درس خارج اصول آیت الله هاشمی شاهرودی

89/01/08

بسم الله الرحمن الرحیم

 هيأت
 از بحث های تحليلى، بحث از مفاد هيئات افرادی و تركيبی می باشد كه در لغت عرب برای معانی وضع شده اند چه هيئات افرادی يا مفردات و چه هيئات جُمَل ناقصه مثل مضاف و مضافٌ اليه و چه جمل تامّه مثل جمله های خبريّه و انشائيّه.
 و هيأت كلاًّ به دو دسته تقسيم شده است: هيأت تركيبی يا جمله و هيأت افرادی يا مشتقات.
 
 1 - هيأت تركيبی يا جمله:
 ترديدی در آن نيست كه هيئات تركيبی و يا هيئت جمله دارای معانی مستقلّی نبوده و معان؟ آنها نسبی يا ربطی هستند لكن عمده بحث از كيفيّت اين معانی و تحليل چگونگی فرق آنها با يكديگر است. هيئت جمله را به دو دسته جمله ناقصه و جمله تامه تقسيم كرده اند و مشهور گفته اند هيئت جمله دالّ بر معنای نسبی يا نسبت است و تامّه بودن نسبت و ناقصه بودن آن را به صحّت سكوت و عدم صحّت سكوت پس از شنيدن آن تفسير كرده اند.
 
 الف) - جمله ناقصه:
 در تعريف جمله ناقصه مانند مضاف و مضافٌ اليه يا صفت و موصوف، دو نظر مطرح است:
 1 - نظر مرحوم آقای خويى (ره) كه فرموده است جمل يا هيئت ناقصه همانندِ حروف برای تحصيص می باشند و مفهومی را كه هيئت تركيبی ناقص بر آن وارد می شود به حصّه خاصّی از طبيعت مفهوم - بلحاظ افراد و حالات يا زمانش - مقيد می كند مانند غلام در غلامُ زيد كه آن را تحصيص زده به غلامی كه مملوك زيد است و يا رجلٌ شريفٌ، كه جامع رجل را به خصوص حصه رجل شريف مقيد كرده است.
 و اما موضوعٌ له جمله تامّه خبريّه و يا انشائيّه را قصد اخبار و حكايت و يا قصد انشاء می داند البته اينكه قصد انشاء آيا به معنای قصد ايجاد معنی يا قصد إبراز يك اعتبار نفسانی می باشد بحث جداگانه ای است. و با اين بيان خواسته اند بين هيئت تركيبی ناقص يا جمله ناقصه با هيئت تركيبی تامّ، و جمل تامه تفاوت قائل شوند كه جمله ناقصه چون صرفاً برای تحصيصِ مفاهيم اسمی وضع شده است پس مفهوم افرادی بيشتر نيست برخلاف هيئت تركيبی تام و جمله تامّه كه چون برای قصد حكايت و إخبار يا انشاء وضع شده، لهذا يصحّ السكوتُ عليها بوده و تامّ می باشند.بدين ترتيب نكته تماميت و نقصان و صحت سكوت و عدم صحت سكوت را نيز در جمله های تامه و ناقصه تبين و توجيه كرده اند كه اين مطلب در كلمات مشهور نبوده است.
 2 ـ نظر مشهور كه جمله ناقصه را دال بر نسبت ناقصه می دانند كه همان منشأ و سبب تخصيص است و اين مطلب صحيح است زيرا همانگونه كه در حروف هم گفتيم تخصيص و تقييد مفاهيم اسمی در طول نسبت شكل می گيرد و حروف و همچنين هيئتهای افرادی يا تركيبی ناقص از برای معانی نسبی وضع شده است كه سنخاً با يكدگر متفاوت می باشند و قائم به طرفين تصور و لحاظ می شوند و تخصيص و تضييق در طول آن شكل می گيرد. و در مثال (غلام زيد) تا نسبت اختصاصيه و اضافه غلام به زيد به اضافه مكليت و شبه آن ملاحظه نشود مفهوم غلام كه كلی و جامع است مضيق نخواهد شد و هيئت جمله مضاف و مضاف اليه دال بر اين نسبت است دراينجا شهيد صدر مطلبی را اضافه می كند و آن اين كه جمله ناقصه همانند حروف دال برنسبت های خارج از ذهن بوده كه در عالم ذهن تحليلی است نه واقعی زيرا قيام اين قبيل نسبتها ميان در وجود ذهنی - دو تصور و لحاظ ـ محال است و در حقيقت يك وجود و لحاظ ذهنی مضيق در ذهن شكل می گيرد كه با تحليل به دوطرف و نسبت بيان آنها تقسيم می شوند نه اين كه دو جود ذهن مستقل و نسبتی ميان آنها در كار باشد سپس ايشان اشكالی را ضمنا جواب می دهند و آن اين كه ممكن است گفته شود كه برخی از جمل ناقصه در مورد نسبتهائی می باشند كه خارجی نبوده و در ذهن موجود می شود مانند نسبت وصف و موصوف (الرجل الشريف) كه در خارج يكی بوده و دو چيز و نسبت وجود ندارد همچون جمله خبری (الرجل شريف) بلكه اين دو جمله از يك واقعيت انتزاع می شوند و همانگونه كه نسبت خبريه و حمليه موطنش ذهن است نه خارج همچنين نسبت وصفيه نيز در خارج نبوده و موطن آن ذهن است پس جمله ناقصه مخصوص به نسبتهای تحليلی و خارجی باشند.
 
 پاسخ اين اشکال:
 از اين اشكال ايشان پاسخ می دهند كه نسبت در جمله وصفی نيز خارجی و تحليلی است و نه ذهنی زيرا مقصود از خارجی بودن خارج از لحاظ ذهنی آن نسبت است در افق و رتبه آن لحاظ ذهنی و نسبت وصف و موصوف در مرحله لحاظش منتزع از نسبت خبريه است كه ابتدا در عالم ذهن شكل می گيرد و سپس نسبت وصفيه از آن انتزاع می شود و لذا نسبت وصفی در طول نسبت خبريه بوده و گفته شده است: «الأخبار بعد العلم بها أوصاف» يعنی در حقيقت از همان منشأ انتزاع نسبت خبريه در ذهن نسبت وصفی نيز انتزاع می شود و بدين ترتيب منشأ انتزاعش خارج از لحاظ و تصور خود نسبت وصفی در جمله ناقصه است. و از اين جهت فرقی كند كه محكی جمله ناقصه كه خارج از عالم لحاظش می باشد و نسبت از آن انتزاع شده است حقيقتش در خارج از عالم ذهن باشد مانند مضاف و مضاف اليه و يا در صقع ذهن باشد كه در يك لحاظ ثانوی ديگر از آن انتزاع می شود زيرا اين هم در حقيقت نسبت به لحاظ جمله ناقصه خارج از آن است اگر چه صقع وجوديش عالم ذهن است.
 در فرمايش ايشان دو مطلب است:
 1 ـ فرق وجدانی ميان جمله ناقصه و جمله تامه و كيفيتی تفسير آن و تفسيری را كه ايشان تبيين كرده است كه به تفصيل بعداً خواهد آمد.
 2 ـ اين كه گفته شود جمله وضعی منتزع از عالم ذهن در طول جمله خبری است اگر مقصود باشد كه منتزع از عالم ذهن است و نه خارج خلاف وجدان است زيرا جمله وصفی هم مانند جمله خبری منتزع از خارج ذهن است و نه از داخل ذهن و اگر مقصود آن است كه جمله وصفی نيز منتزع از منشأ انتزاع جمله خبری است كه همان تصادق و اتحاد دو مفهوم بر يك شيىء در خارج است مطلب صحيحی است وليكن لازمه اش آن است كه نسبت وصفی نيز در عالم ذهن و حقيقی باشد نه تحليلی.
 پاسخ اين اشكال آن است كه مقصود انتزاع جمله وصفی از منشأ انتزاع جمله خبری است وليكن به نحو توصيف و تحصيص كه صدق و اتحاد در آن مفروغ عنه لحاظ می شود يعنی آن موصوفی كه عنوان وصف بر آن صادق باشد و اين خود يك نوع نسبت خارجی است كه در طول صدق نسبت خبری ميان وصف و موصوف ايجاد می شود زيرا كه اتحاد و تصادق خود يك حقيقت خارجی است و أمر ذهنی نيست اگر چه ميان موضوع و محمول در ذهن باشد يعنی محكی اين نسبت اتحاد در خارج است كه می شود آن را همانند ساير نسبت های خارجی در يك لحاظ ذهنی انتزاع نمود كه همان جمله وصفی می باشد بر خلاف جمله خبری كه تحليل آن خواهد آمد.