درس خارج فقه آیت الله هاشمی شاهرودی

94/10/14

بسم الله الرحمن الرحیم

شهادت شیخ نمر:

تعطيلى روز گذشته به جهت جنايت هولناكى بود كه آل سعود مرتكب شدند و صفحه سياه ديگرى به تاريخ سياهشان اضافه كردند و سه نفر از جوانان شيعه قطيف را به همراه شيخ نمر مظلومانه شهيد كردند و دل همه مسلمانان را سوزاندند و جنايت ديگرشان اين بود كه اين شهدا را به عنوان تروريست قلمداد كردند و اين تروريست كه خود عربستان، امارات و قطر تربيت كرده اند اين بزرگواران را در زمره آنها قرار دادند اين انسان هاى پاك كه غير از دعوت به اسلام و مكتب اهل بيت(عليهم السلام) هيچ وقت دست به سلاح نبردند بلكه بر عكس رفتار ددمنشانه القاعده و وهابيت را محكوم مى كردند و آنچه از ترور و رفتارهاى غير انسانى شكل گرفته از جانب آل سعود بوده است و اين واقعا مصيبت درناكى است و در دردناك تر از آن حالت غفلتى است كه به جهان اسلام و علماى اهل سنت دست داده است و كجايند علماى الازهر و جهان اسلام و كجايند مولوى ها و ماموستهاى اهل سنت كه اين جنايتها را از وهابيت مى بينند ولى دم فرو بستند و فرياد نمى زنند و تحت تاثير پول هاى حرام سعودى لجام بر دهانشان زده شده است و اين پول ها را صرف برخى از مساجد و حوزه ها كرده اند نه به جهت نشر و ترويج اسلام بلكه به جهت نشر افكار وهابى گرى خودشان و اين مال هاى حرام آنها را در حالت غفلت و بى توجهى فرو برده است بلكه بعضاً هم از اقدامات آل سعود و وهابيت حمايت مى كنند غافل از اين كه تكفير اصلى وهابيت بر عليه اهل سنت بوده است نه شيعه; مسلك وهابيت در أصل تكفير طريقت هايى ميان اهل سنت است كه رواج داشته است و 80 درصد از برادران اهل سنت هر كدام داخل در طريقتى از طرق صوفيه هستند و طريقت هاى گوناگون روحانى و عرفانى و تصوّفى ميان آنها وجود داشته است و دارد و همه اهل سنت به استثنا قليلى وابسته به يكى از اين طرق هستند اينها عارف و ولى و قطب هايى داشتند و مردم را به يكى از اين طرق به روحانيت و معنويت جذب مى كردند و همين راهها هم نافذ بوده است; بنده مسئولان و رؤساى جمهور و وزراى خيلى از كشورها را ديده ام كه همه وابسته به يكى از اين طرق هستند و سيد احمد تيجانى را به عنوان يكى از اولياء الله مى دانند و از افكار، زهد و ورع وى استفاده مى كنند.

اولین تکفیر ها:

اولين تكفيرى را كه وهابيت شروع كردند تكفير أهل طرق بود و اولين كارى كه وهابيت كردند شرك آلود خواندن طرق بود و بر چيدن تمام جلسات و حلقات ذكر و خانقاهايى كه داشتند از مكه و مدينه و حجاز بود و توجه به اوليا را شرك مى دانند و سلام به پيامبر(صلى الله عليه وآله)را شرك مى دانند چه برسد به يك ولىّ و اولين تير تكفير را به اهل سنت و مذاهب اصلى آنها نشانه رفتند و اين ها غافل هستند و شيخ الازهر كه خودش را پيرو عرفان و رفتارش را منطبق بر يكى از اين طريقت ها مى داند چطور در مقابل اين اتفاق ساكت مانده و انگار پول هاى سعودى آنها را كور و كر كرده است شنيدم كه در الازهر براى بهترين كتابى كه درباره كفر شيعيان نوشته شود جايزه اى قرار داده اند اين آثار پول هاى حرام وهابيون در شكم هاى آنهاست كه بناى تاريخى الازهر را كه در زمان شيخ شلتوت پايه گذار تقريب و وحدت بين مذاهب اسلامى و سنى و شيعى بود به تحريك آل سعود و وهابيت و سلفيت و فتنه و تفرقه و تكفير بكشد اين ها بايد بفهمند آل سعود دشمن اصلى مذاهب اهل سنت هستند و آنها فقط مذهب ابن تيميه و عبد الوهاب را قبول دارند چرا اين قدر خواب هستند و متأسفانه مسائل مادى و ظاهرى شما را گول زده است تاريخ وهابيت را ببينيد كه شروع وهابيت از تكفير مذاهب اصلى و طرق معنوى و روحى اهل سنت است در ابتدا اين رفتار و كارهاى معنوى و عرفانى و طريقتى آنها را شرك تلقى كردند و وقتى هم حكم به كفر آنها مى كنند يا بايد آنها را بكشند و يا به بردگى و كنيزى خود درآورند اين فكر وهابيت است اين فكر عليه همه مذاهب اسلامى است مولويان و ماموستاهاى ما بدانند طرح آل سعود و مسلك هابيتى را كه در جهان اسلام منتشر مى كنند، چنين كار خطرناك و ضد اسلامى و انسانى است و بدين ترتيب بوده كه هر كشورى را از كشورهاى اروپايى كه در آن هزينه كرده اند و مسجد و مركزى ساخته اند آنجا را پر كرده اند از افكار وهابيت و حتى اسم مساجد را به اسم ابن تيميه و عبدالوهاب نامگذارى كردند براى نشر فكر وهابيگرى و طلاب وهابى را در اين مساجد تربيت مى كنند و تدابير اخير آنها همه مربوط است كه افكار انحرافى و تكفيرى ابن تيميه و محمد بن عبدالوهاب و ابن قيم را احياء كنند و مذاهب اصلى شما را تحريف كنند و با پولهاى حرامشان آنها را در حوزه ها و افكار طلاب جوانتان منتشر كنند آنها را راه ندهيد و گول اين پول ها را نخوريد و كتابهاى آن ها را در حوزه هايتان نشر ندهيد چون مولوى هاى آينده و خروجى از اين حوزه ها ، وهابى مى شوند و شما را تكفير مى كنند و همه آن تاريخ با عظمت اولياء و علماى سلف شما را شرك الود تلقى مى كنند اين ها از اول به روى كار آمدن تكفير را بر عليه شما و اولياء و علمائتان شروع كردند اكثريت مسلمانان را كافر مى دانند كه با رجوع به كلمات عبد الوهاب اين مطالب واضح مى شود اين غفلت بزرگى است كه علماى جهان اسلام را در بر گرفته است و برادران اهل سنت، فريب اين چاپ كردن قرآنها را نخوريد اين قرآن چاپ كردن ها شبيه قرآن به نيزه كردن عمرو عاص در جنگ صفين است كه در آن فريب و دغل و شيطنت است و سبب شكل گرفتن خوارج تكفيرى در تاريخ شده است.

رفتارشان مخصوص شیعه نیست:

اين رفتارشان مختص به شيعه نيست، مگر در تونس ، الجزاير ، ليبى و سوريه شيعه موجود است كه اين قدر آدمكش و مسلمان كشى مى شود؟ مسلك تكفير و وهابيت مسلك خارج از اسلام است و به واسطه اين مسلك توانستند مسلمانان را به جان هم بياندازند و امروز فتنه عظمائى در جهان اسلام ايجاد كنند و اولين تركش هاى تكفير متوجه خود اهل سنت بوده و هست و كليه فتنه هايى كه در جهان اسلام شكل گرفته است از ناحيه همين آل سعود است كار آل سعود و وهابيت عين همان كارى است كه يزيد با اهل مدينه و مكه كرد كه نماينده اش را فرستاده براى بيعت گرفتن از اهل مدينه و مكه كه اكثر صحابه پيامبر(صلى الله عليه وآله)در آنجا بودند و وقتى صحابه و مؤمنين اهل مدينه پس از شهادت امام حسين(عليه السلام) بى كفايتى يزيد و فسق و فجور وى را ديدند و بيعت نكردند يزيد ملعون مسلم بن عقبه ـ كه بسيار پليد و جلاد و آمكش بود و او را (مسرف بن عقبه) لقب دادند به جهت اسرافش در خونريزى و قتل مسلمانان ـ به مدينه فرستاد تا آن را فتح كرد و استباحه كرد و هر چه صحابى و تابعى در مدينه بود آنها را مجبور كرد تا بيعت كنند با يزيد به عنوان بردگى براى يك موجود پليد كه اگر قبول نكردند كشته شوند و صدها نفر از صحابه و تابعين كشته شدند، زن هاى مدينه را براى لشكريانش به عنوان كنيزان جنگ مباح كرد كه گفته مى شود شايد هزار مولود نامشروع در مدينه متولد شد و بعد به طرف مكه رفت البته خودش در راه به هلاكت رسيد و جانشينش به جنگ ابن زبير در مكه رفت و مكه را به منجيق بست و آن را آتش زد اين وهابيون هم عين همان يزيديان هستند چاپ قرآن و احداث مساجد ظاهر سازى است تا اين كه مديريت آن را كند به دست وهابى ها و سلفى ها بيافتد و وقتى با شما طرف شوند همين گونه كه با شيعه رفتار مى كنند با شما هم رفتار مى كنند كما اينكه در بعضى از كشورها با اهل سنت همين كار را انجام دادند و اين مسلك خطرناك امروز به جهت احساس خطر از شيعه است كه متوجه تكفير شيعه شده اند و اين تيرهاى تكفير را كه به سمت شيعه امروز روانه مى كنند ابتدا متوجه شما اهل سنت بوده است و در نهايت هم خواهد بود لهذا لازم است كه برادران اهل سنت و علمايشان و نخبگانشان اين حوادث و رخ دادها و حقايق را بدانند و گول و فريب آنها را نخورند.

تولی کفر:

اين رفتار آل سعود تولى كفار و مزدورى آنها است كه اين تولى كفر، بر اساس قرآن كفر است و اين نكته از همه بدتر است كه اين رژيم فاسد توانسته است با زور و پول و تبليغات و چاپ قرآن و طرح عناويينى چون خادم الحرمين ـ كه در اصل خائن الحرمين هستند ـ و مركز مدرسه و مسجد سازى و امثال آن افكار جهان اسلام را مديريت كرده مذهب پليد تكفيرى وهابيت را منتشر سازند وتزريق اين افكار را در سايه اين سياست ها انجام دهند و در جهان اسلام غفلت و بهت زدگى ايجاد كنند از طريق اين تبليغات مزدورانه و گسترده و پول هاى حرامى كه از ثروتهاى امت اسلامى دزديده اند اين مطلب را بايد گفت و نشان داد و از تاريخ سياه وهابيت برجسته نمود و از برادران و علماء اهل سنت بايد خواست كه افكار علما و اوليا خودتان را احيا كنيد امروز اين مصيبت ، مصيبت بالاترى از شهادت اين بزرگواران است هر چند بسيار مظلومانه آنها را شهيد كردند و انشاء الله خون پاكشان دامن سياه آنها را مى گيرد و آنها را سرنگون خواهد كرد و بايد دانست مشكل جهان اسلام امروز وهابيت وآل سعود است كه فتنه كبراى و مصيبت عظماء است و كل جهان اسلام را در بر گرفته است و اين رفتارشان نيست مگر خدمت به آمريكا و اسرائيل كه انشاء الله خداوند ما را از فتنه آل سعود نجات بدهد و ما بزودى شاهد از بين رفتن رژيم پليد آل سعود خواهيم بود . آمين

بحث درس:

موضوع: تقریر اشکال دوم بر حکم اعطاء خمس و زکات به فقیر به شرط صرف آن در حج.

خلاصه مباحث گذشته:

(مسألة 39 لو أعطاه ما يكفيه للحج خمسا أو زكاة و شرط عليه أن يحج به رفالظاهر الصحة و وجوب الحج عليه إذا كان فقيرا أو كانت الزكاة من سهم سبيل الله) ([1] )

عرض شد در اين مسئله جهاتى از بحث است كه آيا مى توان خمس و زكات را به فقير داد و در حج صرف نمود و اين استطاعت بذلى مى شود ؟ مرحوم سيد(رحمه الله) فرمودند اين شرط صحيح است و حج هم بر او واجب مى شود پس در مورد فقير قبول كرده است كه چنين شرطى صحيح است و استطاعت بذلى - حاصل مى شود.

اشکالات وارده:

در اينجا برخى از بزرگان دو اشكال وارد كرده اند

اشکال اول:

اين مطلب صحيح نيست چون شرطيت در آن معقول نيست([2] ) زيرا كه اعطاء امر تكوينى است و در امر تكوينى شرط معقول نيست بلكه در افعال انشائى معقول است و اگر انشائى هم باشد چنانچه شرط به معناى تعليق در تمليك باشد تعليق در عقود باطل است و اگر به معناى شرط ضمنى باشد برگشتش به اين است كه لزوم عقد بر فعل شرط معلق مى شود و اين هم در اينجا معقول نيست چون عرض شد (لا رجعة فى ما يعطى لوجه الله) پس شرط ضمنى هم معقول نيست

اشکال دوم:

اشكال ديگر اين است كه اگر معقول هم باشد دليلى بر ولايت مالك بر آن در كار نيست و مالك حق ندارد بر فقير شرط كند چون مالك زكات نيست مالك مال خودش بوده است كه بعد از اين كه زكات به آن تعلق گرفته است و به اندازه زكات از مالش خارج شده و ملك جهت فقرا شده است و فقط از طرف شارع به او اينگونه اذن داده شده است كه مال را به مستحقش برساند و به همين مقدار ولايت داده شده است نه بيشتر.

پاسخ اشکال اول:

ما عرض كرديم اشكال اول قابل دفع است زيرا كه

اولاً:

اعطا به فقير به معناى فعل وامر تكوينى نيست بلكه يا به نحو تمليك است و يا به نحو اباحه و اذن در تصرف است كه هر دو تصرف انشائى است

اعطاء غیر تملیکی.

كه اگر به نحو اذن باشد كه در باب زكات گفته شده است كه مالك مى تواند بدون تمليك زكات را بر موؤنات فقير صرف بكند مثلا او را اطعام نمايد و به او بخوراند بدون اينكه به او تمليك نمايد و يا مثلاً اباحه كند بر فقير و خصوص تمليك لازم نيست در اين گونه اعطاها روشن است كه اگر بخواهد بر فقير صرف كند مى تواند او را دعوت كند براى رفتن حج و هزينه حجش را از زكات بپردازد و اين بذل حج مى شود و يا اباحه مقيده كند مثلاً بگويد كه من اين زكات را براى انجام حج اباحه مى كنم كه در آن تصرف حجى كند و اين اذن مقيد است نه اذن معلق ، حال اگر تعليق هم باشد باز اشكال ندارد زيرا كه در ايقاعات مثل اذن و اباحه تعليق مشكلى ايجاد نمى كند پس اذن مقيد و يا معلق و يا صرف خارجى كردن بر مئونه حج فقير همگى معقول است و مصداق عرض و بذل حج است.

اعطاء تملیکی.

در قسم دوم كه بخواهد زكات را اعطا تمليكى به فقير كند اگر شرط كند فقير بعد از مالك شدن به حج برود

اشکال:

در اين صورت اشكال فرمودند كه اگر اين هم باشد معقول نيست چون شرط ضمن عقد مرجعش به خيار است در صدقات معقول نيست

جواب:

جوابش اين است قوام شرط به خيار بر فرض تخلف نيست بلكه اين يكى از آثار شرط است

توضیح جواب:

الا شرط ضمن عقد عبارتست از اين كه التزام بدهد كه آن شرط را انجام دهد به اين صورت كه عقد معلق مى شود بر قبول شرط نه فعل شرط و اين تعليق در عقد نيست البته لزوم عقد معلق بر فعل شرط و عدم تخلف از آن است وليكن شرط دو اثر دارد

اثر اول:

يكى ملزم شدن مشروط عليه به فعل شرط

اثر دوم:

اثر ديگر اين است كه اگر عقد قابل فسخ باشد و يا خيارات را ساقط نكرده باشد حق فسخ هم داشته باشد،

اگر فرضاً اين اثر دوم در اين جا نباشد به اصل معقوليت شرط و اثر اول آن خدشه اى وارد نمى كند و مثل شرط در عقد نكاح مى شود كه حق فسخ ايجاد نمى كند ولى شرط لازم الوفا مى شود و مى تواند وى را بر آن اجبار كرد پس اينگونه نيست كه هر جا رجوع و فسخ عقد جايز نباشد شرط هم معقول نباشد بلكه معقول است اين جا هم همين است و اين شرط هم واجب الوفا است و مصداق عرض حج بر فقير است هر چند كه اگر تخلف كرد حق فسخ را ندارد مثل جايى كه ضمن عقد شرط كرده است ولى خياراتش را هم اسقاط كرده كه شرط واجب الوفا است و شرط صحيح است لذا اشكال اول ايشان وارد نيست .

تقریر اشکال دوم:

عمده وجه دوم است كه فرموده است مالك چنين ولايتى بر شرط كردن بر فقير را ندارد و ديگران هم به اين اشكال توجه كرده اند و بر متن وارد نموده اند چون مالك، صاحب زكات نيست كه بخواهد بر فقير شرط كند و چنين شرطى واجب الوفا نيست

جواب:

اين مطلب هم با اين بيانى كه اشاره كرديم پاسخش روشن مى شود و آن را ضمن دو مقدمه توضيح مى دهيم .

مقدمه اول:

اين كه اعطا در بحث زكات اعم از تمليك و يا صرف كردن بر مؤوناتى است كه فقير مى تواند از زكات براى آن موونات بگيرد مثل لباس و غذا هر چه در روايات فهميديم كه مى تواند در موردش زكات بگيرد و در آن بحث ثابت شد هم از اطلاقات و هم از برخى روايات خاصه كه لازم نيست زكات به فقير تمليك شود بلكه صرف زكات بر او هم كافى است مثلاً به او از زكات اطعام كند يا اباحه نمايد و اينها همه اعطا زكات به فقير است و اين مقدمه در كتاب زكات ثابت شده است .

مقدمه دوم:

اين كه در روايات معتبرى تصريح شده است بر اين كه مى توان براى مؤونه حج به فقير زكات داده شود و در برخى از آنها سائل مى پرسد آيا مى تواند به فقير از زكات بدهد كه به حج برود و امام(عليه السلام) مى فرمايد بلى مى تواند و در برخى خود فقير مى پرسد كه آيا مى توانيم زكات را جمع كنيم براى حج رفتن امام(عليه السلام) مى فرمايد بلى مى توانى و در برخى از آنها نيز حج و زيارت رفتن را ضمن مؤونه فقير قلمداد كرده است

تشریح مقدمه دوم:

يعنى همانطور كه مى شود زكات را براى خورد و خوراك و مسكن به فقير داد تا در آنها مصرف كند، براى حج هم مى تواند صرف كند و چون كه طبق مقدمه اولى مالك مى تواند خودش از زكات بر مؤونات فقير صرف كند و طبق اين روايات يكى از آنها، مؤونه حج است پس مى تواند از زكات فقير را به حج برده و بر او صرف كند و به آن عرض يا دعوت به حج گفته مى شود و همچنين مى تواند اذن حج رفتن به آن مال را به فقير بدهد و اباحه كند و بگويد با اين زكات مى توانى به حج بروى و اين تعليق هم نيست بلكه تقييد در مباح است و در اين مصرف خاص اذن فعلى مى دهد گرچه اگر تعليق هم بود اشكالى نداشت.

نتیجه:

بنابراين بدون شك مالك در صرف مستقيم و يا اعطاء به شكل اذن و اباحه داراى ولايت بر صرف بر حج فقير است ;

باقى مى ماند شرط در تمليك كه آيا مى تواند تمليك كند و شرط ضمن عقد كند يا نه؟ ما قبلا با استاد متابعت كرديم و در كتاب زكات گفتيم كه نمى تواند شرط ضمن عقد كند زيرا كه ما دليلى بر چنين ولايتى نداريم ولى بعيد نيست گفته شود حال كه مالك اين قدر ولايت دارد كه خودش از زكات بر مؤنه فقير كه يكى از آن مؤونات هم حج است صرف كند و يا اذن و اباحه مقيده يا مشروطه كند پس مى تواند در تمليك هم به او شرط بكند و عرفاً هر دو در حكم يك ولايت است .

رد اشکال:

و اما نقض به شرط خياطت هم جوابش روشن است كه آنچه از ولايت به مالك داده شده است ولايت بر هزينه شدن زكات در موونات فقير و مصرف هاى فقير است نه بيشتر از آن بنابر اين مقدار ولايت تنها در محدوده موونات فقير است و هر شرط خارج از آن چه به نحو شرط ضمن تمليك باشد و يا تقييد در اذن و اباحه جايز نيست و شرط خياطت ثوبت از اين قبيل است، بله، اگر گفتيم كه به حج رفتن ضمن مؤونات فقير نيست در اين صورت ديگر شرط حج چه به نحو شرط ضمن عقد و يا تقييد در اذن و اباحه و يا مصرف كردن مستقيم بر حج فقير جايز نخواهد بود وليكن ما در بحث زكات مؤونه بودن آن را قبول كرده و دادن زكات را براى آن جايز دانستيم لهذا در اينجا حق با مرحوم سيد(رحمه الله)است وليكن طبق نظر مرحوم سيد(رحمه الله) در باب زكات اين اشكال بر متن وارد مى شود كه ايشان از اين نظرشان در كتاب زكات غفلت كردند.


[1] العروة الوثقى - جماعة المدرسین، السيد محمد كاظم الطباطبائي اليزدي، ج4، ص402.
[2] العروة الوثقى - جماعة المدرسین، السيد محمد كاظم الطباطبائي اليزدي، ج4، ص402.