درس خارج اصول حضرت آيت اللَّه هاشمى شاهرودى - جلسه 318 - سه شنبه 1391/9/14
بسم اللَّه الرحمن الرحيم
بحث در براهين اقامه شده بر امتناع توقف احدالضدين بر عدم ضد ديگر بود و دو برهان گذشت كه يكى برهان دور بود به دو تقريب و يكى هم بيان تحصيل حاصل بود كه اثبات مىكرد كه مانع از تحقق ضد مقتضى و سبب ضد كه مساوى يا اقوى و ارجح است مىباشد نه خود ضد و خود ضد نمىتواند مانع باشد چون كه تحصيل حاصل و محال است .
برهان سوم اين برهان هم مىخواهد همين را اثبات كند كه مقتضى ضد مانع است و خود ضد مانع نيست بلكه محال است مانع باشد چون كه تحصيل حاصل و منع از ممتنع است و اثبات مانع بودن مقتضى ضد با يك بيان ديگرى است و آن بيان اين است كه: در برهان قبلى استفاده شد از جائى كه دو مقتضى دوضد هر دو با هم مساوى فرض شدند مثل اين كه يكى مىخواهد توپ را به سمت چپ بكشد و ديگرى به راست كه اگر اين دو نيرو با هم مساوى باشند و با هم جمع شوند هيچ كدام از اين دو فعل متضاد شكل نمىگيرد و اين نشان مىدهد كه مقتضى مساوى يا اقوى، مانع است اما در اين برهان سوم شهيد صدررحمه الله مىخواهد با بيان ديگرى همين را ثابت كند و مىفرمايد مقتضى ضد كه مىگوئيم اقتضاى ايجاد ضد را دارد ثبوتا سه تصوير دارد مثلا شوق مؤكدى كه سبب و مقتضى صدور ازاله يا صلاة است و ممكن است كسى به هر دو شوق مؤكد داشته باشد كه اگر شوق به ازاله اقوى باشد اقتضا مىكند ازاله را، اين اقتضاء به سه شكل تصوير دارد.
1 - اين كه اقتضا كند فعل ضد را مطلقا حتى اگر ضد ديگر هم موجود باشد - يعنى چه ضد ديگر هم موجود باشد و چه نباشد - و حتى در فرض وجود صلاة هم اقتضا وجود ازاله را دارد.
2 - اقتضا تعليقى داشته باشد كه اگر صلاة انجام نگيرد اقتضاى ازاله را داشته باشد .
3 - اينكه مقتضى اقتضا كند عدم آن ضد را و ايجاد اين ضد را و در حقيقت دو اقتضا دارد يا مقتضى ضدى است كه ليس معه ضد آخر يعنى شوق به ازاله نافى صلاة و مانع از آن است كه شوق به نماز تأثير گذارد و نمىگذارد طرف نماز بخواهد و هم مانع تاثير مقتضى نماز مىشود و هم سبب تحقق ازاله، پس منع از تحقق ضد ديگر هم داخل در اقتضاى مقتضى هر ضد است و معناى اين احتمال سوم اين است كه مقتضى خودش مانع است يعنى شوق به ازاله است كه مانع از تاثير شوق به نماز است كه اين مطلب جايگزين مقدمه اول در برهان قبل مىشود و با ضم مقدمه دوم به آن ثابت مىشود كه محال است خود ازاله مانع و مؤثر باشد چون كه تحصيل حاصل است و در رتبه سابق بر آن و با مقتضى آن ضد ديگر ممنوع شده است و قياس به اجتماع علتين بر معلول واحد هم نبايد بشود چون آنها در عرض هم هستند و اين ها در طول هم ولذا محال است مجموع مانع باشد.
پس اگر احتمال سوم را ثابت كرديم اين وجه ديگرى از براى برهان تحصيل حاصل مىشود و اين احتمال سوم را ايشان مىفرمايند متعين است و احتمال اول و دوم باطل است.
اما احتمال اول باطل است چون مقتضى احد الضدين اگر اقتضاييش مطلقا باشد حتى در فرض وجود ضد ديگر اين اقتضاى جمع ضدين است كه محال است.
اما احتمال دوم باطل است يعنى اگر اقتضايش تعليقى باشد اين هم باطل است زيرا اولاً: اين خلاف وجدان است كه مقتضى احد الضدين اين گونه نيست كه تعليقى و مشروط به عدم ضد ديگر باشد به نحوى كه اگر آن ضد باشد اصل مقتضى ضد ديگر در كار نباشد زيرا كه وجداناً اجتماع دو مقتضى فى نفسه ممكن است مانند كسى كه شوق هر دو فعل متضاد را دارد هر چند ممكن است در برخى موارد شوق به يكى مشروط به عدم ضد ديگر باشد اتفاقاً و ثانياً اگر اقتضاى احد الضدين مشروط به موجود تعليقى باشد ديگر هيچ جا نبايد آن ضد موجود شود حتى اگر مقتضى آن أقوى باشد چون تعليقى است با اين گونه روشن است كه هرگاه مقتضى ا حد الضدين اقوى باشد همان ضد ايجاد مىشود و ديگرى ايجاد نخواهد شد يا اگر باشد در مرحله بقاء رفع مىشود.
پس دو احتمال اول و دوم باطل و غير محتمل هستند و نه اطلاق اقتضا و نه اقتضا مشروط محتمل نيست و متعين همان احتمال سوم است كه مقتضى أقوى تاثير مقتضى ديگر راهم از بين مىبرد و در حقيقت مقتضى دو كار مىكند و به نحو مغالبه و ممانعت كار مىكند و هم نمىگذارد مقتضى ديگر اثر كند و هم ضد و مقتضا خودش را ايجاد مىكند و اين در صورتى است كه اقوى باشد و اگر مساوى باشد هيچ يك اثر نمىكنند و فقط تاثير يكديگر را خنثى مىكنند پس مانع از صلاة مقتضى ازاله است نه خود ازاله چون ازاله در طول آن است و چيزى كه در مرحله سابقه ممتنع شده باشد نمىتواند منع شود نه مستقلاً و نه به نحو اجتماع دو مانع و دو علت بر معلول واحد .
در اينجا ممكن است كسى بگويد اين برهان به اين مقدار تمام نيست چون ما احتمال سوم را انتخاب مىكنيم و مىگوئيم احتمال اول و دوم محال است ولى اين احتمال سوم براى اثبات عدم توقف بر عدم خود ضد كافى نيست چون تاثير مقتضى ضد به نحو مغالبه و ممانعت به دو شكل تصوير دارد يك شكل اين كه به صورت هم عرض كار كند يعنى هم مانع از حصول ضد ديگر - مثلاً نماز - است و هم مقتضاى خود كه فعل ازاله است را ايجاد كند كه در اين صورت اين برهان تمام است صورت دوم اينكه در طول هم باشند يعنى مقتضى ضد از طريق ايجاد ضد منع از ضد ديگر كند و بر مقتضى آن غلبه كند به نحوى كه وجود ضد أقوى و انعدام ضد اضعف در يك زمان مىباشند ليكن رتبه ضد اقوى مقدم است همانگونه كه مانع بما هو مانع همزمان با انعدام ممنوع است وليكن رتبةً بر آن مقدم است و اين متوقف بر وجود ضدين در يك زمان - كه محال است - نمىباشد تا اين كه مقتضى محال باشد.
اين اشكال بر برهان سابق وارد نبود چون در آنجا از مقتضيين متساويين استفاده مىكرديم كه در آن هيچ يك از ضدها موجود نبودند ولذا مانعيت به واسطه خود مقتضى مساوى به طور مستقيم بود كه به طريق اولى در صورت اقوائيت مقتضى هم مانعيت خود مقتضى ثابت مىشد اما اين جا مستند ما در اين برهان مقتضى اقوائى است كه ضد خود را ايجاد مىكند و چگونگى اقتضاى ايجاد ضد خود به نحو مغالبه و ممانعت از تأثير مقتضى ديگر است ولى مغالبه به دو شكل تصوير دارد يكى اين كه به طور هم عرض؛ هم ضد را ايجاد كند و هم از تاثير مقتضى ديگر منع كند و ديگر اين كه به نحو طولى در عالم رتبه ممانعت انجام بگيرد و تا اين احتمال ردّ نشود اين برهان تمام نخواهد بود.