درس خارج اصول استاد محمدتقي شهيدي

99/12/09

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

موضوع: بررسی تعبدیت برخی از واجبات غیری/ تقسیم به واجب نفسی و غیری/ تقسیمات واجب/ مباحث الفاظ

خلاصه مباحث گذشته:

بحث در تقسیم واجب به واجب نفسی و غیری قرار دارد که بعد از تعریف واجب نفسی و غیری، مسأله دوران امر بین وجوب نفسی و غیری در ضمن چهار صورت مورد بررسی قرار گرفت. جهت دیگر از جهات بحث در مورد وجوب غیری، بررسی مقدماتی همچون وضوء، غسل و تیمم است که به صورت تعبدی هستند.

1- بررسی اشکالات مطرح شده در مورد تعبدیت برخی از واجبات غیری

در مورد وضوء، غسل و تیمم که مقدمات تعبدی برای نماز هستند، سه اشکال مطرح شده است:

    1. اشکال اول این است که وضوء، غسل و تیمم واجب غیری هستند، اما بلااشکال طبق روایات دارای ثواب هستند، این در حالی است که مشهور در مورد امتثال امر غیری قائل شده اند که دارای ثواب نیست.

    2. اشکال دوم این است که برای تعبدیت طهارات ثلات چیز دیگری غیر از امر غیری وجود ندارد. در حالی که امر غیری توصلی بوده و برای حصول مقدمه واجب است و لذا اقتضاء تعبدیت نداشته و نمی تواند منشأ تعبدی بودن طهارات ثلاث بشود.

    3. اشکال سوم -که از سوی شیخ انصاری در کتاب طهارت مطرح شده- این است که اساسا تعبدی بودن وضوء دوری است؛ چون طهارت که شرط نماز است، متوقف بر اتیان وضوء به عنوان عبادت است. از طرف دیگر اتیان وضوء به عنوان عبادت به این است که به قصد امتثال امر به وضوء، انجام شود؛ چون مشهور معتقد اند که عبادیت به این است که فعل به قصد امتثال امر انجام شود. بنابراین نیاز وجود دارد که امر به وضوء وجود داشته باشد تا مکلف بتواند به قصد امتثال آن امر وضوء بگیرد و سبب طهارت شود. فرض هم این است که غیر از امر غیری به وضوء امر دیگری وجود ندارد. در نتیجه دور رخ می دهد؛ چون اتیان وضوء به قصد امتثال امر متوقف بر تعلق امر به وضوء است و با توجه به اینکه امر به وضوء غیر از امر غیری وجود ندارد و امر غیری به مقدمه تعلق می گیرد، لازم خواهد بود که وضوء به قصد امتثال امر گرفته شود تا مقدمه نماز شده و امر غیری به آن تعلق بگیرد و الا در صورتی که وضوء بدون قصد امتثال امر گرفته شود، با توجه به اینکه سبب طهارت نیست، مقدمه نماز نخواهد بود و در صورتی که مقدمه نماز نباشد، امر غیری به آن تعلق نخواهد گرفت. در نتیجه اتیان وضوء به قصد امتثال امر متوقف بر تعلق امر غیری به آن است و تعلق امر غیری به وضوء هم متوقف بر اتیان وضوء به قصد امتثال امر است که دور خواهد بود.

در پاسخ از اشکال های سه گانه پاسخ هایی مطرح شده است که در ادامه مورد بررسی قرار می گیرد.

1.1- پاسخ شیخ انصاری، صاحب کفایه و محقق نائینی مبنی بر وجود امر نفسی استحبابی

پاسخ اول -که از سوی شیخ انصاری و صاحب کفایه و محقق نائینی مطرح شده- این است که به عنوان مثال منشأ عبادیت وضوء، امر نفسی استحبابی به ذات وضوء است که این امر نفسی استحبابی به ذات وضوء تعلق گرفته و منشأ می شود که اتیان وضوء موجب استحقاق ثواب باشد؛ چون امتثال امر نفسی است. علاوه بر اینکه اتیان وضوء به قصد امتثال امر نفسی منشأ تعلق امر غیری خواهد شد.

بنابراین دو امر وجود دارد که یک امر به صورت نفسی به ذات وضوءتعلق می گیرد و منشأ عبادیت وضوء است و امر دیگری به صورت غیری است که بعد از تعلق امر نفسی به وضوء تعلق می گیرد. در نتیجه دور وجود نخواهد داشت.

1.1.1- مناقشه در وجود امر استحبابی در مورد تیمّم

شیخ انصاری و محقق نائینی این پاسخ را مطرح کرده اند، اما در بیان اشکالی فرموده اند: طبق بیان ذکر شده مشکل وضوء و غسل حل خواهد شد، اما مشکل تیمم حل نمی شود؛ چون دلیلی در مورد استحباب نفسی تیمم وجود ندارد.

1.1.1.1- کلام مرحوم آقای خویی در مورد وجود دلیل بر استحباب تیمم

مرحوم آقای خویی در پاسخ از اشکال ذکر شده فرموده اند: دلیل وجود دارد که تیمم طهور است. در این زمینه می توان به دو روایت اشاره کرد:

    1. در صحیحه محمد بن مسلم وارد شده است: «سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ رَجُلٍ أَجْنَبَ فَتَيَمَّمَ بِالصَّعِيدِ وَ صَلَّى ثُمَّ وَجَدَ الْمَاءَ فَقَالَ لَا يُعِيدُ إِنَّ رَبَّ الْمَاءِ هُوَ رَبُّ الصَّعِيدِ فَقَدْ فَعَلَ أَحَدَ الطَّهُورَيْنِ.»[1] .

    2. در صحیحه زراره نیز آمده است: قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ ع يُصَلِّي الرَّجُلُ بِوُضُوءٍ وَاحِدٍ صَلَاةَ اللَّيْلِ وَ النَّهَارِ كُلَّهَا قَالَ نَعَمْ مَا لَمْ يُحْدِثْ قُلْتُ فَيُصَلِّي بِتَيَمُّمٍ وَاحِدٍ صَلَاةَ اللَّيْلِ وَ النَّهَارِ كُلَّهَا قَالَ نَعَمْ مَا لَمْ يُحْدِثْ أَوْ يُصِبْ مَاءً قُلْتُ فَإِنْ أَصَابَ الْمَاءَ وَ رَجَا أَنْ يَقْدِرَ عَلَى مَاءٍ آخَرَ وَ ظَنَّ أَنَّهُ يَقْدِرُ عَلَيْهِ كُلَّمَا أَرَادَ فَعَسُرَ ذَلِكَ عَلَيْهِ قَالَ يَنْقُضُ ذَلِكَ تَيَمُّمَهُ وَ عَلَيْهِ أَنْ يُعِيدَ التَّيَمُّمَ قُلْتُ فَإِنْ أَصَابَ الْمَاءَ وَ قَدْ دَخَلَ فِي الصَّلَاةِ قَالَ فَلْيَنْصَرِفْ وَ لْيَتَوَضَّأْ مَا لَمْ يَرْكَعْ فَإِنْ كَانَ قَدْ رَكَعَ فَلْيَمْضِ فِي صَلَاتِهِ فَإِنَّ التَّيَمُّمَ أَحَدُ الطَّهُورَيْنِ.»[2]

با توجه به دو روایت ذکر شده تیمم طهور است که بعد از اثبات این مطلب در آیه از قرآن کریم تعبیر ﴿إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ وَ يُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِين‌﴾[3] وارد شده است که بر اساس آن خداوند متطهرین را دوست دارد.

البته تیمم صرفا برای فاقد الماء طهور است، اما علی أیّ حال در صورتی که مکلف فاقد الماء باشد، بر اساس آیه شریفه، خداوند متطهرین را دوست می دارد که دلیل بر استحباب نفسی تیمم خواهد بود.

تاکنون پاسخ اول با تتمیمی از مرحوم آقای خویی ذکر گردید.

1.2- مناقشه در پاسخ اول

پاسخ اول با اشکالاتی مواجه شده است:

1.2.1- الف: مناقشه آقای سیستانی

اشکال اول که آقای سیستانی بیان کرده اند، این است که وضوء، غسل و تیمم مستحب نفسی نیستند، اما کسانی که در مورد طهارات ثلاث قائل به استحباب نفسی شده اند، خود وضوء، غسل و تیمم را طهارت فرض کرده و به این جهت استحباب نفسی را مطرح کرده اند، اما از روایات استفاده می شود که وضوء، غسل و تیمم سبب طهارت است و وقتی سبب طهارت باشند، چیزی که امر نفسی دارد، وضوء نخواهد بود بلکه طهارت است که مسبب از وضوء است. در نتیجه وضوء مقدمه طهارت بوده و امر غیری خواهد داشت که بر این اساس اشکال بازگشت خواهد داشت.

آقای سیستانی در بیان دلیل بر اینکه وضوء، غسل و تیمم طهارت نبوده بلکه سبب طهارت هستند، به صحیحه محمد بن مسلم اشاره کرده اند که در آن آمده است: «قُلْتُ فِي رَجُلٍ لَمْ يُصِبِ الْمَاءَ وَ حَضَرَتِ الصَّلَاةُ فَتَيَمَّمَ وَ صَلَّى رَكْعَتَيْنِ ثُمَّ أَصَابَ الْمَاءَ أَ يَنْقُضُ الرَّكْعَتَيْنِ أَوْ يَقْطَعُهُمَا وَ يَتَوَضَّأُ ثُمَّ يُصَلِّي قَالَ لَا وَ لَكِنَّهُ يَمْضِي فِي صَلَاتِهِ وَ لَا يَنْقُضُهَا لِمَكَانِ أَنَّهُ دَخَلَهَا وَ هُوَ عَلَى طُهرٍ بِتَيَمُّم‌»[4] در این روایت از تعبیر «و هو علی طهر بتیّمم» وارد شده است که باء در «بتیمم» سببیت است که معنای آن این است که مکلف با طهارتی وارد نماز شده است که به سبب تیمم حاصل شده است. طبق این تعبیر که سببیت را مطرح کرده اند، طهارت امر نفسی دارد و نمی توان برای وضوء، غسل و تیمم قائل به امر نفسی شد.

آقای سیستانی در ادامه فرموده اند: فرضا اگر پذیرفته شود که طهارت که مستحب نفسی است، عنوان منطبق بر وضوء، غسل یا تیمم باشد، کماکان اشکال دور وجود خواهد داشت؛ چون در أدله از تعبیر «یستحب الوضوء» یا «یستحب التیمم» استفاده نشده است بلکه تعابیری به صورت «یستحب الطهارة» است که طهارت عنوان بسیط است. از طرف دیگر امر به وضوء یا تیمم صرفا در صورتی سرایت می کند که عنوان طهارت بر آنها منطبق باشد و فرض هم این است که تا زمانی که وضوء به قصد امتثال امر که منشأ عبادیت وضوء است، گرفته نشود، عنوان طهارت بر آن منطبق نمی شود.[5] بنابراین انطباق عنوان طهارت متوقف بر این است که وضوء عبادی انجام شده و در آن قصد امتثال امر وجود داشته باشد و فرض این است که قصد امتثال امر متوقف بر تعلق امر به آن است و تا زمانی که عنوان طهارت بر آن منطبق نشود، امر نخواهد داشت.

البته ذات وضوء در کنار قصد امتثال امر جزء طهارت است، اما جزء طهارت، طهارت محسوب نمی شود بلکه طهارت اتیان وضوء به قصد امتثال امر است.

بنابراین طبق نظر آقای سیستانی اینکه طهارات ثلاث امر نفسی داشته باشد که منشأ عبادیت آنها باشد، صحیح نیست.

1.2.2- بررسی استحباب نفسی طهارات ثلاث

به نظر ما مهم این است که اطلاقی وجود داشته باشد که به شرط تمشّی قصد قربت، مطلقا وضوء سبب طهارت یا معنون به عنوان طهارت باشد. اگر چنین اطلاقی وجود داشته باشد، پاسخ از اشکال ذکر شده آسان خواهد بود؛ چون می توان گفت: در حالی که در وضوء، قصد توصل به تحصیل طهارت وجود دارد، مصداق قصد قربت خواهد بود.

البته ممکن است در اینجا اشکال شود که چنین اطلاقی وجود ندارد که وضوء به شرط تمشی قصد قربت مطلقا سبب طهارت یا معنون به عنوان طهارت است که اگر این عدم وجود اطلاق مورد پذیرش واقع شود، مشکل حل نخواهد شد و لذا باید برای حل مشکل چاره ای اندیشیده شود.

توضیح مطلب این است که طبق نظر برخی از بزرگان می توان قبل از وقت برای نماز وضوء گرفت که این مطلب به جهت استحباب نفسی یا سببیت وضوء نسبت به طهارت است، اما در اینجا اشکال می شود که قبل از دخول وقت نماز، وضوئی که به غایت راجح دیگری مانند قرائت قرآن یا انجام نماز مستحب گرفته نمی شود، دلیل وجود ندارد که این وضوء هم معنون به عنوان طهارت یا سبب طهارت باشد.

البته نوع فقهاء به دنبال حل این مشکل نبوده اند، در حالی که به نظر ما مشکل اصلی همین جا است.

آقای سیستانی با استناد به تعبیر «أَنَّهُ دَخَلَهَا وَ هُوَ عَلَى طُهرٍ بِتَيَمُّم»، طهارت را مسبب از وضوء، غسل و تیمم دانسته اند، اما به نظر ما اینکه طهارت مسبب از وضوء، غسل و تیمم است، نیاز به این دلیل ندارد؛ چون طهور همانند «وقود» است که به معنای «ما یوقد به» است و با هیزم آتش تولید می شود و یا همانند «فطور» به معنای چیزی است که با آن افطار می شود. در نتیجه عنوان «طهور» ظاهر در «ما یتطهّر به» است و لذا عرفی نیست که مراد از «طهور» طهارت باشد.

با توجه به مطلب ذکر شده روشن می شود که تعبیر «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ جَعَلَ التُّرَابَ طَهُوراً كَمَا جَعَلَ الْمَاءَ طَهُورا»[6] به این معنا است که خدای متعال تراب را سبب طهارت و آلت تطهیر قرار داده است.

اما اینکه مرحوم آقای خویی طهور را به معنای طهارت دانسته و «التیمم أحد الطهورین» را به معنای «التیمم طهارة» دانسته اند و از طرف دیگر با استناد به آیه شریفه که دلالت بر دوست داشتن خداوند نسبت به طهارت می کند، حکم به استحباب نفسی طهارات ثلاث کرده اند، عرفی نیست؛ چون طهور به معنای طهارت استعمال نشده است و در صورتی هم که استعمال شده باشد، خلاف متفاهم عرفی است. در نتیجه ظاهر طهور این است که وضوء سبب طهارت است و بر این اساس استحباب نفسی وضوء که مرحوم آقای خویی استفاده کرده اند، صحیح نخواهد بود.

البته اگر استدلال ذکر شده به تعبیر «أَنَّهُ دَخَلَهَا وَ هُوَ عَلَى طُهرٍ بِتَيَمُّم» در مورد استحباب نفسی تیمم وجود نداشت، ممکن بود که مرحوم آقای خویی در استدلال به تعبیر «أَنَّهُ دَخَلَهَا وَ هُوَ عَلَى طُهرٍ بِتَيَمُّم» بیان کنند که این تعبیر از این باب است که جامع طهارت به سبب این فرد ایجاد شده است کما اینکه وقتی گفته می شود که انسان به سبب خلقت حضرت آدم موجود شده است، سبب و مسبب نیست، اما از نظر عرفی کلی ولو اینکه کلی عین فرد است، به سبب تحقق فرد محقق می شود. اما عرف حکم می کند که به سبب خلقت آدم انسان در زمین وجود شد که این بیان عرفی است. در مورد تعبیر «أَنَّهُ دَخَلَهَا وَ هُوَ عَلَى طُهرٍ بِتَيَمُّم» نیز «طهر» جامع طهارت است که عرفی است جامع طهارت به سبب این فرد موجود شود.

بنابراین عمده دلیل بر اینکه وضوء یا غسل یا تیمم سبب طهارت هستند، استظهار عرفی از خود تعبیر طهور است.

مطلب دوم این است که اگر اطلاقی وجود داشته باشد که با تمشی قصد قربت، ذات وضوء مطلقا سبب طهارت بوده و این سببیت حتی در صورتی که قصدی از غایات وجود ندارد، باقی باشد، به آقای سیستانی می گوئیم: در سبب تولیدی عرفا همین که امر نفسی به مسبب تولیدی وجود داشته باشد، برای قصد امتثال امر با ایجاد سبب تولیدی آن کافی است. به عنوان مثال اگر باز کردن درب مستحب نفسی باشد، سبب تولیدی آن چرخاندن کلید در قفل است که عرفا کافی است قصد امتثال امر نفسی با سبب تولیدی شود.

بنابراین بین نصب سلّم که مقدمه صعود الی السطح است با بحث طهارات ثلاث که مقدمه تولیدی هستند، تفاوت وجود خواهد داشت؛ چون نصب سبب تولیدی نیست، اما در اسباب تولیدی که رابطه سبب تولیدی و مسبب تولیدی بسیار تنگاتنگ است، ایجاد سبب تولیدی مساوی با تحقق مسبب تولیدی خواهد بود. بنابراین در مورد واجب مقید به یک قید، تقید مسبب تولیدی است که از ایجاد ذات مقید و قید ایجاد می شود، اما کسی در تمشی قصد قربت با اتیان ذات مقید و قید اشکال نمی کند. از طرف دیگر دور هم برطرف خواهد شد؛ چون وقتی ثابت شود که مسبب تولیدی که طهارت است، استحباب نفسی دارد و اطلاق وجود دارد که وضوء به شرط قصد قربت به هر نحوی که انجام شود، لامحاله به معنای امر به وضوی به قصد قربت است.

بنابراین اگرچه از نظر عقلی، سبب و مسبب تولیدی در خارج متغایر هستند، اما فرض این است که وجود مسبب تولیدی بر وجود سبب تولیدی مترتب می شود و مکلف غیر از ایجاد سبب تولیدی کار دیگری انجام نمی دهد ولی مسبب تولیدی خود به خود ایجاد می شود.

مشکل در مقام این است که اطلاقی پیدا شود که مطلقا وضوء با قصد قربت معنون به عنوان طهارت است و یا سبب تولیدی برای طهارت است که اگر چنین اطلاقی وجود داشته باشد مشکل حل خواهدشد که توضیح این مطلب در جلسه آتی مطرح خواهد شد.


[1] تهذیب الاحکام، شیخ طوسی، ج1، ص197.
[2] الکافی، محمد بن یعقوب کلینی، ج3، ص63.
[3] بقره/سوره2، آیه222.
[4] تهذیب الاحکام، شیخ طوسی، ج1، ص205.
[5] وقتی امر به ایجاد طهارت شده باشد که بسیط است، امر دائر بین وجود و عدم خواهد بود که این فرض با بحث نماز به قصد امتثال امر متفاوت است؛ چون در بحث نماز به قصد امتثال امر، نماز بر ذات نماز حتی اگر بدون قصد امتثال امر باشد، منطبق خواهد بود، اما طهارت عنوان بسیط است کما اینکه اگر چهار رگ گوسفند قطع نشده و صرفا سه رگ آن قطع شود، تذکیه نخواهد بود؛ چون «ذک الحیوان» عنوان بسیط است و اساسا بر قطع کردن سه رگ حیوان منطبق نمی شود بلکه لازم است که چهار رگ قطع شود. در محل بحث نیز تا زمانی که وضوء به قصد امتثال امر نباشد، اساسا طهارت نیست که امر به آن تعلق گیرد.
[6] من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق، ج1، ص109.