درس خارج فقه آیت الله شبیری

77/03/04

بسم الله الرحمن الرحیم

خلاصه جلسات پيش و اين جلسه :

در اين جلسه در ادامه تفسير آيه في‌ء، به كلام صاحب تجديد الدوارس در باره اعراب "للفقراء المهاجرين " پرداخته، و در پايانِ بحث، وجه ديگري در اعراب اين عبارت پيشنهاد مي‌كنيم.

موضوع: بررسی آیات و روایات مربوط به فیء / كلام صاحب تجديد الدوارس در باره آيه 8 سوره حشر

در اينجا نخست آيه 6 و 8 سوره را نقل مي‌كنيم.

آيات في‌ء

آيه 6

﴿وَ ما اَفاءَ اللَّه عَلي رَسولِه مِنهُم فَما اَوْ جَفتُم عَلَيه مِن خَيلٍ وَ لا رِكاب ولكّن اللَّه يُسَلّط رُسُلَه عَلي منْ يَشاء وَ اللَّه عَلي كُلّ شَي‌ءٍ قدير﴾

آيه 7

﴿ما اَفاءَ اللَّه عَلي رَسُولِه مِن اَهلِ الْقُري فلِلّه وَ لِلرّسُول وَ لِذِي الْقُربي وَ الْيَتامي وَ الْمَساكيْن وَ ابْنِ السَّبيل كَي لا يَكُون دُولَةً بَين الاْ َغنياء مِنكُم وَ ما اتيكمُ الرّسول فَخُذُوه و ما نَهيكم عِنه فَانْتهُوا وَ اتّقُوا اللَّه اِنّ اللَّه شَديدُ العِقاب﴾

آيه 8

﴿لِلْفُقراءِ المُهاجِرين الّذين اُخْرِجُوا مِن دِيارِهِم وَ اَمْوالِهِم يَبتَغُوْن فَضلاً مِنَ اللَّه و رِضْواناً وَ يَنصُرونَ اللَّه وَ رَسُولَه اولئك هُمُ الصّادِقُون﴾

اقوال در اعراب "للفقراء"

صاحب تجديد الدوارس چهار قول در اينجا نقل كرده و سپس خود قول پنجمي برگزيده است:

قول اوّل

"للفقراء" بدل از "لذي القربي" و ما بعد آن است، اين قول از صاحب كشاف بوده، فخر رازي و ابوالسعود و برخي از مفسران امامي آن را پذيرفته‌اند.

قول دوّم

"للفقراء" بدل از "مساكين" مي‌باشد، اين قول منسوب به زجّاج است.

قول سوّم

جار و مجرور متعلق به فعل محذوف "اعجبوا" است يعني از فقراء مهاجرين و فداكاري و اخلاص آنها در شگفت باشيد و در واقع تقديري است از زحمات اين گروه، اين قول در تفسير جلالين (نگارش جلال الدين محلي و جلال الدين سيوطي، و اين قسمت از جلال الدين محلّي است) آمده است.

قول چهارم

توقف: اين قول را ابوالبقا برگزيده است.[1]

اشكالات تجديد الدوارس به اقوال فوق و نظر خود ايشان

نقد قول اول

در تجديد الدوارس به قول كشاف سه اشكال مي‌كند كه خلاصه آنها اين است:

اشكال اوّل

"للفقراء" نمي‌تواند بدل از "لذي القربي" باشد، چون ما سه گونه بدل داريم:

بدل كل از كل، بدل بعض از كل،[2] بدل اضراب، دو قسم اوّل در اينجا صحيح نيست چون نسبتِ فقراء مهاجرين و ذي القربي عموم و خصوص من وجه است، و بدل اضراب هم كه در واقع بدل غلط است در حق حكيم عالم به غيب و بري از خطا و اشتباه معقول نيست. پس هيچ نوع بدليت در آيه صحيح نيست.

اشكال دوّم

لازمه اين اعراب است كه ذي القربي اصلاً سهمي نداشته باشد، چه مبدل منه در حكم سقوط است و كأن اصل ذكر نشده است در حالي كه به اتفاق شيعه و سني، ذي القربي در زمان پيامبر، سهم داشته‌اند و تنها برخي از سنيان سهم ذي القربي را پس از زمان پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم انكار كرده‌اند، پس اين اعراب مخالف نظر تمام فقها است.

اشكال سوّم

در آيه فقراء مهاجرين با اوصافي ستوده شده‌اند كه اصلاً با اين اعراب سازگار نيست، در اين آيه گفته شده كه فقرا و مهاجرين در راه ياري خدا از جان و مال خود گذشته‌اند و در اين راه خلوص كامل نشان داده‌اند، اين اوصاف در جايي ذكر مي‌گردد كه نبايد شخص در فكر ماديات بوده و طمع بدانچه خداوند بر پيامبرش عطا كرده، داشته باشند.

نقد قول دوم

با عنايت به اشكال اخير معلوم مي‌گردد كه قول دوم منسوب به زجاج باطل است، چه اين قول هم براي فقراي مهاجرين سهم قائل شده كه با سياق آيه نمي‌سازد.

نقد قول سوم

قول سوّم نيز قولي است بي پايه و هيچ شاهدي ندارد.

نقد قول چهارم

قول چهارم هم اگر ما ظهوري در آيه نيابيم مي‌تواند مطرح گردد، ولي به نظر ما آيه ظهور در معناي ديگري دارد. "للفقراء " خبر مبتداء محذوفي است كه به قرينه لفظي حذف شده است، عبارت در اصل چنين بوده: "للفقراء المهاجرين ... اجر الصادقين"، قرينه حذف مبتداء، جمله اولئك هم الصادقون مي‌باشد.[3]

قسمتي ديگر از كلام تجديد الدوارس با توضيح استاد ـ مدّ ظلّه ـ[4]

در تجديد الدوارس آيه 6 و 7 را به هم ربط داده و در پاسخ به اين اشكال كه در آيه 6 تمام في‌ء را براي پيامبر ثابت كرده و در آيه 7، آن را به 6 سهم قسمت نموده كه يكي از آنها سهم پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم مي‌باشد چنين مي‌گويد: در جايي كه يك حكم براي يك شي‌ء و حواشي و مرتبطات بدان ثابت باشد، مي‌توان به يك معناي مجازي حكم را به خود آن شي‌ء نسبت داد. مثلاً گاه گفته مي‌شود : إفراد و قران مخصوص اهل مكه است، گاه گفته مي‌شود اين دو قسم حج مخصوص اهل مكه و حوالي آن مي‌باشد ، اين دو جمله با هم منافات ندارد چون حكم مربوط به مكّه به حوالي به معناي توسعي و مجازي حكم خود مكه بشمار مي‌آيد. در اينجا نيز اختصاص في‌ء به پيامر منافات با اختصاص آن به پيامبر و آل و عشيره وي ندارد و از اين نكته معلوم مي‌گردد كه مراد از «يتامي و مساكين و ابن سبيل» خصوص يتامي و مساكين و ابناء سبيل از اهل بيت پيامبر صلي الله عليه و اله وسلم است چنانچه در روايات ائمه معصومين عليهم السلام بدان تصريح شده است[5] ، در تجديد الدوارس كلامي از فخر رازي نقل كرده كه به قولي اين آيه درباره فدك نازل شده نه در باره بني نضير، و حضرت هم آن را به حضرت زهرا عليها سلام كه جزئي از وجود پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم بوده است، داده و فدك سهم آن وجود مبارك بوده است.

مناقشه در مورد كلام تجديد الدوارس در اعراب «للفقراء»

تجديد الدوارس 3 اشكال به قول زمخشري وارد آورده كه هيچكدام صحيح نيست.

مناقشه در اشکال اول

اشكال اول ناشي از عدم توجه به كلام كشاف است، عبارت كشاف چنانچه در تجديد الدوارس نقل شده آن است كه «للفقراء» بدل از «لذي القربي» وما بعد آن است.[6] نه تنها بدل از «لذي القربي» واز آنجا كه در مجموع اين چهار عنوان ذكر شده (ذي القربي ـ يتامي ـ مساكين ـ ابن سبيل) عنوان مساكين قرار دارد كه نسبت به «فقراء مهاجرين» عام مطلق است، لاجرم عنواني كه از مساكين و غير آن تشكيل مي‌شود نيز نسبت به فقراي مهاجرين عام مطلق بوده، در نتيجه بدل جزء از كل اشكالي نخواهد داشت.

مناقشه در اشکال دوم

اشكال دوم از خلط بين آيه غنيمت و آيه في‌ء ناشي شده است، صاحب تجديد الدوارس ايه 6 و 7 حشر را به هم مرتبط دانسته و آنها را درباره انفال مي‌داند، در مورد انفال بسياري از عامه اصلاً سهامي قائل نبوده و كل آن را در اختيار پيامبر مي‌دانستند كه در مصالح مسلمين صرف مي‌كرده است، آنچه درباره آن نوع، عامه به تقسيم سهام قائل هستند، غنيمت است كه خمس آن در سهام مقرره و از جمله در ذي القربي تقسيم مي‌شده است.

مناقشه در اشکال سوم

اشكال سوم اين اشكال هم اشكال عجيبي است، اگر لازمه خلوص فقراء مهاجرين، سهم نداشتن باشد، شخص پيامبر كه در بالاترين درجه خلوص بوده، به طريق اول بايد سهم نداشته باشد، لازمه خلوص و بي اعتنايي فقراء مهاجرين به اموال دنيا اين نيست كه براي آنها سهم قائل نشويم بلكه امر بعكس است، كسي كه اخلاص دارد و واقعاً خالص است بسيار مناسب است مورد احترام واقع شود هم در دنيا و هم در آخرت اين اخلاص وي پاداش داده شود. استغناء روحي مقتضي احترام بيشتر است، همچنانكه تمام حمد و سپاسها براي غني مطلق ذات اقدس الهي است.

فقراء مهاجرين از مردم پست و لئيم چيزي توقع ندارند بلكه تنها به خداوند اميد بسته‌اند و هم اميد مال دنيوي دارند كه از سوي خداوند باشد (من فضل الله) وهم اميد اجر اخروي (رضواناً) وانفال هم كه ملك پيامبر قرار داده شده و به وسيله خداوند مستقيم به دست پيامبر رسيده و مردم در آن هيچ نقشي ندارند، بهترين مصداق «فضلاً من الله» مي‌باشد، در مرسله حماد بن عيسي مي‌خوانيم :

«إِنَّمَا جَعَلَ اللَّهُ هَذَا الْخُمُسَ خَاصَّةً لَهُمْ... تَنْزِيهاً مِنَ اللَّهِ لَهُمْ.. كَرَامَةً مِنَ اللَّهِ لَهُمْ عَنْ أَوْسَاخِ النَّاسِ فَجَعَلَ لَهُمْ خَاصَّةً مِنْ عِنْدِهِ مَا يُغْنِيهِمْ بِ ...»[7]

دقت در كلمه «من عنده» مي‌رساند كه آنچه مستقيماً به شما از سوي خدا جعل شود شرافت ذاتي دارد به خلاف عطاياي مردم، در مورد فقراء و مهاجرين هم آنها از خدا روزي مي‌خواهند نه از مردم.

از آنچه گذشت معلوم مي‌گردد كه اگر ما «للفقراء المهاجرين» را مربوط به آيه قبل ندانيم و آنرا متعلق به محذوف بدانيم لازم نيست محذوف را «اجر الصادقين» بدانيم، بلكه تقدير ديگري در كار است كه هم از جهت معنوي از اين تقدير اولي است، آيه ميتواند در اصل چنين باشد: للفقراء المهاجرين الذين ... يبتغون فضلاً من الله ورضواناً، ما يبتغون معناي آيه چنين مي‌شود كه ما فقراي مهاجرين را كه هدفشان فضل الهي (= رزق دنيوي) و رضوان (= اجر اخروي) مي‌باشد به هدفشان مي‌رسانيم، «اولئك هم الصادقون» هم تعليل براي اين معنا مي‌باشد، يعني چون آنها واقعاً از سر صدق و راستي به ياري پيامبر شتافتند ما نيز اميد آنها را نااميد نمي‌سازيم.

در جلسات آينده خواهيم ديد كه اين اعراب با توجه به روايات مربوطه اعراب صحيحي است.[8]

ان شاء الله

 

فهرست منابع اصلي :

1ـ تجديد الدوارس، ج 5


[1] قول به توقف، خود قولي است در مقابل ساير اقوال، معناي اين قول اجمال آيه است. مجمل بودن آيه در مقابل مبيّن بودن آن مي‌باشد، معناي اجمال اين است كه آيه ظهوري در معناي خاصّ ندارد و كسي كه ادعاي ظهور مي‌كند به اشتباه رفته است، نه اينكه آيه ظهوري دارد كه بر ما معلوم نيست كه بازگشت آن به يكي از معاني قبل باشد. (استاد ـ مدّ ظلّه ـ).
[2] (توضيح كلام تجديد الدوارس): نوع ديگري از بدل در كتب ادبي ذكر شده به نام بدل اشتمال مانند "يسئلونك عن الشهر الحرام قتال فيه" يا "سلب زيدٌ ثوبه"، اين گونه بدل كه شايد به نوعي به بدل بعض از كل برگردد (با التزام به معناي مجازي در مبدل منه) در آيه فوق تصوير ندارد و از اين رو در تجديد الدوارس ذكر نشده، چه "فقراء مهاجرين" از ملابسات و ملازمات ذي القربي بشمار نمي‌آيد.
[3] تجديد الدوارس 5: 234 ـ 236.
[4] اين قسمت از كلام تجديد الدوارس در جاي خود سخن بيجايي است و استاد ـ مد ظلّه ـ آن را به عنوان مقدمه براي مناقشه در كلام قبلي نقل كرده‌اند.
[5] تجديد الدوارس 5: 237.
[6] كشاف 4: 503 (ذيل آيه)، ر.ك. خصوصاً به حاشيه 2.
[7] . الكافي (ط - الإسلامية)؛ ج‌1، ص: 540.
[8] (توضيح بيشتر كلام استاد ـ مدّ ظلّه ـ)، شايد بتوان بدل بودن «للفقراء المهاجرين» را براي ذي القربي وما بعد آن (قول اوّل) يا براي خصوص مساكين با توجه به نكته ديگري ذاتاً مستبعد دانست، چون ذكر مبدل منه بايد همراه با فايده‌اي باشد، در موارد بدل بعض از كل، هم چون بنيت البيت نصفه، در واقع ذكر بيت تمهيد و مقدمه‌اي است براي اسناد بنا به قسمتي از آن، اين تمهيد در اين مثال بسيار بجا و پسنديده است، بلكه پاره‌اي از نحويان بدل جزء از كل را به نوعي به بدل كل از كل باز مي‌گردانند، آنان مي‌گويند مجازاً مي‌توان ساختن خانه را به معناي ساختن جزئي از آن دانست و كلمه «نصفه» در حقيقت بيان اندازه جزء ساخته شده است، و به نوعي به عطف بيان باز مي‌گردد (حدائق نديه : 356 به نقل از سهيلي)، اين گونه مطالب در آيه شريفه صحيح به نظر نمي‌آيد، چه لزومي داشت كه نخست اين چند طائفه ذكر شوند و سپس از آنها بدل آورده شود.قول دوم اشكال اختصاصي ديگري هم مي‌تواند داشته باشد كه در جايي كه چند كلمه به هم عطف شده است، بدل براي يكي از كلمات مياني آوردن بسيار مستبعد است، اين كار شبيه استثنائي است كه پس از چند جمله آورده مي‌شود كه آن را استثناء از يكي از جملات وسطي آوردن بسيار مستبعد بوده و به تعبير اصوليان، در استثناء متعقب للجمل، قدر متيقن آن است كه جمله اخير را شامل مي‌گردد.