درس خارج اصول استاد محمدتقي شهيدي

99/12/16

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

موضوع: بررسی وجوب شرعی مقدمه واجب/ مقدمه واجب/ مباحث الفاظ

خلاصه مباحث گذشته:

بحث در وجوب شرعی غیری مقدمه است که روشن گردید در این زمینه اختلاف وجود دارد که قائلین به وجوب مقدمه به پنج دسته تقسیم شده اند. منکرین وجوب مقدمه نیز سه دسته هستند.

1- تبیین قول مختار مبنی بر امکان وجوب مقدمه و اثبات وجوب در صورت وجود دلیل

در مورد تقریب قول مختار مبنی بر عدم وجوب مقدمه واجب بیان شد که لازم است مقدماتی مطرح شود:

    1. مقدمه اول این است که بالوجدان بین جعل وجوب نفسی ذی المقدمه و جعل وجوب غیری مقدمه آن تلازمی به لحاظ عقل نظری و عملی وجود ندارد.

    2. مقدمه دوم این است که به حسب ارتکاز و وجدان عرفی، بین وجوب نفسی ذی المقدمه و وجوب غیری مقدمه آن تلازم عرفی وجود ندارد.

1.1- کلام آقای سیستانی در تقریب ظهور عرفی خطاب در وجوب غیری مقدمات

برای تقریب مقدمه دوم بیان شد که نظر آقای سیستانی این است که تلازم عقلی بین وجوب نفسی ذی المقدمه و وجوب غیری مقدمه آن وجود ندارد، اما ظاهر عرفی خطاب واجب نفسی، وجوب مقدمات آن است.

1.1.1- بیان شاهد برای ظهور اندماجی

ایشان در استشهاد برای اثبات ظهور عرفی که نام آن را ظهور اندماجی یا استبطانی قرار داده اند، به یک مطلب تاریخی اشاره کرده و فرموده اند: از زمانی که در علم کلام و اصول بحث مقدمه واجب مطرح شده است، در بین قدماء کسی را مشاهده نکرده ایم که مخالف وجوب مقدمه واجب باشد. البته برخی از متأخرین منکر وجوب مقدمه واجب شده اند، اما از قدماء کسی انکار مقدمه واجب نکرده است. محقق طوسی در کتاب نقد المحصَّل ادعا کرده اند که وجوب مقدمه امری بدیهی است. محقق خوانساری هم در مورد مقدمه واجب رساله ای نوشته و صرفا از واقفه انکار وجوب مقدمه را نقل کرده اند.

البته در تفسیر وجوب مقدمه اختلاف وجود دارد که ابن حاجب و اتباع او گفته اند: خصوص مقدمه شرعی، یعنی مقدمه صحتِ واجب مانند وضوء، واجب است؛ چون وجوب مقدمه شرعیه أوضح از وجوب مقدمه وجودیه مانند نصب سلّم برای صعود الی السطح است و لذا ابن حاجب و اتباع او در مقدمه شرعیه مانند وضوء قائل به وجوب شده اند. برخی دیگر گفته اند که سبب واجب، واجب است و غیر سبب، واجب نیست. اما اصل وجوب مقدمه به صورت فی الجمله محل نزاع نبوده است.

آقای سیستانی فرموده اند: لازم به ذکر است که تمسک به اجماع مقصود نیست بلکه مقصود این است که نظر علماء کاشف از یک ارتکاز عقلائی بین آنها است؛ چون علماء برگزیدگان عقلاء هستند و وقتی آنها به صورت متفق الرأی وجوب مقدمه را مطرح کنند، حتی اگر در تفاسیر آن اختلاف داشته باشند، روشن می شود که مرتکز عقلاء هم همین است.

این مطلب شاهدی است که آقای سیستانی ذکر کرده اند.

شاهد دیگر این است که وقتی مولی به عبد خود بیان کند که «زر زیدا» و زیارت زید متوقف بر مقدمه خطرناکی مانند رفتن نیمه شب به منزل زید باشد، عقلاء مولی را عتاب کرده و نسبت به امر کردن به رفتن به خانه زید در شب تقبیح می کنند و مولی نیز نمی تواند در فرضی که مقدمه منحصره زیارت زید، رفتن نیمه شب به خانه او باشد، امر کردن به رفتن به خانه زید در نیمه شب را انکار کند. البته در صورتی که واجب موسع باشد، رفتن در زمان خطرناک مقدمه زیارت نخواهد بود و در این صورت شاهد نخواهد بود.

1.1.2- بیان مصححات تصریح به مقدمه واجب

البته آقای سیستانی فرموده اند: روشن شد که ظهور خطاب امر به یک شیء، امر غیری به مقدمات آن هم خواهد بود و لذا در صورتی که مولی علاوه بر امر به شیء، صراحتا امر به مقدمه آن نیز کرده باشد، باید این امر کردن به مقدمه دارای نکته ای و مصحح داشته باشد؛ چون فرض این است که اصل وجوب مقدمه با ظهور اندماجی فهمیده می شود. در مورد مصصح های امر صریح به مقدمه می توان به مواردی اشاره کرد:

    1. مصحح اول برای امر صریح به مقدمه، ارشاد به توقف ذی المقدمه به یک مقدمه است. به عنوان مثال عبد مولی نمی داند که خرید یک کالای خاص متوقف بر رفتن به بازار است و لذا مولی از تعبیر «ادخل هذا السوق و اشتر کذا» استفاده می کند.

    2. مصحح دوم برای تصریح به وجوب مقدمه بیان کردن مقدمه أسهل است. به عنوان مثال مولی از تعبیر «سر هذا الطریق وادخل ذاک البلد» استفاده می کند و راه آسان تر را به عبد خود بیان می کند.

    3. مصحح سوم نیز این است که مولی ارشاد به عدم موجود بودن مقدمه می کند تا عبد متوجه لزوم تحصیل آن شود. به عنوان مثال مولی از تعبیر «اشتر الارز و اطبخه» استفاده می کند تا عبد او بفهمد که در خانه برنج وجود ندارد.

    4. مصحح چهارم این است که در برخی موارد مقدمات دشوار بوده و اگر مولی بیان نکند، عبید تصور می کنند که مقدمات شرط وجوب هستند و لذا مولی با امر صریح به مقدمه ارشاد خواهد کرد که مقدمه شرط وجوب نیست بلکه شرط واجب است.

    5. مصحح پنجم نیز که در برخی موارد برای مستقل بیان کردن وجوب غیری مقدمه وجود دارد، تدرج در بیان است که فعلا مولی امر به مقدمه کرده و بعد امر به ذی المقدمه خواهد کرد. به عنوان مثال مولی به عبد خود صرفا امر به آمدن نزد او می کند و بیان نمی کند که به چه هدفی او را احضار کرده است و بعد از آمدن، امر به پذیرائی از مهمان می کند.

    6. مصحح ششم نیز مقدمه مفوته در برخی موارد است. به عنوان مثال در شب ماه رمضان مولی خطاب به عبد خود از تعبیر «اغتسل من الجنابة» استفاده می کند؛ چون هنوز وجوب نفسی صوم فی النهار نیامده است.

تاکنون مصحح های امر صریح به مقدمه روشن گردید، اما در صورتی که امر به مقدمه هیچ نکته ای نداشته باشد، وجهی برای تصریح به آن نیست؛ چون ظهور اندماجی امر نفسی به ذی المقدمه برای تبیین وجوب غیری مقدمه کافی است.

1.1.3- بررسی حصول تأکید، استعمال مجازی یا کنایی در موارد امر صریح به مقدمه

آقای سیستانی در ادامه فرموده اند: برخی بیان کرده اند که در مورد تعبیر «اذهب الی السوق و اشتر اللحم» امر به ذهاب الی السوق تأکید بر وجوب نفسی شراء اللحم است، در حالی که این مطلب صحیح نیست؛ چون تأکید با خطابی صورت می گیرد که مدلول استعمالی آن با خطاب اول یکسان باشد، اما در مورد دو خطاب با دو مدلول استعمالی مستقل ممکن نیست که یکی از آنها مؤکد دیگری باشد؛ چون ربطی ندارد که امر به ذهاب الی السوق مؤکّد امر به شراء لحم باشد.

احتمال دیگر این است که مقصود کنایه یا مجاز باشد؛ یعنی «اذهب الی السوق» کنایه از وجوب نفسی شراء لحم باشد یا مجازا به معنای شراء لحم به کار رفته باشد. اما این احتمال صحیح نیست؛ چون مجاز نیاز مصحح دارد، در حالی که استعمال مجازی امر به ذهاب الی السوق به معنای امر به شراء لحم مصححی ندارد. عدم صحت کنایه نیز به این دلیل است که در تعریف کنایه گفته اند: کنایه ذکر ملزوم و اراده لازم آن است. به عنوان مثال تعبیر «زید کثیر الرماد» به کار برده می شود که جود و سخاوت لازم کثرت رماد در زمان های گذشته بوده است. در نتیجه وقتی جایگزین «زید سخیٌّ» از تعبیر «زید کثیر الرماد» استفاده شود، ملزوم ذکر شده و لازم آن اراده شده است، اما شراء لحم لازم ذهاب الی السوق نیست؛ چون چه بسا انسان به بازار رفته و چیزی خریداری نکند و یا به بازار رفته و چیزی غیر از گوشت خریداری کند. در نتیجه «اذهب الی السوق» نمی تواند کنایه از وجوب شراء لحم باشد و الا اگر این مطلب مورد پذیرش واقع شود، باید «اذهب الی السوق» کنایه از موارد متعددی باشد.

نکته دیگر در مورد عدم امکان کنایه بودن تصریح به مقدمه این است که در کنایه اینکه مکنّی‌به بعدا ذکر شود، مستهجن است. به عنوان مثال نمی توان از تعبیر «زید کثیر الرماد و هو سخیٌّ» استفاده کرد، در حالی که در مورد «اذهب الی السوق» اشاره به «و اشتر اللحم» مستهجن نیست.

بنابراین طبق نظر آقای سیستانی امر به مقدمه واجب، ظهور در امر مولوی خواهد داشت و در صورتی هم که امر مستقل وجود نداشته باشد، ظهور اندماجی خطاب امر نفسی به ذی المقدمه در امر غیری به مقدمه مورد پذیرش خواهد بود.

1.1.4- بررسی ارشادیت خطاب امر به مقدمه

آقای سیستانی در ادامه فرموده اند: برخی از بزرگان در مورد خطاب امر به مقدمه‌ی صحت بیان کرده اند که ارشاد به شرطیت خواهد بود. به عنوان مثال در مورد «اذا قمتم الی الصلاة فاغسلوا وجوهکم» بیان کرده اند که امر به غسل وجه و یدین مولوی نیست بلکه ارشاد به شرطیت وضوء برای نماز است؛ لذا در مورد مقدمه وجود مانند «اذهب الی السوق و اشتر اللحم» نیز اگر ظهور در وجوب مولوی غیری وجود داشته باشد، خطاب امر به شرائط صحت ظهور در ارشاد خواهد داشت.

ایشان فرموده اند: ظهور در ارشادیت در صورتی صحیح است که مخاطب، جاهل به شرطیت باشد و لذا این مطلب در مورد «اذا قمتم الی الصلاة فاغسلوا وجوهکم» مورد پذیرش است، اما در صورتی که مکلف عالم به شرطیت باشد، مانند «اذا دخل الوقت وجب الطهور والصلاة» که وقتی امام علیه السلام این خطاب را بیان کرده اند، کسی شک در شرطیت طهارت برای نماز نداشته است، ظهور در امر مولوی غیری به طهور خواهد داشت کما اینکه وقتی تعبیر «تطهّر و صلّ صلاة الآیات» به کار برده شود، ظهور در امر مولوی غیری خواهد داشت.

حاصل کلام آقای سیستانی این است که ظاهر امر به مقدمه واجب در مولویت خواهد بود و در صورتی هم که خطاب مستقلی وجود نداشته نباشد، خطاب امر نفسی به مقدمه، مستبطن امر غیری به مقدمات آن خواهد بود و با توجه به وجود محرکیت زاید لغو نخواهد بود. البته آقای سیستانی این مطلب را در مورد علت تامه حرام نپذیرفته اند و لذا در صورتی که مولی عبد خود را از احراق یک جسم مانند پارچه نهی کرده باشد، نهی مولی از انداختن پارچه در آتش نخواهد بود و لذا صحیح خواهد بود که مولی بیان کند که صرفا از سوزاندن پارچه نهی کرده است، اما از انداختن آن در آتش نهی نکرده است. در صورتی هم که نهی مولی نسبت به انداختن پارچه در آتش مورد اعتراض واقع شود، مجاز خواهد بود؛ چون مولی یک نهی کرده است که مربوط به سوزاندن بوده است و در مورد نهی نسبت به انداختن پارچه در آتش صحت سلب وجود دارد. البته این مطلب در مورد سبب تولیدی است که با این فرض عدم نهی مولی نسبت به مواردی که تخلل اراده عبد لازم است، واضح خواهد بود که علت حرام نهی غیری ندارد؛ چون اگرچه ممکن است که علت حرام ایجاد شده باشد، اما در عین حال در پایان خود مکلف است که ایجاد حرام را اراده می کند.

1.2- بررسی کلام آقای سیستانی

کلام آقای سیستانی دارای دو حیث است:

    1. تعلق امر مولوی غیری به مقدمه واجب امکان دارد بلکه خطاب مستقلی که متضمن امر به مقدمه است ظهور در امر مولوی به مقدمه خواهد داشت.

    2. خطاب وجوب نفسی ظهور اندماجی و استبطانی در امر به مقدمات خواهد داشت.

البته نهی نفسی از حرام ظهور اندماجی در نهی از سبب تولیدی آن ندارد و لذا عدم وجود نهی از علت خارجی که بعد از آن مکلف توان عدم اراده دارد، روشن تر خواهد بود.

1.2.1- مناقشه در شواهد آقای سیستانی

اشکال ما در کلام آقای سیستانی مربوط به حیث دوم کلام ایشان است. اشکال ما این است که اگر خطاب مستقل وجود نداشته باشد که امر غیری به مقدمه واجب کرده باشد، شواهد ذکر شده در کلام ایشان برای ظهور اندماجی خطاب امر نفسی به ذی المقدمه در امر غیری به مقدمه آن روشن نیست. یکی از شاهدهای ایشان مثالی است که مولی خطاب به عبد خود از تعبیر «زر زیدا هذه اللیلة» استفاده کرده و امتثال این امر متوقف باشد که عبد در تاریکی شب به زیارت زید برود که مبتلی به خطر است. آقای سیستانی بیان کرده اند که عقلاء با تعبیر «لم أمرت عبدک بالخروج من الدار فی هذا الوقت» مولی را عتاب می کنند و در صورتی که مولی بیان کند که امر به خروج از خانه نکرده بلکه صرفا امر به زیارت زید کرده است، این مطلب مورد پذیرش عقلاء قرار نمی گیرد.

انصاف این است که حتی اگر عقلاء در مورد امر کردن عتاب کنند، این عتاب مبتنی بر مسامحه بوده و از این باب است که عقلاً امر به شیء مقتضی اتیان مقدمات آن است. اما به نظر دقی، مولی می تواند بیان کند که صرفا یک چیز از عبد درخواست کرده است که زیارت زید در شب است. البته مسؤولیت رفتن او در شب بر دوش مولی است؛ چون امر مولی به زیارت زید در شب مقتضی شده است که عبد از منزل خارج شده و دچار خطر شود، اما مولی بیش از یک امر بر او نداشته است. بنابراین به نظر ما همان مطلبی که آقای سیستانی در سبب تولیدی حرام بیان کرده اند، در مقدمه واجب نیز همان بیان وجود خواهد داشت. شاهد این مطلب این است که وقتی مولی از تعبیر «اصعد الی السطح» استفاده می کند، اراده صعود الی السطح مقدمه صعود الی السطح است. در نتیجه اگر به مولی گفته شود که دو امر داشته است که یک امر به صعود الی السطح و امر دیگری به اراده صعود الی السطح بوده است، مورد پذیرش مولی قرار نمی گیرد؛ چون مولی صرفا امر به صعود الی السطح کرده است. البته صعود الی السطح فعل ارادی است که بدون اراده مکلف از او صادر نمی شود.

مطلب بعدی سوال ما از آقای سیستانی در مورد منشأ ظهور اندماجی است. ایشان فرموده اند: این ظهور ناشی از سابقه تاریخی شده است که موالی در گذشته، عبید خود را امر به یک شیء با ذکر مقدمات آن می کردند که این مطلب منشأ شده است که با تکامل فرهنگ مردم، آرام آرام خطاب کوچک تر شده است کما در مورد وعید بر عقاب در گذشته موالی از تعبیر «افعل و الا عاقبتک» استفاده می کردند، اما آرام آرام خود خطاب امر ظهور ارتکازی در آن پیدا کرده است.

این در حالی است که این مطلب از گذشته تاریخی به دست نمی آید؛ چون صرف اینکه در برخی از مثال ها مانند «اذهب السوق و اشتر اللحم» و «اذهبا الی فرعون انّه طغی فقولا له قولا لیّنا» امر به مقدمه در کنار امر به ذی المقدمه ذکر شده است، سابقه تاریخی را نمایانگر نیست که وقتی موالی امر نفسی به یک شیء می کردند، ابتداء امر به مقدمات آن داشته اند؛ چون کثرت مقارنه امر نفسی به یک شیء و امر غیری به مقدمه آن ظهور ایجاد نمی کند.

آقای سیستانی بیان کرده اند که در حال حاضر نیز که پدران قصد امر به فرزندان خود داشته باشند، از تعبیر «از جیب من پول بردار و برو مغازه روغن خریداری کن» استفاده می کند. اما به نظر ما این موارد در فرضی است که فرزند نمی داند که از چه راهی می تواند واجب نفسی را انجام دهد که به همین جهت پدران توضیح می دهند که چگونه روغن خریداری کنند، اما در صورتی که مقدمات واضح بوده و پدران و فرزندان نیازی به توضیح نبینند، این گونه نیست و لذا این شاهد آقای سیستانی نمی تواند مورد تمسک واقع شده و گفته شود که تقارن خطابات نفسی با خطابات امر به مقدمات آن منشأ ظهور اندماجی خطابات وجوب نفسی ذی المقدمه در امر غیری به مقدمه آن شده است. علاوه بر اینکه گاهی بیان صادر شده از سوی مولی یا پدر یک نوع آسان بیان کردن مطلب است و لذا این گونه نیست که ما زاد بر امر نفسی به ذی المقدمه، امر مولوی غیری به مقدمه آن داشته باشد.

اما پاسخ شاهد دوم ایشان مبنی بر پذیرش وجوب مقدمه توسط همه قدماء و حکایت این پذیرش از ارتکاز عقلاء بر وجوب مقدمه این است که آنچه همه پذیرفته اند، لابدیت انجام مقدمه است؛ چون اگر مقدمه انجام نشود، منجر به ترک واجب نفسی می شود و مولی می تواند عبد خود را بر ترک واجب نفسی عقاب کند و عذر عبد مبنی بر فراهم نبودن مقدمات مسموع نخواهد بود که این مطلب مورد پذیرش همگان است. مطلب دیگر هم که هر کس شوق به یک شیء دارد، به مقدمه آن نیز شوق خواهد داشت، فی الجمله واضح است. اما اینکه قدماء اصل وجوب مولوی شرعی مقدمه را به عنوان جعل پذیرفته باشند اول الکلام است و برای ما واضح نیست. البته ممکن است که محقق طوسی لزوم عقلی مقدمه را قائل باشند و یا در صورتی که وجوب شرعی را قائل بوده اند، از باب ظهور خطاب نبوده است بلکه از باب «کل ما حکم به العقل حکم به الشرع» بوده است.

بنابراین این شاهد آقای سیستانی نیز به نظر ما صحیح نیست و اگر ایشان قائل می شوند که خطاب امر به یک شیء ظاهر در امر غیری به مقدمه آن خواهد بود، خلاف مرتکز است که در نهی این را قائل نشوند که نهی از احراق پارچه ظهور عرفی در نهی غیری از القاء آن در آتش دارد؛ چون همان بیان ایشان در اینجا هم مطرح خواهد شد که اگر مولی بگوید: «من نگفتم که این پارچه را در آتش نینداز بلکه گفتم که پارچه را نسوزان» به مولی گفته می شود که نسوزاندن پارچه به معنای نینداختن پارچه در آتش است و لذا همان مطلب آقای سیستانی در مقدمه واجب، درمورد علت حرام نیز وجود دارد. البته به نظر ما عتاب عقلاء به معنای ادعای یک جعل حکم غیری برای مقدمه واجب یا علت تامه حرام نیست، اما به هر حال تفاوتی بین مقدمه واجب و علت تامه حرام احساس نمی شود.

اما حیث اول فرمایش آقای سیستانی مبنی بر اینکه اگر خطاب مستقلی وجود داشته باشد که امر به مقدمه کرده باشد، ظهور در مولویت داشته و جعل امر مولی لغو نخواهد بود، مطلب صحیحی است؛ چون گاهی مولی هنوز امر به ذی المقدمه مانند صعود الی السطح نکرده است، اما امر به آوردن نردبان می کند. از طرف دیگر عبد هم می داند که مولی برای چه هدفی نردبان می خواهد مثل اینکه می داند بعداً مولی به او امر به رفتن پشت بام خواهد کرد. در این صورت وقتی مولی مشاهده کند که عبد اقدام به آوردن نردبان نمی کند، نسبت به عدم اطاعت امر خود عبد را عتاب می کند؛ لذا مولی امر به آوردن نردبان را دستور خود می داند و به همین جهت نمی توان آن را امر مولوی غیری ندانست. در صورتی هم که همزمان امر به آوردن نردبان و رفتن به پشت بام کند، بعید نیست که یک مرکب ارتباطی که آوردن نردبان و رفتن به پشت بام است، متعلق امر مولی باشد. البته هدف از نردبان آوردن هدف غیری برای توصل به صعود الی السطح است، اما امر ارتباطی به نصب سلّم و صعود الی السطح تعلق می گیرد.

اما اینکه بزرگان ما بیان کرده اند که با توجه به عدم ثواب برای امتثال امر غیری و عدم وجود عقاب برای تخلف آن، امر غیری محرکیت زائد نداشته و لغو خواهد بود، صحیح نیست؛ چون در امتثال امر غیری، نیاز به ثواب زائد یا در عصیان آن نیازی به عقاب زائد وجود ندارد، بلکه مهم این است که یکی از روش های اعمال مولویت همین است و اگر در فرضی امر نفسی وجود نداشته باشد، عدم لغویت روشن خواهد بود. به عنوان مثال مولی به عبد خود امر به آوردن نردبان می کند، درحالی که هنوز امر به رفتن به پشت بام نکرده است که این امر محرکیت زائد خواهد داشت. البته این گونه نیست که در صورت نصب سلّم در عین عدم صعود الی السطح عبد تقرب به مولی داشته باشد اما مهم این است که اعمال مولویت مولی عرفا محرکیت داشته و لغو نیست؛ چون محرکیت توقف بر ثواب و عقاب ندارد بلکه حتی اگر ثواب و عقاب نباشد، یکی از روش های اعمال مولویت این است که ابتدا امر به نصب سلّم کرده و بعد امر به صعود الی السطح کند. در برخی موارد نیز هر دو امر به صورت همزمان بیان می شود که در صورت بیان همزمان امر به یک مرکب ارتباطی خواهد بود و لذا مولی در عین اینکه دو عقاب نخواهد کرد، اما عتاب خواهد کرد که امر به آوردن نردبان کرده است ولی انجام نشده است که این مطلب حاکی از امر مولوی است.

بنابراین به نظر ما امکان امر مولوی غیری به مقدمه وجود دارد، اما این گونه نیست که در همه موارد ظهور در اعمال مولویت داشته باشد، بلکه بستگی به موارد مختلف دارد. به عنوان مثال «اذا قمتم الی الصلاة» ظهور در اعمال مولویت ندارد بلکه ممکن است که ارشاد به شرطیت باشد. اما مواردی وجود دارد که نکته دیگری جز اعمال مولویت وجود ندارد که ظهور در مولویت خواهد داشت.

1.3- کلام شهید صدر مبنی بر محال بودن عدم وجود روح امر غیری در مقدمه

شهید صدر در بحث وجوب مقدمه فرموده اند: محال است که در مقدمه واجب، روح امر غیری که شوق غیری است، از بین برود. ایشان در علت تامه حرام نیز بیان کرده اند که بغض نفسی نسبت به حرام، مستتبع بغض تبعی و غیری به علت تامه آن خواهد بود که از اینجا مشکلاتی رخ خواهد داد؛ چون به عنوان مثال اگر مکلف نذر کرده باشد که نماز فریضه خود را با جماعت بخواند، اما به صورت فرادی بخواند، علت تامه حنث نذر نماز فردای خواهد بود؛ چون حتی اگر مکلف بعد نماز فردای بخواهد نماز جماعت انجام دهد، نفعی نخواهد داشت ودیگر نماز جماعت اداء نماز فریضه نخواهد بود. به همین جهت بزرگانی مانند مرحوم آقای بروجردی بیان کرده اند که نماز فرادی که سبب ترک وفاء به نذر است، باطل خواهد بود. علاوه بر این مثال، موارد دیگری از این قبیل وجود دارد.

درنتیجه با ادعای شهید صدر در بسیاری از موارد کار دشوار خواهد شد که این بحث در جلسه آتی مطرح خواهد شد.