درس خارج فقه آیت الله شبیری

74/10/18

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع کلی:خمس قبل از تصفیه معدن

 

خلاصه بحث سابق

دو روايت مورد بررسي قرار گرفت. يكي روايت زراره بود كه گفتيم دلالت بر مدّعاي صاحب جواهر مبني بر تعلق خمس بعد از تصفيه ندارد. همچنين نظر شيخ در خلاف را كه فرمود: وقت وجوب قبل از تصفيه و وقت اخراج بعد از تصفيه است، ناتمام دانستيم. مختار ما اين شد كه هم وقت وجوب و هم وقت واجب قبل از تصفيه است ولي اگر كسي تصفيه كرد بايد خمس مصفّا را بپردازد يعني خمس مصفّا واجب است به وجوب مشروط كه اگر شرطش يعني تصفيه حاصل نشد، خمس مصفّا واجب نمي‌شود، اما وجوب اصل خمس وجوب مطلق است. بعلاوه، گفتيم مخارج بايد استثنا شود تا عنوان ما اخرج اللّه بر آن صدق كند. روايت دوم روايت حارث بن ابي الحارث ازدي بود كه از كتب عامه نقل شد و مؤيد اين مطلب بود كه خمس، قبل از تصفيه تعلق مي‌گيرد.

بررسي روايت حارث ازدي در نقل خاصه

روايت حارث ازدي در كتب خاصه به صورتي مشابه نقل شده است. روايت را برقي نقل كرده و كليني[1] و شيخ[2] در كافي و تهذيب با اندك تفاوتي از برقي نقل كرده‌اند. در نقل كليني الحارث بن ابي الحارث الازدي و در نقل شيخ، الحارث بن الحارث الازدي ضبط شده است كه به احتمال قوي ابی از قلم شيخ سقط شده است و نقل كليني كه مطابق نقل عامه است، صحيح مي‌باشد. حارث بن حصيرة هم از اين باب است كه حصيرة اسم ابي الحارث بوده است و از جهت نقل به معنا كه خيلي متداول است توسط خود مؤلف كتاب روايي يا توسط نسّاخ بعدي تغيير يافته است و الاّ ابن حصيرة و ابن ابي الحارث متحد است.[3]

متن روايت

اكنون روايت را با سندش از وسائل الشيعه نقل مي‌كنيم:

مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِيهِ عَمَّنْ حَدَّثَهُ عَنْ عَمْرِو بْنِ أَبِي الْمِقْدَامِ عَنِ الْحَارِثِ بْنِ حَصِيرَةَ الْأَزْدِيِّ[4] «قَالَ: وَجَدَ رَجُلٌ رِكَازاً عَلَى عَهْدِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع- فَابْتَاعَهُ أَبِي مِنْهُ بِثَلَاثِمِائَةِ دِرْهَمٍ- وَ مِائَةِ شَاةٍ مُتْبِعٍ فَلَامَتْهُ أُمِّي- وَ قَالَتْ أَخَذْتَ هَذِهِ بِثَلَاثِمِائَةِ شَاةٍ أَوْلَادُهَا مِائَةٌ- وَ أَنْفُسُهَا مِائَةٌ وَ مَا فِي بُطُونِهَا‌ مِائَةٌ- قَالَ فَنَدِمَ أَبِي فَانْطَلَقَ لِيَسْتَقِيلَهُ فَأَبَى عَلَيْهِ الرَّجُلُ- فَقَالَ خُذْ مِنِّي عَشْرَ شِيَاهٍ خُذْ مِنِّي عِشْرِينَ شَاةً- فَأَعْيَاهُ فَأَخَذَ أَبِي الرِّكَازَ وَ أَخْرَجَ مِنْهُ قِيمَةَ أَلْفِ شَاةٍ- فَأَتَاهُ الْآخَرُ فَقَالَ خُذْ غَنَمَكَ وَ آتِنِي مَا شِئْتَ- فَأَبَى فَعَالَجَهُ فَأَعْيَاهُ فَقَالَ لَأُضِرَّنَّ بِكَ- فَاسْتَعْدَى أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ع عَلَى أَبِي- فَلَمَّا قَصَّ أَبِي عَلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع أَمْرَهُ- قَالَ لِصَاحِبِ الرِّكَازِ أَدِّ خُمُسَ مَا أَخَذْتَ- فَإِنَّ الْخُمُسَ عَلَيْكَ فَإِنَّكَ أَنْتَ الَّذِي وَجَدْتَ الرِّكَازَ- وَ لَيْسَ عَلَى الْآخَرِ شَيْ‌ءٌ- لِأَنَّهُ إِنَّمَا أَخَذَ ثَمَنَ غَنَمِهِ».[5]

روايت عامّه صريح بود در اين كه مربوط به معدن است، اما اين روايت فقط ركاز تعبير كرده و چون مصداق مسلّم ركاز عبارت از كنز است، صاحب وسائل آن را در باب كنز وارد كرده، در مقابل، مرحوم حاج آقا رضا[6] استظهار كرده كه مربوط به معدن است ‌و اطلاق ركاز بر معدن در روايات ما هم وجود دارد كه قبلاً روايت زراره را خوانديم. در اين روايت اين طور دارد كه ابي الحارث علاوه بر صد گوسفند، سيصد درهم به صاحب معدن پرداخت كرده است. همچنين اين روايت مي‌گويد كه پدر حارث موقع استقاله، كم كردن ده يا بيست گوسفند را پيشنهاد كرد، اما در روايت عامه پانزده گوسفند ذكر شده بود.

 

ارزيابي سند روايت

اين روايت دو جنبه ارسال دارد و بعلاوه خود حارث بن حصيرة اثبات وثاقتش مشكل است، لذا اين سند قابل اعتماد نيست. ولي يك مطلبي كه قبلاً هم گفته شد اين است كه مرحوم شيخ طوسي‌ در عدة در يك بحث اصولي به روايتي تمسك كرده كه از نحوه تمسك ايشان به روايت معلوم مي‌شود كه روايت معتبري است هر چند سند آن را ذكر نكرده است و گويا جزو مسلّمات بوده است. آن روايت مفادش اين است كه اگر حادثه‌اي پيش آمد كه در احاديث ما چيزي درباره آن نرسيده بود، به آنچه كه عامّه از علي‌ عليه السلام روايت مي‌كند اخذ كنيد يعني روايت آنها از اميرالمؤمنين‌ عليه السلام در طول روايات ما حجّيت دارد. ظاهراً خيلي از فتاواي قدما مبتني بر همين قاعده بوده كه در احاديث ما مدركي براي آنها پيدا نمي‌شود ولي عامّه از علي‌ عليه السلام رواياتي نقل كرده‌اند كه مورد استناد فقهاي ما قرار گرفته است. بر اين اساس، ممكن است كسي بگويد اين روايت را عامّه از علي ‌عليه السلام نقل كرده‌اند و از اين جهت، اعتبار روايت را اثبات كند. ولي در اين رابطه ما يك تأملي داريم و آن اين است كه آيا منظور از «ما رووا عن علي عليه السلام‌»[7] مطلق است يعني هر چند روات آن از نظر ما ثقه نباشد و از نظر عامّه هم ثقه نباشند يا يك مرحله پايين‌تر، منظور رواياتي است كه روات آنها از نظر عامه ثقه باشند هر چند از نظر ما ثقه نباشد و يا اين كه بگوييم مقصود رواياتي است كه روات آنها از نظر ما ثقه باشند. اگر كسي احتمال اول را قائل شود اين روايت قابل استناد خواهد بود. وجه اين احتمال هم اين است كه نقل عامه از اميرالمؤمنين را قرينه ظنيه بر صدور روايت بگيريم چون اينها دواعي زيادي براي نقل از اميرالمؤمنين نداشتند. در مورد حسنين ‌عليهما السلام كه اين مسأله خيلي روشنتر است و گفته شده كه فقط دو مطلب از آنها اخذ حديث كرده‌اند. ولي به نظر ما اخذ به اطلاق اين روايت مشكل است.

ما رووا عن علی ظاهرش این است که آن روایت اگر از طریق ما بود می‌پذیرفتیم این شاید ظهورش این باشد اما یک چیزی که اگر ما روی عن ما بود ما نمی‌پذیرفتیم مثل خود همین روایت که الان مرسل این جوری است.

به هر حال، دليل اصلي ما اطلاقات بود كه اقتضا مي‌كنند تصفيه نه شرط وجوب خمس و نه شرط واجب باشد و روايت فوق را هم مي‌توان به عنوان مؤيد مطرح كرد. روايت زراره هم كه منافي با اطلاقات نبود.

 

مساله جدیدمتن عروة

«إذا وجد مقدارا من المعدن مخرجا مطروحا في الصحراء‌فإن علم أنه خرج من مثل السيل أو الريح أو نحوهما أو علم‌ أن المخرج له حيوان أو إنسان لم يخرج خمسه وجب عليه إخراج خمسه على الأحوط إذا بلغ النصاب بل الأحوط ذلك و إن شك في إن الإنسان المخرج له أخرج خمسه أم لا»[8]

 

طرح مسأله

اين مطلب مسلّم است كه اگر شخصي معدن را استخراج كرد و تملك نمود بايد خمس بدهد. اما بحث در اين است كه اگر اخراج توسط شخص صورت نگرفته بلكه سيل آمده و قسمتي از معدن را بيرون ريخته يا بواسطه زلزله بيرون آمده يا حيواني نبش كرده و مقداري از معدن را بيرون آورده يا انساني بدون قصد تملك اخراج كرده مثلاً براي جاده سازي مقداري از كوه را كنده‌اند و به اطراف ريخته‌اند و شخص ديگري اين سنگها را بر مي‌دارد و متوجه مي‌شود كه سنگ معدن است، آيا در چنين مواردي خمس ثابت مي‌شود يا نه؟

 

بررسی اقوال

مرحوم آقاي خويي[9] به مشهور نسبت مي‌دهند كه قائل به ثبوت خمس هستند. در اين باره ما به اقوال علما مراجعه كرديم. قبل از محقق اردبيلي كسي كه صريحاً اين مسأله را عنوان كرده باشد ما پيدا نكرديم. از علماي بعدي تا مرحوم صاحب جواهر[10] فقط دو نفر پيدا كرديم كه صريحاً بحث كرده‌اند، يكي مرحوم محقق اردبيلي‌ در مجمع الفائدة[11] در بحث عنبر ذيل بحث غوص كه آن‌جا در ثبوت خمس مناقشه مي‌كند بلكه به عدم خمس متمايل مي‌شود و ديگري مرحوم كاشف الغطاء[12] كه صريحاً حكم به عدم خمس كرده است. البته مرحوم شيخ انصاري‌ و مرحوم حاج آقا رضا يك نحوه استظهاري از كلمات سابقين خواسته‌اند بكنند كه به آن اشاره مي‌كنيم.

در مدارك[13] و بعضي كتابهاي ديگر در خصوص بحث عنبر به اكثر علما نسبت داده شده كه قائل شده‌اند عنبر چه از ته دريا اخذ شود يا از روي آب و يا از كنار ساحل، در هر صورت خمس دارد. مرحوم شيخ‌[14] و مرحوم حاج آقا رضا[15] از اين مطلب استظهار كرده‌اند كه در بحث ما يعني معدن مطروح في الصحراء هم مشهور بايد قائل به ثبوت خمس باشند چون معدن عنبر ته درياست و عنبري كه از روي آب يا كنار ساحل اخذ شود در واقع از بيرون معدن اخذ شده است، با وجود اين، محقق[16] و علاّمه حلّي[17] و كثيري از علما قائل به ثبوت خمس شده‌اند. البته اين استظهار ناتمام است چون اين ادّعا كه معدن عنبر فقط ته درياست و روي آب يا ساحل جزو معدن به حساب نمي‌آيد، دليلي ندارد. بسيار محتمل است كه اين بزرگان كه قائل به خمس شده‌اند از باب اينكه روي آب يا ساحل را هم معدن عنبر مي‌دانند چون عنبر به وفور در آن جا پيدا مي‌شود نه اينكه مفروض گرفته باشند كه معدن فقط ته آب است و در عين حال، خمس را مطلقاً ثابت كرده باشند. و گمان مي‌كنم در حدائق به اين امر اشاره شده باشد.

علي اي تقدير، آنكه صريحاً متعرض بحث ما شده محقق اردبيلي و كاشف الغطاء است كه هر دو مخالف ثبوت خمس هستند و همچنين مرحوم آقاي خويي‌[18] خمس را نفي كرده‌اند. البته آقاي خويي ظاهراً فقط به كلام مرحوم شيخ انصاري‌ در كتاب الخمس مراجعه كرده و به جواهر رجوع نكرده و لذا فقط از مناقشه مرحوم محقق اردبيلي‌ مطلع شده است اما نظر كاشف الغطاء را كه در جواهر نقل شده است، نديده و نقل نكرده است.

 

عدم شهرت در مساله

خلاصه مطلب اين كه در بحث ما هيچ شهرتي در كار نيست و بايد به ظواهر ادله نظر كرد. مرحوم آقاي خويي در موافقت با محقق اردبيلي و در نفي خمس، بياني دارند كه مقصودشان براي ما واضح نيست. در كتاب تجديد الدوارس صريحاً خمس اثبات شده و با نظر كاشف الغطاء مخالفت شده است و البته دليلي كه صاحب تجديد الدوارس آورده به حسب ظاهرش قابل فهم است. در جلسه آتي اين بحث را پي‌گيري مي‌كنيم.


[1] الكافي- ط الاسلامية، الشيخ الكليني، ج5، ص315.
[2] تهذيب الأحكام، شيخ الطائفة، ج7، ص225و226.
[3] نسّاخ خيلي وقتها نقل به معنا مي‌كنند. مثلاً نسخه‌اي از فهرست شيخ را با دو نسخه ديگر كه مقابله كرديم مخصوصاً با نسخه‌اي با خط خود شيخ، معلوم شد كه در نسخه ما گاهي نقل به معنا شده و شايد هم در نسخه اصلي نقل به معنا شده مثلاً در يك نسخه فرض كنيد ابو جعفر بن بابويه تعبير شده كه مرحوم صدوق است و در نسخه ديگر در همان موضع، محمد بن علي بن الحسين تعبير شده. يا فرض كنيد كتاب حسين بن سعيد را شيخ در فهرست عنوان كرده و ترجمه مختصري از او آورده و بعد طريقش را به آن كتاب ذكر مي‌كند. با آنكه در نسخه اصلي (عن فلان عن فلان عنه) با ضمير از حسين بن سعيد تعبير كرده، در نسخه ما به جاي ضماير اسم ظاهر آورده است.
[4] درحاشيه وسائل نوشته: في التهذيب «عمن حدثه عن الحارث بن الحارث الازدي» در نسخه تهذيب كه ما مراجعه كرديم همين طور است كه در دو جا عمن حدّثه آورده، يكي قبل از عمرو بن ابي المقدام و يكي بعد از آن. منتهي يك سقطي ظاهراً صورت گرفته و به جاي حارث بن ابي الحارث ازدي، حارث بن حارث ذكر شده است. به هر حال، روايت مرسله است.
[5] وسائل الشيعة، ج‌9، ص497 و498.
[6] مصباح الفقيه، ج‌14، ص39. « المراد بالركاز الذي باعه الرجل- بحسب الظاهر- هو تراب المعدن قبل التصفية »
[7] العدة في أصول الفقه، ج‌1، ص149.
[8] العروة الوثقى (للسيد اليزدي)، ج‌2، ص371 و372.
[9] المستند في شرح العروة الوثقى، الخمس، ص54. « كيفما كان فالكلام هنا يقع في مقامين:أحدهما ما إذا كان المتصدي لإخراج المطروح عن معدنه شي‌ء غير الإنسان من سيل أو ريح أو زلزلة أو حيوان و نحو ذلك. و المشهور وجوب إخراج الخمس على واجده»
[10] جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام، ج‌16، ص22. « في كشف الأستاذ «لو وجد شيئا من المعدن مطروحا في الصحراء فأخذه فلا خمس» و لعله لظهور الأدلة في اعتبار الإخراج و إن كان للنظر فيه مجال، بل قد يدعى تناول الأدلة لمثله مع فرض مطروحيته مباحا بأن كان المخرج له حيوانا مثلا، و قد يشهد له في الجملة ما صرح به غير واحد من الأصحاب من ان المعدن إن كان في ملك مالك فأخرجه مخرجه كان المعدن لصاحب الأرض، و عليه الخمس، بخلاف الأرض المباحة، فإنه لمخرجه، إذ لا فرق عند التأمل بين المطروح و بين ذلك.»
[11] مجمع الفائدة والبرهان في شرح إرشاد الأذهان، المحقق المقدّس الأردبيلي، ج4، ص308.. « و اما جعله من المعادن فمحل التأمّل، لاحتمال اختصاص الوجوب في المعدن بإخراجه من معدنه كما هو المتبادر الّا ان يكون معدنه وجه الماء، فلا يكون وجدان ما يصدق عليه المعدن على اىّ وجه كان موجبا للخمس، و لهذا لم يجب فيما إذا ملك بغير الوجدان »
[12] كشف الغطاء عن مبهمات الشريعة الغراء - ط الحديثة، كاشف الغطاء، الشيخ جعفر، ج4، ص201.. « و لو وجد شي‌ء من المعدن مطروحاً في الصحراء فأُخذ فلا خمس»
[13] مدارك الأحكام، الموسوي العاملي، السيد محمد، ج5، ص377.. « قد أجمع الأصحاب على وجوب الخمس في العنبر. و هو مروي في صحيحة الحلبي المتقدمة عن الصادق عليه السلام. و اختلف كلامهم في مقدار نصابه، فذهب الأكثر إلى أنه إن أخرج بالغوص روعي فيه مقدار دينار، و إن جني من وجه الماء أو من الساحل كان له حكم المعادن. »
[14] كتاب الخمس، الشيخ مرتضى الأنصاري، ج1، ص31.. « قد يشكل الفرق بينه و بين ما صرّح به المصنّف و الشهيدمن أنّ ما يخرجه الإنسان من المعدن في ملك غيره، فهو للمالك و عليه الخمس، و ليس للمخرج. و حمله على كون المخرج أجيرا و نحوه، خلاف الظاهر.و قد صرّح غير واح دبوجوب الخمس في العنبر المأخوذ من وجه الماء أو من الساحل، و الظاهر أنّ وجه الماء ليس معدنا للعنبر»
[15] مصباح الفقيه، ج‌14، ص36.« يؤيّده أيضا: ما عن الأكثر من أنّ العنبر المأخوذ من وجه الماء أو من الساحل معدن، مع أنّ وجه الماء أو السّاحل بحسب الظاهر ليس معدنا للعنبر»
[16] المعتبر في شرح المختصر، المحقق الحلي، ج2، ص622.. « لنا ان الذي يخرج منه يخرج من معدن، فيجب فيه الخمس بما دل على وجوبه في المعادن البرية، و يؤيد ذلك روايات عن أهل البيت عليهم السّلام، منها رواية الحلبي عن أبي عبد اللّه عليه السّلام قال: «سألته عن العنبر و غوص اللؤلؤ؟ قال: عليه الخمس» »
[17] منتهى المطلب في تحقيق المذهب‌، العلامة الحلي، ج8، ص536.. « العنبر إن أخذ بالغوص، كان له حكمه في اعتبار النصاب على ما يأتي، و إن جني من وجه الماء، كان له حكم المعادن»
[18] المستند في شرح العروة الوثقى، الخمس، ص55. « إذا فما ذكره المحقق الأردبيلي من المناقشة في ذلك نظرا إلى أن المتبادر من الأدلة اختصاص الخمس بما استخرج من معدنه لا ما استولي عليه و لو بغير الإخراج هو الصحيح الحقيق بالقبول حسبما عرفت.»