درس خارج فقه آيت‌الله سیدموسی شبیری‌زنجانی

كتاب الصوم

88/10/12

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: شرائط صحت روزه/ شرطیت اسلام و ایمان/

بررسی شرط اول: اسلام وایمان- مراد از ایمان در مسأله مورد بحث- حکم روزه مرتد روزه داری که در أثناء روز توبه کند- استدلال به آیات برای اثبات شرط اول- حکم تجدید نیت کافر ومرتد در روزه معین

بحث در شرائط صحت صوم بود. در این جلسه، استاد دام ظله، بحث شرطیت اسلام و ایمان را پی می‌گیرند.

مراد از ایمان در مسـأله مورد بحث

در ابتدای فصل 9 گفتیم: «فی شرائط صحة الصوم و هی أمور الأول الإسلام و الإیمان فلا یصح من غیر المؤمن و لو فی جزء من النهار»[1] ، مراد از مؤمن بعد از فاء تفریع، معنای کلی به معنای ایمان لازم است و قهراً اسلام و ایمان را شامل است، گرچه کلمه ایمان قبل از تفریع در معنای خاص که غیر از اسلام است، به کار رفته، اما کسی که اثنی عشری نیست، مسلمان نیز نیست، بعد از تفریع نیز همان معنای خاص اراده شده و با اسلام منافات ندارد، این تفریع صحیح است و در مورد اسلام نیز هست، لازم نیست و لا من غیر المسلم نیز گفته شود، این از همین تعبیر «من غیر المؤمن» استفاده می‌شود، نفی اخص نفی اعم نیز هست، این مطلبی جزئی بود.

حکم روزه مرتد روزه داری که در أثنـاء روز توبه کند

«فلو أسلم الکافر فی أثناء النهار و لو قبل الزوال لم یصح صومه و کذا لو ارتد ثمَّ عاد إلی الإسلام بالتوبة»، در این مطلب که اسلام به معنای اصلی در تمام اجزاء نهار شرط است،

اختلافی نیافتم، صوم کسی که کفر ذاتی دارد، صحیح نیست و صوم حساب نیست و اگر در اثناء مسلمان شد، معمولاً می‌گویند اتمام مستحب است.

اختلاف درباره صحت روزه مرتد است که در حال ارتداد روزه می‌گیرد و در اثناء روز توبه می‌کند، در مستمسک بحث را درباره اصل اسلام قرار داده، کأنه عده‌ای در اشتراط اصل اسلام نسبت به اثناء روز مخالفت کرده‌اند، به محکی از چند کتاب نسبت داده،[2] اما اینطور نیست، ایشان از جواهر اخذ کرده و جواهر این را درباره ارتداد ذکر کرده و درباره کفر اصلی نیست،[3] درباره ارتداد، چهار، پنج نفر از معاریف را یافتم که می‌گویند روزه مرتد که در اثناء روز توبه می‌کند، صحیح است؛ مرحوم شیخ در مبسوط[4] و مرحوم ابن ادریس در سرائر[5] و مرحوم قطب الدین کیدری در اصباح،[6] قطب الدین در جواهر نیست، و مرحوم محقق در معتبر[7] و پسر عموی او، یحیی بن سعید در جامع الشرایع،[8] اینها اینطور گفته‌اند.

اما روزه‌هائی که کاملاً در حال ارتداد گرفته باطل است و با کافر اصلی فرق دارد، کافر اصلی لازم نیست روزه‌هائی که نگرفته یا باطل گرفته، قضا کند، اما مرتد لازم است قضا کند، ولی در اینکه در اثناء روزه از ارتداد برگردد، این چند نفر معاریف حکم به صحت می‌کنند، فی الجمله این اختلاف در اینجا هست.

استدلال به آیات برای اثبات شرط اول

سابقین برای بطلان حتی نسبت به جزء، یکی به آیه شریفه ﴿لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُک﴾[9] استدلال کرده‌اند. اولاً، سابقاً مطلبی عرض می‌کردم و بعضی از آقایان بحث اشکالی داشتند که این اشکال فی الجمله درست است، عرض می‌کردم که ممکن است حکم اختصاصی پیامبر باشد و شرک شخصی مانند پیامبر با شرک دیگران تفاوت بسیار دارد، مقام نبوت اقتضائی دارد که مراتب نازل‌تر ندارد، بعضی از آقایان می‌گفتند که در روایات هست که اینطور خطابات از قبیل و اسمع یا جار است و منظور اصلی خود پیامبر نیست و منظور مردم است، سند یکی از روایات معتبر است، اما از طرفی دیگر، این ثابت است که بعضی از احکام اختصاص به پیامبر دارد، ممکن است جمع بین اینها این باشد که اصل اولی عمومیت خطاب است مگر اینکه به وسیله دلیل خاص خارج شود، اگر استثنائی نشد، روایاتی که می‌گوید از قبیل و اسمع یا جار است، به عنوان اصل اولی است که عند الشک مورد استناد قرار می‌گیرد و با اختصاصی بودن بعضی از احکام نسبت به پیامبر منافات ندارد.

ثانیاً، مطلبی که درباره شرک استدلال و بحث کرده‌اند و درباره مرتد نیز هست، به خاطر اینکه ﴿أَشْرَکْتَ﴾ درباره مرتد است، در بعضی از آیات قرآن مشرکین در مقابل اهل کتاب ذکر شده، اگر مشرک تعبیر شود، به اهل کتاب لفظ مشرک به صیغه اسم فاعل اطلاق نمی‌شود و با عنوان اهل کتاب ذکر می‌شوند، اما از بعضی از آیات دیگر استفاده می‌شود که اهل کتاب نیز شرک دارند، اگر شرک تعبیر شود، می‌توان استفاده کرد که بین مشرکین و اهل کتاب فرقی وجود ندارد، پس، در مورد اهل کتاب نیز می‌توان به این آیه استدلال کرد.

مرحوم صاحب معتبر می‌گوید که این آیه در مورد کسی است که با شرک بمیرد و به معنای ماتَ مشرکاً است[10] و شامل مشرک مستبصر شده نیست. ولی این آیه مطلق است شامل می‌شود و اگر بخواهیم اینگونه بگوئیم، باید دلیل مقیدی بیاید.

آیه دیگر، ﴿مَثَلُ الَّذینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ أَعْمالُهُمْ کَرَمادٍ اشْتَدَّتْ بِهِ الرِّیحُ فی‌ یَوْمٍ عاصِفٍ﴾[11] است. مشکل است که ﴿کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ﴾ را شامل اهل کتاب بدانیم که پیامبر را قبول ندارند.

به آیه شریفه ﴿وَ الَّذینَ کَفَرُوا أَعْمالُهُمْ کَسَرابٍ بِقیعَةٍ یَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ ماءً﴾[12] می‌توان استدلال کرد و از آن استفاده بطلان می‌شود. اگر دلیل خاصی بر اجزاء نباشد، از این آیه نیز استفاده می‌شود که عمل نیمه باطل است، و بین فقهاء شهرت وجود دارد که بین کافر و مرتد در بطلان کل و جزء عمل فرقی نیست.

حکم تجدید نیت کافر ومرتد در روزه معین

«و إن کان الصوم معینا و جدد النیة قبل الزوال علی الأقوی». اینکه در بعضی روایات هست که در صوم معین در صورت تجدید نیت قبل از زوال کافی است، اگر اشکال صرفاً از ناحیه نیت است و در ناوی اشکالی نباشد، شارع عمل را در صورت وجود عذر قبول می‌کند، اما اینجا اسلام از شرائط است، این روایات این مورد و مواردی مانند حائض که در اثر حیض روزه نگیرد و پس از پاک شدن بخواهد روزه بگیرد، شامل نیست.


[1] . العروة الوثقى (للسيد اليزدي)، ج2، ص: 214.
[2] . مستمسك العروة الوثقى، ج8، ص: 403، كما عن العلامة، و الشهيد غيرهما. لإطلاق الأدلة المتقدمة، المقتضي لبطلان الجزء، الموجب لبطلان الكل.
[3] . جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام، ج16، ص: 327، بل لو ارتد في الأثناء فسد صومه و إن عاد إلى الإسلام بعده، خلافا للمصنف و محكي المبسوط و الحلي و يحيى بن سعيد .
[4] . المبسوط في فقه الإمامية، ج1، ص: 266، فأما إذا ارتد. ثم عاد إلى الإسلام قبل أن يفعل ما يفطره فلا يبطل صومه بالارتداد لأنه لا دليل عليه.
[5] . السرائر الحاوي لتحرير الفتاوى، ج1، ص: 366، فأمّا إن ارتد، ثم عاد إلى الإسلام، قبل أن يفعل ما يفطره، فلا يبطل صومه بالارتداد، لأنّه لا دليل عليه.
[6] . إصباح الشيعة بمصباح الشريعة، ص: 129، و المرتد إذا أسلم يلزمه قضاء ما فاته في حال الارتداد و لا يبطل صومه بنفس الارتداد ما لم يفعل ما يفطره.
[7] . المعتبر في شرح المختصر، ج2، ص: 697، لو عقد الصوم مسلما، ثمَّ ارتد، ثمَّ عاد، لم يفسد صومه.
[8] . الجامع للشرائع، ص: 157، و الصائم إذا ارتد ثم رجع الى الإسلام لم يبطل صومه.
[9] . سوره زمر، آیة 65.
[10] . المعتبر في شرح المختصر، ج2، ص: 698، لقوله تعالى وَ لَقَدْ أُوحِيَ إِلَيْكَ وَ إِلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكَ لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ قلنا: شرط الإحباط أن يموت على الشرك.
[11] . سوره إبراهیم، آیة 18.
[12] . سوره نور، آیة 39.