77/09/08
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع : احکام نگاه
دلیل اجتهادی عام بر عدم جواز نظر زن و مرد به طرف مقابل- سه اشکال مرحوم آقای حکیم نسبت به دلالت آیه غضّ بر حرمت نظر اجنبیّه مطرح-نظر آقای مطهری درباره تفاوت غمض وغض- نظر استاد ـ مد ظلّه ـ در معنای غضّ بصر
خلاصه جلسات قبلی و این جلسهدر این جلسه ضمن تکمیل بحث در جواز نظر زن به وجه و کفین به بررسی ادله عامی که از آن حرمت نظر زن به مرد و بالعکس استفاده میشود پرداخته، بحث مبسوطی درباره مفهوم غضّ ارائه خواهد شد، و در ضمن اشکالات مرحوم آقای حکیم در تمسک به آیه غضّ به عنوان دلیل عام مسأله نقل خواهد شد.
تکمیل بحث در جواز نظر زن به وجه و کفین مردکلام مرحوم آقای حکیممرحوم آقای حکیم با اشاره به مساوات مرد وزن در حرمت نگاه و تساوی آنها در مستثنی و مستثنی منه ، میفرمایند، حکم در مستثنی (= وجه و کفین) در مورد نظر مرد از آیه شریفه ﴿الاّ ما ظهر منها﴾ [1] استفاده میگردد و این امر در نظر زن به مرد ثابت نیست پس به این آیه نمیتوان در محل بحث استناد کرد.[2]
بررسی کلام آقای حکیم
ما در جلسات قبل گفتیم که بین وجوب ستر ازیک طرف و حرمة نظر ازطرف مقابل ملازمه ظاهریه و به عنوان اصل عملی ثابت میباشد، اگر وجوب ستر بر یک طرف ثابت گردد، تا دلیل بر جواز نظر طرف دیگر ثابت نشود نمیتواند به دیگری نگاه کند، و نیز اگر حرمت نظر یک طرف ثابت شود، تا دلیل بر عدم وجوب ستر پیدا نکنیم وجوب ستر ثابت میگردد، ولی بین جواز ستر و جواز نظر هیچ گونه ملازمهای وجود ندارد، اگر شارع به جهت رعایت مصالحی ستر را بر مرد لازم نکرد، نمیتوان نتیجه گرفت که زن میتواند به مرد نگاه کند و همینطور اگر به مرد اجازه نظر داد، از آن فهمیده نمیشود که بر زن ستر واجب نیست،
همچنان که در مسأله جواز نظر مرد به زنان اعراب و اهل بوادی مسأله چنین ا ست، بر مرد به جهاتی (مثلاً حرج) نگاه کردن جایز است ولی بر زنان ستر واجب میباشد و عمل نکردن آنها به این دستور به معنای عدم وجود آن نمیباشد، در مورد زن هم اگر ستر واجب نباشد، این بدان معنا نیست که مرد میتواند به او نگاه کند.
حال میگوییم که در آیه شریفه ﴿الاّ ما ظهر منها﴾ از ﴿ولا یبدین زینتهن﴾ استثناء شده است یعنی بر زنان جایز است که زینت ظاهر خود را ستر نکنند و مراد از زینت ظاهره هم به فرض وجه و کفین ا ست، ولی این مسأله به هیچ وجه ملازمه ندارد با این که مرد بتواند به وجه و کفین زن نگاه کند، پس این که آقای حکیم، حکم جواز نظر مرد را از آیه شریفه استناد کردهاند درست نیست، این امر غفلتی است که از ایشان سر زده وگرنه ملازمه نداشتن بین عدم وجوب ستر و جواز نظر در جواهر[3] و دیگر کتابها آمده واگر ایشان به عدم ملازمه هم اشکال داشته باشند میبایست کلام جواهر را نقل کنند و با دلیل آن را رد نمایند، نه اینکه اصلاً متعرّض این بحث نشوند و کأنّه ملازمه را مسلّم فرض کنند. بهر حال آنچه ما قبول داریم ملازمه بین حرمت نظر و وجوب ستر از هر دو طرف نسبت به زن و مرد میباشد، البته آن هم به عنوان اصل از اصول نه به عنوان دلیل اجتهادی حال اگر ما دلیلی بر وجوب ستر زن ـمثلاً داشتیم، با نداشتن دلیلی بر جواز نظر مرد میتوان از این ملازمه برای حرمت نظر مرد بهره گرفت.
در اینجا ما اکنون در جستجوی یافتن دلیل اجتهادی بر حرمت نظر زن به مرد وحرمت نظر مرد به زن ـبه طور مطلق میباشیم که اگر مخصّصی در کار نبود بتوان بدان استناد کرد.
دلیل اجتهادی عام بر عدم جواز نظر زن و مرد به طرف مقابلکلام مرحوم آقای حکیمبرخی آیه شریفه غضّ را دلیل بر حرمت نظر دانستهاند: در یک آیه آمده «قل للمؤمنین یغضوا من أبصارهم و یحفظوا فروجهم ...»[4] ، و در آیه بعد آمده است: «و قل للمؤمنات یغضضن من أبصارهنّ و یحفظن فروجهنّ ..»[5]
پس بر مؤمنین و مؤمنات غضّ نظر لازم است و اگر دلیل خاصی نباشد، اطلاق آیه شریفه محکّم است.[6]
مرحوم آقای حکیم به این استدلال سه اشکال میکنند:
اشکال اوّل: غضّ البصر غیر از ترک النظر است، اشکال را به همین مقدار بیان کرده و آن را توضیح نمیدهند.
اشکال دوم: ممکن است متعلّق غضّ بصر، همه بدن نباشد، بلکه خصوص نظر به عورت باشد به قرینه سیاق «ویحفظوا فروجهم» و «یحفظن فروجهن»
اشکال سوم: اگر مراد از غضّ بصر، عموم باشد یعنی غضّ بصر از هر چیز باید حکم را حکم اولی دانست[7] و نمیتوان حکم را لزومی دانست زیرا بیشک غضّ بصر از هر چیز لازم نیست، بلکه باید آن را به حکم مبنی بر اولویت حمل کرد، مراد از «الحکم الاولی» در کلام ایشان میتواند جامع بین وجوب و استحباب باشد یعنی غضّ بصر از برخی اشیاء همچون عورت لازم و از برخی اشیاء مستحب است، حال تشخیص این که در چه مواردی واجب و چه مواردی مستحب است باید از خارج استفاده شود و آیه صغری را معین نمیکند، ممکن است مراد از «الحکم الاولی» همان حکم استحبابی باشد ولی به لحاظ مجموع الاشیاء من حیث المجموع، البته ترک این مجموع به ترک برخی از افراد هم حاصل میگردد و لازم نیست تمام اجزاء این مجموعه هم به صفت استحباب باشند.
توضیح اشکال اوّلآقای حکیم توضیح ندادهاند که چرا غضّ البصر غیر از ترک النظر است، ما که در نجف بودیم آقای حاج آقا موسی صدر در نزد آقا شیخ مرتضی آل یاسین درس میخواند، از ایشان هم نقل میکرد که غضّ غیر از ترک النظر است، در عرب به کسی که چشمش نیم لاست (نه این که بسته است) غضیض الطرف گفته میشود، خلاصه آقای حکیم و آقای آل یاسین که هر دو فقیه عرب هستند غضّ البصر را به معنای ترک النظر نگرفتهاند.
کلام مرحوم آقای مطهری[8]
مرحوم آقای مطهری هم در کتاب مسأله حجاب در این موضوع بحث کرده و فرموده بین غمض و عین تفاوت است، غمض به معنای روی هم گذاشتن پلکهای چشم است و غضّ به معنای کاهش دادن، غمض به عین تعلق میگیرد و غضّ به بصر، البته عین و بصر هر دو نام همین چشم است که جوهری است از جواهر و زیر ابرو قرار دارد، ولی در این دو مفهوم تفاوتی لحاظ شده است که در ترجمه فارسی این دو کلمه هم دیده میشود، ترجمه فارسی عین "چشم" و ترجمه بصر "دیده" میباشد، دیده با چشم هر دو اسم برای عضو خاص میباشند ولی با دو لحاظ مختلف، اگر به جنبه ابصار و دیدن که فعلی از افعال چشم است نظر باشد کلمه دیده یا بصر بکار برده میشود، و اگر این جهت ملحوظ نباشد چشم یا عین اطلاق میگردد (قبلاً این تفاوت به ذهن ما نیز رسیده بود. استاد ـ مد ظلّه ـ.)
ایشان سپس با ذکر اشعاری فارسی فرق چشم و دیده را تبیین میکنند و سپس شواهدی از استعمالات میآورند که معنای غضّ بصر نگاه نکردن نیست بلکه نیم لا کردن چشم است. کسی که به دیگری خیره نگاه نکند اطلاق غضّ بصر میشود، ایشان میفرمایند نگاه کردن بر دو گونه است گاه انسان میخواهد به طور استقلال نگاه کند و مطالعه و رسیدگی کرده به خصوصیات منظور واقف گشته، مثلاً چشم و قیافه زن را وارسی کند، گاه نگاه جنبه مقدمی آلی دارد مثلاً با یک زن میخواهد صحبت کند و یا با او خرید و فروش کند جنسی را به طرف بدهد و یا از او جنسی تحویل بگیرد، در این هنگام انسان به زن قهراً نگاه میکند ولی این نگاه استقلالی و مطالعهای نیست، غضّ بصر این است که نگاه انسان به گونه مطالعهای و استقلالی نباشد، به تعبیر دیگر چشم چرانی نکند، نه این که اصلاً نگاه نکند.
از شواهدی که مرحوم آقای مطهری میآورند روایتی است که در آن هند بن أبی هاله قیافه پیغمبر صلی الله علیه و آله را توصیف میکند. «و اذا فرح غضّ طرفه»[9] معنای این روایت این نیست که حضرت اصلاً نگاه نمیکردند، بلکه مراد این است که خیره نگاه نمیکردند و چشم را مانند افراد سبک باز نمیکردهاند و خندههای غیر عادی که با باز بودن کامل چشم همراه است نمیکردند بلکه تنها تبسّم میکردند.
و نیز در روایت وصیت حضرت امیر به محمد بن الحنفیة در جنگ جمل میخوانیم:
«ارم ببصرک أقصی القوم و غضّ بصرک»[10]
و یا در دستور العمل عمومی برای جنگ میفرماید: «غضّ الابصار فانّه أربط للجأش واسکن للقلوب و امیتوا الاصوات فانّه أطرد للفشل»[11]
حضرت در این دستور میفرمایند که شما خیلی نگاه مطالعهای به دشمن نکنید چون کثرت جمعیت دشمن انسان را مرعوب میکند، و وحشت میآفریند بلکه نگاهتان عادی باشد و با دقت همراه نباشد.
خلاصه ایشان نیز همانند مرحوم آقای حکیم مراد از غضّ نظر را ترک نظر نمیداند.
تأیید اشکال دوم مرحوم آقای حکیم
مرحوم آقای حکیم به قرینه سیاق در آیه غضّ احتمال داده بودند که متعلّق غضّ عورت باشد، در المیزان نیز آیه را همینگونه معنا کرده است[12] ، مؤید این کلام روایت است، یکی روایت ابوعمرو الزبیری که در کافی و دعائم الاسلام از امام صادق علیه السلام نقل شده است که حضرت در ضمن روایت مفصّلی فرمود:
«و فرض علی البصر أن لاینظر الی ماحرم الله علیه و أن یعرض عما نهی الله عنه، ممّا لایحلّ له و هو عمله و هو من الایمان، فقال تبارک و تعالی: «قل للمؤمنین یغضّوا من أبصارهم و یحفظوا فروجهم» فنها هم (عن) أن ینظروا الی عوراتهم و أن ینظر المرء الی فرج أخیه و یحفظ فرجه أن ینظر الیه و قال: «و قل للمؤمنات یغضضن من أبصارهنّ و یحفظن فروجهن من أن تنظر أحدیهن الی فرج اختها و تحفظ فرجها من أن ینظر الیها.[13] »
روایت دیگر روایت تفسیر النعمانی عن علی علیه السلام فی قوله عز و جلّ: «قل للمؤمنین یغضّو من أبصارهم و یحفظوا فروجهم ذلک أزکی لهم» معناه: لاینظر احدکم الی فرج أخیه المؤمن أو یمکنه من النظر الی فرجه[14]
روایت سوم: روایت وصیة أمیر المؤمنین علیه السلام به محمد بن الحنفیه است که در ضمن آن آمده: «و فرض علی البصران لاینظر الی ما حرّم الله عزّ وجل علیه فقال عزّ من قال: قل للمؤمنین یغضّوا من أبصارهم و یحفظوا فروجهم فحرّم أن ینظر احد الی فرج غیره[15] .»
مختار ما در معنای غضّ بصرصحیح است که معنای غمض و غضّ متفاوت است، غمض به معنای چشم بستن است و غضّ بدین معنا نیست بلکه، به معنا پایین انداختن چشم است، ولی ما با مراجعه به موارد استعمال این واژه میفهمیم که تنها در مواردی که مراد از نگاه نکردن به طرف مقابل است این واژه به کار میرود موارد کاربرد این کلمه بسیار زیاد است و ما به ذکر مقداری از آنها اکتفا میکنیم ـمن دخل الحمام فغضّ طرفه عن النظر الی عورة أخیه أمنه الله من الحمیم یوم القیامة[16]
روشن است که معنای «غضّ طرفه» نیملا نگاه کردن نیست بلکه مراد این است که اصلاً نگاه نکند.
ـ «لاتدخل الحمّام الاّ بمئزر و غضّ ببصرک[17] » یا «أدخله، بمئزر و غضّ بصرک[18] »
ـ لاینضرن أحد الی فرج أمرأة ولیغض بصره عند الجماع فانّ النظر الی الفرج یورث العمی فی الولد[19] .
روایت دستور میدهد که اصلاً نگاه نکند که نگاه سبب کوری فرزند میگردد نه این که نیملا نگاه کند.
ـ اذا انکشف احدکم لبول أو غیر ذلک فلیقل بسم الله فانّ الشیطان یغض بصره حتی یفرغ[20]
معنای حدیث این است که شیطان اصلاً نگاه نمیکند نه این که نیملا و زیر چشمی نگاه میکند.
ـ غضّ بصرک من عورة الناس وأستر عورتک من أن ینظر الیه[21]
ـ انهم امروا بستر العورة و غضّ البصر عن عورات المسلمین[22]
ـ ان رسول الله صلی الله علیه و آله مرّ علی رجل و هو رافع بصره الی السماء فقال: غضّ بصرک فانک لن تراه[23]
یعنی تو نمیتوانی خدا را ببینی، چشم خود را پایین بینداز.
ـ غضّ طرفک عمّا لاخیر فیه[24]
ـ غضّ بصرک من الشهوات[25]
ـ در روایتی آمده که ابوهریره به حضرت امیر علیه السلام عرض میکند که من شوق دیدار بچههایم به سرم زده ... «غضّ طرفه» ابوهریره چشم خود را میبندد، بعد باز میکند میبیند در منزل خودش در مدینه است، و پس از مدّتی حضرت را میبیند، حضرت میفرماید دیگر کفایت کرد، دوباره چشم خود را میبندد، میبیند دوباره در همانجا در کوفه قرار داده[26] ، خلاصه «غضّ» برای چشم بستن که در طی الارض و سیر سریع خارق العاده معمول است به کار رفته است.
ـ در روایت مشهور حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها در صحرای محشر دستور میرسد: «غضّوا أبصارکم حتی تجوز فاطمة[27] .»
در اینجا نیز مردمان نگاهها را به زیر میاندازند و آن حضرت را نمیبیند نه اینکه نگاه کوتاه میکنند.
خلاصه ما در تمام موارد هر جا واژه «غض البصر» به کار رفته کنایه از نگاه نکردن است.
دو اشکال و پاسخ آنهااشکال اولممکن است بگوییم در این موارد قرینه بر مجازیت وجود دارد؟
پاسخاولاً: آیا میتوان پذیرفت که در تمام موارد استعمال قرینه بر خلاف وجود دارد؟
ثانیاً: در استعمال مجازی همیشه تأوّل و عنایت و ادعای اتحاد وجود دارد و در جایی که ما هیچ گونه تأولی در استعمال نمیبینیم این امر نشان از حقیقت بودن لفظ است.
اشکال دومکتب لغت با این معنا سازگار نیست؟
جواباولاً: پس از این خواهیم دید که غالب کتب لغت هم همانند استعمالات غضّ العین را به زیر انداختن نگاه و شکستن آن به گونهای که دیگر رو برو را نبیند تفسیر کردهاند.
ثانیاً: اگر کتاب لغت بر خلاف استعمالات سخن بگویند، کتاب لغت اشتباه کرده است چون لغت باید از روی استعمالات تنظیم شود[28] .
از همه این امور گذشته خود روایات ابوعمرو زبیری و دو روایت دیگر هم که در تفسیر آیه غضّ وارد شده میرساند که غضّ در مورد نگاه نکردن به کار میرود.
بررسی شواهد ذکر شده در کلام مرحوم آقای مطهریبه نظر هیچ یک از شواهدی که آقای مطهری آوردهاند با کلام ما منافات ندارد در روایت هند بن أبی هاله مراد از «غضّ طرفه» همان زیر انداختن نگاه است، یعنی حضرت به جهت دوری از شادمانی مستانه نگاه خود را به زیر میانداختند که با تواضع سازگارتر است.
در روایاتی که در مورد دستور حضرت امیر علیه السلام در میدان جنگ نیز حضرت میفرمایند: بعد چشم خود را به زیر اندازید و گویا اصلاً دشمنی در کار نیست، جمعیت را بشکافید و حمله کنید و فاتح شوید و مراد این نیست که نگاه نیمه کاره بکنید، بلکه پس از تشخیص دشمن، صف مقابل را بشکافید و به جلو بروید همانند آدمی که نگاه نمیکند و حرمت میکند، اینها معانی کنایی است.
نکتهای درباره کلام مرحوم آقای مطهری
از کلام ایشان چنین استنباط میشود که غضّ تنها به «بصر» تعلق گرفته و برای کلمه عین فقط از واژه غمض استفاده میشود، ولی با مراجعه به موارد استعمال معلوم میگردد که این مطلب هم صحیح نیست[29] .
در موارد بسیار غضّ العین بکار رفته که روشن میگردد متعلّق غضّ هم میتواند بصر باشد و هم عین.
البته این نکته در بحث ما اثری ندارد.
اشاره به کلام ارباب لغت در معنای واژه «غضّ»در غالب کتب لغت[30] ، دو معنی برای غضّ ذکر کردهاند، یکی به معنی خفض (پایین افکندن) و دیگری به معنی نقصان، و بنابر هر یک از این دومعنا میتواند غضّ عین کنایه از نگاه نکردن به طرف مقابل باشد، بنابر معنای اوّل این امر روشن است که زیرا با زیر افکندن نگاه طرف روبرو دیده نمیشود و امّا معنای دوم نیز مراداز ناقص کردن عین، ناقص ساختن آن از نگاه به طرف مقابل است که این امر به مفهوم نگاه نکردن خواهد انجامید.
بهر حال اگر کتب لغت هم برخلاف استعمالات مطلبی بگویند پذیرفتنی نیست.
خلاصه بحثمراد از غضّ بصر زیر افکندن چشم و شکستن چشم و در نتیجه نگاه نکردن میباشد، البته وقتی ما میگوییم غضّ بصر کرد معنای آن این است که چشم موجود است ولی چون شکسته شده و زیر انداخته شد اثر مطلوب آن که نگاه کردن به روبرو است از بین رفته و در واقع چشم ـ کأنّه ـ ناقص شده است، همینطور در «أغضض من صوتک» هم اصل صوت موجود است ولی به گونه ناقص نه کامل[31] .
پس از این ناحیه اشکالی در دلالت آیه غضّ نیست البته این که متعلق غضّ چیست و آیا عمومیت دارد یا خیر؟ و آیا حکم آیه الزامی است یا غیر الزامی؟ میبایست مورد بحث قررا بگیرد که پیشتر درباره برخی از این امور بحث شده و در آینده نیز درباره آن بحث خواهیم کرد، «إن شاء الله تعالی»
ضمیمه درس شماره 44: عبائر برخی ازلغویان در کلمه غضّکتاب العین منسوب به خلیل بن احمد: «الغض والغضاضة: الفتور فی الطرف، غَضّ غضّاً، واغضی إغضاءً سأی دانی بین جفنیه ولم یلاق.»[32]
ازهری در تهذیب اللغة 35 :16 این جملات را همانند سایر موارد کتاب العین از لیث نقل میکند. مراد از این تفسیر اگر وجود نگاه باشد میبایست با عنایت به عدم سازگاری آن با موارد استعمال تصحیح گردد[33] .
جمهرة اللغة (ابن درید): 146 «غضّ بصر یغضّه غضاً، اذا اطرق و ضمّ أجفانه ...»
در این تفسیر هم اطراق و هم ضمّ اجفان در مفهوم غضّ أخذ شده که امر دوم در هیچ کتاب لغوی دیگر سابقه ندارد و احتمالاً از خلط این کلمه با غمض ناشی شده یا این که چون غضّ بصر در موارد ندیدن بکار میرود و ضمّ اجفان نیز سبب ندیدن است، این تفسیر ذکر شده است که در واقع نوعی تفسیر کلمه به لازم آن است، یا این که مراد از ضمّ اجفان، نزدیکی آنها به هم باشد که با مطلب کتاب العین یکی است .
بسمه تعالی
ضمیمه درس شماره (44)تهذیب اللغه
«یقال غضّ من بصرک و غضّ من صوتک، قال الله جلّوعزّ : واغضض من صوتک ای اخفض الصوت، و یقال : غُضَّ الطرف ای کُفَّ النظر قال جریر :
فغض الطرف انّک من غیر فلا کعباً بلغت و لا کلاباً معناه غضّ نظرک ذلاً و مهانةو یقال: غضّ من لجام فرسک ای صوّبه، و انقص من غربه و حدّته و یقال: ماغضضتک شیئاً و مانقصتک ای ما نقصتک شیئاً»[34]
معجم دیوان الادب للفارأبی م 350: «غضّ الطرف و الصوت: خفضهما وغضّ الملامة: کفّها وأصل الغضّ الخفض تا آخر عبارت.»[35]
معجم مقائیس اللغة [36]
«غضّ اصلان صحیحان یدل احدهما علی کفّ و نقص والاخر علی طراواة. فالاول الغض: غض البصر، و کل شیء کففته فقد غضضته و منه قولهم: تلحقه فی ذلک غضاضة أی أمر یغض له بصره، والغضغضة: النقصان، ... و غضضت السقاء: نقصته و کذلک الحق».
مجمل اللغة (ابن فارس): الغض: غضّ البصر و کل شیء کففته فقد غضضته الغضغضة النقصان، ... و غضضت السقاء اذا نقصته و کذلک الحق و منه الغضاضة[37]
المحیط (صاحب بن عبّاد) الغضاضة: «فتور فی الطرف، غضّ وأغضی: اذا ادانی بین جفنیه و لم یلاق ... و ما غضضتک شیئاً أی ما نقصتک ...»[38]
«غضضت الغضن: اذاکسرته فلم تنعم کسره، غضضت عنه:کففت عنه.»الصحاح (الجوهری):
«غضّ طرفه أی خفضه و غضّ من صوته، و کل شیء کففته فقد غضضته ... و انغضاض الطرف: انغماضه، ظبی غضیض الطرف أی فاتره غضّ الطرف: احتمال المکروه وانشدنا ابوالغوث: «و ما کان غضّ الطرف منا سجیته ***و لکنّنا فی مذحج غربان ...»
«غضّ منه یغض بالضمّ اذا وضع و نقص من قدره یقال: لیس علیک فی هذا الامر غضاضة أی ذلة و منقصة.»[39]
المفردات (للراغب):«الغضّ، النقصان من الطرف والصوت و ما فی الاناء، قال تعالی قل للمؤمنین یغضوا من أبصارهم .. و اغضضن من صوتک. غضضت السقاء: فقصت ممّا فیه.»[40]
اساس البلاغه (زمخشری)
«اغضض من صوتک: اخفض منه. و غضّ طرفک و طرف غضیض و غضّ من لجام فرسک أی صوّبه و لمامنه لنقص من غربه.»[41]
النهایة لابن اثیر« فیه کان اذا فرح غض طرفه أی کسر وأطرق و لم یفتح عینه و انّما کان یفعل ذلک لیکون أبعد من الاشر والمرح ...حدیث العطاسکان اذا عطس غضّ صوته أی خفضه و لم یرفعه بصیحة و فی حدیث ابن عباس .. لو غضّ الناس فی الوصیة من الثلث ای نقصوا و حطّوا [42]
مثله فی الفائق [43]
الافعال لابن القطاع م 515«غضّ بصره یغضه غضاً منعه ممّا لایحل له رؤیته، و غیره کفه و وضع منه، والصوت خفضه ما غضضتک شیئاً ای ما نقصتک »[44]
لسان العرب
«غضّ طرفه و بصره بغضُّه غضاً و غضاضاً و غضاضة فهو مغضوض و غضیض: کفّه و خفضه و کسره، و قیل: هو اذا ادانی بین جفونه و نظر و قیل: الغضیض الطرف: المسترخی الاجفان.»[45]
«وأورد ایضاً عبائر نهایة ابن الاثیر والصحاح والعین.»
«و قد نقل عبارة اللسان فی تاج العروس من دون کلمة «وقیل» فی آخر العبارة.»
المصباح المنیر
«غضّ الرجل صوته و طرفه و من طرفه و من صوته غضّاً من باب قتل خفض و منه یقال غضّ من فلان غضاً و غضاضة اذا تنقضه.»[46]
« والسلام »