآن هوا صاف است و آنجا دیده می‌شود) حَتَّی یَخْتَلِفَ الْفَرْضُ عَلَی أَهْلِ الْأَمْصَارِ (تا در نتیجه فرض بر اهل امصار تفاوت بکند) فَیَکُونَ صَوْمُهُمْ خِلَافَ صَوْمِنَا وَ فِطْرُهُمْ خِلَافَ فِطْرِنَا فَوَقَّعَ ع لَا تَصُومَنَّ الشَّکَّ أَفْطِرْ لِرُؤْیَتِهِ وَ صُمْ لِرُؤْیَتِهِ»[10]


[1] . موسوعة الامام الخوئي، ج22، ص119.
[2] . إسراء، آية 12.
[3] . بقره، آيه 189.
[4] . وسائل الشيعة، ج10، ص20 به بعد.
[5] . موسوعة الامام الخوئي، ج22، ص119 و 120.
[6] . وسائل الشيعة؛ ج10، ص: 293، « حَمَّادٍ عَنْ شُعَيْبٍ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ سُئِلَ عَنِ الْيَوْمِ الَّذِي يُقْضَى مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ- فَقَالَ لَا تَقْضِهِ إِلَّا أَنْ يُثْبِتَ شَاهِدَانِ عَدْلَانِ- مِنْ جَمِيعِ أَهْلِ الصَّلَاةِ مَتَى كَانَ رَأْسُ الشَّهْرِ وَ قَالَ لَا تَصُمْ ذَلِكَ الْيَوْمَ الَّذِي يُقْضَى- إِلَّا أَنْ يَقْضِيَ أَهْلُ الْأَمْصَارِ فَإِنْ فَعَلُوا فَصُمْهُ.».
[7] . وسائل الشيعة؛ ج10، ص: 265، « 13381- 13- وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ قَالَ: فِيمَنْ صَامَ تِسْعَةً وَ عِشْرِينَ- قَالَ إِنْ كَانَتْ لَهُ بَيِّنَةٌ عَادِلَةٌ عَلَى أَهْلِ مِصْرٍ أَنَّهُمْ صَامُوا ثَلَاثِينَ عَلَى رُؤْيَةٍ قَضَى يَوْماً.».
[8] . جامع الاحادیث، ج10، ص334.
[9] . جامع الاحادیث، ج10، ص324.
[10] . جامع الاحادیث، ج10، ص324.