درس خارج فقه آيت‌الله سیدموسی شبیری‌زنجانی

كتاب الصوم

89/10/21

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: طرق اثبات هلال/ رؤیت تطویقی هلال/

 

حکم رؤیت تطویقی هلال - دو روایت برای اثبات اولین روز ماه رمضان

در این جلسه به بررسی دو راه دیگر از راه‌های اثبات اول ماه رمضان که در روایات وارد شده است که عبارتند از: چهارمین روز پس از اول رمضان در سال گذشته و شصتمین روز از هلال رجب می‌پردازیم و بالاخره با بررسی روایتی دیگر که مرتبط به این مطلب است، بحث را خاتمه می‌دهیم.

بررسی طریقیت چهار روز پس از اولین روز از هفته اول ماه رمضان سال گذشته

در روایات وارد شده است که یکی از راه‌های تشخیص اول ماه مبارک رمضان این است که حساب کنیم که در سال قبل، اول ماه رمضان در چه روزی از هفته بوده است مثلاً اگر در روز شنبه بوده است، چهار روز بعد از آن یعنی پنج‌شنبه را اول ماه رمضان امسال قرار بدهیم.

یکی از روایاتی که در این باره وارد شده است روایت سیاری است که متن آن چنین است:

«عَنِ السَّیَّارِیِّ قَالَ: کَتَبَ مُحَمَّدُ بْنُ الْفَرَجِ إِلَی الْعَسْکَرِیِّ ع یَسْأَلُهُ عَمَّا رُوِیَ مِنَ الْحِسَابِ فِی الصَّوْمِ عَنْ آبَائِکَ فِی عَدِّ خَمْسَةِ أَیَّامٍ بَیْنَ أَوَّلِ السَّنَةِ الْمَاضِیَةِ وَ السَّنَةِ الثَّانِیَةِ الَّتِی تَأْتِی فَکَتَبَ صَحِیحٌ وَ لَکِنْ عُدَّ فِی کُلِّ أَرْبَعِ سِنِینَ خَمْساً وَ فِی السَّنَةِ الْخَامِسَةِ سِتّاً فِیمَا بَیْنَ الْأُولَی وَ الْحَادِثِ وَ مَا سِوَی ذَلِکَ فَإِنَّمَا هُوَ خَمْسَةٌ خَمْسَةٌ قَالَ السَّیَّارِیُّ وَ هَذِهِ مِنْ جِهَةِ الْکَبِیسَةِ قَالَ وَ قَدْ حَسَبَهُ أَصْحَابُنَا فَوَجَدُوهُ صَحِیحاً قَالَ وَ کَتَبَ إِلَیْهِ مُحَمَّدُ بْنُ الْفَرَجِ فِی سَنَةِ ثَمَانٍ وَ ثَلَاثِینَ وَ مِائَتَیْنِ هَذَا الْحِسَابُ لَا یَتَهَیَّأُ لِکُلِّ إِنْسَانٍ أَنْ یَعْمَلَ عَلَیْهِ إِنَّمَا هَذَا لِمَنْ یَعْرِفُ السِّنِینَ وَ مَنْ یَعْلَمُ مَتَی کَانَتِ السَّنَةُ الْکَبِیسَةُ ثُمَّ یَصِحُّ لَهُ هِلَالُ شَهْرِ رَمَضَانَ أَوَّلَ لَیْلَةٍ فَإِذَا صَحَّ الْهِلَالُ لِلَیْلَتِهِ وَ عَرَفَ السِّنِینَ صَحَّ لَهُ ذَلِکَ إِنْ شَاءَ اللَّهُ»[1] .

توضیح روایت: در این روایت محمد بن فرج نامه‌ای می‌فرستاد به حضرت هادی علیه السلام و در آن می‌گوید: از آباء شما رسیده است که ما برای تشخیص اول ماه، اولین روز هفته سال قبل را در نظر بگیریم و چهار روز بعد از آن را اول ماه قرار بدهیم، آیا این نقل درست است؟ حضرت می‌فرماید: صحیح است، منتها حضرت یک استدراکی می‌کنند و می‌گویند: این در هر چهار سال به این نحو است و اما در سال پنجم باید پنج روز بعد را اول ماه قرار بدهید؛ مثلاً اگر در سال قبل، در شنبه بوده است، پنج‌شنبه را قرار بدهید. بعد سیاری در اینجا این را توضیح می‌دهد که این به جهت سال کبیسه است. و این را اصحاب ما حساب کرده‌اند و آن را صحیح یافته‌اند.

بعد این عبارت را دارد که «وَ کَتَبَ إِلَیْهِ ...» و روشن نیست که مقصود از این کتب الیه چیست؟ یک احتمال این است که سیاری می‌گوید که من از محمد بن فرج شفاهی مطلبی را شنیدم و بعد او به من یک نامه‌ای نوشته است و آن مطلب را در آن توضیح داده است. احتمال دوم این است که این جمله معترضه باشد؛ یعنی محمد بن فرج می‌گوید که حضرت این را فرمود که در نامه‌ای هم که در دویست و سی و هشت نوشته بود، این را حضرت توضیح داده بود که در این باره باید دقت شود و کبیسه تشخیص داده شود تا اینکه تکلیف سنوات دیگر روشن بشود. و احتمال سوم که داده شده است این است که این عبارت مال کلینی باشد.

اشکال مرحوم خویی بر این روایت و ضعف آن[2]

جای تعجب است که با اینکه در ذیل روایت ـ حالا فرقی نمی‌کند که عبارت مذکور از چه کسی باشد ـ این را توضیح داده است که باید دقت شود که سال کبیسه شناخته شود و این برای هر کسی مقدور نیست و تأکید کرده است که ابتداء باید سال کبیسه را بشناسد و بتواند آن را تعیین نماید، سپس سایر سال‌ها را با آن تنظیم نماید، ولی مع ذلک مرحوم خویی در اینجا طور دیگری روایت را معنا کرده است و سپس حکم به طرح روایت به این خاطر کرده است. البته ایشان کل عبارت روایت را ذکر نکرده است و روایت را چنین معنا می‌کند:

ایشان معنای روایت را چنین تصور کرده است که هر کسی که بالغ می‌شود و وظیفه پیدا می‌کند که روزه بگیرد باید اولین روز از اولین سالی را که روزه می‌گیرد در نظر بگیرد و در سال بعدی چهار روز پس از آن را اول ماه رمضان دوم خود قرار بدهد و این کار را باید تا چهار سال ادامه بدهد و در سال پنجم باید سال پنجم را کبیسه حساب نماید و پنج روز بعد را اول ماه رمضان حساب نماید. بعد این اشکال را نموده است که اگر مسأله این‌طوری باشد پس باید برای اشخاص مختلف سال کبیسه بر اساس گذشتن پنج سال از تولد آنها محاسبه بشود و در نتیجه یک سال برای یک شخص کبیسه باشد و برای شخص دیگر کبیسه نباشد و لازم می‌آید که در یک سال یکی شنبه را اول ماه بگیرد، دیگری یکشنبه را و سومی دوشنبه را و هکذا، پس در شهری مثل قم در یک سال، یکی اول ماه رمضان را ثابت بداند و دیگری ثابت نداند!! و روایتی که چنین مضمونی داشته باشد باید طرح شود.

ولی همان‌طوری که گفته شد در ذیل روایت جواب این اشکال ایشان داده شده است و تأکید شده است که شناخت سال کبیسه باید با دقت انجام بشود؛ یعنی در یک سالی دقت بشود که حتماً اول ماه باشد، سپس آن سال شمارش بشود، پس اگر شمارش آن به سیصد و پنجاه و پنج رسید، آن سال می‌شود کبیسه و سال‌های بعدی را با آن تنظیم نماید، و تا چهار سال، سال را سیصد و پنجاه و چهار روز حساب نماید و باز هم در سال پنجم، به صورت کبیسه قرار بدهد. پس کبیسه بودن و غیر کبیسه بودن ماه یک امر واقعی است که باید دقت در احراز آن بشود نه اینکه با در نظر داشتن اولین سال بلوغ، پنجمین سال را کبیسه قرار بدهند، که ایشان می‌گویند!

مطروح بودن روایت و وجه آن

البته این روایت مطروح است، ولی نه به جهت بیانی که مرحوم خویی طرح کرده‌اند؛ چرا که آن مشکل را خود روایت حل نموده است، بلکه به جهت این است که مضمون روایت سیاری مقطوع البطلان است؛ برای اینکه مرحوم شعرانی نوشته است که سیاری در این روایت دو تا خلط کرده است؛ چرا که یک کبیسه شمسی داریم و یک کبیسه قمری؛ کبیسه شمسی 366 روز است در مقابل شمسی عادی که 365 روز است و کبیسه شمسی هر چهار سال یک بار اتفاق می‌افتد و کبیسه قمری 355 روز است در مقابل قمری عادی که 354 روز است و کبیسه قمری در هی سی سال، یازده بار اتفاق می‌افتد؛ اولین خلطی که سیاری

کرده است این است که کبیسه قمری را با کبیسه شمسی خلط کرده است؛ چرا که صحبت از سال قمری است و کبیسه قمری گاهی بین دو سال و گاهی بین سه سال اتفاق می‌افتد و این کبیسه شمسی است که هر چهار سال یک بار اتفاق می‌افتد و خلط دومش این است که در شمسی هم سال چـهارم کبیسه است نه اینکه چهار سال را بشمارند و سال پنجم سال کبیسه بشود، به طوری که در روایت وارد شده است!

(پاسخ به سؤال) در روایت درباره قمر دارد صحبت می‌کند و کاری به شمسی ندارد که بگوید سال شمسی را بشمارید، می‌فرماید ببیند اول سال قمری در پارسال چه روزی بوده است در سال بعدش چهار روز بعد را اول سال قرار بدهید.

بررسی طریقیت شصتمین روز پس از رؤیت هلال رجب برای اول رمضان بودن

یکی از روایات راه‌های اثبات ماه رمضان، روایتی است که می‌گوید از اول ماه رجب پنجاه و نه روز بشمارید، شصتمی‌اش اول ماه رمضان می‌شود.

در بعضی از تعبیرات هم هست که می‌گوید: ببینید روز چهارم رجب، چه روزی از ایام هفته است؟ شنبه است؟ یکشنبه است یا... هر کدام که باشد اول ماه رمضان هم همان روز است. و این تعبیر با اینکه پنجاه و نه روز از اول رجب حساب بشود یکی است و هر دو متلازمان هستند و در بعضی از روایات هم هست که «یَوْمُ صَوْمِکُمْ یَوْمُ نَحْرِکُمْ»[3] و شعری هم در این باره گفته‌اند. به هر حال بر اساس این تعابیر رجب و شعبان یکی‌اشان کامل حساب شده است و دیگری را ناقص حساب نموده‌اند که مجموعاً می‌شوند پنجاه و نه روز و همه می‌گویند که این تعابیر بر اساس مبنای اصحاب العدد است که می‌گویند ماه رجب تمام است و ماه شعبان ناقص، بعدش ماه رمضان تمام است و ماه شوال ناقص می‌شود و معمول اصحاب العددی‌ها این را می‌گویند. اما به حسب نجوم و وجدان این‌طور نیست و ممکن است که هر دو ماه رجب و شعبان کامل باشند و ممکن است که هر دو ناقص باشند. و روایاتی هم که در اینجا نقل شده است همگی ضعف سند دارند و اگر هم صحیح السند در بین آنها باشد راجع به امر به صوم در چنین روزی که با این‌گونه از راه‌ها ثابت شده است، حملی که شیخ نموده است، اشکالی ندارد و آن حمل بر استحباب است؛ یعنی

مثلاً پنجاه و نه روز بشمارید و شصتمین روز را روزه بگیرید؛ آن روز یا واقعاً اول ماه رمضان است، خوب در این صورت روزه اول ماه رمضان گرفته شده است، و یا اینکه آخر ماه شعبان است، خوب آن هم روزه گرفتنش به خاطر آخر شعبان بودن استحباب دارد. و در روایت نگفته است که این روز اول ماه رمضان است بلکه گفته است آن را روزه بگیر، و در بیشتر موارد اول ماه رمضان می‌شود و اگر احیاناً اول ماه رمضان نشود، ضرری در بین نیست. بله اگر یوم الفطر را بخواهند با این‌ها تعیین بکنند، اشکال پیدا می‌شود.

توضیح یکی از روایات مرتبط به این بحث

در باب دهم از جامع الاحادیث[4] آخرین روایتش این است: «مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ ع قَالَ: یَوْمُ الْأَضْحَی فِی الْیَوْمِ الَّذِی یُصَامُ فِیهِ وَ یَوْمُ الْعَاشُورَاءِ فِی الْیَوْمِ الَّذِی یُفْطَرُ فِیهِ»[5] . «مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَی ...» محمد بن یحیای عطار است که روایت می‌کند از محمد بن الحسین بن ابی الخطاب و او هم از محمد بن اسماعیل بن بزیع، که همه اینها ثقه‌اند ولی حسین بن مسلم یا أسلم توثیقی ندارد و لذا روایت تصحیح نشده است. «یَوْمُ الْأَضْحَی فِی الْیَوْمِ الَّذِی یُصَامُ فِیهِ» یعنی انسان باید حساب کند که چه روزی از هفته را روزه گرفته است، همان روز می‌شود روز نحر و عید قربان، که این همان «یَوْمُ صَوْمِکُمْ یَوْمُ نَحْرِکُمْ» می‌شود؛ که یک روایت دیگری است از سید بن طاووس فی کتاب عمل شهر رمضان: «رُوِیَ عَنْ أَحَدِهِمْ ع أَنَّهُ قَالَ یَوْمُ صَوْمِکُمْ یَوْمُ نَحْرِکُمْ»[6] که مفادش با «یَوْمُ الْأَضْحَی فِی الْیَوْمِ الَّذِی یُصَامُ فِیهِ» یکی است. و در ادامه روایت حسین بن مسلم که می‌گوید: «وَ یَوْمُ الْعَاشُورَاءِ فِی الْیَوْمِ الَّذِی یُفْطَرُ فِیهِ» یعنی و روز عاشورای دهه محرم عبارت می‌شود از روزی که در آن اول شوال و عید فطر شما بوده است، ببینید از ایام هفته کدام روز، روز فطر بوده است، همان روز هم روز عاشورای شما می‌شود.

حاشیه مرحوم مجلسی بر این روایت و اشکال آن

یک حاشیه‌ای مرحوم مجلسی در اینجا دارد که آن را می‌خوانم، البته تعبیری که در اینجا از مرآة العقول مجلسی نقل شده است با آن تعبیری که در کافی چاپ جدید پانزده جلدی آورده شده است، با هم تفاوت دارند و تعبیری که در اینجا نقل شده است یک مقداری پس و پیش دارد و حتما غلط است. می‌گوید: «فی الیوم الذی یصام فیه" أی یوافق یوم عاشوراء الیوم الذی کان أول یوم من شهر رمضان»[7] . با اینکه در روایت فرمود که «وَ یَوْمُ الْعَاشُورَاءِ فِی الْیَوْمِ الَّذِی یُفْطَرُ فِیهِ» یعنی روز عاشورا در روزی از هفته می‌شود که فطر در آن واقع شده است و لذا این اشتباه است. چیزی که من می‌خواستم بگویم درباره ذیلی هست که در ادامه کلام مذکور، مرحوم مجلسی دارند و می‌گویند: «و هذا یستقیم بعد شهر تاما و آخر ناقصا لکن فی السنة الکبیسة»[8] یعنی این حرف که عاشورا در روزی می‌شود که عید فطر در آن شده باشد در غیر سال کبیسه درست است؛ چرا که در سنه کبیسه هفت ماه تمام و پنج ماه ناقص است در حالی که در سال غیر کبیسه شش ماه تمام و شش ماه ناقص می‌شود. ولی این کلام مرحوم مجلسی درست نیست. و اگر محاسبه کنید در صورتی که ماه رمضان را کامل فرض کنید این حرف که روز عاشورا، موافق با روز عید فطر می‌شود درست نمی‌شود و اما اگر ماه رمضان را ناقص فرض کنید آن حرف که روز عید قربان، موافق با روز اول ماه رمضان می‌شود، درست نمی‌شود؛ مثلاً اگر ماه رمضان را کامل فرض کنیم و فرض کنیم که اول ماه رمضان روز شنبه بوده است در این صورت اول شوال و عید فطر می‌شود دوشنبه و اول ذیقعده می‌شود سه‌شنبه و اول ذیحجة می‌شود پنج‌شنبه و دهم ذیحجة می‌شود شنبه، پس اگر ماه رمضان را تمام حساب کنیم روز اول ماه رمضان (شنبه) با روز عید اضحی (شنبه) موافق می‌شود ولی عاشورا موافق با عید فطر یعنی دوشنبه نمی‌شود چون؛ با حسابی که کردیم بعد از ذیحجه اول محرم می‌شود جمعه و عاشوراء می‌شود یکشنبه با اینکه عید فطر دوشنبه بود!

پس این حرف مرحوم مجلسی که گفته است که در غیر سال کبیسه این دو مطلبی که در این روایت آمده است درست در می‌آید، حرف تمامی نیست. و لذا این روایت بر خلاف

اصحاب العدد است و می‌خواهد بفرماید که با این حرف اصحاب العدد که معمولاً می‌گویند در سال قمری یک ماه تمام است و یک ماه ناقص و ماه رمضان همیشه تمام است، این مطلبی که ما می‌گوییم جور در نمی‌آید.

و اساساً این روایت اگر بخواهد آن مطلب را بگوید نتیجه‌اش این است که ما باید اصلاً سال کبیسه نداشته باشیم و همیشه سال قمری 354 روز باشد، در حالی که به طور مقطوع هم وجدانا و هم طبق علم نجوم، هم این مطلب که در سال قمری همیشه یک ماه تام و یک ماه ناقص است، درست نیست و هم عدم وجود سال کبیسه قمری، باطل است. و خود این روایت این را که همیشه یک ماه تام و یک ماه ناقص است، که معمول اصحاب العدد این حرف را دارند، همان‌طوری که توضیح دادیم ردّ می‌کند. مگر اینکه کسی اصحاب العددی باشد و این را بپذیرد که فقط ماه رمضان همیشه سی روزه است و اما سایر ماه‌ها کم و زیاد می‌شوند و ترتیبی در این جهت ندارند. که اگر کسی این را بگوید، دیگر روایت این را رد نمی‌کند.

اصلاحیه مربوط به تنظیم صفحه اول از درس 416:

در سطر 9 «برای قول به عدم ثبوت هلال...» صحیح است.

در سطر 12 «دلالت بر وجوب اتمام صوم و عدم بناء بر...» صحیح است.

در سطر 17 «برای عدم اثبات هلال...» صحیح است.

در سطر 19 «قول به عدم ثبوت هلال» صحیح است.

 


[1] . الكافي (ط - الإسلامية)، ج4، ص: 81، ح(3 7- 418- 2).
[2] . موسوعة الإمام الخوئي، ج22، ص: 109، « فإنّا لو فرضنا أنّ زيداً بلغ و كان أوّل رمضان ما بعد...».
[3] . مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، ج7، ص: 416، ح(8573- 3).
[4] . جامع الاحادیث، جلد10، ص: 323، ح14777.
[5] . الكافي (ط - الإسلامية)، ج4، ص: 547، ح37.
[6] . الإقبال بالأعمال الحسنة (ط - القديمة)، ج1، ص: 16.
[7] . مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول، ج18، ص: 256.
[8] . مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول، ج18، ص: 256.