درس خارج فقه آیت الله هاشمی شاهرودی

93/02/29

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: دور سوم از ادوار فقهی
بحث در ادوار فقهى بود و دور سوم ـ كه دور شكوفايى مجدد علم فقه استدلالى بود ـ گذشت كه بيان شد دور بسيار با عظمتى بود و از زمان محقق حلى(رحمه الله) صاحب شرايع آغاز شد و تا زمان محقق كركى(رحمه الله) اين دور رشد و توسعه و شكوفايى بيشتر پيدا كرد و از دور محقق كركى(رحمه الله) با روى كار آمدن حكومت صفويه اين دور عظمت خاصى پيدا كرد نه تنها فقه الدوله و مسئله ولايت فقها و نظريه نيابت عامه از طرف ائمه(عليهم السلام) شكل گرفت بلكه از نظر تطبيقى و عملى هم احيا شد به آن نحوى كه عرض شد و بركات بسيار زيادى در اين دور حاصل شد اين احيا عملى فرهنگى فقه شيعه در اين دوره ـ انتشار حوزه ها و كرسيهاى تدريس و تحقيق ـ زمينه ساز دو حركت شد و به تدريج در ميان فقهاى شيعه و حوزه هاى علمى فقهى شيعه وارد شد كه منشأ دور چهارم مى باشد.
در اواخر دوره گذشته دو جريان افراطى و تفريطى به تدريج شكل گرفت 1) مكتب و جريان عقل گرايى در مسائل فقهى و اصولى و تمسك به استدلال فلسفى و عقلى است كه از شخصيت هاى بارز اين نوع تفكر فقهى محقق اردبيلى(رحمه الله)بود كه در قرن دهم -993 هـ .ق - مى زيسته است در اثر اين دقت ها و نبوغ هاى علمى و يا شايد اطلاعات فلسفى كه قبل از ورود به فقه داشته اند در مسائل فقهى اين جريان فكرى را ايجاد كردند و صبغه عقلى و فلسفى هم در اصول فقه اعمال شد و هم در خود فقه و توأم شد با تشديد در قبول اسانيد روايت و اين نگاه در شاگردان ايشان مانند صاحب معالم(رحمه الله) و صاحب مدارك(رحمه الله) خيلى روشن است كه مبنايشان اعتماد بر مسائل عقلى در اصول فقه است و به تدريج در خود فقه از مسائل عقلى هم استفاده شده است كه علاوه بر تشكيكى كه اين بزرگواران در اسانيد روايات كتب اربعه كردند، عدالت و امامى بودن تك تك اشخاص واقع در اسانيد روايات را زيرا سؤال بردند به اين كه لازم است آن موارد ثابت شود تا آن روايات حجت گردد با اين ديدگاه كه در اثبات آن وجود بينه شرعى و دو شاهد عادل لازم است تا امامى بودن و عادل بودن رواى واقع در سند ثابت شود كه اين مداقه، بررسى و پذيرش اسناد روايات را مشكل مى كرد و يك جريان فقهى ايجاد كرد و در اصول به مطرح شدن دليل انسداد باب علم و علمى و حجيت مطلق ظن كه در زمان صاحب معالم توسط وى مطرح شد، منتهى گشت و ايشان به اين مسلك تمايل پيدا كردند و همچنين آن تشكيك در سند روايات سبب مى شود كه نتوان به آنها زياد اعتماد كرد و به وفور، تكيه بر اجماعات در اين دوره توسط اين جريان ديده مى شود و همچنين در كلمات اين بزرگواران استدلال به اطلاقات آيات و اخذ به آنها زياد ديده مى شود تا جايى كه محقق اردبيلى(رحمه الله) كتاب زبدة البيان را براى استفاده احكام فقهى از آيات شريفه تدوين مى كند كه در حقيقت (آيات الاحكام) است و چون به جهت تشددهاى سندى، روايات مفسر و يا مقيد و مخصص هم بعضاً ثابت نمى شود اين ظهورات حجت مى شود.
ما اين روش را نوعى افراط گرى عقل محسوب مى كنيم كه موجب افراط در اصول فقه شيعه است شبيه آنچه كه مرحوم آخوند(رحمه الله) در كفايه بعضاً به قواعد عقلى و فلسفى مثل قاعده الواحد تمسك كرده است و مورد انتقاد قرار گرفته است و همچنين آن تشديد و تشكيك در اسانيد روايت منجر به مطرح شدن انسداد باب علم و علمى و حجيت مطلق ظن گرديده است و اين جريان فكرى عقلى و فلسفى اصولى يكى از عوامل تحقق افراط گرى بعدى كه عكس العمل آن است يعنى مذهب اخباريون گرديد و مهم ترين شاخصه هاى اين جريان به قرار زير است:
1 ـ توسعه مباحث فلسفى و عقلى در مباحث اصولى كه هم استدلالات فلسفى زياد شد و در مقدمه معالم و كتاب وافيه فاضل تونى(رحمه الله) و ديگران به قواعد فلسفى و عقلى زياد تمسك مى كند و هم سعى شده است كه در فقه به اين قواعد و ادله اصولى بيشتر استناد شود .
2 ـ محدود كردن دائره حجيت اخبار كه وجود دو شاهد عادل و بينه را در اثبات امامى بودن و عادل بودن تك تك افراد موجود در سند و طريق هر روايتى لازم مى دانستند .
3 ـ مشخصه ديگر نقاديهاى عقلى و اصولى كه بر برخى از فتاواى علماى گذشته در اين جريان انجام گرفت كه محقق اردبيلى(رحمه الله)در مجمع الفائده و البرهان اين نقاديها را ذكر مى كند .
4 ـ مطرح كردن بحث انسداد و باب علم و علمى براى قبول حجيت مطلق ظن همانگونه كه در اصول فقه عامه انجام گرفت .
5 ـ توسعه در تمسك به اجماعات و جايگزينى آن به جاى رواياتى كه اسانيدش مورد تشكيك قرار مى گرفت و همچنين توسعه در تمسك به اطلاقات كتاب به طور مستقل از روايات در مواردى كه اسناد روايات موارد قبول واقع نمى شد كه خود همين هم - تمسك به اجماعات و اطلاقات آيات - زمينه اشكالات اخباريون را ايجاد كرد و در ابتدا اين حركت افراطى از نظر تاريخى شكل گرفت و يكى از عوامل حركت افراطى عكسى شد كه همان حركت اخبارى گرى در تاريخ فقه شيعه است .
2) مكتب و جريان اخباريون كه بيش از حركت اول رشد كرد و اتباع و انصار پيدا كرد و سبب ايجاد شكافى بين فقها در حوزه هاى علمى شد البته حركت اخبارى كه حركت افراطى دوم بود عوامل مختلفى داشت كه به طور روشن از زمان محمد امين استرابادى (رحمه الله)متوفاى سال 1033 هجرى شروع شده است و با توجه به اين كه محقق اردبيلى(رحمه الله) متوفاى 993 مى باشد حدود 40 سال قبل از استرآبادى از دنيا رفته است و ايشان يكى از شديدترين علماى اخبارى است كه با لحن تندى به اصوليون مى تازد .
از نظر اجتماعى عوامل مختلفى سبب بروز پيدايش حركت اخباريگرى شد خود انتشار فقه شيعه و به بر پايى حكومت شيعه صفوى و احياى فرهنگ شيعه و رشد و تكثر حوزه هاى علمى و فقيهان و عالمان با مذاقهاى مختلف و گوناگون اين آزادى را ايجاد كرد و زمينه اجتماعى و سياسى مساعد براى تولد افكار اين گونه اى در حوزه هاى فقهى شيعى گشت و اين مسلك ها در درون علما و نخبه گان شيعه ايجاد مى شد كه خود آن يك عامل است و حكومت صفوى هم آنها را حمايت مى كرد و سبب نشو و نماى افكار و نزاع ها مختلف مى شد اين عامل را مى توانيم عامل سياسى يا اجتماعى محسوب كنيم .
يك عامل هم مطرح شدن ذوق يا مكتب عقلى بود كه در اثر كثرت استفاده از قواعد فلسفى و عقلى و تشدد در اخذ به اخبار يك عامل علمى را تشكيل مى داد.
يكى از عوامل ديگرى كه مى توان نام برد اين است كه در مقابل حكومتهاى سنى حكومت شيعى شكل گرفت كه دنبال احياى ميراث شيعه بودند و حركت عظيم جمع آورى اصول روائى و اعتماد سازى به آنها به عنوان احاديث شيعه شروع شد و براى احيا آنها و به دست آوردن اصول و كتابهايى كه اصحاب و روات زمان ائمه(عليهم السلام) ضبط كرده بودند تتبعها و تلاشها صورت گرفت و واقعا يكى از امتيازات اين زمان در مقابل اهل سنت همين حركت مبارك است كه در جمع آورى مجدد باقيمانده از اصول روائى منجر شد به بروز محمدون ثلاثه كه سه موسوعه بزرگ حديثى را تنظيم كردند (وسائل شيعه) مرحوم حرّعاملى(رحمه الله) و (وافى) مرحوم فيض كاشانى(رحمه الله) و (بحارالانوار) مرحوم مجلسى(رحمه الله) كه سه موسوعه بزرگ حديثى ما است و همچنين مرحوم سيد هاشم بحرانى(رحمه الله)(تفسير برهان) را ارائه داد كه آنچه از رواياتى كه در رابطه با آيات شريف قرآن صادر شده است را جمع آورى نمود و در ذيل هر آيه ده ها روايت آورده است كه بسيار تفسير نفيس و شريفى است و در حقيقت حفظ ميراث روايى شيعه از دست آوردهاى اين عالمان بزرگ است.
      يكى ديگر عوامل طرز فكر خاص برخى از موسسين حركت اخبارى گرى يعنى مرحوم استرابادى(رحمه الله)است كه ايشان دو نگاه ذهنى خاص داشت يكى تشكيكات و اشكالات و نقاديهاى سطحى ايشان نسبت به مسائل منطقى و عقلى بود كه مسائل عقلى را به حسى و غير حسى ـ برهانى ـ تقسيم مى كند كه برهان و استدلال نزد ايشان خطا پذير است و رياضيات را از قسم حسى قرار مى دهد شبيه مكتب حسيون اروپا كه مى گويند ادراكات غير حسى را قبول نداريم البته مرحوم استرآبادى(رحمه الله) بيش از صد سال قبل از مكتب حسيون اروپا مى زيسته است ليكن اين طرز تفكر به اثبات اصول دين هم لطمه مى زند كه اثبات اغلب آنها از طريق حسى نمى باشد و ايشان همين طرز تفكر را مبناى نقد تمسك فقها به قواعد علم اصول قرار مى دهد.
      يك نگاه ديگر ايشان اين بود كه علم اصول فقه و برخى امور ديگر كه در استدلالات مجتهدين آمده است متخذ از فقه و اصول فقه اهل سنت است و آنها قبل از شيعه اصول فقه و رجال و درايه تدوين كردند و مجتهدين ما از آنها اقتباس نموده اند و باز مسئله ديگرى كه از آن استفاده كردند اين كه استدلالات و استنادات فقهى فقهاى قبل از اين دوره و متصل به عصر معصومين مثل مرحوم صدوقين(رحمهم الله) و كلينى(رحمه الله)فقط به روايات است و بحث هاى اصولى و عقلى در اين استدلالات راه ندارد تا چه رسد به روات و اصحاب أئمه(عليهم السلام)كه اصلاً بحث اصولى نداشتند بنابراين فقهاى اصلى ما اخبارى بودند و شاهد بر آن وجود تقسيم بندى فقها به اخبارى و غير اخبارى در كلمات علامه(رحمه الله)است كه در نهايه تقسيم بندى به اين صورت مطرح كرده اند و آن را شاهد مى گيرند كه اصل فقه و فقهاء شيعه اخبارى بوده اند و بعداً مجتهدين تحت تأثير سنى ها قرار گرفته و اين طريق را وارد فقه شيعه كرده اند و اين دو سه نگاه اشتباه ذهنى ايشان منجر شد به تدوين (الفوائد المدينة) كه در آن بر ضد اصوليين و مجتهدين بزرگ شيعه قلم فرسايى كرده است و اصطلاحات آنها را يكى يكى در معرض نقد قرار مى دهد و اجتهاد را به معناى سنى آن يعنى اعمال راى، معرفى كرده و آن را باطل قلمداد مى كند و همچنين تمسك به اجماع را مذاق عامه قرار مى دهد و طريقه مجتهدين و استدلالات آنها را نادرست دانسته و بر طريقه اخبارى گرى كه مظهر اصلى آن لزوم اخذ به كل اخبار موجود در كتب است تأكيد مى كند ليكن همه اين نگاههاى ايشان نادرست است آن تقسيم بندى مسائل منطقى به حسّى و غير حسّى غلط مى باشد و آنچه كه گفته شده علماى صدر اول مثل صدوقين(رحمهم الله) و كلينى(رحمه الله)اخبارى بودند درست نيست نه آنها اخبارى به اين معنا بودند و نه آنهايى كه بعد آمده و اصول نوشته اند مثل شيخ مفيد(رحمه الله)، سيد مرتضى(رحمه الله)، شيخ طوسى(رحمه الله)محقق(رحمه الله)، علامه(رحمه الله)اصول را اقتباس از اهل سنت كردنده اند بلكه اصول را به جهت پيشنياز بودن بعد از عصر أئمه(عليهم السلام)از خود روايات و فقه شيعه استخراج كرده اند مرحوم بهبهانى(رحمه الله)اين مطلب را شرح مى دهد كه احتياج به علم اصول از بعد عصر تشريع و صدور بيان شرعى است چون نزد شيعه عصر تشريع تا زمان غيبت كبرى استمرار داشت و با رحلت پيامبر(صلى الله عليه وآله)تمام نمى شد و اين استمرار و تداوم وجود معصوم سبب شد كه در آن عصر دسترسى به معصومين(عليهم السلام)آسان باشد لذا نيازى به استدلال فقهى نبود علاوه بر اين كه تاكيد أئمه(عليهم السلام)بر اين بود كه ميراث روايى و سنت پيامبر(صلى الله عليه وآله) و معصومين(عليهم السلام) منتشر و جمع آورى شود و الا ريشه بحث هاى اصولى در زمان ائمه(عليهم السلام) و اصحاب آنها نيز وجود داشته است و مرحوم سيد حسن صدر(رحمه الله)در كتاب تاسيس الشيعه بيان مى كند كه برخى از اصحاب ائمه(عليهم السلام)علم اصول را قبل از شافعى و عضدى تدوين كردند يعنى رساله هايى در دلالت الفاظ تدوين نمودند ولى چون دسترسى مستقيم به ائمه(عليهم السلام)راحت بود كمتر مورد استفاده و توجه قرار مى گرفت قبلاً هم عرض شد كه فقهاى ما در ابتدا مقيد بودند كه روايات را جمع آورى كنند و متن فتوا هم روايت بود نه به اين جهت كه اصول فقه را قبول نداشتند ـ چنانكه استرآبادى تصور كرده است ـ بلكه به جهت اينكه مى خواسته اند در ابتدا به گونه اى عمل كنند كه روايات را ـ كه عمده ادله فقه ما است ـ در كتب خود جمع آورى و حفظ كنند و علما در عصر فقه روايى به تفريعات وارد نمى شدند نه به اين دليل كه آنها را قبول نداشتند و لذا به تدريج كه از عصر روايات دور مى شديم و روايات فقهى هم جمع آورى شده و يا مى شد احساس نياز به قواعد كلى اصولى و فقهى مخصوصاً در تفريعات و استخراج احكام از همان روايات بيش از پيش ظاهر مى شد كه قهرا بايد اصول آن را تدوين مى كرديم و اين قواعد كه تنظيم مى شد بر اساس اصولى است كه از خود اين روايات و احاديث استفاده مى شود.
     بنابراين نوعى سطحى نگرى است كه فرض شود اصول شيعه اقتباس از اصول سنى است البته مباحث الفاظ و برخى امور ديگر مشتركات اين علم است و علماى اهل سنت هم زودتر نيازمند به اين مباحث شدند و آنچه نوشتند بر اساس اصول خودشان و مذهب خودشان بوده است ولى اصول شيعه متخذ از آنها نيست همانگونه كه قبلاً هم بيان شد و اشتراك لفظى برخى اصطلاحات مانند اجماع و يا اجتهاد نبايستى منشأ اين سطحى نگرى گردد زيرا كه اجماع نزد ما كاشف قطعى از سنت معصومين(عليهم السلام) و اجتهاد نيز به معناى تطبيق و تفريع و استخراج از كتاب و سنت است نه اعمال رأى و ظنون .
همچنين فقهاى قبل از شيخ طوسى(رحمه الله) اخبارى نبودند بلكه مقصود از اخبارى بودن آنها در كلام مرحوم علامه(رحمه الله)اين است كه آنها اخبار را جمع آورى نموده و به آن بسنده مى كردند و وارد تفريعات نمى شدند و جايى كه مى خواستند فتوا بدهند طبق متن روايت فتوا مى دادند و دنبال تفريع و تشقيق نبودن و مى خواستند احاديث ائمه(عليهم السلام) را حفظ كنند و مرحوم شيخ محمد تقى(رحمه الله)صاحب حاشيه در هداية المسترشدين اين مطلب را به خوبى بيان مى كند و مى فرمايد (فإن قلت إن علماء الشيعة قد كانوا من قديم الزمان على صنفين من إخبارى و أصولى كما أشار إليه العلامة فى النهاية و غيره قلت إنه و إن كان المتقدمون من علمائنا أيضا على صنفين و كان فيهم أخبارية يعملون بمتون الأخبار إلا أنه لم يكن طريقتهم ما زعمه هؤلاء بل لم يكن الاختلاف بينهم و بين الأصولية إلا فى سعة الباع فى التفريعات الفقهية و قوة النظر فى تقرير القواعد الكلية و الاقتدار على تفريع الفروع عليها فقد كانت طائفة منهم أرباب النصوص و رواة الأخبار و لم يكن طريقتهم التعدى عن مضامين الروآيات و موارد النصوص بل كانوا يفتون غالبا على طبق ما يروون و يحكمون على وفق متون الأخبار و فى المسائل المتعلقة بالفروع و الأصول و لم يكن كثير منهم من أهل النظر و التعمق فى المسائل العلمية ممن له سعة باع فى الاقتدار على الاستدلال فى المسائل الكلامية و الفروع الفقهية و إن قصدوا ذلك أحيانا عند مسيس الحاجة و هؤلاء لا يتعرضون غالبا للفروع الغير المنصوصة و هم المعروفون بالأخبارية و طائفة منهم أرباب النظر و البحث من المسائل و أصحاب التحقيق و التدقيق فى استعلام الأحكام من الدلائل و لهم الاقتدار على تأصيل الأصول و القواعد الكلية عن الأدلة القائمة عليها فى الشريعة و التسلط على تفريع الفروع عليها و استخراج أحكامها منها و هم الأصوليون منهم كالعمانى و الإسكافى و شيخنا المفيد و سيدنا المرتضى و الشيخ قدس الله أرواحهم و غيرهم ممن يحذو حذوهم و أنت إذا تأملت لا تجد فرقا بين الطريقتين إلا من جهة كون هؤلاء أرباب التحقيق فى المطالب و أصحاب النظر الدقيق فى استنباط المقاصد و تفريع الفروع على القواعد و لذا اتسعت دائرتهم فى البحث و النظر و أكثروا من بيان الفروع و المسائل و تعدوا عن متون الأخبار إلى ما يستفاد منها بالفحوى أو بطريق الالتزام أو غيرهما و أولئك المحدثون ليسوا غالبا بتلك القوة من الملكة و ذلك التمكن من الفن فلذا اقتصروا على ظواهر الروآيات و لم يتعدوا غالبا عن ظاهر مضامينها و لم يوسعوا الدائرة فى التفريعات على القواعد و لذا رأيهم لما كانوا فى أوائل انتشار الفقه و ظهور المذهب كان من شأنهم تنقيح أصول الأحكام التى عمدتها الأخبار المأثورة عن العترة الطاهرة فلم يتمكنوا من مزيد إمعان النظر فى مضامينها و تكثير الفروع المتفرعة عليها ثم إن ذلك إنما حصلت بتلاحق الأفكار فى الأزمنة المتأخرة)[1]
از كلام مرحوم شيخ طوسى(رحمه الله) هم همين مطلب استفاده مى شد كه در مقدمه مبسوط مطرح كرديم كه عامه، بر ما خرده مى گرفتند كه شما فقه نداريد و كتب روايى داريد فلذا كتاب مبسوط را نگاشتند، در حقيقت اين يك مغالطه لفظى است كه علماى اوليه، محدث هستند پس اخبارى مسلك هستند و اين روشن است و اين حركت داراى مشخصاتى است .
عدم اعتماد استدلالات عقلى و اصولى در فقه .
توسعه در اخذ به اخبار و اين كه همه آنچه در كتب روائى آمده است معتبر است و به بحث هاى رجالى و علم دراية احتياجى نيست
عدم صحت تمسك به اجماع و اين كه از ادله فقه اهل سنت است كه وارد فقه شيعه شده است.
4ـ عدم صحت تمسك به ظهورات آيات قرآن تا روايتى در تفسير آن وارد نشده باشد.
5 ـ لزوم توقف عند الشبهه مطلقا- كلام مرحوم استرآبادى(رحمه الله)- و يا در شبهه تحريمى كه مشهور اخبارييون قائلند.
بطلان اجتهاد و تقليد كه به معناى سنى آن حمل شده است .



[1] هداية المسترشدين، الشيخ محمد تقي، ص483.