درس خارج فقه آيت‌الله سیدموسی شبیری‌زنجانی

كتاب الصوم

89/09/02

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: طرق اثبات هلال/ طریقیت شیاع برای اثبات هلال/

 

بررسی روایات مورد استدلال برای اعتبار شیاع

در این جلسه حضرت استاد (مدظله) در ادامه بررسی روایات شیاع روایات اسحاق بن عمار، ابی بصیر و هشام بن الحکم را مورد مناقشه دلالی قرار می‌دهند، سپس تعدادی از روایات باب پنجم را مورد بررسی و حمل بر تقیه می‌کنند.

ادامه بررسی روایات مستدل بر اثبات شیاع

1ـ روایت اسحاق بن عمار: این روایت که تا اندازه‌ای هم شبیه روایت عبدالرحمن بن ابی عبدالله است به نظر می‌رسد مفادش این است که حضرت در مورد کسی که بیست و نه روز روزه گرفته است و هوا هم ابری است و شک در وجود هلال در پشت ابر دارد، می‌فرمایند که چنین شخصی نباید به عنوان واجب آن روز را روزه بگیرد و اما بعد از اینکه ترک کرد، اگر عدلین از بلد دیگری شهادت بدهند که ماه را دیده‌اند، در این صورت باید آن را قضاء نماید. پس این روایت ربطی به مسأله شیاع ندارد.

2ـ روایت ابی بصیر: «عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ سُئِلَ عَنِ الْیَوْمِ الَّذِی یُقْضَی مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ فَقَالَ لَا تَقْضِهِ إِلَّا أَنْ یُثْبِتَ شَاهِدَانِ عَدْلَانِ مِنْ جَمِیعِ أَهْلِ الصَّلَاةِ مَتَی کَانَ رَأْسُ الشَّهْرِ وَ قَالَ لَا تَصُمْ ذَلِکَ الْیَوْمَ الَّذِی یُقْضَی إِلَّا أَنْ یَقْضِیَ أَهْلُ الْأَمْصَارِ فَإِنْ فَعَلُوا فَصُمْهُ»[1] . این روایت حدیث 2 از باب 9 است. مفاد این روایت هم این است که در ابتداء و صدر روایت معیار برای قضاء را عبارت از شهادت دو عادل بر رؤیت هلال قرار داده است و اینکه اگر یک عادل باشد و یا دو نفر غیر عادل باشند کافی نیست. بعد یک سؤال دیگری شده است و آن اینکه حالا که در شهر ما روزه را قضا می‌کنند و برای آنها ثابت شده است آیا می‌توان به

آن اکتفاء نمود و آن را باید قضاء کرد یا خیر؟ حضرت می‌فرمایند اهل این شهر کفایت نمی‌کند، مگر اینکه شهرهای دیگر هم با آنها توافق داشته باشند، در این صورت می‌توان به آن اکتفاء نموده و باید قضاء نماید. و وجه این جواب این است که اگر مجموعه شهرها چنین کاری انجام بدهند، این عمل آنها اماره بر ثبوت عدلین بر رؤیت هلال می‌شود؛ چون اگر فقط اهل یک شهر روزه را قضاء نمایند،‌خصوصاً اگر اهل کوفه باشند که مقلد ابوحنیفه بوده است و او شهادت عدل واحد را کافی می‌دانسته است، در این صورت اماره بر تحقق شهادت عدلین نمی‌شود و اما وقتی که اهل شهرهای متعددی چنین بکنند از آنجا که فقهای مختلفی که در آنها مرجعیت داشته‌اند آراء‌شان مختلف بوده است و قهراً در صورت توافق همه آنها، این توافق علامت و اماره بر تحقق دو شاهد عادل در بین آنها می‌شود. پس این روایت هم برای اعتبار شیاع دلالتی نداشت.

(پاسخ به سؤال) وقتی کسی خودش ماه را ببیند، علم پیدا می‌کند و در عمل به رؤیت خود، عدالت او معتبر نیست، بله برای دیگری که می‌خواهد به شهادت او عمل نماید، اگر اطمینان پیدا نماید حجت می‌شود و الا اگر عدالت و تعدد شاهدین نباشد، حجیت تعبدی حاصل نمی‌شود.

3ـ روایت هشام بن الحکم: «عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ قَالَ: فِیمَنْ صَامَ تِسْعَةً وَ عِشْرِینَ قَالَ إِنْ کَانَتْ لَهُ بَیِّنَةٌ عَادِلَةٌ عَلَی أَهْلِ مِصْرٍ أَنَّهُمْ صَامُوا ثَلَاثِینَ عَلَی رُؤْیَةٍ قَضَی یَوْماً»[2] .

این روایت حدیث سوم از باب 9 است و مفادش ابتداءاً این است که اگر کسی 29 روز روزه گرفته باشد و بعداً برای او بینه عادله‌ای قائم شود بر اینکه اهل یک شهری به جهت رؤیتی که بوده است، سی روز را روزه گرفته‌اند در این صورت باید آن را قضاء نماید و ظاهرا این روایت شاهد برای شیاع عملی است؛ چرا که بینه قائم شده است بر اینکه شیاع عملی در بین اهل شهر بوده است و اهل شهر سی روز روزه گرفته‌اند. و همان‌طور که در کشف الغطاء هست، شیاع بر دو قسم است: یکی شیاع عملی و دوم شیاع قولی، و در اینجا شیاع عملی تحقق دارد.

ولی با این معنا، این روایت با روایت ابی بصیر مقداری تنافی پیدا می‌کند؛ چرا که طبق این روایت روزه اهل یک شهر هم کفایت می‌کند، بر خلاف آن روایت که روزه اهل امصار را کافی می‌دانست.

اما ممکن است که جمعا بین دو روایت، این‌طور بگوییم که مقصود در این روایت این است که اهل شهر روزه گرفته‌اند و مسأله رؤیت هم ثابت شده است؛ یعنی با بینه عادله هم مسأله رؤیت ثابت شود به اینکه شهادت بدهند که اکثریت یا تمام شهر استهلال کرده‌اند و ماه را دیده‌اند و هم قضاء نمودنشان ثابت بشود.

و به هر حال، تمسک به این روایت هم برای اعتبار شیاع تمام نیست؛ چون مفاد این روایت این است که اهل شهر سی روز گرفته‌اند، ولی این را هم دارد که از روی رؤیت چنین کاری کرده‌اند، پس محتمل است که می‌خواهد بفرماید که به اندازه بینه عادله در بین اینها و بلکه بیشتر بوده است و با این احتمال دیگر نمی‌توان که اعتباری را برای شیاع عملی از این روایت قائل شد، البته ممکن است که ثبوت هلال برای ایشان از راه بینه باشد و یا ممکن است که به جهات دیگری بوده باشد. و اما اینکه بخواهیم بگوییم که شیاع قطعی یا ظنی یکی از مناشیء مثبته هلال است، از این روایت چنین استفاده‌ای نمی‌شود. پس این روایت هم مانند روایت قبلی دلالتشان در حدّ اعتبار قول و عمل شهر به جهت اطمینان به تحقق بینه در بین آنها است و اما اگر بخواهیم بگوییم که نفس شهرت «بما انها شهرة» و با قطع نظر از وجود عدلین، اعتبار دارد. چنین مطلبی را نمی‌توان از این دو روایت استفاده کرد.

4ـ روایت عبدالله بن بکیر: که به این روایت مرحوم آقای خویی استدلال کرده است برای دلالت بر اعتبار شیاع مفید قطع، به نظر می‌رسد که مفادش شامل اطمینان‌آور هم هست و اختصاصی به مفید علم بودن ندارد؛ چون ممکن است بگوییم که وقتی که جمعیتی و قومی یک مطلبی را بگویند، به طور متعارف، در چنین صورتی، اطمینان‌آور می‌شود. پس ما می‌توانیم بگوییم که علم و اطمینان کافی است، بر خلاف ظاهر آقای خویی که اسمی از اطمینان نبرده است و می‌خواهد بگوید که علم معتبر است.

بررسی دیگر روایات مسأله

1ـ روایت علی بن جعفر: «عَنْ أَخِیهِ مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الرَّجُلِ یَرَی الْهِلَالَ فِی شَهْرِ رَمَضَانَ وَحْدَهُ لَا یُبْصِرُهُ غَیْرُهُ لَهُ أَنْ یَصُومَ قَالَ إِذَا لَمْ یَشُکَّ فِیهِ فَلْیَصُمْ وَ إِلَّا فَلْیَصُمْ مَعَ النَّاسِ»[3] . در روایت بعدی هم که روایت قرب الاسناد است می‌فرماید «وَ إِلَّا یَصُومُ مَعَ النَّاسِ إِذَا صَامُوا»[4] . استدلال به این روایات به این است که امام علیه السلام می‌فرمایند که در این مطلب با عمل مردم باش، پس شیاع عملی مردم را معتبر می‌کند.

ولی دلالت این روایت مورد مناقشه است؛ چون روشن نیست که اینکه امام می‌فرمایند که اگر هلال را ندیدی با مردم روزه بگیر، از باب اعتبار شیاع عملی مردم باشد و بلکه ظاهرا از این باب نیست؛ چون این دستور امام موافق با استصحاب است؛ یعنی چون معمولاً تردید در 29 شعبان می‌شود، حضرت می‌فرمایند اگر ماه را دیدی که به همان عمل کن و اما اگر تردید داشتی تو هم وظیفه‌ات این است که فردای روز یوم الشک را روزه بگیری؛ یعنی بر اساس استصحاب یوم الشک جزو شعبان می‌شود. که روزه‌اش به عنوان رمضان درست نیست.

(پاسخ به سؤال) اینکه دو روز اختلاف باشد، خیلی نادر است و لذا ظاهر قضیه این است که اختلاف در یک روز و همان یوم الشک بعد از 29 شعبان است. حضرت می‌فرماید: اگر خودت ندیدی فردا که مردم روزه می‌گیرند تو هم با آنها روزه بگیر.

پس از این روایت این مطلب در نمی‌آید که معیار شیاع بین مردم است، به طوری که اگر امروز آنها روزه می‌گرفتند تو هم باید می‌گرفتی؛ چون ظاهر این است که حکم به همراهی با مردم در بعد از یوم الشک به جهت اقتضاء استصحاب شعبان بوده است. و این هم که اختلاف دو روز باشد فرض نادری است و لذا اینکه دو روز را قضاء کنیم، در روایات اصلاً نیامده است.

2ـ روایت عَبْدِ الْحَمِیدِ الْأَزْدِیِّ: «قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع أَکُونُ فِی الْجَبَلِ فِی الْقَرْیَةِ فِیهَا خَمْسُمِائَةٍ مِنَ النَّاسِ فَقَالَ إِذَا کَانَ کَذَلِکَ فَصُمْ بِصِیَامِهِمْ وَ أَفْطِرْ بِفِطْرِهِمْ»[5] .

این روایت و چند روایت دیگر هم که شبیه به این مضمون را دارند، به نظر می‌رسد که از باب تقیه صادر شده‌اند؛ چون این پانصد نفر ممکن است منشأ عملشان حکم حاکم و یا شهادت یک عادل طبق فتوای ابوحنیفه باشد، مع ذلک امام علیه السلام تفصیلی نداده‌اند. و عدد پانصد هم چه در سؤال و چه در جواب، عدد تکثیر است نه اینکه اگر مثلاً 499 نفر بودند چنین حکمی نیست. و وجه ذکر چنین عددی، به این جهت است که اگر در جایی جمعیت به این مقدار یعنی حدود پانصد نفر باشند، معمولاً حکومت و دستگاه آنها در بین آنها حضور دارند، بر خلاف عدد کم، که معمولاً دستگاه‌های حکومت به آنها نمی‌رسد. پس حضرت روی مصلحت تقیه چنین حکمی نموده‌اند که برای شخص خطری پیش نیاید.

(پاسخ به سؤال) موارد تقیه مختلف است؛ گاهی اشخاصی به دنبال منحرف دانستن شخص هستند و لذا ممکن است که از راهی متوجه مخالفت شخص شده و برایش ایجاد خطر نمایند و لذا حضرت می‌فرماید که روی هم رفته باید با اینها موافقت نماید.

(پاسخ به سؤال) پانصد نفر جمعیت، عدد معتنابهی است، جای کوچکی نمی‌شود.

3ـ روایت ابی الجارود: «صُمْ حِینَ یَصُومُ النَّاسُ وَ أَفْطِرْ حِینَ یُفْطِرُ النَّاسُ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ جَعَلَ الْأَهِلَّةَ مَوَاقِیتَ»[6] . این روایت هم مانند روایت قبلی می‌گوید هر کاری ناس انجام دهند؛ چه عادل باشند یا نباشند، تو هم با آنها عمل کن، در کوفه هم اگر شد، که به فتوای ابوحنیفه عمل می‌کنند تو هم عمل کن با اینکه به شهادت واحد عمل می‌کنند. پس پیداست که این روایت هم از باب تقیه است.

(پاسخ به سؤال) عبارت «فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ جَعَلَ الْأَهِلَّةَ مَوَاقِیت» که تعلیل در روایت است، خودش هم از باب تقیه است. یعنی از روی تقیه می‌فرماید: معیار رؤیت است و اینها هم ادعای رؤیت می‌کنند؛ چون نجوم و امثال اینها در آن وقت معمول نبوده است، پس شما حرف اینها را بپذیرید. پس این تعلیل هم از باب تقیه است.

(پاسخ به سؤال) بله حمل بر تقیه در اینجا به جهت تعارضی است که این روایات با روایاتی دارند که دلالت بر عدم اعتبار قول اهل بلد بدون موافقت امصار دیگر می‌کنند، پس

این روایت‌ها با روایاتی که می‌گویند که اگر اهل یک شهر بگویند کافی نیست تعارض دارند و لذا حمل بر تقیه می‌شوند.


[1] . تهذيب الأحكام، ج4، ص: 157.
[2] . تهذيب الأحكام، ج4، ص: 158.
[3] . تهذيب الأحكام، ج4، ص: 317.
[4] . وسائل الشيعة، ج10، ص: 261.
[5] . تهذيب الأحكام، ج4، ص: 163.
[6] . تهذيب الأحكام، ج4، ص: 164.