درس خارج فقه آیت الله شبیری

87/07/23

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بررسی مفطریت ارتماس فی الماء/ تبيين اقوال در مسأله و بررسی موضوع ارتماس

اشكال به مرحوم آقای خویی در مورد روایت اسحاق بن عمار

قبل از ادامه بحث در موضوع ارتماس و فرو بردن سر يا تمام بدن در آب، سه مطلب در مورد بحث قبلی و بررسی روايات ارتماس عرض كنم. ابتدا درباره غفلتی كه شده بود، تذكر بدهم، در جلسه گذشته كه به كلام مرحوم آقای خوئی اشكال كردم كه به عصر حنابله توجه نفرموده و از اين جهت به تقيه حمل نموده است، خود نيز از جهت ديگری دچار غفلت شدم و آن اين است كه عرض كردم ممكن است بگوئيم حضرت باقر عليه السلام از جهت حسن بصری و شعبی كه دو فقيه معروف عامه و هر دو معاصر حضرت باقر عليه السلام و قائل به كراهت بوده‌اند، تقيه نموده‌اند، در حالی كه روايت حضرت باقر عليه السلام مطابق تقيه نبود تا بگوئيم مرحوم آقای خوئی می ‌فرمايد كه آن را حمل به تقيه می ‌كنيم، چون روايتی بود كه استفاده كرده بودند كه روزه قضاء دارد، روايت اسحاق بن عمار از حضرت صادق عليه السلام را كه می ‌گويد قضاء ندارد، حمل به تقيه كرده‌اند. پس، اشكال به كلام مرحوم آقای خوئی[1] همين است كه روايت اسحاق بن عمار از حضرت صادق عليه السلام را حمل به تقيه از حنابله نموده است.

 

مبنای مرحوم آقای خویی درمورد خبرین متعارضین

مطلب دوم كه در بحث قبل فراموش نمودم عرض كنم، اين است كه مرحوم آقای خوئی مبنائی دارد كه گويا از مرحوم آقای نائينی مأخوذ است و در ذهنم هست كه در كلام مرحوم شيخ ديده‌ام و بلكه در معتبر مرحوم محقق نيز ديده‌ام ولی نمی دانم در كجا ديده‌ام، و آن اين است كه راجع به راه تشخيص متعارض بودن يا نبودن دو خبر و داخل اخبار علاجيه بودن يا نبودن آنها، مرحوم آقای خوئی می ‌فرمايد معيار اين است كه آن كه منفصلاً وارد شده، اگر در كلام واحد بيايد و برای تصرف در جمله ديگر قرينه بود، جمع عرفی دارد و متعارض و داخل اخبار علاجيه نيست و در غير اين صورت متعارض خواهد بود، مانند يرمی و رأيت اسداً كه در دو دليل باشد، اگر در كلام واحد بيايد، قرينه عرفی هست كه مراد رجل شجاع است. و بعد صغروياً می ‌فرمايد بنابراين، در مسئله جاری اگر تعبير باطل و صحيح در كلام واحد قرار بگيرد، قرينه برتصرف نيست و متعارض و داخل اخبار علاجيه و مرجحات است[2] . اين را قبلاً بحث كرديم كه مسئله جاری و مضر بودن يا نبودن و قضاء نداشتن چنين نيست و نفی و اثبات نيست، ولی آيا اينكه ايشان اول ضابطه كلی ذكر می ‌كند و بعد صغروياً راجع به نفی و اثبات می ‌فرمايد، درست است؟

 

اشکال به کلام مرحوم آقای خویی ﴿فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَ لٰكِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ وَ مَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَ لٰكِنَّ اللَّهَ رَمَى وَ لِيُبْلِيَ الْمُؤْمِنِينَ مِنْهُ بَلاَءً حَسَناً إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ﴾

اين را در جلسه گذشته فراموش نمودم عرض كنم. به نظر می ‌رسد كه اصل اين كبری محل مناقشه است، در عرفيات وقتی برای تحصيل علم و يا تقليد در مورد كسی بپرسند، پاسخ اين است كه او بی سواد است، اما وقتی برای خواندن مطلبى از شخص با سوادی سراغ می‌گيرند، او را معرفى می ‌كنند، حالا اگر با سواد و بی سواد بودن در كلام واحد بيايد، قرينه بر تصرف وجود ندارد. سرّ مطلب اين است كه در صورت انفصال دو موقف است و هر كدام در موقف خود درست است، و در كلام واحد يک موقف است. در اينكه از نظر فقهى و اخلاقى، غسل جمعه واجب است و واجب نيست، به دليل دو موقف بودن، تنافى وجود ندارد، ولی آمدن هر دو تعبير در مباحث فقهی متنافی خواهد بود، پس، آنچه مرحوم آقای خوئی فرموده معيار نيست. و از نظر صغری نيز هر نفی و اثباتی و لو در كلام واحد دليل بر تناقض نيست، در آيه قرآن می ‌فرمايد «وَ ما رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ»[3] ، و در روايت هست كه «أَمِيرَانِ وَ لَيْسَا بِأَمِيرَيْنِ»[4] ، و آنها يكی صاحب جنازه است كه مشيعين را او بايد اجازه بدهد و عذر آنها بخواهد و ديگری حائض در حج است كه به خاطر او بايد كاروان صبر كند تا پاک شود، اينها حكم امير دارند. يک مطلب معروفی در اينكه در تناقض هشت وحدت شرط است، شنيده‌ام كه از مرحوم ملا صدرا نقل شده كه گفته شرط نهمی نيز وجود دارد و آن وحدت حمل به حمل شايع صناعی يا حمل اولی ذاتی است، الجزئى جزئى به حمل اولى درست است و الجزئى ليس بجزئى نيز به حمل شايع صناعی درست است، زيرا خود جزئی مفهوم كلی دارای مصاديق است، در اين نفی و اثبات و لو در كلام واحد تناقضی نيست، چون وحدت حمل ندارد و به اعتبار دو حمل مختلف است. حالا می ‌خواهم عرض كنم كه در تناقض، وحدت اسناد به اسناد حقيقی يا مجازی نيز شرط است، ممكن است چيزی مانند «أَمِيرَانِ وَ لَيْسَا بِأَمِيرَيْن»، و «وَ ما رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْت»، و لو در كلام واحد به اسناد حقيقی نفی و به اسناد مجازی و ادعائی اثبات شود.

(سؤال و پاسخ استاد دام ظله): برخی، بسياری از اينها را به وحدت موضوع ارجاع داده‌اند، اينها مورد بحث است و نخواستم وارد اين مباحث بشوم، اينها نيز از همان قبيل است، بعضی به وحدت موضوع و برخی به وحدت محمول برگشت می ‌كند.

 

بيان كتب قائل به وجوب قضاء و کفاره

مطلب سوم، اسامی كتبی كه در آنها به وجوب قضاء و كفاره در ارتماس حكم شده؛ مقنعه[5] و نهايه[6] و الجمل و العقود[7] و اقتصاد[8] و خلاف[9] كه در يک جا هم دعوای اجماع و هم اكثريت وجود دارد و هر دو با هم ذكر شده كه معلوم می ‌شود اجماع مصطلح نيست، و مبسوط[10] كه تعبير می ‌كند علی أظهر الروايات، و مهذب[11] و شرح جمل مرحوم ابن براج منتها در شرح جمل فتوا نمی ‌دهد و می ‌گويد كه احتياطاً چنين است، البته ظاهراً اين احتياط مصطلح كه مطلب را نمی ‌داند و اجازه رجوع به مجتهد ديگر می ‌دهد، مراد نيست و همان فتوا است، و مرحوم قطب راوندی در فقه القرآن[12] صريحاً نگفته ولی می ‌گويد در نه مفطر قضاء و كفاره هست، كلام ايشان معمولاً به كلام مرحوم شيخ[13] اشاره دارد كه نه چيز گفته، اين ظاهراً به آنجا اشاره دارد، اگر اين را به حساب آوريم، اينها نوزده كتاب و اگر به حساب نياوريم، هيجده كتاب مى‌شود، و غنيه[14] كه دعوای اجماع نيز دارد، و اصباح مرحوم قطب الدين كيدری[15] و اشارة السبق مرحوم علاء الدين حلبی[16] و جامع الخلاف [17] مرحوم سبزواری قمی و دروس[18] و حدائق[19] و غنائم[20] مرحوم ميرزای قمی و كشف الغطاء[21] و رياض[22] و جواهر[23] . در مراسم[24] در جائی كه موجبات قضاء و كفاره را ذكر می ‌كند، اين را نياورده كه ظاهر آن اين است كه از اين قبيل ندانسته، اما معلوم نيست كداميک از اقوال ديگر را اختيار كرده است. در پنج يا شش كتاب ديگر، افساد ارتماس هست كه موجب افطار است اما در مورد اينكه قضاء و كفاره دارد يا ندارد، چيزی نيست؛ فقه الرضا[25] و رساله ابن بابويه[26] و مقنع[27] مرحوم صدوق و ظاهر هدايه[28] ، چون در هدايه و لو فتوا ندارد ولی عنوان باب اين است كه ارتماس افساد می كند و كلام پدر را آورده كه پيداست كه خود ايشان نيز قبول دارد، و اشراف[29] مرحوم شيح مفيد و انتصار مرحوم سيد مرتضی[30] . مرحوم ابن حمزه[31] در وسيله فقط اختلاف قولين را نقل كرده و می ‌گويد بعضی مفطر دانسته و بعضی ندانسته‌اند، معلوم می ‌شود ترديد دارد.

 

بيان قائلین به لزوم قضا

برخی ديگر قائل به قضاء هستند و به كفاره نيستند؛ مرحوم حلبی[32] در كافی و مسائل[33] مرحوم ابن طی كه احتمالاً اين مسئله از شهيد اول باشد، چون كتبه محمد بن مكی دارد كه احتمال زيادی هست كه به اين مسئله مربوط باشد و به مسئله بعدی مربوط نباشد، حالا يا از شهيد اول و يا از خود ابن طی باشد، و معالم الدين ابن قطان[34] و ظاهر لمعه شهيد اول[35] ، و مرحوم علامه حلی در تلخيص المرام[36] اين را در زمره موجبات قضاء و كفاره به حساب نمی ‌آورد ولی در زمره موجبات قضاء نام برده و می ‌گويد علی رأى كه اين به شهادت پسرش مرحوم فخر المحققين، بيانگر مختار مرحوم علامه حلی است، و در قواعد[37] اين را در زمره موجبات قضاء و كفاره به حساب نمی ‌آورد ولی راجع به اينكه آيا افساد هست يا نيست، می ‌گويد فيه نظر و در جای ديگری[38] در زمره موجبات قضاء دون الكفاره به حساب می ‌آورد و علی رأى می ‌گويد كه ظاهر آن اين است كه به فقط قضاء تمايل دارد.

 

بيان كتب قائل به حرمت و عدم لزوم قضاء و کفاره

كتبی كه مطابق نظر مختار است كه حرمت هست و قضاء و كفاره ندارد؛ استبصار[39] و سرائر[40] و شرايع[41] و معتبر[42] و ظاهر نافع[43] و ظاهر جامع[44] و كشف الرموز[45] و منتهی[46] و تحرير[47] و تذكره[48] و مختلف[49] و علی رأى در ارشاد[50] و ايضاح[51] مرحوم فخر المحققين و تنقيح[52] مرحوم فاضل مقداد و محرر مرحوم ابن فهدو طبق نقلی كه شده حاشيه ارشاد مرحوم محقق كركی و حاشيه ارشاد شهيد ثانی[53] و شرح لمعه[54] و مسالک[55] و مرحوم محقق اردبيلی در مجمع الفائده[56] نفی بعد كرده و می‌گويد بعيد نيست و تمايل پيدا كرده، و روضة المتقين[57] مرحوم مجلسی اول و ايشان در لوامع صاحب قرانی[58] نيز تمايل پيدا كرده، و كفايه[59] و ذخيره[60] مرحوم سبزواری و مفاتيح[61] و وافی[62] مرحوم فيض و وسائل الشيعه[63] و مستند[64] ، و سرائر[65] از عبارات جمل العلم سيد مرتضی حرمت بدون قضاء و كفاره را فهميده و برخی كراهت فهميده‌اند، چون آنجا تعبير شده كه عمل ناقص می ‌شود، پس، احتمالاً مرحوم سيد مرتضی در جمل العلم و قوم قبله كه از آنها نقل كرده است. و در تذكره[66] از زمره موجبات قضاء و كفاره به حساب نياورده ولی راجع به حرمت می‌گويد قولان است كه گويا در حرمت تشكيک كرده است. با اين مقدار قائل در اين قول، نمی‌تواند ادعای شهرت عظيمه مرحوم صاحب جواهر[67] برای قول مقابل درست باشد. و قول اشهر نيز همين قول حرمت بدون قضاء و كفاره است و در كتبی كه گفته شده اشهر بين متأخرين اين قول است، درست است، و اگر كسی مشهور بين متأخرين نيز بگويد، شايد حرف مستبعدی نزده باشد.

 

بيان كتب قائل به کراهت

كتب قول به كراهت؛ تهذيب[68] و ظاهر مرحوم كلينی[69] كه عنوان باب را كراهت ارتماس قرار داده، البته راجع به محرم عرض كردم كراهت تعبير نكرده و می‌گويد باب اينكه لا يرتمس المحرم، چون ادله ديگری دارد كه مقترن نيست، و مستند مرحوم نراقی[70] و سبيل الرشاد مرحوم آقای سيد ابو تراب خوانساری كه شرح نجاة العباد است، و مستمسک مرحوم آقای حكيم.[71]

بررسی موضوع ارتماس(بدن یا سر)

حالا بحث در موضوع ارتماس و فرو بردن سر يا تمام بدن در آب بود، موضوع بعضی از روايات صحاح ارتماس صائم و فرو بردن تمام بدن در آب است، منتها مرحوم صاحب مستند[72] كه اخبار در مقام انشاء را دال بر حرمت نمی‌داند، به اين روايات صحاح اعتنا ننموده است، و موضوع بعضی از روايات صحاح غمس سر است. تعبير مشهور همان غمس الرأس است و عده كمی ارتماس به طور كلی گفته‌اند؛ مرحوم نراقی در مستند[73] به طور بتی با تمام بدن گفته، و مرحوم صاحب معالم الدين[74] می‌گويد بالارتماس نه با غسل الرأس، اگر عبارت اشتباه نباشد، ايشان نيز قائل است كه تمام بدن است، و از مرحوم محقق ميثی نقل شده كه نمی‌دانم چه كسی نقل كرده، اين در مستمسک هست[75] ، شهيد اول [76] در دروس در اينكه فقط سر نيز حكم كل بدن را دارد يا ندارد، فيه نظر می‌گويد.

اينجا يک بحث اصولى هست كه حتى در كتب اصولی مهم مانند كفايه[77] بين حمل مطلق بر مقيد و مبحث مفاهيم خلط شده است. در حمل مطلق بر مقيد، دو منطوق با هم تنافی پيدا مى‌كند، موضوع يكی از دو منطوق مطلق و ديگری مقيد است مانند اعتق رقبة و اعتق رقبة مؤمنة كه ظهور تخييری و ظهور تعيينی تعارض می‌كند، اينجا دو نظريه هست، مشهور می‌گويند مطلق را حمل به مقيد می‌كنيم و می‌گوئيم آن، همه خصوصيات را نخواسته بگويد و تمام موضوع بيان نشده است، و نظر برخی مانند درر[78] عكس اين است و رقبه مؤمنه را به افضل افراد حمل می‌كنند. ولی اينها در جائی است كه تنافی ابتدائی بين منطوق‌ها است و اين در عام يا مطلق بدلی است كه بين ظهورين منافاتی پيدا می‌شود. اما اگر عام شمولی باشد، منطوق‌ها با هم منافات ندارد، اگر منافاتی باشد، مربوط به مفهوم است اگر مفهوم باشد، مانند اينكه احترام فقهاء لازم است و دليل ديگر گفت كه احترام علماء كه اعم از فقهاء است، لازم است، در اينجا بين وجوب اكرام همه علماء و وجوب اكرام همه فقهاء منافاتی نيست، اگر اكرم الفقهاء مفهوم داشت يعنى غير از اينها وجوب تعيينی ندارد، با هم تنافی پيدا می‌كند، اين مبتنی به اين است كه كسی قائل به مفهوم باشد يا نباشد، ولی منطوق‌ها با هم منافات ندارد، ادامه مطلب را در جلسه آينده پی می‌گيريم.


[1] . المستند في شرح العروة الوثقى؛ الصوم‌1، ص: 155و156 قد تصدى غير واحد للجمع بينهما بأحد وجهين.
[2] . المستند في شرح العروة الوثقى؛ الصوم‌1، ص: 155 هل بإمكان العرف ان يجمع بين قوله صحيح و قوله باطل.
[3] . «فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَ لكِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ وَ ما رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَ لكِنَّ اللَّهَ رَمى‌ وَ لِيُبْلِيَ الْمُؤْمِنينَ مِنْهُ بَلاءً حَسَناً إِنَّ اللَّهَ سَميعٌ عَليمٌ». أنفال، آیة 17.
[4] . «أَمِيرَانِ وَ لَيْسَا بِأَمِيرَيْنِ صَاحِبُ الْجِنَازَةِ لَيْسَ لِمَنْ يَتْبَعُهَا أَنْ يَرْجِعَ حَتَّى يَأْذَنَ لَهُ وَ امْرَأَةٌ حَجَّتْ مَعَ قَوْمٍ فَاعْتَلَّتْ بِالْحَيْضِ فَلَيْسَ لَهُمْ أَنْ يَرْجِعُوا وَ يَدَعُوهَا حَتَّى تَأْذَنَ لَهُمْ». تهذيب الأحكام، ج‌5، ص: 444.
[5] . المقنعة (للشيخ المفيد)؛ ص: 344 يجب على فاعلها الكفارة و القضاء.
[6] . النهاية في مجرد الفقه و الفتاوى؛ ص: 154 و الارتماس في الماء، و المقام على الجنابة.
[7] . الجمل و العقود في العبادات؛ ص: 111 فما يوجب القضاء و الكفارة تسعة أشياء.
[8] . الاقتصاد الهادي إلى طريق الرشاد (للشيخ الطوسي)؛ ص: 287و الارتماس في الماء، و إيصال الغبار الغليظ الى الحلق.
[9] . الخلاف؛ ج‌2، ص: 221 من ارتمس في الماء متعمدا أو كذب على الله أو على رسوله.
[10] . المبسوط في فقه الإمامية؛ ج‌1، ص: 270 الارتماس في الماء على أظهر الروايات.
[11] . المهذب (لابن البراج)؛ ج‌1، ص: 192 و الارتماس في الماء على التعمد.
[12] . فقه القرآن (للراوندي)؛ ج‌1، ص: 187 هي سوى التسعة الموجبة للقضاء و الكفارة.
[13] . الجمل و العقود في العبادات؛ ص: 111 فما يوجب القضاء و الكفارة تسعة أشياء.
[14] . غنية النزوع إلى علمي الأصول و الفروع؛ ص: 138 تعمده الارتماس في الماء إن كان رجلا.
[15] . إصباح الشيعة بمصباح الشريعة؛ ص: 137 فما يوجبهما جميعا تسعة: الأكل و الشرب لكل ما يكون به آكلا و شاربا.
[16] . إشارة السبق إلى معرفة الحق؛ ص: 120استمناء أو حقنة لا حاجة إليها أو ارتماس رجل في ماء أو امرأة إلى وسطها.
[17] . جامع الخلاف و الوفاق؛ ص: 159 تعمّد الارتماس في الماء إن كان رجلا و إن كان امرأة فجلوسها فيه إلى وسطها.
[18] . الدروس الشرعية في فقه الإمامية؛ ج‌1، ص: 274 تعمّد الارتماس، و المشهور الوجوب و إن ضعف المأخذ.
[19] . الحدائق الناضرة في أحكام العترة الطاهرة؛ ج‌13، ص: 136 النهى عنه في أكثر هذه الأخبار و الظاهر ان النهى إنما هو من حيث ما يترتب عليه من بطلان الصوم.
[20] . غنائم الأيام في مسائل الحلال و الحرام؛ ج‌5، ص: 99الأقوى الأوّل؛ للإجماعات المنقولة، و خصوص رواية الخصال المتقدّمة.
[21] . كشف الغطاء عن مبهمات الشريعة الغراء (ط - الحديثة)؛ ج‌4، ص: 77ما وجب فيه القضاء و الأداء و الكفّارة، و هو من أفطر.
[22] . رياض المسائل (ط - الحديثة)؛ ج‌5، ص: 340 في وجوبهما بتعمّد الكذب علىٰ اللّٰه تعالىٰ و الرسول صلى الله عليه و آله و الأئمّة عليهم السلام، و الارتماس، قولان.
[23] . جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام؛ ج‌16، ص: 229بل المتجه إيجاب الكفارة مع القضاء بناء على ما ستعرف من ظهور الأدلة في وجوبها بكل مفسد للصوم.
[24] . المراسم العلوية و الأحكام النبوية؛ ص: 98 فهو: من أكل أو شرب أو جامع أو أنزل أو تسعط أو تعمد البقاء على الجنابة من الليل إلى النهار.
[25] . الفقه - فقه الرضا؛ ص: 207 اتق في صومك خمسة أشياء تفطرك الأكل و الشرب و الجماع و الارتماس في الماء.
[26] . مجموعة فتاوى ابن بابويه؛ ص: 72قال أبى رحمه اللّٰه في رسالته الىّ: اتّق يا بنىّ في صومك خمسة أشياء تفطرك، .
[27] . المقنع (للشيخ الصدوق)؛ ص: 188 اجتنب في صومك خمسة أشياء تفطر.
[28] . الهداية في الأصول و الفروع؛ ص: 188باب ما ينقض الصوم‌.
[29] الإشراف في عامة فرائض أهل الإسلام؛ ص: 42 باب عدد أنواع المحظور على العبد من الأفعال المختصة بإفساد الصيام‌.
[30] . الانتصار في انفرادات الإمامية؛ ص: 184 إفسادهم الصوم بالارتماس في الماء و اعتماد الكذب على الله تعالى و على رسوله.
[31] . الوسيلة إلى نيل الفضيلة؛ ص: 142 أربعة أشياء تعمد الكذب على الله تعالى و على رسوله ص و على الأئمة ع و الارتماس في الماء.
[32] . الكافي في الفقه؛ ص: 183 ارتمس الرجل في الماء أو جلست المرأة إلى وسطها.
[33] . مسائل ابن طي - المسائل الفقهية؛ ص: 180 الجواب: الأولى وجوب القضاء.
[34] . معالم الدين في فقه آل ياسين؛ ج‌1، ص: 192 بالارتماس لا بغمس رأسه في الماء.
[35] . اللمعة الدمشقية في فقه الإمامية؛ ص: 57 احْتَقَنَ بِالْمَائِعِ أَوِ ارْتَمَسَ مُتَعَمِّداً.
[36] . تلخيص المرام في معرفة الأحكام؛ ص: 51 بالبواقي القضاء على رأي.
[37] . قواعد الأحكام في معرفة الحلال و الحرام؛ ج‌1، ص: 372 في الإفساد بهما نظر.
[38] . قواعد الأحكام في معرفة الحلال و الحرام؛ ج‌1، ص: 373 عدا الكذب على الله تعالى و رسوله و أئمته «3» عليهم السلام؛ و الارتماس- على رأي فيهما.
[39] . الاستبصار فيما اختلف من الأخبار؛ ج‌2، ص: 85 لِأَنَّهُ لَا يَمْتَنِعُ أَنْ يَكُونَ الْفِعْلُ مَحْظُوراً لَا يَجُوزُ ارْتِكَابُهُ وَ إِنْ لَمْ يُوجِبِ الْقَضَاءَ وَ الْكَفَّارَةَ.
[40] . السرائر الحاوي لتحرير الفتاوى؛ ج‌1، ص: 376 لست أعرف حديثا في إيجاب القضاء و الكفارة، أو إيجاب أحدهما على من ارتمس في الماء.
[41] . شرائع الإسلام في مسائل الحلال و الحرام؛ ج‌1، ص: 170 عن الارتماس و قيل لا يحرم بل يكره و الأول أظهر و هل يفسد بفعله الأشبه لا.
[42] . المعتبر في شرح المختصر؛ ج‌2، ص: 657و هي دالة على المنع، و ظاهره التحريم.
[43] . المختصر النافع في فقه الإمامية؛ ج‌1، ص: 65أشبهه: الكراهية.
[44] . الجامع للشرائع؛ ص: 156 أضاف الى ذلك بعض أصحابنا تعمد الارتماس في الماء.
[45] . كشف الرموز في شرح مختصر النافع؛ ج‌1، ص: 279 ما اعرف من أين أخذا، مع انّ الروايات خالية عنه.
[46] . منتهى المطلب في تحقيق المذهب؛ ج‌9، ص: 68 للشيخ قول ثان بأنّه حرام لا يوجب قضاء و لا كفّارة، و هو جيّد.
[47] . تحرير الأحكام الشرعية على مذهب الإمامية (ط - الحديثة)؛ ج‌1، ص: 465و للشيخ قول ثان بأنّه محرّم غير مفسد «4» و هو حسن، و عليه أعمل.
[48] . تذكرة الفقهاء (ط - الحديثة)؛ ج‌6، ص: 33 لا حجّة فيه؛ لجواز التضرّر بالتحريم دون الإفساد.
[49] . مختلف الشيعة في أحكام الشريعة؛ ج‌3، ص: 401 الأقرب عندي أنّه حرام غير مفطر و لا يوجب شيئا.
[50] . إرشاد الأذهان إلى أحكام الإيمان؛ ج‌1، ص: 297 و الارتماس، و لا قضاء و لا كفّارة على رأي.
[51] . إيضاح الفوائد في شرح مشكلات القواعد؛ ج‌1، ص: 225 الأقوى عندي تحريم الارتماس و عدم الإفطار به.
[52] . التنقيح الرائع لمختصر الشرائع؛ ج‌1، ص: 359 تحريمه لا غير، و هو قول المصنف و العلامة، و هو الحق.
[53] . حاشية الإرشاد؛ ج‌1، ص: 300قوله: «و لا كفّارة على رأي»‌قويّ.
[54] . الروضة البهية في شرح اللمعة الدمشقية (المحشى - كلانتر)؛ ج‌2، ص: 92 الأقوى تحريمه من دون إفساد أيضا.
[55] . مسالك الأفهام إلى تنقيح شرائع الإسلام؛ ج‌2، ص: 16 أصح الأقوال تحريمه من دون أن يفسد الصوم.
[56] . مجمع الفائدة و البرهان في شرح إرشاد الأذهان؛ ج‌5، ص: 101 فمذهب المصنف غير بعيد، و ينبغي الاحتياط .
[57] . روضة المتقين في شرح من لا يحضره الفقيه؛ ج‌3، ص: 293 فيحمل على الحرمة لإطلاق الكراهة عليها كثيرا في الأخبار.
[58] . لوامع صاحبقرانى؛ ج‌6، ص: 361بنا بر اين اكثر علما قايل به حرمتند بدون قضا.
[59] . كفاية الأحكام؛ ج‌1، ص: 235 لا يبعد القول بالتحريم، و لا دليل على ثبوت الكفّارة و القضاء.
[60] . ذخيرة المعاد في شرح الإرشاد؛ ج‌2، ص: 503 لا يبعد القول بتحريمه.
[61] . مفاتيح الشرائع؛ ج‌1، ص: 247 لا يجب بهما شي‌ء للأصل المؤيد بالخبر في الأول.
[62] . الوافي؛ ج‌11، ص: 166 إنما عد الارتماس في عداد الخصال الثلاث مع عدم إيجابه القضا.
[63] . وسائل الشيعة؛ ج‌10، ص: 35 بَابُ وُجُوبِ إِمْسَاكِ الصَّائِمِ عَنِ الِارْتِمَاسِ فِي الْمَاء.
[64] . مستند الشيعة في أحكام الشريعة؛ ج‌10، ص: 261 فإنّه غير جائز في الصوم على الحق.
[65] . السرائر الحاوي لتحرير الفتاوى؛ ج‌1، ص: 376و الذي يقوى في نفسي، و افتي به، و اعتقد صحته، ما ذهب إليه المرتضى، إلا ما استثناه، لأنّ الأصل براءة الذمة.
[66] . تذكرة الفقهاء (ط - الحديثة)؛ ج‌6، ص: 50 هو الأقوى، لدلالة الأحاديث «4» على المنع، و أصالة البراءة على سقوط القضاء و الكفّارة.
[67] . جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام؛ ج‌16، ص: 229 بعد قطع النظر عن محكي الإجماع المؤيد بالشهرة العظيمة.
[68] . تهذيب الأحكام؛ ج‌4، ص: 209 فَأَمَّا مَا عَدَا هَذِهِ الْأَشْيَاءَ الَّتِي عَدَدْنَاهَا فَلَيْسَ فِي شَيْ‌ءٍ مِنْهَا كَفَّارَةٌ وَ لَا قَضَاءٌ.
[69] . الكافي (ط - الإسلامية)؛ ج‌4، ص: 106بَابُ كَرَاهِيَةِ الِارْتِمَاسِ فِي الْمَاءِ لِلصَّائِمِ‌.
[70] ظاهرا ایشان قائل به حرمت است :مستند الشيعة في أحكام الشريعة؛ ج‌10، ص: 261القسم الثالث ما يحرم، و يجب اجتنابه، و لا يوجب قضاء و لا كفّارة. و هي أمور ثلاثة: الأول: الارتماس في الماء.
[71] . مستمسك العروة الوثقى؛ ج‌8، ص: 263 الجمع العرفي بينهما يوجب حمل ما سبق على الكراهة.
[72] . مستند الشيعة في أحكام الشريعة؛ ج‌10، ص: 261لقصور الكلّ عن إفادة‌الحرمة، لمكان الجملة الخبريّة.
[73] . مستند الشيعة في أحكام الشريعة؛ ج‌10، ص: 264 الارتماس الوارد في الأخبار هو غمس الشخص في الماء.
[74] . معالم الدين في فقه آل ياسين؛ ج‌1، ص: 192و بالارتماس لا بغمس رأسه في الماء.
[75] . مستمسك العروة الوثقى؛ ج‌8، ص: 264 ما عن ظاهر الميسي: من منعه.
[76] . الدروس الشرعية في فقه الإمامية؛ ج‌1، ص: 278 و لو غمس رأسه في الماء دفعة أو على التعاقب ففي إلحاقه بالارتماس نظر.
[77] . كفاية الأصول ( طبع آل البيت ) ؛ ص250 و إن كانا متوافقين فالمشهور فيهما الحمل و التقييد.
[78] . دررالفوائد ( طبع جديد ) ؛ ص236 جعله اشارة الى الفضيلة الكائنة في المقيد، و بين حمل المطلق على المقيد.