درس خارج فقه آیت الله شبیری

74/10/13

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع کلی:خمس قبل از تصفیه معدن

بحث راجع به اين بود كه آيا قبل از تصفيه معدن استخراج شده، خمس به آن تعلق مي‌گيرد يا نه؟ و اگر تعلّق مي‌گيرد آيا در صورت پرداخت خمس، حكم به اِجزاء مي‌شود يا نه؟ گفتيم در اين مسأله، ادّعاي اجماع پذيرفته نيست و بايد مقتضاي ادله را در نظر بگيريم. مقتضاي اطلاق عمومات خمس اين است كه تصفيه نه شرط وجوب باشد و نه شرط اِجزاء. ولي روايت زرارة منشأ شده كه بعضي تعلّق خمس را بعد از تصفيه بدانند.

 

بررسي روايت (صحيحه زراره)

«عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الْمَعَادِنِ مَا فِيهَا فَقَالَ كُلُّ مَا كَانَ رِكَازاً فَفِيهِ الْخُمُسُ وَ قَالَ مَا عَالَجْتَهُ بِمَالِكَ فَفِيهِ مِمَّا أَخْرَجَ اللَّهُ مِنْهُ مِنْ حِجَارَتِهِ مُصَفًّى الْخُمُسُ»[1] در صدر روايت سؤال شده كه آيا به معدن، زكات تعلق مي‌گيرد كه یک چهلم است يا خمس كه یک پنجم است؟ چون بين عامّه اختلافي بوده، لذا اين سؤال را از امام ‌عليه السلام پرسيده. حضرت فرموده: هر چيزي كه عنوان ركاز بر آن منطبق شود، خمس به آن تعلق مي‌گيرد. چيزي كه در زمين، ثبات و استقرار داشته باشد به آن ركاز گفته مي‌شود، خواه مصداق كنز باشد و خواه ثبات طبيعي و از جانب خداوند داشته باشد مثل معادن. در بين لغوييّن[2] هم اين بحث مطرح بوده كه آيا ركاز شامل معدن مي‌شود يا نه و عدّه‌اي از بزرگان اهل لغت قائل به شمول شده‌اند و در روايات ما هم مثل همين روايت، ركاز بر معدن اطلاق شده است. ولي آنچه در بحث فعلي اهميتي دارد ذيل روايت است كه آيا مصفّي به معناي تصفيه شده است يا نه؟ اين معنايي كه براي روايت بيان مي‌كنيم ضمن مراجعه معلوم شد كه صاحب تجديد الدوارس هم متعرض شده‌اند، البته با برخي اضافات كه خواهد آمد. جمله «ما اخرج اللّه سبحانه» بدل بعض از كل است از ضمير «ففيه» كه به «ما عالجته» بر مي‌گردد. يعني چيزي كه انسان به وسيله مال خودش معالجه و مزاوله و ممارست كرده و به اصلاح معدن "پرداخته"، نه كل آن چيز، بلكه فقط مقداري كه خداوند از حجاره و سنگ آن چيز اخراج كرده، در آن خمس است. تعبير ما اخرج اللّه در مقابل ما اخرجت النفقه است. يك مقدار از معدن، مقابل نفقه‌اي است كه انسان خرج كرده، اين ما اخرجت النفقه است، بيشتر از آن هر قدر به دست انسان بيايد، اين ما اخرج اللّه است. خلاصه آنچه به استثناي مؤنه تحصيل به دست انسان مي‌آيد، متعلّق خمس است. اين مطلبي كه صاحب تجديد الدوارس فرموده، اصلش درست است و در قرآن و تعبيرات متعارف، نظيرش هست. در قرآن مي‌خوانيم:«مَا أَصَابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ»[3] چيزهايي را كه انسان استفاده مي‌كند، مي‌گويد روزي خدا است. پس معناي ما اخرج اللّه سبحانه، نفع و غنيمتي است كه خداوند به شخص ارزاني داشته است.

اكنون سخن بر سر كلمه مصفّي است. مرحوم فيض[4] ، صاحب حدائق[5] ، حاج آقا رضا و مرحوم آقاي خويي‌[6] ، مصفّا را به معناي «خرج در رفته» مي‌گيرند كه مرحوم حاج آقا رضا «ما يصفو لک»[7] تعبير مي‌كند و در نتيجه، مصفّي صفت توضيحي براي ما اخرج اللّه خواهد بود. بر طبق اين معنا، روايت ارتباطي با بحث كنوني كه راجع به تصفيه خارجي و ذوب سنگ معدن است نخواهد داشت. ولي اين معنا خلاف ظاهر است. ظاهر كلمه مصفّي و تصفيه، گرفتن جرم و زوائد شي‌ء است نه استثنا كردن مخارج. عسل مصفّي در آيه «وَ أَنْهَارٌ مِنْ عَسَلٍ مُصَفًّى»[8] هم به معناي عسلي است كه موم آن گرفته شده است، همانطور كه صفاي دل به معناي زائل شدن كدورت دل است.

 

کلام مرحوم آقاي خويي وبررسی آن

مرحوم آقاي خويي‌ براي معناي مختار خودشان شاهدي مي‌آورند به اين بيان كه موضوع معدن در روايت، مطلق است و شامل معدن جواهرات مثل ياقوت و عقيق و مانند اينها مي‌شود و در اين موارد تصفيه‌اي در كار نيست. بلكه تجليه صورت مي‌گيرد،- در آن جاها هیچ موقع خلیطهای آن جوری ندارد منتهی صاف می کنند جلاء پیدا می کند نه این که تصفیه شود - در حالي كه در روايت فقط كلمه تصفيه آمده و لذا معلوم مي‌شود كه مصفّي به همان معناي «ما يصفو لك» يا «خرج در رفته» است. ولي اين شاهد تمام نيست. موضوع روايت و نيز موضوع كلام فقهايي كه تعلّق خمس را بعد از تصفيه مي‌دانند، مواردي است كه خليط و زوائد داشته باشد و اين البته جنبه مثال دارد، لذا حكم ساير موارد كه مثلاً به جاي تصفيه بايد تجليه صورت بگيرد هم بالملازمه استفاده مي‌شود. نه اينكه مصفّي را به معناي «مايصفولك» بگيريم و مرتكب خلاف ظاهر بشويم.

اكنون كه مصفّي را به معناي تصفيه شده گرفتيم، باز مي‌گرديم به اصل مسأله تا ببينيم آيا از روايت زراره مي‌توان استفاده كرد كه تعلق خمس بعد از تصفيه است و اخراج خمس قبل از تصفيه مجزي نيست، آن طور كه كساني مثل مرحوم صاحب جواهر[9] فرموده‌اند. به نظر مي‌رسد روايت دلالتي بر مطلب مذكور ندارد. مفاد روايت اين است كه اگر زحمت كشيديد و ممارست كرديد و معدن را تصفيه نموديد، بعد از استثناي مخارج بايد خمس مصفي را بدهيد نه اينكه علاج و ممارست شرط تعلق خمس است و اگر كسي بدون علاج بخواهد خمس بدهد مجزي نباشد يا اصلاً متعلق خمس نباشد. پس اين روايت در مقام دفع اين توهم است كه اگر كسي معدن را تصفيه كرد باز هم مي‌تواند خمس معدن قبل از تصفيه را بپردازد. امام‌عليه السلام مي‌فرمايد: نه، چنين كسي كه معدن را تصفيه مي‌كند و با اين كار، ارزش مال را بالا مي‌برد بايد خمس مصفّي را بپردازد، چون هم سهم خودش و هم سهم ارباب خمس را بالا مي‌برد. البته از تعبير «ما اخرج اللّه» استفاده كرديم كه مخارج بايد استثنا شود و خصوص ربح محاسبه گردد. با توجه به اين معنا، اين روايت ناظر به فرضي نيست كه شخص قصد تصفيه كردن ندارد و مي‌خواهد بدون تصفيه، خمس را اخراج كند تا در نتيجه با عمومات و اطلاقات خمس تنافي داشته باشد. بنابراين، تعلق خمس قبل از تصفيه است و اخراج خمس قبل از تصفيه هم مجزي است.

 

استدلال به روايت حارث يا ابوالحارث

علاوه بر اينكه روايت زراره تعلق خمس به معدن قبل از تصفيه را نفي نمي‌كند، روايتي وجود دارد كه مي‌تواند آن را اثبات كند و اين روايت هم در كتب عامّه و هم در كتب خاصّه نقل شده است و البته بنابر نقل عامه ارتباطش با بحث ما روشن‌تر است.[10]

بررسي سند روايت

در كتب عامه، ناقل روايت حارث بن ابي الحارث اسدي يا حارث بن ابي الحارث ازدي ضبط شده[11] و در كتب ما اين روايت از حارث بن حصيرة ازدي نقل شده است.[12] به نظر مي‌رسد كه منافاتي بين اين نقلها وجود نداشته باشد. در مورد اين كه بعضي اسدي و بعضي ازدي ضبط كرده‌اند، دو احتمال وجود دارد. يك احتمال اين است كه اين اختلاف از آنجا ناشي شده كه بعضي از بطون قبيله ازد، اسدي هستند و لذا برخي از افراد مجمع عنوانين هستند كه اينها منسوب به اسد بن شريك يا اسد بن الحارث يا اسد بن عمرو كه در كتابهاي مربوطه آمده،[13] هستند.

احتمال ديگر اين است كه اَسْدي به سكون سين نه به فتح سين خوانده شود. در اين كتاب‌هاي انساب و كتب لغت اين مطلب را متعرض شده‌اند كه گاهي ازْد را اَسْد هم مي‌گويند و بعضي ازد را افصح مي‌دانند و بعضي اين را نمي‌پذيرند. در هر حال، حارث ازدي و حارث اَسْدي يكي است.

اما در مورد اين كه در كتب ما حارث بن حصيرة ضبط شده و در كتب عامه، حارث بن ابي الحارث، از اين جهت نيز منافاتي در بين نيست. ظاهراً پدر حارث يعني حصيرة كنيه‌اش ابي الحارث است، به لحاظ اين كه پسري به نام حارث داشته است. لذا ناقل روايت يك شخص است و بقيه سند هم تقريباً مشابه است و متن آن هم تقريباً يكي است.

متن روايت: در اين روايت در متنی که از طریق امامیه وارد شده است کلمه رکاز كلمه ركاز در كلام امام‌عليه السلام ذكر شده و مرحوم صاحب وسائل‌ ركاز را به معناي كنز گرفته و روايت را در باب كنز نقل كرده ولي طبق نقل عامه و استشهاد اهل لغت به اين روايت و نيز برداشت بزرگان، اين روايت مربوط به معدن است. اكنون متن روايت را طبق نقل عامه از اموال زنجويه ملاحظه مي‌كنيم ین مطلب در نقل عامه هم برخی نقل ها با دیگر نقل ها اختلاف دارد ولی تفاوت معتنی بهی ندارد. و ما متن را از روی روایت اموال زنجویه می خوانیم[14] :

«عن سماك بن حرب عن الحارث بن ابي الحارث، أن أباه كان أعلم الناس بمعدن ، فمر برجل قد استخرج معدنا فاشتراه منه بمائة شاة متبع فأتى أمه فأخبرها بذلك فقالت : أي بني إن المائة الشاة ثلاثمائة : أمهاتها مائة ، وأولادها مائة ، وكفاتها مائة فارجع إلى صاحبك فاستقله ، فرجع إلى صاحبه ، فقال : أقلني فأبى قال : فضع عني خمس عشرة شاة فأبى أن يحط عنه ، فأخذه فأذابه فاستخرج منه ثمن ألف شاة فأتى الرجل فقال : رد علي البيع فقال : لا أفعل ، استوضعتك خمس عشرة شاة ، فلم تضعها عني فقال : والله لآتين عليا فأتى عليا ، فقال : إن أبا الحارث أصاب معدنا فأتاه علي فقال : أين الركاز الذي أصبت؟ فقال : ما أصبت ركازا ، إنما أصابه هذا ، فاشتريته منه بمائة شاة متبع فقال علي للرجل : والله ما أرى الخمس إلا عليك ، خمس المائة شاة» (طبق نقل ابو عبيد: فخَمَّسَ المأة شاة)

معنا و دلالت روايت

ابو الحارث معدن را از شخصي در مقابل صد گوسفند متبع يعني گوسفندي كه بچه‌اش همراهش است، خريداري كرد و سپس اين مطلب را به مادرش اطلاع داد. مادرش گفت: صد گوسفندي كه دادي در حقيقت سيصد گوسفند است: خودشان صد تا، اولادي كه در شكم دارند صد تا و بچه‌هايي كه همراهشان است صد تا. كفئة در كتب لغت به نتاج معني شده است كه همان برّه‌هاي شيرخوار همراه مادرشان است. پس برو از آن شخص طلب اقاله كن. ابو الحارث پيش شخص رفت و طلب اقاله كرد ولي او امتناع كرد.

ابوالحارث گفت: پانزده گوسفند براي خودت بردار و بقيه را برگردان. شخص بازهم امتناع كرد. ابوالحارث معدن را ذوب كرد و قيمت هزار گوسفند استفاده كرد. آن شخص كه فهميد خواست معامله را به هم بزند ولي اين بار ابوالحارث قبول نكرد. و گفت من خواستم در قبال بخشش پانزده گوسفند معامله را اقاله كنم ولي تو نپذيرفتي و اكنون من نمي‌پذيرم. پس گفت بخدا قسم نزد علي ‌عليه السلام براي شكايت مي‌روم. آن شخص نزد اميرالمؤمنين رفت و گفت ابوالحارث معدني به دست آورده و منظورش اين بود كه خمس معدن را از ابوالحارث بگيرند. حضرت به ابوالحارث فرمود: معدني كه پيدا كردي كجاست؟ ابوالحارث گفت: من پيدا نكردم، اين شخص پيدا كرد و من از او خريدم. حضرت به آن شخص فرمود: خمس را فقط بر تو لازم مي‌دانم، بايد خمس صد گوسفند را بپردازي.

از اين روايت استفاده مي‌شود كه معدن قبل از آن كه ذوب و تصفيه شود هم متعلّق خمس بوده است.


[1] . تهذيب الأحكام، ج‌4، ص: 122 ح4.
[2] . معجم مقائيس اللغة، ج‌2، ص: 434 «قال قوم: الرِّكاز المعْدِن».
[3] . سوره نساءآيه79.
[4] . الوافي، ج‌10، ص: 313 « لعل المراد بآخر الحديث أن الخمس إنما يجب فيما عولج بعد وضع مئونة العلاج».
[5] . الحدائق الناضرة في أحكام العترة الطاهرة، ج‌12، ص: 329 « و الظاهر إن معنى آخر الخبر إن الخمس إنما يجب في ما عولج بعد وضع مئونة العلاج، و مرجعه إلى تقديم إخراج المئونة على الخمس، و به صرح جملة من الأصحاب».
[6] . المستند في شرح العروة الوثقى، الخمس، ص: 53 « الذي يكشف عما استظهرناه من صحيح زرارة من أن المراد بالمصفى وضع مئونة العلاج- تبعا للمحقق الهمداني و صاحب الحدائق- لا التصفية من الخلط من حجارة و نحوها كما قد يتوهم من أجل ذكر لفظ الحجارة، أن المعدن إنما يختلط بها في مثل الذهب و نحوه لا في مثل العقيق و نحوه من الأحجار الكريمة، فإنه بنفسه حجر فلا يحتاج إلى التصفية و إن احتاج إلى التجلية».
[7] . مصباح الفقيه، ج‌14، ص: 40.
[8] . سوره محمد آيه15.
[9] . جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام، ج‌16، ص: 21« لكن قد يشكل بظهور ذيل صحيح زرارة السابق في أول البحث في تعلق الخمس بعد التصفية و ظهور الجوهر، بل قد يدعى ظهور غيره في ذلك أيضا، بل لعله المتعارف المعهود، و لذا صرح الأستاذ في كشفه بعدم الإجزاء فتأمل».
[10] ـ مرحوم حاج آقا رضا روايت عامّه را از تذكرة و منتهي نقل كرده، با اين كه در تذكره اين روايت را پيدا نكرديم. ظاهراً ايشان از جواهر استفاده كرده، به لحاظ اين كه صاحب جواهر يك مطلبي را به تذكرة و منتهي نسبت مي‌دهد و بعد با مقداري فاصله مي‌گويد: و في الاخير منهما يعني در منتهي، سپس روايت عامه را نقل مي‌كند. گويا مرحوم حاج آقا رضا به اين تعبير «في الاخير منهما» ملتفت نشده و تصور كرده كه روايت در هر دو كتاب نقل شده است. البته در كتاب منتهي، راوي روايت ابوالحارث.... ضبط شده كه نادرست است و كلاً اين نسخه چاپي منتهي بسيار مغلوط است.
[11] ـ اموال ابن زنجويه «اسدي» و اموال ابو عبيد «ازدي» ضبط كرده است در حالي كه متن روايت منقول در هر دو تقريباً يكي است.
[12] ـ رجوع كنيد به وسائل الشيعة، ج‌9، ص: 497 و498.
[13] ـ براي آشنايي با انساب و قبائل عرب، كتابهاي زيادي كه در اين خصوص نوشته شده مي‌تواند مورد استفاده قرار گيرد كه از جمله، به بعضي اشاره مي‌كنيم. يكي انساب سمعاني است. ديگري لباب ابن اثير است و سومين كتاب، نهاية الأرب في معرفة قبائل العرب است. اين كتاب اخير كه كتاب خيلي خوبي است توسط يكي از مصريهاي قديم به نام قلقشندي تاليف شده ولي در چاپي كه از اين كتاب كرده‌اند اشتباهاً اوراق جابجا شده است و لذا گاهي مطالبي را كه به صفحات قبل ارجاع داده وقتي مراجعه مي‌كنيم نمي‌توانيم پيدا كنيم و در صفحات بعدي پيدا مي‌كنيم. البته ترتيب اصلي كتاب را آن طور كه خود مؤلف در نظر داشته، ما به دست آورديم كه مي‌تواند مورد استفاده قرار گيرد.
[14] ـ روايت در اموال ابن زنجويه، ج2، ص1271 نقل شده و در اموال ابو عبيد، ص473 هم آمده و در مجله نور علم، شماره 6، سال 1363 هم اين روايت نقل شده و ما آدرس را از آقاي احمدي ميانجي گرفتيم كه احاديث اهل بيت منقول از طرق عامه را جمع مي‌كنند.