درس خارج فقه آيت‌الله سیدموسی شبیری‌زنجانی

كتاب الصوم

88/10/13

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: شرائط صحت روزه/شرطیت اسلام و ایمان و عقل/ حکم روزه کافری که قبل از زوال مسلمان می شود/بررسی شرط دوم/عقل

 

حکم روزه کافری که قبل از زوال مسلمان می شود- بررسی شرط دوم: عقل

بحث در شرائط صحت صوم بود. در این جلسه، استاد دام ظله، ابتدا، بحث شرطیت اسلام و ایمان را پی می‌گیرند، و سپس، شرطیت عقل را مورد بررسی قرار می‌دهند.

حکم روزه کافری که قبـل از زوال مسلمان می شود

ظاهراً اصل اشتراط اسلام اختلافی نباشد، مخالفی نیافتم، اما بعضی از فروع آن محل اختلاف است، بعضی مانند مرحوم شیخ طوسی در مبسوط[1] و مرحوم محقق در معتبر[2] بر خلاف مشهور گفته‌اند که کافر اصلی مسلمان شده در قبل از ظهر مانند سایر معذورین است که اگر قبل از ظهر عذر آنان برطرف شود و مفطری انجام نداده باشند و نیت روزه کنند، روزه آنان صحیح است و اگر نیت روزه نکنند، باید آن را قضا کنند، مشهور می‌گویند روزه‌هائی که کافر اصلی نگرفته یا باطل گرفته، قضا ندارد، و اگر در اثناء روز مسلمان شد، خوب است که آن روز را امساک کند اما روزه حساب نمی‌شود و اگر امساک نکرد، قضا ندارد، در ذهنم هست که مرحوم آقای بروجردی نیز در این مسئله به دلیل اینکه احتمال صحت عمل را می‌دهد، احتیاط کرده و فرموده باید نیت روزه کند و اگر نیت روزه نکرد، باید آن روز را قضا کند.[3]

مرحوم شیخ طوسی در مبسوط و مرحوم محقق در معتبر که حکم به صحت عمل می‌کنند، مقداری را که در حال کفر بوده، صحیح نمی‌دانند منتها می‌گویند شارع بعد از استبصار کافر عمل را قبول می‌کند، در حالی که بر طبق قاعده باید باطل باشد، به خاطر اینکه اصل روزه امساک بین طلوع و غروب شمس است و قبول عمل نیمه با فرض بطلان قبلی بر خلاف قواعد اولیه است و نیاز به دلیل خاص دارد که در حکم کل عمل باشد و دلیل خاصی در اینجا نیست.

به نظر می‌رسد که مطلب همینطور باشد که در متن فرموده که چه کافر اصلی و چه مرتد «لم یصح صومه»[4] مانند مرحوم شیخ طوسی در مبسوط و مرحوم محقق در معتبر که درباره کافر اصلی حکم به صحت عمل می‌کنند، درباره ارتداد می‌گویند که اگر کسی در حال اسلام روزه را شروع کند و بعد چه قبل و چه بعد از ظهر مرتد شد، این ارتداد مبطل این صوم نیست،[5] تفصیلی که قائل هستند در عکس این است که کافر اصلی است و اول کافر بوده و بعد مسلمان می‌شود.

شرط دوم: عقل

متن عروه: دومین شرط صحت صوم: «الثانی العقل فلا یصح من المجنون و لو أدوارا و إن کان جنونه فی جزء من النهار».[6]

در بسیار از کتب این مطلب وارد شده، بعضی به حدیث رفع استناد کرده‌اند، همه از این پاسخ داده‌اند که در حدیث رفع وجوب مرفوع است و ناظر به صحت نیست، با اینکه نائم نیز در حدیث رفع آمده اما عمل نائم صحیح است، نائم تکلیف ندارد.

کلام مرحوم آقای حکیم و نقد آن

مرحوم آقای حکیم می‌فرماید دلیل اینکه عمل مجنون باطل است این است که اصلاً نیتی که در عبادات معتبر است، از مجنون حاصل نمی‌شود.[7]

اما این مطلب درباره همه مراتب جنون درست نیست، در نوعی از جنون مرتبه‌ای از ادراک هست، در حیوانات نیز همینگونه است و حیوانی مانند سگ بعضی از چیزها را درک می‌کند، این درست نیست که بگوئیم اینها قصد و اراده ندارند، حیوان متحرک بالاراده است و مانند حجر نیست، برخی از مجانین ادراکات و تفطنات خاصی دارند.

گویا در کتاب الکلام یجر الکلام مرحوم آقای والد دیدم که دیوانه‌ای به مرحوم آقای شیخ محمد طاها عرب می‌رسد و از او درخواست پول می‌کند، ایشان به او می‌گوید که به دیوانه نمی‌شود پول داد و جواب می‌شنود که این چه حرفی است، از دیوانه نمی‌شود پول گرفت، وقتی می‌خواهد به او پول بدهد، نمی‌گیرد و می‌رود، ایشان از او می‌پرسد چرا رفتی؟ جواب می‌شنود که از دیوانه نمی‌شود پول گرفت.

مرحوم آقای والد نقل می‌کردند که در زنجان دیوانه‌ای ادواری دیدم که در تابستان دیوانه می‌شد، در حال جنون مقداری کاغذ پاره آورد و جلوی ایوان مدرسه ریخت، من متوجه شدم که در میان این کاغذها حکم بعضی از علماء درباره مثلاً اموال اشخاص هست که ارزشمند است و بدون اینکه متوجه شود، آنها را برداشتم، در سال بعد که آن شخص در حال افاقه بود، در جائی در مورد من گفت که این متدین است و به من گفت آیا به خاطر داری که حکم من را برداشتی؟ معلوم شد که در آن وقت متوجه بوده و من متوجه نبودم که او متوجه است و در ذهن او مانده است.

پس، برای مجانین گاهی این ادراک هست که عملی مانند نجات غریق را می‌فهمد که مرضی حق تعالی است و نیت قربت می‌کند و برای رضای حق تعالی انجام می‌دهد، این ارفاقی از جانب شارع مقدس است که الزام نکرده، اما از این ادله نمی‌توانیم استفاده کنیم که عمل باطل است و به آنها ثواب نمی‌دهند، از ناحیه نیت نمی‌توانیم اشکال کنیم.

کلام مرحوم آقای خویی و نقد آن

مرحوم آقای خوئی می‌فرماید همه احکام شرع متوجه عقلاء است، از نظر شرعی برای غیر عاقل حکم حیوانات هست، از روایاتی مانند «بِکَ أُثِیبُ وَ بِکَ أُعَاقِبُ»[8] که درباره عقل وارد شده، معلوم می‌شود که ملاک ثواب و عقاب عقل است.[9]

این دلیل نسبتاً خوبی است اما هنوز این تأمل هست که این ادله شامل دیوانه‌ای باشد که می‌فهمد عملی مرضی حق تعالی است و آن را به همین خاطر انجام می‌دهد، ممکن است عقل در مقابل جنون مصطلح نباشد و مراد تعقل و ادراک باشد که مراتبی دارد و در بعضی از مراتب آن الزام هست و در بعضی نیست، مراتب بالائی از ادراک شرط برای الزام است، بعید نیست که این روایات نافی این جهت نباشد، تعبد خیلی قوی می‌خواهد که بگوئیم اینطور چیزها را که حسن فاعلی دارد، شامل نشود، لازم نیست در حسن فاعلی عاقل کامل باشد، کسی که از روی دلسوزی و برای خشنودی حق تعالی کاری را انجام می‌دهد، حسن فاعلی دارد، قرب آوردن حسن فاعلی برای مولی امری فطری است، لذا مشکل است به این دلیل حکم به بطلان کنیم.

(سؤال و پاسخ استاد دام ظله): از نظر عقد سلبی اطلاق دارد و از نظر عقد اثباتی اطلاق ندارد.

(سؤال و پاسخ استاد دام ظله): حرف‌های اشاعره متأخراً بعد پیدا شده، آنها معیار نیست، در عصر ائمه که روایات به آنها ناظر است، اینطور نیست.

ولی احتمال قوی هست که اشتراط عقل فی الجمله مورد تسلم تمام مسلمین باشد و قهراً اطلاقات شامل عبادات نیست که قصد قربت در آن شرط است، اما بعید نیست که شامل توصلیات باشد و به دیوانه‌ای که مرتبه‌ای از ادراک را داشته باشد، ثواب داده شود، در توصلی که عقل عملی هست و توصلی تعبدی نباشد، ممکن است منکر انصراف شویم، اما در تعبدیات یا توصلیاتی که جعلی باشد، از دیوانه انصراف داشته باشد.

در زنجان کسی بوده که در تابستان دیوانه می‌شد و سابقه قتل در حال جنون نیز داشته و با سنگ بزرگی به سر خادم مسجد که خواب بوده، می‌زند و می‌گوید شیطان را کشتم، در زمان جنون خود در ماه مبارک رمضان به منزل یکی از اشراف زنجان می‌رود و آنها به خاطر ترس، از او احترام می‌کنند، او متوجه این مطلب بوده و می‌گوید وقتی دیوانه هستم، عاقل هستم و وقتی که عاقل هستم، دیوانه هستم، و اینطور استدلال می‌کند که شما که الان از من می‌ترسید، به خاطر این است که دیوانه هستم، اگر عاقل بودم که وحشتی نداشتید.

 


[1] . المبسوط في فقه الإمامية، ج1، ص: 286، و من أسلم قبل طلوع الفجر صام ذلك اليوم وجوبا، و إن أسلم بعده و لم يتناول ما يفطره إلى عند الزوال جدد النية و كان صومه صحيحا، و إن كان بعد الزوال أمسك تأديبا و لا قضاء عليه.
[2] . المعتبر في شرح المختصر، ج2، ص: 711، أما الصبي و الكافر إذا زال عذرهما قبل الزوال، و لم يتناولا، فللشيخ قولان، أحدهما: تجددان نية الصوم، و لا يجب عليهما القضاء، و هو قوي.
[3] . العروة الوثقى (المحشى)، ج3، ص: 612، عدم صحّته في هذه الصورة مع تجديده النيّة قبله محلّ تأمّل.
[4] . العروة الوثقى (للسيد اليزدي)، ج2، ص: 214.
[5] . المبسوط في فقه الإمامية، ج1، ص: 266، فأما إذا ارتد. ثم عاد إلى الإسلام و المعتبر في شرح المختصر، ج2، ص: 697، لو عقد الصوم مسلما، ثمَّ ارتد، ثمَّ عاد.
[6] . العروة الوثقى (للسيد اليزدي)، ج2، ص: 214.
[7] . مستمسك العروة الوثقى، ج8، ص: 403، و العمدة فيه: كون الصوم من العبادات الموقوفة على النية، و هي لا تتأتى منه.
[8] . من لا يحضره الفقيه، ج4، ص: 369.
[9] . موسوعة الإمام الخوئي، ج21، ص: 455، و الوجه فيه: أنّ المجنون غير مكلّف بالصوم.