درس خارج اصول استاد محمدتقي شهيدي

99/11/20

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

موضوع: بررسی وجوب تعلّم/ تقسیم به واجب منجز و معلق/ تقسیمات واجب/ مباحث الفاظ

خلاصه مباحث گذشته:

بحث در تقسیم واجب به واجب منجّز و معلق قرار دارد که به این مناسبت به بحث لزوم مقدمات مفوته پرداخته شده و وجوه لزوم تحصیل مقدمات مفوّته مورد بررسی قرار گرفت و لزوم تحصیل مقدمات مفوته مورد پذیرش واقع شد. به مناسبت وجوب مقدمات مفوته به بررسی وجوب تعلّم پرداخته می شود.

1- بررسی وجوب تعلّم

به مناسبت بحث از مقدمات مفوته، بحث از وجوب تعلّم نسبت به احکام واجب مشروط که شرط آن محقق نشده است، یا واجب موقت که وقت آن نرسیده است، واقع شده است. به عنوان مثال تعلّم احکام در مورد نماز که وجوب آن به جهت عدم دخول وقت فعلی نشده است، مورد بحث واقع شده است که برخی از فقهاء بیان کرده اند که تعلّم احکام واجب خواهد بود و لذا در صورتی که مکلف تعلّم نکرده و بعدا به خلاف واقع بیفتد، معذور نخواهد بود.

1.1- صور مسأله

برای روشن شدن وجوب تعلم، صوری ذکر شده است که هر کدام باید جداگانه مورد بررسی قرار گیرد.

1.1.1- الف: منجر شدن ترک تعلم به عجز از احراز امتثال

اولین صورت در مورد وجوب تعلم این است که ترک تعلّم موجب عجز از امتثال نمی شود بلکه صرفا موجب عجز از احراز امتثال است. به عنوان مثال مکلف علم داشته باشد که یک ساعت دیگر خسوف خواهد شد، اما در صورتی که کیفیت نماز آیات را تعلم نکند، بعدا فرصت نخواهد داشت که از باب احتیاط چند نماز آیات به جا بیاورد تا احراز امتثال شود و یا فرصت وجود نخواهد داشت که در زمان خسوف به رساله عملیه رجوع کرده و کیفیت نماز آیات را تعلم کند تا احراز صحت آن کند، اما شرائط به نحوی است که توان انجام نماز آیات به کیفیت واقعی را دارد، اما صرفا کیفیت صحیح احراز نمی شود.

1.1.1.1- بررسی کلام شهید صدر مبنی بر مصداق مقدمه مفوته بودن

ظاهر کلام شهید صدر این است که در صورتی که ترک تعلم موجب عجز از احراز امتثال شود، مصداق مقدمه مفوته خواهد بود و لذا در صورتی که وجوب مقدمه مفوته مورد مناقشه قرار گیرد، وجوب تعلم نیز قابل مناقشه خواهد بود؛ چون احراز امتثال واجب عقلی است و تعلّم مقدمه احراز امتثال است.

به نظر ما کلام شهید صدر صحیح نیست؛ چون از نظر شرعی بر مکلفین واقع الامتثال واجب است و فرض این است که بعد از خسوف، قدرت بر واقع الامتثال وجود دارد و لذا تکلیف به واقع الامتثال فعلی بوده و عقل احراز امتثال تکلیف را لازم می داند.

بنابراین احراز امتثال بعد از خسوف واجب نمی شود بلکه تکلیف شرعی به نماز آیات بعد از خسوف است و فرض این است که حتی اگر کیفیت نماز آیات تعلم نشود، قدرت بر نماز آیات صحیح وجود خواهد داشت و در نتیجه تکلیف قطعا فعلی خواهد شد. از طرف دیگر عقل حکم می کند که به علم به فعلی شدن تکلیف در یک ساعت بعد، اگر احکام آن تعلم نشود، امتثال تکلیف احراز نشده و استحقاق عقوبت وجود خواهد داشت.

مطلب ذکر شده در مورد وجوب تعلم شبیه این است که چند مایع وجود داشته باشد که یکی از آنها آب مطلق بوده و بقیه مضاف باشند. در این صورت اگر وقت نماز داخل شود و به عنوان مثال مکلف بخواهد با بیست مایع وضوء بگیرد، نماز از او فوت خواهد شد. در این فرض عدم امکان انجام بیست وضوء به این معنا نیست که تمکن از وضوء با آب مطلق وجود ندارد؛ چون مکلف صرفا نمی تواند احراز کند که با آب مطلق وضوء گرفته است و لذا تکلیف به نماز با وضوء فعلی خواهد شد. حال اگر مکلف قبل از وقت تعیین نکند که کدام یک از بیست مایع آب است، عاجز از وضوء با آب مطلق نخواهد بود، بلکه نسبت به احراز امتثال امر به وضوء عاجز خواهد بود که عقل به فعلی شدن تکلیف به نماز با وضوء حکم می کند.

بنابراین حق با محقق نائینی است که در این صورت وجوب تعلم ربطی به وجوب مقدمات مفوته ندارد.

1.1.2- ب: منجر شدن ترک تعلم به عجز از امتثال

صورت دوم برای وجوب تعلم این است که ترک تعلم قبل از وقت، موجب عجز از امتثال تکلیف شود. به عنوان مثال اگر مکلف کیفیت نماز آیات را تعلم نکند، یک ساعت دیگر که خسوف رخ میدهد، اساسا متمکن از امتثال نماز آیات نخواهد بود.

1.1.2.1- بررسی کلمات مرحوم آقای خویی

مرحوم آقای خویی در این صورت دارای کلمات مختلف هستند. ایشان صفحه 500 از جلد دوم مصباح الاصول فرموده اند: در این صورت تعلم لازم نیست؛ چون اگر مکلف کیفیت نماز آیات را تعلم نکند، بعد از تحقق خسوف عاجز از امتثال تکلیف خواهد بود و بر اساس «لایکلّف الله نفسا الا وسعها» نسبت به عاجز تکلیف وجود نخواهد داشت. در نتیجه این فرض شبیه فرضی خواهد بود که مکلف قبل از وقت آب را بر زمین ریخته و داخل وقت قادر بر وضوء نباشد.

دراینجا ممکن است اشکال شود که با ترک تعلم ملاک تفویت خواهد شد.

مرحوم آقای خویی در پاسخ به این اشکال فرموده اند: در چنین مواردی اساسا ملاک کشف نمی شود؛ چون وقتی خطاب تکلیف شامل عاجز نشده و مکلف در داخل وقت عاجز باشد، دیگر کاشف از ملاک در حق او وجود نخواهد داشت.

اما مرحوم آقای خویی در بحث اجتهاد و تقلید از کتاب التنقیح خلاف این مطلب اشاره کرده اند. البته طبق نظر برخی از بزرگان در بعضی از موارد به جهت عدم وجود دلیل بر لزوم تحصیل مقدمات مفوته، تحصیل مقدمات مفوته لازم نخواهد بود. به عنوان مثال در مورد حفظ وضوء قبل از وقت دلیل بر لزوم وجود ندارد و لذا مرحوم آقای خویی فرموده اند: به جهت عدم وجود دلیل بر لزوم حفظ، فوت شدن ملاک کشف نمی شود. اما در مورد تعلم اطلاق معتبره مسعدة بن صدقه وجود دارد که در آن تعبیر «سَمِعْتُ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ ع وَ قَدْ سُئِلَ عَنْ قَوْلِهِ تَعَالَى فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبالِغَة إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى يَقُولُ لِلْعَبْدِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَبْدِي أَ كُنْتَ عَالِماً فَإِنْ قَالَ نَعَمْ قَالَ لَهُ أَ فَلَا عَمِلْتَ بِمَا عَلِمْتَ وَ إِنْ قَالَ كُنْتُ جَاهِلًا قَالَ لَهُ أَ فَلَا تَعَلَّمْتَ حَتَّى تَعْمَلَ فَيَخْصِمُهُ وَ ذَلِكَ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ.»[1] وارد شده است و مرحوم آقای خویی در کتاب التنقیح به اطلاق این معتبره تمسک کرده و فرموده اند: وجوب تعلم به عنوان مقدمه مفوته لازم التحصیل خواهد بود.

به نظر ما کلام مرحوم آقای خویی قابل مناقشه است؛ چون اگر علی القاعده مقدمات مفوته لازم التحصیل دانسته نشده و گفته شود که مکلف می تواند قبل از وقت آب وضوء را تلف کند و در داخل وقت نیز اطلاق دلیل وضوء شامل او نمی شود و کاشفی از تفویت ملاک ملزم نخواهد بود، در مورد وجوب تعلم نیز گفته می شود که اگر مکلف قبل از وقت تعلم نکرده و بعد تحقق خسوف قادر بر نماز آیات صحیح نباشد، تکلیف ساقط خواهد شد؛ چون ظاهر «هلّا تعلّمت» ظاهر در این است که در عین عدم تعلم، تکلیف واقعی جزما یا احتمالا ثابت باشد که در این صورت اگر عالم باشد، به او گفته می شود که چرا عمل نکرده است و در صورتی که جاهل باشد، به عدم تعلم او اشاره می شود؛ لذا بر مکلف لازم خواهد بود که با تعلّم که دارای وجوب طریقی برای عمل است، تکلیف خود را اداء کند، اما در صورتی که شارع از تعبیر «اذا تعلّمت حکماً فیجب علیک کذا» استفاده کرده و تعلم شرط حدوث تکلیف باشد، در صورت عدم تعلم اساسا تکلیف در حق مکلف فعلی نمی شود و لذا در چنین شرائطی تعلم واجب نخواهد بود کما اینکه در مورد امر به معروف و نهی از منکر بیان شده است که شرط وجوب آن علم به معروف و منکر است. حال اگر مکلف به دنبال تعلم نرفته باشد و به عنوان مثال در مورد ریش پروفسوری علم به منکر بودن نداشته باشد، شرط وجوب نهی از منکر محقق نخواهد شد و در نتیجه دلیل «هلّا تعلمت» در چنین مواردی نسبت به عدم تعلّم شامل نمی شود.

1.1.2.2- بررسی کلام محقق اردبیلی و صاحب مدارک مبنی بر نفسی بودن وجوب تعلم

صاحب کفایه فرموده اند: محقق اردبیلی و صاحب مدارک ملتزم شده اند که وجوب تعلم وجوب طریقی نیست بلکه وجوب نفسی است؛ یعنی ملاک تعلم تهیأ و آماده شدن برای امتثال تکلیف است و به همین جهت دارای وجوب نفسی تهیّئی خواهد بود؛ لذا با توجه به اینکه عقاب بر ترک نماز آیات، عقاب بر ترک غیر مقدور است، بر ترک تعلم عقاب ثابت خواهد شد.

به نظر ما انصافا این مطلب صحیح نیست؛ چون تعبیر «أَ فَلَا تَعَلَّمْتَ حَتَّى تَعْمَلَ» با وجوب نفسی سازگار نیست.

با توجه به اشکال ذکر شده صاحب کفایه فرموده اند: توجیه دیگر این است که مواردی از قبیل نماز آیات واجب معلق هستند که وجوب آنها فعلی بوده و واجب استقبالی است.

کلام صاحب کفایه نیز خلاف استظهار مشهور است.

1.1.2.3- مشکل بودن اثبات وجوب تعلم بنابر بر عدم لزوم تحصیل مقدمات مفوته

بعد از روشن شدن اینکه واجب معلق بودن خلاف ظاهر است، در این صورت نسبت به وجوب تعلم اشکال وجود خواهد داشت، اما با توجه به اینکه به نظر ما تحصیل مقدمات مفوته لازم است، مشکلی نخواهیم داشت، اما کسانی که وجوب مقدمات مفوته را نپذیرفته اند، در صورت دوم برای اثبات وجوب تعلم دچار مشکل خواهند شد و تنها راه برای اثبات وجوب تعلم این است که گفته شود بین فرضی که عنوان تعلم شرط الوجوب است یا خطاب مشروط به قدرت در ظرف امتثال باشد و بین غیر آن تفاوت وجود دارد؛ چون اگر عنوان تعلم شرط الوجوب باشد، تحصیل شرط الوجوب لازم نخواهد بود. در صورتی هم که شارع در خطاب خود از تعبیر «اذا قدرت علی صلاة الآیات بعد الخسوف فصلّ صلاة الآیات» استفاده کرده باشد، تعلّم لازم نخواهد بود؛ چون با عدم تعلم قبل از خسوف، قدرت بر نماز آیات وجود ندارد و شرط وجوب که قدرت در ظرف امتثال است، محقق نمی شود، اما نکته مهم این است که خطاب نماز آیات مطلق بوده و مشروط به تعلم یا قدرت در ظرف امتثال نیست بلکه به صورت «اذا تحقق الخسوف صلّ صلاة الآیات» وارد شده است. البته خطاب «لایکلف الله نفسا الا وسعها» وجود دارد و خطاب تکلیف منصرف به قادر است، اما عرف از اطلاق «هلّا تعلمت حتی تعمل» استفاده می کند که جهل عذر نیست، در حالی که از نظر عرفی وقتی مکلف تعلّم نمی کند، می خواهد که جهل خود را به عنوان عذر قرار دهد که این عذر پذیرفته نخواهد شد و لذا لازم خواهد بود که یک متفاهم عرفی ادعا شود که این مطلب بعید نیست و لذا مرحوم آقای خویی در عین اینکه مقدمات مفوته را لازم التحصیل ندانسته و بیان کرده اند که مکلف می تواند قبل وقت آب وضوء و یا آب وضوء و خاک برای تیمم را از بین ببرد، در صفحه 371 از جلد دوم المحاضرات و صفحه 96 از جلد اول التنقیح پذیرفته اند که خطاب «أفلا تعلّمت حتی تعمل» شامل صورت دوم -که ترک تعلم سبب عجز از امتثال در داخل وقت است- می شود و لذا خدای متعال حجت بالغه داشته و جهل عذر نخواهد بود.

1.1.3- ج: یقینی نبودن ابتلاء به موضوع تکلیف

صورت سوم برای وجوب تعلم این است که مکلف یقین به ابتلاء به موضوع یک تکلیف ندارد؛ یعنی مکلف در شرائطی باشد که امکان داشته باشد که موضوع تکلیف مانند خمس یا زکات پیش آمده و از طرف دیگر احتمال داده شود که موضوع تکلیف در حق او به وجود نیاید، اما شرائط به نحوی است که اگر موضوع تکلیف برای او پیش بیاید، به جهت عجز از تعلم یا غفلت، دیگر فرصت تعلم وجود نداشته باشد.

1.1.3.1- بررسی جریان استصحاب استقبالی عدم ابتلاء به موضوع تکلیف

در این صورت استصحاب استقبالی عدم ابتلاء به موضوع تکلیف مشکوک مطرح شده است؛ یعنی به عنوان مثال اگر مکلف در مورد سببیت زلزله نسبت به نماز آیات شک داشته باشد و یا در فرض علم به اصل سببیت در مورد سببیت پس لرزه های متعدد شک داشته باشد و شرائط به نحوی باشد که اگر قبل از تحقق زلزله تعلم نکند، در زمان زلزله عاجز از تعلم شده و یا غافل خواهد شد، استصحاب عدم تحقق زلزله جاری کرده و این استصحاب را مؤمّن از وجوب تعلم قرار می دهد کما اینکه اگر شک در رکعات موضوع برای وجوب نماز احتیاط باشد، استصحاب استقبالی عدم شک در رکعات جاری خواهد کرد.

برای روشن شدن این فرض لازم به ذکر است که شک در تحقق موضوع تکلیف به دو قسم تقسیم می شود:

    1. قسم اول این است که مکلف می داند که شک او در تحقق موضوع تا پایان عمر ادامه خواهد داشت.

در این قسم بلااشکال تعلم واجب نخواهد بود؛ چون ادامه داشتن شک او تا پایان عمر به معنای وجود اصل مؤمّن نسبت به تحقق تکلیف است و در نتیجه هیچ گاه تکلیف بر او منجز نمی شود.

    2. قسم دوم این است که علم به بقاء شک تا پایان عمر وجود ندارد و احتمال داده می شود که بعدا علم به تحقق موضوع ایجاد شود.

در مورد این قسم بین بزرگان در مورد جریان استصحاب عدم تحقق موضوع تکلیف در آینده به غرض اثبات عدم لزوم تعلم احکام آن، اختلاف رخ داده است.

البته لازم به ذکر است که در صورتی که بعد از فعلیت تکلیف قدرت بر تعلم وجود داشته باشد، مشکلی وجود نخواهد داشت بلکه محل بحث فرضی است که در صورت عدم تعلم قبل از فعلیت، در زمان تکلیف امکان تعلم وجود نداشته باشد و یا اینکه همانند بسیاری از مکلفین، غفلت از تکلیف وجود داشته باشد.

1.1.3.1.1- وجوه عدم جریان استصحاب استقبالی

در مورد الغای استصحاب استقبالی عدم تحقق موضوع تکلیف مشکوک وجوهی مطرح شده است:

1.1.3.1.1.1- الف: وجود علم اجمالی نسبت به مبتلی به بودن برخی موضوعات

وجه اول برای الغای استصحاب عدم تحقق موضوع تکلیف مشکوک که از سوی مرحوم آقای خویی مطرح شده این است که عادتا مکلف علم اجمالی به ابتلاء به برخی موضوعات در آینده دارد. به عنوان مثال مکلف اجمالا می داندکه در آینده مبتلی به مسائل زکات یا خمس یا حج مبتلی خواهد شد که این علم اجمالی موجب تعارض استصحاب های عدم تحقق موضوع مشکوک خواهد شد.

1.1.3.1.1.1.1- مناقشه

به نظر ما کلام مرحوم آقای خویی صحیح نیست و دو اشکال به آن وارد است:

    1. اشکال اول این است که در بسیاری از موارد علم اجمالی به علم تفصیلی به ابتلاء به بعضی از موضوعات تکالیف منحل می شود؛ چون فرد در زندگی خود در نهایت مبتلی به موضوع خمس خواهد شد، اگرچه نسبت به زکات که معمولا مربوط به کشاورزان و دامداران است، علم به ابتلاء وجود ندارد.

در برخی موارد نیز علم اجمالی کبیر، منحل به علم اجمالی صغیر می شود که در دایره علم اجمالی صغیر که در تماس نزدیک به مکلف هستند، احتیاط می شود، اما نسبت به مسائلی که تماس نزدیک وجود ندارد، علم اجمالی وجود نخواهد داشت و استصحاب جاری خواهد شد.

    2. اشکال دوم این است که اگرچه علم اجمالی به تحقق موضوعاتی در آینده وجود داشته باشد، اما بحث در تکالیفی است که اگر مکلف در حال حاضر فرا نگیرد، بعدا امکان یادگیری وجود نداشته باشد که در این دائره علم اجمالی وجود ندارد؛ چون نسبت به بسیاری از تکالیف بعد از تحقق موضوع، امکان و فرصت برای تعلّم وجود دارد.


[1] الأمالی، شیخ طوسی، ج1، ص9.