موضوع : مقام دوم ؛ امکان تخییر
بین اقل و اکثر ؛ ادامه اشکالات
بحث
در تخيير بين اقل و اكثر است كه گفتيم صاحب كفايهرحمه الله
[1]
عبارتى را ذكر كرده است كه از آن دو جواب استفاده مىشود ايشان مىگويد ممكن است
در جائى اكثر بماهو اكثر موثر در غرض باشد و اقلى كه در ضمن اوست موثر نيست و بعد
هم مثالى مىزند به خط بلند كه گفتيم مىشود اين را به دو وجه برگرداند يكى اين كه
اقل به شرط لا و اقل بشرط شى مؤثر و واجب باشند و اين وجه اول بود كه گفته شده
بالدقه به متباينين برگشت مىكند و اشكالى ندارد و ايشان هم به اين نكته نظر دارد
و مىخواهد مواردى كه در شرع آمده است را توجيه نمايد و دو اشكال ديگرى در اين جا
بود كه ديروز يكى از آنها با جوابش گذشت.
اشكال دوم: كه اين اشكال به لحاظ بحث غرض است به اين
صورت كه،آنجا
که مىگوئيد
اكثر بماهو اكثر موثر در غرض است طبق مبانى شما كه غرض معلول و اثر است و امتثال
علت و موثر است خلاف قاعده واحد است كه در همه جا مطرح مىكنيد زيرا كه اين جا
مولا يك غرض دارد كه گاهى با اقل به شرط لا حاصل مىشود و يك وقت با اقل بشرط
زياده و اكثر حاصل مىشود و اين صدور واحد از كثير است و معنايش اين است كه يك اثر
دو علت داشته باشد و اثر واحدى از دو موثر متباين حاصل مىشود و اين خلاف قاعده
واحد است بلكه مىشود در اين جا نكتهاى هم اضافه گفت و آن اين كه معنايش اين است
كه دو قيد بشرط لا و بشرط شىء موثر در يك اثر هستند با اين كه نقيضين مىباشند
چون عدم الزياده و زياده نقيضين هستند و اين تاثير نقيضين در اثر واحد است و چه
طور مىشود كه نقيضين جزء العله براى يك اثر باشند و اين حاصل اشكال دومى است كه
به لحاظ غرض وارد شده است
پاسخ : اين اشكال هم جوابهاى متعددى دارد كه:
اولاً: اگر اين مطلب را به تخيير شرعى برگردانيم و دو امر
مشروط باشد مىتوان گفت دو غرض است و چه كسى گفته كه يك غرض است.
ثانياً: ممكن است دو غرض باشد كه يكيش براى مولا كافى
است و يا متضاد هستند و يا مصلحت در تسهيل است ولذا به احدهما امر مىكند.
ثالثاً: بيان ديگر هم گفته شده است كه شايد آنچه كه موثر
است علت واحد و غرض واحد است ولى اين يك غرض جائى كه شق ثالث در كار باشد مثل
تخيير بين يك تسبيحه و سه تسبيحه غرض، از همان ذات اقل حاصل مىشود ولى تسبيحه دوم
مانع حصول آن غرض است ولذا يا بايد يك تسبيحه انجام دهد يا اگر زياده آورد بايد سه
تسبيحه بياورد پس غرض و علت آن واحد است ولى در شق ثالث مانع موجود است و اين در
جائى است كه اكثر خاص باشد .
رابعاً: جواب ديگر هم اين است كه اصل اين سنخ اشكال درست
نيست و ما چه مىدانيم غرض شارع چيست؟ و آيا مشمول قاعده واحد هست يا خير بنابر
اين تخيير بين اقل بشرط لا و اكثر معقول است و نه اشكال اول - تحصيل حاصل و لغويت
نسبت به امر ضمنى - وارد است كه اشكالى اصولى است و نه اشكال قاعده
(الواحد لايصدر الا من واحد) به لحاظ غرض از واجب تخييرى
كه اشكال فلسفى است وارد است و اين وجه اول قابل قبول است هر چند بالدقه به تخيير
بين متباينين برگشت مىكند .
گفتيم
اين تصوير درست است حتى اگر بشرط لا و اكثر شق ثالثى هم نداشته باشد بله اگر ذات
اقل بدون بشرط لا بخواهد عدل مامور باشد اشكال پيش مىآيد چون مستلزم سقوط وجوب و
امر قبل از انجام زياده است و ديگر زائد ماموربه و واجب و امتثال نخواهد بود .
جواب دوم پاسخ دوم صاحب
كفايهرحمه الله – كه مي توان جواب خاص ايشان تلقي كرى -از تمثيلى كه در ضمن كلام
ايشان آمده است استفاده مىشود كه مىگويد مثل رسم خط طويل و قصير است و مثال
مىزند به مواردى كه اكثر يك فرد و يك مصداق از آن عنوان باشد مثل خط دراز و خط
كوتاه و خط دراز دو خط نيست بلكه يك خط است و اين گونه است كه هر مقدارى از آن يك
فرد از خط باشد و درست است كه اكثر از خط قليل است ولى مثل دو تسبيحه نيست كه دو
فرد است بلكه يك فرد و يك مصداق خط است.
ايشان
اين مثال را مىزند و مىفرمايد كه تخيير بين اقل و اكثر را بر مىگردانيم به
صورتى كه اكثر يك فردى از ماموربه است كه موثر و محقق آن غرض است پس كل اكثر مصداق
واجب و محقق غرض مىشود و در حقيقت اين جواب دوم مىخواهد بگويد جاهايى كه اكثر يك
فردى مستقل از طبيعت است و دو مصداق نيست در اين جاها تخيير عقلى درست است و
ديگربه اخذ قيد بشرط لا و بشرط شى نياز نيست چون كل اكثر يك فرد از طبعيت است كه
امتثال است و غرض مولا را حاصل مىكند بلكه صاحب كفايهرحمه الله مىخواهد از اين
جواب دوم در مطلق موارد ديگر هم استفاده كند كه بعدا مىآيد و اين جواب در موارد
كم متصل روشن است و نكتهاش اين است كه در جائى كه اكثر، يك فرد است - مثل يك خط
طويل يا يك ليوان آب كه يك فرد است و استكان آب هم يك فرد است - تخيير ميان افراد
عقلى است.
مرحوم
اصفهانىرحمه الله
[2]
در اينجا ضمن توضيحى مىفرمايند اين جواب مبتنى است بر اين كه ما در اين موارد
قائل به چه نوع تشكيك شويم ايشان مىگويد در اين جا دو مبنى وجود دارد در اين كه
فرق خط طويل و قصير در چيست اين زياده خط و طول و قصر خط آيا از عوارض است يا مابه
التفاوت عين مابه الاشتراك - كه خط است - مىباشد و خطيتش بيشتر است و مثل انسان
عالم و عادل نيست كه فرق هر كدام در يك صفت خارج از انسانيت آنها است پس اين جا
مابه الاختلاف از خود خط است و كأنّ اين خط دو مرتبه دارد؛ مرتبه ضعيفه و مرتبه
شديده و اين دو مرتبه بودن كه معناى تشكيك هم همين است بايد ديد تشكيك آن در چيست؟
آيا در ماهيت خط است يا در سعه وجودى آن، اگر تشكيك را در ماهيت گرفتيم و گفتيم
اين دو مرتبه و دو ماهيت است مثل دو نوع از يك جنس باز اشكال بر مىگردد كه ماهيت
كه دو تا شد نمىشود هر دو يك غرض را ايجاد كند و تخيير عقلى در آنها معقول نيست
زيرا كه خلاف قاعده الواحد است وليكن تخيير شرعى معقول است كه دو امر مشروط به دو
غرض باشد و لذا اگر قائل به تشكيك ماهوى شديم بايد قائل به تخيير شرعى شويم در
حالى كه ظاهر مرحوم آخوندرحمه الله اين است كه مىخواهد تخيير عقلى درست كند و اما
اگر تشكيك را در وجود قائل شديم - كه مختار آنها هم همين است - و گفتيم ماهيت اين
ها يكى است و شدت و ضعف مربوط به حد و سعه وضيق وجودى آنها است و ماهيت را دو تا
نمىكند و مثل عوارض و فصول نيست و همان ماهيت خط است وجودش سعه وضيق پيدا كرده و
تشكيك در وجود است در اين صورت ماهيت واحد است و مىشود غرض واحدى از هر دو فرد
صادر شود و يك اثر واحد از واحد بالنوع حاصل شده است و اشكالى ندارد و اين جا
تخيير عقلى معقول است پس مطلب ايشان قابل قبول است كه اگر قائل به تشكيك در وجود
شديم برگشت اين ها به تخيير عقلى است .
نقد مطلب فوق : عرض ما اين است كه
اولاً: اين بيان ايشان و همچنين مبتنى كردن تخيير عقلى
بر مباحث فلسفى درست نيست و ما مىگوئيم حتى اگر در فلسفه قائل شديم اين ها دو
ماهيت هستند ولى در عرف وقتى شارع مىگويد خط بكش و يا صدقه بده و يا آب بياور
تخيير ميان مصاديق و أفراد كم و زياد آن عقلى است چون عنوانى كه متعلق امر است يك
مصداقش در خارج شكل مىگيرد يعنى امر به صرف وجود و يا ايجاد يك مصداق تعلق گرفته
است و اين هم يك مصداق آن است پس عرفا اين جا يك ماموربه بيشتر ندارد و الا ديگر
واجب تخييرى عقلى نخواهيم داشت بنابراين در خطابات و اوامر به طبايع اين حرف قابل
قبول نيست و اين ها همهاش تخيير عقلى است چه از نظر فلسفى و دقى تشكيك در ماهيت
باشد و چه در وجود پس مبتنى كردن اين بحث بر آن مبانى غلط است.
ثانياً: هيچ يك از آن دو اشكال ايراد شده بر وجه اول در
اينجا وارد نيست.
اما
اشكال فلسفى لزوم تعدد غرض وارد نيست زيرا كه مضافاً به جوابهايى كه در وجه اول
داده شد ممكن است شارع در اينجا يك غرض در همان جامع داشته باشد كه تحققش به ايجاد
يك فرد است لهذا به آن امر مىكند به نحو تخيير عقلى زيرا كه يك فرد على كل حال
لازم است پس اشكال لزوم تعدد غرض و صدور واحد از كثير در اين جا جا ندارد .
اما
اشكال اصولى كه در اين جا ذات خط در هر دو هست ليكن فرقش در حدش است و مولا، ضمناً
به احدالحدين امر كرده است و امر به احدالحدين لغو است همانند امر ضمنى به بشرط لا
و بشرط شى چون بالاخره بعد از شروع در خط احدالحدين واقع مىشود.
اين
اشكال هم در اينجا وارد نيست و اساساً موضوع ندارد هر چند شهيد صدررحمه الله همان
جوابهاى گذشته در وجه اول را در اين جا ذكر كرده است در حالى كه اين جا نيازى به
آنها نيست چون در اين جا امر به صرف الوجود طبيعت شده است كه با هر فردى ايجاد
مىشود و يك متعلق امر بيشتر نداريم اما در آن جا متعلق امر مركب بود از امر ضمنى
به ذات تسبيحه و امر به شرط لا بودن از زياده و يا با زياده لهذا در آنجا مىشود
آن حرف را زد كه امر ضمنى دوم لغو است چون پس از انجام تسبيحه اول يا قيد را انجام
مىدهد و يا انجام نمىدهد و احدهما ضرورى است ولى اين جا اين گونه نيست و بيش از
امر به طبيعت قيد ديگرى در متعلق اخذ نشده است و دو حد ذكر شده مربوط به مرحله
وجود و تحقق فرد طبيعت در خارج است كه قهراً ايجادش با ايجاد فرد است و هر فردى يك
فرد و صرف الوجود است و دو مصداق نيست. پس نكتهاى كه مرحوم آخوندرحمه الله بر روى
آن تأكيد كرده است كه اگر اكثر، يك فرد باشد همين وحدت فرد بودن نسبت به طبعيت كه
به ايجاد آن امر شده است موجب امكان تخيير عقلى مىشود و ديگر امر به مركب يا مقيد
نداريم و امر ضمنىاى در كار نيست تا بگوئيم اين امر ضمنى به قيد لغو است البته
شهيد صدررحمه الله در اينجا هم فرض تخيير شرعى به نحو دو أمر و يا فرض وجود شق
ثالث را كرده است و آن جايى كه زمان قيد واجب باشد كه اگر امتداد كشيدن خط تا بعد
از زمان واجب باشد شق ثالث خواهد بود كه غير از مامور به است پس امر ضمنى به
احدالحدين مقيد به آن زمان لغو نخواهد بود ليكن ما نيازى به اين دو جواب نداريم
بلكه همان يك امر به طبيعت واحده به نحو تخيير عقلى مقصود است كه معقول و بى اشكال
است و ظاهراً صاحب كفايهرحمه الله اين تخيير عقلى را در خط و كم متصل مسلم گرفته
است و گفته همان طور كه اگر امر به خط شود خط طويل يك فرد است و امتثال است از اين
مطلب در موارد اقل و اكثر وجودى مثل يك تسبيحه و بيشتر هم مىتوان استفاده كنيم و
مورد جواب دوم صاحب كفايهرحمه الله كه خط و كم متصل نيست بلكه اعم است بله در كم
متصل روشن است و اين ها تخيير عقلى است و ايشان مىخواهد موارده مثل تسبيحه واحده
و بيش از يك تسبيحه را به اين برگرداند و اين را توسعه بدهد و درست است يعنى
مىشود اين ها را بشرط شى و بشرط لا گرفت و مىشود اين گونه گفت كه در شرع عناوينى
اخذ شده است كه يك مصداقش اقل است و مصداق ديگرش اكثر نه بيشتر و اين جواب دوم
ديگرى است اما آن عنوان چيست؟ ايشان اين مطلب را بيان نكرده ولى ما در بحث اجزا
گفتيم كه مىشود يك عنوان تصوير كرد مثل مجموع الذكر و التسبيح لله كه اقل و اكثر
هر كدام يك فرد است از مجموع التسبيح لله است و بر اكثر صادق است بماهو اكثر و مثل
خط طويل و قصير است و اين تخيير عقلى مىشود و اين مطلب مىشود جواب دوم و حرف
درستى است البته استظهار هريك از دو جواب مربوط به دليل امر تخييرى در مقام اثبات
است بنابر اين تخيير بين اقل و اكثر به يكى از اين دو نحو امكانپذير است و امتناع
و اشكالى ندارد كه هم مىتواند به نحو تخيير عقلى باشد و هم به نحو تخيير شرعى .