درس خارج فقه آیت الله هاشمی شاهرودی

93/02/14

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: موضع گيرى ائمه اطهار در مقابل مكتب اجتهادى:
عرض شد اجتهاد دو معنا دارد
 1) اجتهاد راى است كه اعتماد به اقيسه، ظنون و استحسانات مى باشد كه در نزد عامه شكل گرفته است و
 2) اجتهاد به معناى تطبيق كتاب و سنت و رجوع به منابع شرعى است; معناى اول همان اجتهاد نزد اهل تسنن ـ اجتهاد سنى است نه شيعى ـ عرض شد كه چگونه اين معنا نزد عامه شكل گرفت و به طور رسمى از حكومت ها مورد حمايت قرار مى گرفت، حال درصدد هستيم كه موضع گيرى ائمه اطهار(عليهم السلام) در مقابل مكتب اجتهادى راى را بيان كنيم كه چه بوده است؟ ائمه(عليهم السلام)موضع سختى گرفتند و براى مقابله با اين جريان فقهى و مذهبى انحرافى، دست به كارهاى مهمى زدند و زحمات زيادى را متحمل شدند.
اولاً: تاكيد كردن كه إعمال اين قبيل ظنون اقيسه و استحسانات در شريعت و در دين مبين اسلام منجر به از بين رفتن دين و محو و محق دين مى شود و عمال رأى در اين زمينه و در تفسير قرآن جايز نيست و رواياتى  را مطرح مى كردند از قبيل (إِنَّ السُّنَّةَ إِذَا قِيسَتْ  مُحِق الدِّينُ([1]
(وَ إِنَّ دِينَ اللَّهِ لَا يُصَابُ بِالْمَقَايِيسِ([2]
ثانياً:  همواره تاكيد ائمه(عليهم السلام) بر اين مطلب بود كه شريعت اسلام كامل است و نيازى به اين ظنون و أقيسه نيست و روايات زيادى را از پيامبر(صلى الله عليه وآله)در همين زمينه نقل كردند مانند:
روايت اول: (ما من شىء الا وفيه كتاب او سنة([3]
روايت دوم: روايت سماعة (عن سماعه عن أبى الحسن موسى(عليه السلام)قال: قلت له أ كل شىء فى كتاب الله و سنة نبيه(صلى الله عليه وآله)او تقولون فيه قال بل كل شىء فى كتاب الله و سنة نبيه(صلى الله عليه وآله) [4] بنابر اين ائمه(عليهم السلام) به شدت با مبناى مكتب راى كه مستلزم قبول نقصان شريعت بود مقابله كردند و اين مطلب را إنحراف دانسته و به شدت با آن مخالفت كردند.
روايت سوم: (عن أبى عبدالله(عليه السلام) انّ عندنا الجامعة قلت و ما الجامعة قال صحيفة فيها كل حلال و حرام و كل شىء يحتاج اليه الناس حتى الارش فى الخدش .... ) [5] تأكيد مى كردند كه راجع به همه امور ـ حتى ارش الخدش ـ حكمى در دين موجود است كه از كتاب يا سنت استفاده مى شود و شريعت اسلام از هر جهت كامل و شامل است و حلال و حرامش تا روز قيامت باقى و جاودانه است.
ثالثاً: نكته سوم نشر خود سنت پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) است و قبلاً عرض شد كه امير المومنين(عليه السلام)كه على رغم منع نقل حديث پيامبر(صلى الله عليه وآله) از سوى خلفا، هم علنا با اين رويكرد مخالفت مى كردند و هم عملاً و خارجاً افرادى را از صحابه تربيت كردند مانند ابن مسعود و ابن رافع و ابن عباس  كه بعدها از عمده نقل حديث قرار گرفتند و با قيام امير المومنين(عليه السلام)و ائمه(عليهم السلام) بعد از ايشان براى نقل حديث مقدارى از سنت هاى پيامبر(صلى الله عليه وآله)منتشر شد و همين امر سبب شد كه اصرار ائمه اطهار(عليهم السلام)در نقل سنت پيامبر(صلى الله عليه وآله)، احاديث پيامبر(صلى الله عليه وآله)در ميان اصحاب و تابعين منتشر بشود و شايد همين نكته، يكى از عواملى بود كه به تدريج عمربن عبدالعزيز منع نقل حديث را لغو كند چرا كه يكى از راههاى جلوگيرى از نشر احاديث سنت پيامبر(صلى الله عليه وآله) اين منع بود و چون ائمه(عليهم السلام)مخالفت كرده بودند خيلى از جاها اثر خود را گذاشت ولذا وقتى ديدند ميراث سنت پيامبر(صلى الله عليه وآله) از طريق ائمه(عليهم السلام) نقل شده است كار ديگر حكومت ها خلق روات و صحابه هاى دروغين بود و با تشويق وتطميع و يا تهديد امثال ابو هريره ها هزاران حديث در مناقب كسانى كه مى خواستند جعل كردند و سعى مى كردند فضائل اهل بيت(عليهم السلام)مكتوم بماند و از اين راه با امير المومنين(عليه السلام) و ائمه(عليهم السلام)در نشر احاديث و ميراث و سنت پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)مقابله كردند.
حاصل اين كه ائمه(عليهم السلام) بر رجوع به قرآن و احاديث تاكيد زيادى مى كردند و اين تأكيدات و نظارت ها، همان مفاد حديث متواتر از پيامبر(صلى الله عليه وآله)(حديث ثقلين) است و اين همان دو ثقلى است كه خود پيامبر(صلى الله عليه وآله)قرار داده است البته ديگران سعى كردن براى اين حديث، نقلى ديگر هم درست كنند كه (عترتى) را به (سنتى) تبديل كردند كه صحيح نيست و مجعول است هرچند كه سنت پيامبر(صلى الله عليه وآله) هم باز برگشت به ائمه(عليهم السلام)كرده و از طريق آنها منتشر شده است.
با نگاه به سيره ائمه(عليهم السلام)مى يابيم كه ائمه(عليهم السلام)در تحمل اين زحمات دو نقش مهم مد نظرشان هست.
1- نشر احاديث و ميراث كامل پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) بود يعنى تاسيس آن جريان صحيح دينى كه اسلام اصيل را كاملاً پياده كند كه در پيروان اصلى خودشان و خواصى كه بر مبناى اسلام اصلى تربيت شده بودند خلاصه مى شود كه اعداد آنها تا زمان امام صادق(عليه السلام) به ده ها هزار رسيدند و در جهان اسلام منتشر شده و پيروان زيادى پيدا كردند كه همين نكته اسلام و تشيع را حفظ كرد.
2- كار دوم حفظ اسلام عام و جلوگيرى از تحريف آن بود تا خلفاى جور و فقهايشان عامه امت اسلامى را تحريف نكنند و اصل اسلام ضايع نشود چون علت تحريف اديان در تاريخ بشر همين بوده است; مسيحيت و يهوديت در تاريخ تحريف شدند و دليلش هم حكومت ها و علماى دربارى بودند كه به تدريج آن اديان الهى را تحريف و يا ضايع كردند لذا ائمه(عليهم السلام) وظيفه خودشان مى دانستند كه اسلام عمومى را هم از خطر تحريف يا اضمحلال مصون بدارند لهذا خيلى جاها در مقابل حكومتها و يا علماى دربارى آنان عكس العمل نشان مى دادند تا حكمى بر خلاف اسلام مطرح نشود و سعى مى كردند احكام فقهى، اعتقادات، اخلاق و ساير معارف اسلامى حفظ شود و بيش از پيش تحريف نشود و بدين جهت بود كه همواره سعى مى كردند چهره خودشان را در ميان عامه با تعامل با آنها مخدوش نكنند و از صلحاى درجه يك جامعه قلمداد شوند و بهترين مرجع براى رجوع فقهاى آنها قرار گيرند فلذا با آنها ارتباط و محاوره داشتند و شاگردانشان را با آنها مرتبط مى كردند و خيلى از علماى آنها را درس مى دادند و تعداد  زيادى از روات اهل سنت هستند كه با احترام از ائمه(عليهم السلام)روايات نقل مى كنند بلكه ائمه مذاهب اهل سنت نيز نزد آنها تحصيل كرده اند و با بزرگى از ائمه(عليهم السلام) ياد مى كنند. اين ايستادگى ائمه(عليهم السلام)در مقابل مكتب اجتهاد راى سبب شد كه
 اولاً: استفاده از اقيسه ورأى حتى نزد اصحابش محدود شود و با تعبيراتى كه بر آن تاكيد مى كردند كه اگر قياس كنيد دين نابود مى شود آنها هم محدود شدند و براى استفاده از قياس  شرايطى گذاشتند و حتى از ابو حنيفه امام اين مذهب منقول است كه گفته است (لولا السنتان لهلك النعمان) و مقصود آن دو سالى بود كه امام صادق(عليه السلام)به كوفه تبعيد شده بودند كه از محضر امام(عليه السلام) در كوفه استفاده كرد ـ چرا كه وى ساكن كوفه بود ـ معروف است كه گفته است ديگر به قياس رجوع نمى كنم ابدا [6]  و اين مقابله ائمه اطهار(عليهم السلام) اثر گذاشت و نقش مهم ائمه(عليهم السلام)در حفظ فقه عامه از تحريف اين گونه بروز كرد كه اين مذاهب به بركت نظارت ائمه(عليهم السلام)كليات و غالب احكامشان نزديك به فقه اماميه باشد و خودشان مى گويند صحابه و تابعين كه عمدتاً احاديث و سنت نبوى از آنان نقل مى شود كه اكثراً (كانوا من شيعة على) مانند ابن عباس، ابن مسعود، ابن ابى رافع و پسرش، سلمان، مقداد، عمار و صدها نفر ديگر كه يا تأيذ مباشر اميرالمؤمنين(عليه السلام)بودند و يا تلميذ تليمذ آنها كه در همين راستا ذهبى در ميزان اعتدالش در رابطه با ابان بن تغلب كه از شيعيان و اصحاب امام صادق(عليه السلام) است مى گويد.
(فهذا- أى التشيع- كثير فى التابعين و تابعيهم مع الدين و الورع و الصدق، و لو ردّ حديث هؤلاء لذهب جملة من الآثار النبوية و هذه مفسدة بيّنة) [7] يعنى اگر احاديث آنان رد شود دين باقى نمى ماند.
ايستادگى ائمه(عليهم السلام) در مقابل مكتب رأى دو اثر مهم داشت يكى محدود شدن مكتب اجتهاد و ديگرى ظهور مكتب حديث نزد عامه كه تكيه به سنت را لازم مى دانستند، مى باشد اين در مقابل مكتب راى و در مقابل مكتب ابوحنيفه بود و ابتدا مكتب مالك و سپس ابن ادريس شافعى به او گرويد كه ابتدا در عراق شاگردى مكتب راى را كرده بود و بعد به مدينه و مصر رفت و خيلى از فتاواى قديمش در عراق را قبول نداشت و براساس احاديث تغيير داد و ظهور مكتب حديث خيلى مهم بود كه از آثار و تاثيرات ائمه اطهار(عليهم السلام) مى باشد و تعبيراتى كه از علماى مكتب حديث بر عليه مكتب رأى نقل شده بيش از تعبيرات ما نسبت به مكتب راى مى باشد كه برخى از آنها را در ذيل نقل مى كنيم (يقول الاستاذ الأشقر فى كتابه تاريخ الفقه الاسلامى: و كان ابن شهاب الزهرى و هو من أعمدة الحديث و الرواية- يقول: دعوا السنة تمضى و لا تعرضوا لها بالرأى.
و قال عروة بن الزبير و هو الآخر كذ ما زال أمر بنى إسرائيل معتدلًا حتى نشأ فيهم المولّدون أبناء سبايا الامم فأخذوا فيهم بالرأى فأضلّوهم و يقول الشعبى ما جاءكم به هؤلاء من أصحاب رسول الله(صلى الله عليه وآله)فخذوا به و ما كان من رأيهم فاطرحوه بالحش.
و كان الأوزاعى يقول: عليك بآراء من سلف و إن رفضك الناس، و إيّاك و آراء الرجال و إن زخرفوا لك القول و قيل لأيوب السجستانى ما لك لا تنظر فى الرأى؟
فقال: قيل للحمار: ما لك لا تجتر، قال: أكره مضغ الباطل و ذكر بكر بن مضر عمّن سمع ابن شهاب الزهرى و هو يذكر ما وقع فيه الناس من الرأى و تركهم السنن، فقال: انّ اليهود و النصارى إنّما انسلخوا من العلم الذين كان بأيديهم حين استقلّوا الرأى و أخذوا فيه([8]
البته از آنجا كه حكومتهاى جور حامى مكتب رأى بودند و از آن در توجيه انحرافات و احكامشان استفاده مى كردند مذهب رأى باقيمانده و بلكه انتشار رسمى پيدا كرد و مذهب حكومتها شد و آنها به اين مذهب دامن مى زدند وليكن در مقابل هم مذهب حديث منتشر شد و پيروان زيادى پيدا كرد علاوه بر اين كه مكتب رأى منجر به فتاواى متناقض مى شد و بلبشويى در فتواوا ايجاد مى كرد لهذا اين مطلب سبب شد كه حكومت بنى العباس بعد از جنگ و جدالهاى فراوانى ميان مذاهب عامه آخر الامر اجازه ندادند كه كسى اجتهاد جديدى را بياورد و مذاهب را در دائره چهار مذهب محدود كرده و سد باب اجتهاد كردند كه ضربه بزرگى به حركت فقه و اجتهاد صحيح زدند كه تا به امروز اين مشكل دامنگير مذاهب عامه است و آثار بسيار سوئى را بر آنها تحميل كرده و مى كند و از آنجا كه فقه آنها تابع حكومتهايشان مى باشد تا امروز علمايشان نتوانسته اند از زير بار اين منع حكومتى عباسى آزاد شوند هر چند در تاريخ آنان، از برخى فقهايشان در رابطه با لزوم فتح باب اجتهاد صداهائى شنيده شده است وليكن گوش شنوايى چندان نيافته است.




[1] وسائل الشيعه، ج27، ص41.
[2] وسائل الشيعه، ج27، ص41.
[3] الكافى، ج1، ص60.
[4] الكافى، ج1، ص62.
[5] وسائل الشيعه، ج29، ص356.
[6] احتجاج، ج2، ص27.
[7] موسوعة الفقه الإسلامى طبقا لمذهب أهل البيت عليهم السلام، ج1، ص26.
[8] موسوعة الفقه الإسلامى طبقا لمذهب أهل البيت عليهم السلام، ج1، ص26.