درس خارج فقه آیت الله شبیری

76/12/04

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مسائل تقسيم کردن خمس

 

خلاصه جلسات قبل و اين جلسه :

در جلسات قبل اين بحث عنوان شد كه آيا كسي كه از سوي مادر از بني هاشم است مي‌تواند خمس بگيرد، مشهور پاسخ اين سؤال را منفي دانسته‌اند. مرحوم صاحب حدائق مبناي اين بحث را چنين بيان كرده كه آيا به نوه دختري، عنوان ولد يا ابن حقيقتاً اطلاق مي‌شود و كساني كه در اين مورد اطلاق ولد را حقيقي دانسته‌اند، به عنوان مخالف قول مشهور دانسته است، در اين جلسه سه دليل به سود مشهور از حدائق نقل كرده كه اطلاق ولد را به نوه دختري حقيقي مي‌گرداند، دليل ديگر مسأله مرسله حماد بن عيسي است، ما پاسخ مرحوم صاحب حدائق را در سه بخش خواهيم آورد و در ضمن خواهيم گفت كه اعتراض مرحوم آيه الله خوئي بر ايشان وارد نيست.

ادله مشهور بر ابن نبودن اولاد دختری (به نقل از حدائق همراه با توضیح)

دليل اوّل (مادر تنها ظرف است)

برخي گفته‌اند كه انتساب فرزند به مادر انتساب ضعيفي است، چون فرزند نتيجه نطفه پدر است، كه در رحم مادر قرار گرفته و مادر تنها ظرف نطفه است.

در توضيح اين مسأله مي‌گوييم اگر كسي بذر خود را در زمين ديگري بكارد محصول از آن صاحب بذر است نه صاحب زمين «الزرع للزارع و لو كان غاصباً» در اينجا نيز فرزند به پدر نسبت داده مي‌شود نه به مادر.

در اثبات ظرف بودن مادر اين روايت را شاهد آورده‌اند:

«عن عبدالله بن هلال عن ابي عبدالله عليه السلام : سالته عن رجل يتزوّج ولد الزني قال: لا باس، انما يكره ذلک مخافة العار، وانما الولد للصلب و انما المراة وعاء...».[1]

دليل دوم (استعمالات عرفي)

عرفاً به نوه دختري، فرزند گفته نمي‌شود ، اين شعر نيز بر اين مدعا گواهي مي‌دهد:

بنونا بنو ابنائنا و بناتنا

بنوهن ابناء الرّجال الاباعد

در استدلال به اين گونه اشعار نبايد اشكال كرد كه گوينده آن يك عرب ناشناس بي سواد است و قول او حجت نيست، چون در اثبات استعمال و چگونگي فهم عرف از الفاظ، قول اشخاص بي سواد چه بسا سودمندتر باشد، چرا كه افراد باسواد و آشنا با مصطلحات علمي، گاه در اصل انس ذهن با الفاظ و مصطلحات عرف خاص خود، از فهم طبيعي اوّليه خود خارج شده، به خلاف فرد بي‌سواد كه الفاظ را بر طبق عرف عام ـ كه همان هم ملاك است ـ به كار مي‌برد.

در داستان اختلاف سيبويه و كسائي در قضيه زنبوريه كه در مغني در حرف اذا فجائيه نقل شده نيز فهم همين عربِ بيابان‌نشين و بي سواد به داوري گرفته شده (و العرب ببابك).

دليل سوّم (صحت سلب)

گفته‌اند كه ما از كسي كه نوه خود را همراه دارد مي‌پرسيم: هذا ابنك؟ او در پاسخ مي‌گويد: لا، بل هو ابن ابني.

اگر لفظ ولد، اختصاص به ولد بلا واسطه نداشت، صحيح نبود كه ولديّت از نوه سلب شود، صحت سلب دليل عدم حقيقت بودن مي‌باشد.[2]

دليل چهارم (مرسله حماد بن عيسي)

مرسله حماد بن عيسي دليل ديگر مسأله است در قسمتي از اين روايت مي‌خوانيم:

«من كانت امّه من بني هاشم و ابوه من سائر قريش فانّ الصّدقة تحل له، و ليس له من الخمس شي‌ء لان الله تعالي يقول: ﴿ادعوهم لابائهم﴾».[3]

پاسخ مرحوم صاحب حدائق به ادلّه مشهور

پاسخ صاحب حدائق[4] را در سه بخش مي آوريم:

بخش اوّل: پاسخ كلّي به سه دليل بر عدم شمول ولد نسبت به نوه دختري.

بخش دوّم: پاسخ مستقل به هر يك از سه دليل فوق.

بخش سوّم: پاسخ به مرسله حماد بن عيسي.

بخش اوّل: پاسخ كلّي صاحب حدائق به سه دليل مشهور

اشكال اوّل صاحب حدائق

مرحوم صاحب حدائق به تبع مرحوم سيّد مرتضي مي‌فرمايد كه از آيات و روايات و متون تاريخي به روشني بر مي‌آيد كه مفهوم ولد، نوه دختري را هم شامل مي‌شود.

اشاره به آيات

از اين آيات يكي آيه مباهله است :

﴿فمن حاجك فيه من بعد ما جاءك من العلم فقل تعالوا ندع ابناءنا و ابناءكم و نساءنا و نساءكم و انفسنا و انفسكم ثم نبتهل فنجعل لعنت الله علي الكاذبين﴾.[5]

مراد از ﴿ابناءنا﴾ در اين آيه شريفه به اتفاق همه علما، حضرت امام حسن و امام حسين عليهما السلام است كه نوادگان دختري پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم هستند.

آيه ديگر آيات 84 و 85 از سوره انعام است:

﴿و وهبنا له اسحاق و يعقوب كلاً هدينا، و نوحاً هدينا من قبل و من ذريته داود و سليمان ... و عيسي و الياس كل من الصالحين﴾.[6]

در اين آيه شريفه حضرت عيسي ، از ذرّيه حضرت نوح يا ابراهيم (به اختلاف نظر در مرجع ضمير: ذريته) دانسته شده و معلوم است كه آن حضرت پدر نشده و انتساب وي به آن دو پيامبر از سوي مادرش مريم مي‌باشد.

برخي نيز ادعاي اجماع كرده‌اند كه حضرت عيسي از بني آدم دانسته شده است.

اشاره به روايات

از جمله مرحوم سيّد مرتضي به رواياتي كه مفاخره ائمه نسبت به فرزند پيامبر بودن ايشان را نقل مي‌كند، تمسك جسته و مي‌گويد مفاخره دليل بر اين است كه اطلاق ابن رسول الله(ص) بر ائمه كه نوادگان دختري پيامبر هستند اطلاق حقيقي است. و گرنه مفاخره با تشبيه و استعاره صحيح نيست، فرزند خوانده نيز مجازاً فرزند گفته مي‌شود و در آن هيچ فخري نيست.

ما پس از اين يكي از اين روايات را ـ تيمّنا ـ نقل مي‌كنيم.

نقلهای تاريخي

از جهت نقلهاي تاريخي نيز مسلّم است كه مردم خاص و عام بر امام حسن و امام حسين و ساير ائمه‌عليهم السلام و فرزندان آنها، اطلاق ابن رسول الله مي‌كرده‌اند.

اشكال دوم صاحب حدائق

اگر فرضاً ما عنوان «ابن» و «ولد» را شامل نوه دختري ندانيم، حكم مسأله تغيير نمي‌كند، چون حكم خمس تنها بر اين دو عنوان بار نشده است، بلكه در روايات از مستحقين خمس با عناوين ديگري همچون ذريه، آل محمد، عترت، قرابة الرسول، اهل البيت و ... ياد شده كه قطعاً شامل نوادگان دختري هم مي‌شود.

اشكال مرحوم آقای خوئي به صاحب حدائق

مرحوم آقاي خوئي به صاحب حدائق اشكال كرده‌اند كه موضوع خمس، «ولد» يا «ابن» نيست تا با اثبات شمول آن نسبت به نوه دختري قول مشهور را رد كنيم، بلكه موضوع خمس، هاشمي و بنو هاشم است و اين دو عنوان تنها به كسي گفته مي‌شود كه از سوي پدر به هاشم منسوب باشد و كسي كه از طرف مادر به هاشم مي‌پيوندد را شامل نمي‌شود.[7]

دفاع از صاحب حدائق

مرحوم آقاي خوئي با توجه به كثرت اشتغالات فرصت نكرده‌اند كه به حدائق درست مراجعه كنند، و گرنه پاسخ اين اشكال ايشان در حدائق آمده:

اولاً: كلمه هاشمي به كسي كه از سوي مادر از بني هاشم باشد، اطلاق مي‌شود، زيرا درباره روايات به ائمه عليهم السلام عنوان "محمدي" اطلاق شده در حالي كه انتساب حضرات ائمه به پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم از طرف مادر بزرگوارشان حضرت صديقه طاهره عليها السلام مي‌باشد، اين روايت را پس از اين خواهيم خواند.

ثانياً: حكم خمس تنها به عنوان هاشمي و بنو هاشم تعلق نگرفته است ،بلكه عناوين بسيار ديگر همچون آل، عترت ، قرابة و ... هست كه ولد بنت را هم شامل مي‌شود.

نقل چند روايت كه در حدائق به آنها استدلال شده است

روايت اوّل: مناظره امام كاظم عليه السلام با هارون الرشيد.

روايت طولاني در احتجاج آمده كه نظير آن در اختصاص (منسوب به شيخ مفيد كه از وي نيست) نقل شده است، در قسمتي از نقل احتجاج، هارون الرشيد به حضرت مي گويد:

«لم جوزّتم للعامة و الخاصة ان ينسبوكم الي رسول الله صلي الله عليه وآله وسلم و يقولون لكم يا بني‌رسول الله صلي الله عليه وآله وسلم و انتم بنوعلي ، و انما ينسب المرء الي ابيه و فاطمة انما هي وعاء و النبي صلي الله عليه وآله وسلم جدكم من قبل امكم.

فقال : يا اميرالمؤمنين لو ان النبي صلي الله عليه وآله وسلم نشر فخطب اليك كريمتك هل كنت تجيبه؟

فقال: سبحان الله ! لم لا اجيبه؟ بل افتخر علي العرب و العجم و قريش بذلك.

فقال: لكنه لا يخطب الي و لا ازوجه.

فقال : لِمَ؟

فقلت : لانه ولدني و لم يلدك.

فقال: احسنت يا موسي.

ثم قال: كيف قلتم انّا ذرية النبي صلي الله عليه وآله وسلم و النبي لم يعقب و انّما العقب للذكر لا للانثي، و انتم ولد لإبنته و لا يكون لها عقب؟...

فقلت : اعوذ بالله من الشيطان الرجيم بسم الله الرحمن الرحيم﴿و من ذريته داود و سليمان و ايوب و يوسف و موسي و هارون و كذالك نجزي المحسنين و زكريا و يحيي و عيسي﴾ مَن ابو عيسي يا اميرالمؤمنين؟

فقال : ليس لعيسي اب .

فقلت : انما الحقناه بذراري الانبياء من طريق مريم و كذلك الحقنا بذراري النبي‌صلي الله عليه وآله وسلم من قبل امنا فاطمة. ازيدك يا اميرالمؤمنين؟

قال: هات

فقال : اعوذ بالله من الشيطان الرجيم ﴿فمن حاجك فيه...﴾ الاية، و لم يدع احد انّه ادخل النبي صلي الله عليه وآله وسلم تحت الكساء عند المباهلة للنصاري الا علي ابن ابي طالب و فاطمة و الحسن و الحسين عليهم السلام فالابناء هم الحسن و الحسين و النساء هي فاطمة و "انفسنا" اشارة الي علي بن ابي طالب عليه السلام ...».[8]

از اين روايت بر مي‌آيد كه عنوان ابن و ذريه، نوه دختري را شامل مي‌شود.

روايت دوم: بسند صحيح «عن عبدالرحيم بن روح القصير عن ابي جعفر عليه السلام في قول الله عزّ و جلّ: ﴿النبي اولي بالمؤمنين من انفسهم...

فقلت له: هل لولد الحسن فيها (أي في الامامة) نصيب فقال: لا و الله يا عبدالرحيم ما لمحمدي فيها نصيب غيرنا».[9]

روايت سوم: «عن حمزة و محمد ابني حمران عن ابي عبدالله عليه السلام...

قال : يا حمران مدّ المطمر بينك و بين العالم قلت : يا سيدي و ما المطمر؟

قال : انتم تسمّونه خيط البناء ، فمن خالفك علي هذا الامر فهو زنديق.

فقلت: و ان كان علوياً فاطمياً؟

فقال ابو عبدالله عليه السلام : و ان كان محمدياً[10] علوياً فاطمياً».[11]

از اين دو روايت هم استفاده مي‌شود كه عناوين نسبي همچون هاشمي اختصاص به منسوب از طرف پدر ندارد، بلكه اگر كسي از سوي مادر هم منسوب باشد كافي است و به همين جهت اولاد حضرت فاطمه عليها السلام ، هم محمدي خوانده شده است.

بخش دوم: پاسخ صاحب حدائق به هريك از سه دليل مشهور

پاسخ به دليل اوّل (ظرف بودن مادر)

روايتي كه مادر را تنها ظرف مي‌داند بر خلاف آيات صريح قرآن است كه :

﴿يخرج من بين الصلب و الترائب﴾[12]

﴿انا خلقنا الانسان من نطفة امشاج﴾[13]

اين آيات به روشني مي‌رساند كه فرزند از پدر و مادر بوجود مي‌آيد.

روايتهاي مسلّم نيز در رد اين مطلب وارد شده كه برخي از آنها را نقل كرديم و از آنها استفاده مي‌شد كه اين مطلب ظرف بودن مادر، قول خلفا بوده و ائمه عليهم السلام آن را رد كرده‌اند.

همچنين در تأييد كلام مرحوم صاحب حدائق مي‌گوييم كه اين روايت «انما المرءة وعاء» بر خلاف حس هم مي‌باشد.

پس اين روايت به هيچ وجه قابل استناد نيست،و اگر از جهت سند صحيح باشد، تا بتوانيم آن را توجيه مي‌كنيم و الا علم آن را به ائمه عليهم السلام ارجاع مي‌دهيم.

پس دليل اول نادرست است.

ادامه كلام مرحوم صاحب حدائق در بررسي سائر ادله مشهور را در جلسه آينده خواهيم آورد.

 

فهرست منابع اصلي :

1ـ حدائق الناظرة،مرحوم محقق بحراني


[1] . وسائل الشيعة، ج‌20، ص: 443، ح26046.
[2] . توضيح بيشتر: در دو دليل اوّل، لفظ ولد، نوه پسري را شامل مي‌شود ولي نوه دختري را شامل نمي‌شود، در اين دليل، لفظ ولد تنها به فرزندان مستقيم اطلاق شده، نوادگان را اصلاً در بر نمي‌گيرد.
[3] . وسائل الشيعة، ج‌9، ص: 513، ح12607 و ص271، ح11999 و جامع الاحاديث، ج10، ص53، باب ا، از ابواب من يستحق الخمس، ح15.
[4] . الحدائق الناضرة في أحكام العترة الطاهرة، ج‌12، ص: 411، أن الظاهر أن معظم الشبهة عند من منع في هذه المسألة من تسمية المنتسب بالأم ولدا بالنسبة إلى جده من أمه هو أنه إنما خلق من ماء الأب و الأم إنما هي ظرف و وعاء.
[5] آل عمران/سوره3، آیه61.
[6] انعام/سوره6، آیه84و85.
[7] . موسوعة الإمام الخوئي، ج‌25، ص: 321-323، ثانيهما: فيمن يستحقّ الخمس من المنتسبين إلى هاشم و أنّه هل هو كلّ من يصدق عليه أنّه من أولاد هاشم أو لا؟.
[8] . عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج‌1، ص: 81، ح9 و بحار الأنوار، ج‌93، ص: 240، ح4.
[9] . الكافي (ط - الإسلامية)، ج‌1، ص: 288، ح2.
[10] . ممكن است اشكال شود كه تمام نسب پيامبر از حضرت فاطمه است، پس چرا حضرت در پاسخ كلمه "محمدياً" را افزوده است، در پاسخ مي گوييم معناي روايت اين است كه نه تنها انتساب به حضرت علي و فاطمه عليهما السلام، با فساد عقيده كسي كه منتسب است سودي نمي دهد، انتساب به اشرف مخلوقات حضرت ختمي مرتبت هم بي فايده است.
[11] . معاني الأخبار، ص: 212، ح1.
[12] طارق/سوره86، آیه7.
[13] . سوره دهر، آیه2.