درس خارج  فقه آیت الله شبیری زنجانی

87/11/19

باسمه تعالي

بحث در مسئله تعمد قی بود. در اين جلسه، استاد دام ظله، ابتدا، به طور گذرا فرض ورود انگشت در حلق و فرض خروج چيزی از حلق و بازگشت آن در اثر آروغ زدن عمدی اشاره می‏نمايند، و سپس، در مسئله شرطيت عمد در بطلان روزه به وسيله مفطرات، استدلال مرحوم آقای حكيم و مرحوم آقای خوئی را نقل و نقد و بررسی می‏نمايند.

قيل يجوز للصائم أن يدخل اصبعه فی حلقه و يخرجه عمداً و هو مشكل مع الوصول الی الحلق فالاحوط الترك. آقايان در اينجا مطلب درستی گفته‏اند كه وارد كردن انگشت در حلق اشكالی ندارد، چون با وارد كردن انگشت به حلق عرفاً اكل صدق نمی‏كند و از قبيل وارد كردن چاقو و نيزه به حلق است كه آقايان می‏گويند عرفاً به آن اكل صدق نمی‏كند، و با خارج كردن انگشت از حلق نيز عرفاً قی صدق نمی‏كند و از قبيل هسته خرما است كه آقايان می‏گويند اگر از حلق بيرون افتد، به آن قی گفته نمی‏شود.

لا بأس بالتجشأ القهری و ان وصل معه الطعام الی فضاء الفم فرجع، بل لا بأس بتعمد التجشأ ما لم يعلم أنه يخرج معه شی‏ء من الطعام، و ان خرج بعد ذلك وجب القائه، و لو سبقه الرجوع الی الحلق لم يبطل صومه و ان كان الاحوط القضاء (يعنی فتوا عدم ابطال است ولی در اين صورت كه خارج شود و دوباره برگردد، شبهه بسيار ضعيفی هست كه تعمد الاكل به آن صدق كند). بحث درباره اينكه اگر در اثر تجشأ چيزی وارد دهان شد، آيا بلع آن جايز است، قبلاً گذشت كه در روايت عبد الله بن سنان آمده بود كه اشكالی ندارد.

المفطرات المذكورة ما عدی البقاء علی الجنابة الذی مر الكلام فيه تفصيلاً انما توجب بطلان الصوم اذا وقعت علی وجه العمد و الاختيار و أما مع السهو و عدم القصد فلا توجبه من غير فرق بين أقسام الصوم من الواجب المعين و الموسع و المندوب، و لا فرق فی البطلان مع العمد بين الجاهل بقسميه. اينجا دو بحث وجود دارد ؛ يكی اين است كه دليل عدم بطلان روزه در صورتی كه نفس عمل بدون عنوان افطار عمدی نباشد، چيست؟ در جواهر می‏فرمايد كه اختلافی نيست و نصوص نيز شاهد بر همين مطلب است، و مرحوم نراقی در مستند می‏فرمايد كه ريب و خلافی نيست و بعضی از نصوص شاهد بر اين مطلب است، ولی هيچكدام نمی‏گويند كه اين كدام نصوص است كه بر اين مطلب دلالت دارد. مرحوم آقای حكيم اينجا نصوصی ذكر می‏كند و گويا ايشان نيز دلالت اين نصوص را قبول دارد. و مرحوم آقای خوئی آن مواردی را كه مرحوم آقای حكيم به عنوان نصوص ذكر كرده، به عنوان تأييد قبول دارد و برای اين مسئله از دو راه ديگر استدلال می‏نمايد.

مرحوم آقای حكيم درباره نصوص مسئله می‏فرمايد كه بعضی از نصوص اين است كه در كلام امام عليه السلام نسبت به بعضی از مفطرات قيد عمد وارد شده، اما رواياتی كه سائل مورد عمد را سؤال كرده، دليل شرطيت عمد نيست، به خاطر اينكه پاسخ امام عليه السلام به اين معنا نيست كه حكم به مورد سؤال منحصر است، در محاورات عرفی كه از جواز تقليد از زيد سؤال می‏كنند، به اين معنا نيست كه تقليد از غير زيد جايز نيست، در مواردی قيد تعمد در كلام امام عليه السلام آمده است ؛

در باب كذب عمدی و در باب قی عمدی حضرت فرموده‏اند قضا دارد. و درباره كسی كه در آخر وقت به خيال اينكه اذان مغرب شده، عمداً غذا بخورد، حضرت می‏فرمايند كه روزه باطل است لانه أكل عمداً كه معنای آن اين است كه اگر عمدی نبود اشكالی نداشت، از آنجا كه اين احتمال در روايت نيست كه در خصوص آخر روز باشد، استفاده می‏شود كه در اكل عمد شرط است. و روايتی هست كه می‏گويد مگسی به حلق شخصی وارد شده، حضرت می‏فرمايند باطل نمی‏شود، چون اين طعام نيست، قبلاً گفته شد كه مراد يا طعام به معنای مصدری است و معنای روايت اين می‏شود كه اين كه عمداً نخورده و خود به خود وارد شده، قهراً از اين تعليل استفاده می‏شود كه تعمد معتبر است، و يا مراد از طعام همان مطعوم است و معنای روايت اين می‏شود كه اين چيز خوردنی نيست كه در خوردن آن تعمد داشته باشد، اين كنايه از اين است كه عمدی نيست. و در روايت عمر بن يزيد هست كه می‏گويد روزه كسی كه محتلم می‏شود، باطل نيست، برای اينكه قصد نداشته و و عامل ديگری موجب اين احتلام شده، از اين استفاده می‏شود كه به دليل اينكه غير اختياری است، اشكال ندارد، و ممكن است كسی بگويد كه از عموم تعليل استفاده می‏شود كه در همه مفطرات بايد فعل خود شخص باشد و اين اختصاصی به احتلام ندارد. دليل ديگری كه ايشان اينجا به آن استدلال نكرده و در بحث بعد آورده و مناسب بود كه اينجا ذكر كند، ما غلب الله عليه فهو أولی بالعذر كه درباره مغمی عليه وارد شده، چيزی كه تحت اختيار نيست و حق تعالی مبتلا فرموده، بگوئيم با عموم تعليل تمام اين افراد استفاده می‏شود. و در باب جماع نيز دو روايت وارد شده كه ايشان به آن اشاره نكرده، منتها آنها مقداری حرف دارد.

ممكن است در بعضی از رواياتی كه نقل شد، مناقشه شود، به روايت مگس كه وارد حلق می‏شود و روايت احتلام كه ممكن است كسی تخيل كند كه شبهه عموم تعليل در آن هست، نمی‏توان برای تمام مقصود در مسئله جاری استدلال كرد، به خاطر اينكه عرض كه به شخص حاصل می‏شود و محل و معروض آن خود شخص است، گاهی قيام عرض به محل خود قيام صدوری است، افعال اينطور است كه قيام فعل به فاعل قيام صدوری است، و گاهی قيام عرض به محل قيام حلولی است، سفيد بودن چهره عرضی است كه به نحو حلولی به آن قائم است، مورد بحث همين قيام حلولی است، ممكن است شيئی باشد كه قيام آن صدوری نيست، و لو حال در محلی است و نسبت به آن محل عرض است و يا محل مكانی برای آن است و قيام ظرفيتی دارد، اينها اصلاً فعل نيست و مبطل نيست، مگس كه وارد حلق انسان می‏شود، فعلی از افعال انسان نيست، منتها حلق انسان ظرف برای مگس قرار گرفته، احتلام نيز قيام صدوری نيست، اينها اشكالی ندارد، ولی برای اينكه فعل نيز بايد اختياری باشد، دليلی وجود ندارد. اگر مانند مرحوم نراقی صاحب مستند بگوئيم كه تا فعل اختياری نباشد، فعل و اكل نيست و در مفهوم اكل اختياری بودن وجود دارد، در ذهنم هست كه مرحوم آقای خوئی در يكی از مباحث می‏فرمايد در افعال به هر صيغه‏ای كه باشد، اين شرط نيست كه بايد عن اختيار وجود پيدا كند، در مات يا مرض زيد، أعجبنی شی‏ء اختياری نيست، اشياء به مادته و يا هيئته بر اختياری بودن دلالت نمی‏كند. اين مثال‏های ايشان برای مسئله جاری و شايد برای آن مباحثی كه ايشان مثال زده است، شاهد نيست، كسی كه ادعا می‏كند اختياريت معتبر است، در چيزی است كه قيام آن صدوری باشد و اين مثال‏ها قيام حلولی است و بر اختيار دلالت ندارد، برخی مانند مرحوم صاحب مستند ادعا دارند كه چيزهائی كه از شخص صادر می‏شود، به عن عمد و عن اختيار انصراف دارد. ولی با اين حال، به نظر می‏رسد كه قيام صدوری نيز بدون قرينه به اختياری بودن دلالت ندارد، كسی بدون توجه در خواب يا بيداری با حركت دست شيشه‏ای را می‏شكند، اين صحيح است كه گفته شود او

شيشه را شكست، اين مجاز و ادعا نيست، لذا آقايان در باب ضمانات می‏گويند اختيار معتبر نيست، اگر فعل شخص شد، ضمان آور است. پس، مورد بحث اين است كه می‏گوئيم اكل از مقوله فعل است، مبطل نبودن احتلام و در حلق رفتن مگس شاهد نيست، ولی فعل صادر از شخص لا عن اختيار كه نمی‏خواست در حلق خود بريزد و بدون توجه ريخت، در اين چيزهائی كه غير اختياری است، به روايات احتلام و ورود مگس در حلق نمی‏توان استدلال كرد. و علاوه، روايت ورود مگس در حلق را آنجا جمعاً بين الادله معنا می‏كرديم كه مراد اختياری نيست، ولی بسياری گفته بودند كه مراد اين است كه خوردنی نيست، مبطلات صوم چيزهائی است كه زمينه التذاذ داشته باشد، چيزی كه از اين قبيل نيست، بگوئيم كه اصلاً از ادله اكل و محرمات خارج است، برخی اينگونه گفته‏اند، حالا ما قبول نكرديم و اين روايت را توجيه كرديم، به دليل اينكه اين روايت را می‏توان مختلف معنا كرد، اگر اين روايت ذكر نمی‏شد، بهتر بود.

و دو روايت جماع بنابر مبنای مرحوم آقای خوئی است و ممكن است مرحوم آقای حكيم آن را قبول نداشته باشد، روايت جماع در جلد 10، مختلف از ابن أبی عقيل نقل می‏كند : ذكر أبو الحسن زكريا بن يحيی صاحب كتاب شمس الذهب عنهم عليهم السلام ان الرجل اذا جامع فی شهر رمضان عامداً فعليه القضاء و الكفارة فان عاود فی المجامعة فی يومه ذلك مرة اخری فعليه فی كل مرة كفارة. در اين روايت شبهه‏ای وجود دارد كه بعداً عرض می‏كنم. بعضی روايات ديگر نيز هست كه در افطار تقييد به عمد شده، منتها اشكال سندی دارد، دعائم عن جعفر بن محمد عليهما السلام قال من أفطر فی شهر رمضان متعمداً ....، در اينجا هست كه قضا دارد. به هر حال، در ادله‏ای كه از مرحوم آقای حكيم نقل كردم، يكی روايتی درباره احتلام بود كه علاوه بر اينكه تمام مراد مورد بحث را نمی‏تواند اثبات كند، سه نفر مهمل در سند وجود دارد ؛ قاسم بن محمد عن حمدان بن الحسين عن الحسين بن الوليد كه كتب رجال چيزی درباره آنها نگفته‏اند.

در اين روايات، روايت قی و كذب و اكل كه عمد معتبر شده، نسبتاً مربوط است و اگر روايت غلبه را تمام بدانيم، آن عام بود.

مرحوم آقای خوئی اينها را به عنوان دليل كافی ندانسته و به عنوان تأييد ذكر می‏كند و ايشان از راه ديگری استدلال نموده، می‏فرمايد كه اصلاً دليل عامی وجود ندارد كه بگويد مفطرات در صورت عمد و جهل مبطل است، از آن ادله استفاده می‏شود كه فقط صورت عمد را می‏خواهد بگويد، به خاطر اينكه در صحيحه محمد بن مسلم می‏فرمايد لا يضر الصائم اذا اجتنب أربع خصال، كسی كه عمداً اين اعمال را انجام دهد، بلا ريب بر اين اجتناب صدق می‏كند.

ايشان دليلی ذكر نمی‏كند و فقط بلا ريب تعبير می‏كند، به كسی كه بخواهد در دنيا بدون غم و غصه باشد، می‏گويند غم و غصه اجتناب ناپذير است، معنای آن اين است كه بدون اختيار انسان محقق می‏شود، وقتی اجتناب ناپذير تعبير می‏شود، معلوم می‏شود كه اجتناب نشده، ايشان می‏فرمايد بالبداهه اجتناب شده، به حسب متعارف امور اجتناب ناپذير همان اموری است كه بدون اختيار محقق می‏شود. تعبير مسامحه‏ای نيز هست كه می‏فرمايد هو أمر اختياری، اجتناب را امر اختياری می‏داند، اگر اجتناب امر اختياری باشد، اين امر اختياری محقق نشده، پس، بايد بگوئيم اجتناب نشده، بر عكس نتيجه می‏دهد، ايشان می‏خواسته بگويد اجتناب ترک امر اختياری است، اينجا نيز ترک امر اختياری شده است.

«و آخر دعوانا أن الحمد لله رب العالمين»