درس خارج اصول استاد محمدتقي شهيدي

99/11/19

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

موضوع: تحلیل شهید صدر در مورد مقدمات مفوته/ تقسیم به واجب منجز و معلق/ تقسیمات واجب/ مباحث الفاظ

خلاصه مباحث گذشته:

بحث در واجب معلق قرار دارد که اشکالات مربوط به واجب معلق پاسخ داده شده و روشن گردید که واجب معلق قابل تصویر است. یکی از مباحث مربوط به واجب معلق، لزوم تحصیل مقدمات مفوته است که در مورد تبیین این نکته راه حل هایی ارائه شده است که در جلسات پیشین به دو راه حل اشاره گردید. در ادامه به تحلیل شهید صدر در مورد مقدمات مفوته اشاره گردید.

0.1- تحلیل شهید صدر در مورد مقدمات مفوته

شهید صدر در مورد تحلیل مقدمات مفوته فرموده اند: در صورتی که واجب معلق مورد انکار واقع شود -و به عنوان مثال در مورد وجوب صوم گفته شود که وجوب از ابتدای شب فعلی نمی شود؛ یعنی به نحو واجب معلق نباشد که وجوب فعلیِ غیر مشروط بوده و واجب استقبالی است و به نحو مشروط به شرط متأخر هم نباشد که وجوب از ابتدای شب به صورت مشروط به طلوع فجر و سالم بودن مکلف در آن زمان است بلکه همانند محقق اصفهانی و محقق نائینی گفته شود که وجوب صوم از زمان طلوع فجر فعلی می شود- مقتضای قاعده اولیه این است که مقدمات مفوته لازم التحصیل نخواهند بود الا اینکه احراز شود که مقدمه مفوته مانند غسل جنابت در شب ماه رمضان است که ترک آن موجب تفویت ملام ملزم مولی در ظرف خودش می شود که در این صورت تحصیل مقدمه مفوته لازم خواهد بود. البته این فرض نیازمند دلیل خاص است.

ایشان در ادامه فرموده اند: اگر در مورد شرط متأخر احراز شود که مانند طلوع فجر، شرط استیفاء ملاک است، مشکلی وجود نخواهد داشت؛ چون اگرچه فعلی شدن وجوب صوم طبق ادعای منکرین واجب معلق و واجب مشروط به شرط متأخر محال است، اما ملاک صوم فی النهار فعلی است و لذا شوق و اراده مولی به صوم فی النهار فعلی خواهد بود و از همان ابتدای شب مولی شوق به صوم فی النهار خواهد داشت؛ چون شوق به صومِ مقید، مستتبع شوق به قید آن نیز خواهد بود. در نتیجه مولی شوق دارد که اذان صبح شده و مکلفین روزه بگیرند. در این صورت امر غیری به غسل جنابت، از اراده و شوق نفسی به صوم فی النهار که در شب وجود دارد، نشأت می گیرد. بنابراین اساسا نیازی وجود ندارد که مولی امر شرعی به غسل جنابت در شب کند بلکه خبر می دهد که ملاک و اراده او فعلی است و غسل جنابت در شب مقدمه استیفاء ملاک است. بعد این بیان، عقل حکم به لزوم تحصیل مقدمات حتی قبل از وجوب صوم خواهد کرد.

اما در صورتی که شرط متأخر شرط اتصاف به ملاک باشد، مثل شرب ماء در زمان عطش که اگر عطشی نباشد، اساسا شرب ماء ملاک ملزم ندارد، مولی قبل از تحقق عطش شوق به شرب ماء نخواهد داشت؛ چون شوق به مقید مستتبع شوق به قید آن است و لذا شوق به شرب ماء مقیداً بالعطش مستتبع شوق به عطش خواهد شد، در حالی که مولی هیچ شوقی به عطش عبد ندارد. حال اگر قدرت بر شرب ماء در زمان عطش، شرط اتصاف به ملاک باشد، عبد قبل از عطش می تواند همراه خود آب برندارد و در صورتی هم که آب داشته باشد، آب را بر روی زمین بریزد؛ چون در صورت ریختن آب، در هنگام عطش قدرت بر شرب ماء نخواهد داشت و این امر موجب می شود ملاک در حق او فعلی نشود. اما در صورتی که دلیل وجود داشته باشد که قدرت بر شرب ماء در زمان عطش دخیل در ملاک نبوده و به همین جهت اگر از قبل، قدرت بر حفظ آب وجود داشته باشد ولی آب حفظ نشود و عجز از شرب ماء در زمان عطش ایجاد شود، ملاک فعلی فوت خواهد شد که به همین جهت عقل حکم می کند که آب حفظ شود؛ چون فرض این است که اگر آب حفظ نشود، بعد از عطش ملاک ملزم نسبت به شرب ماء محقق خواهد شد و بعد از عطش اراده مولی نسبت به شرب ماء فعلی خواهد شد. لذا عقلا مکلف ملزم است که نسبت به ملاک ملزمی که علم به تحقق آن در آینده دارد، تفویت نکند؛ چون تفویت ملاک ملزمی که مولی به قدر امکان متصدی ابراز آن شده است، از نظر عقلی قبیح است.

شهید صدر در ادامه فرموده اند: در صورتی که شرط متأخر شرط اتصاف به ملاک باشد، واجب معلق معلق نخواهد بود؛ چون واجب معلق در صورتی تصویر می شود که شرط متأخر شرط استیفاء ملاک باشد و ملاک و اراده مولی نیز قبل از شرط، فعلی نشود. در نتیجه از این طرق نمی توان مشکل را حل کرد. تنها راه برای حل مشکل این است که مولی خبر داده است که اگر مکلف قبل از عطش آب همراه خود برندارد، بعد از تحقق عطش، ملاک شرب ماء فعلی خواهد شد؛ چون ملاک شرب ماء مشروط به قدرت بر شرب ماء در زمان عطش نیست تا گفته شود که قدرت به شرب ماء در زمان عطش شرط اتصاف به ملاک است بلکه مولی خبر داده است که قدرت بر شرب ماء شرط اتصاف به ملاک نیست و به همین جهت اگر قبلاً مکلف قدرت بر حفظ آب داشته باشد و در عین حال خود را تعجیز کند، ملاک ملزم مولی فوت خواهد شد که این امر منشأ می شود از نظر عقلی حفظ آب لازم باشد.

اما شبهه ای در مورد چگونگی مراد تکوینی مولی وجود دارد؛ یعنی اگر خود مولی شوق داشته باشد که بعد از عطش شرب ماء کند، در این مورد نمی توان گفت که اگر مولی همراه خود آب برندارند، مرتکب قبیح شده است؛ چون در این فرض بحث مراد تشریعی مولی نیست، بلکه بحث مراد تکوینی او نسبت به خودش است کما اینکه نمی توان بیان کرد که طبیعی شرب الماء به نحو شرط متأخر عطش یا حفظ آب مشروط به شرط متأخر عطش واجب شده است؛ چون در اینجا بحث وجوب مطرح نیست تا با استفاده از وجوب به شرط متأخر تصحیح شود.

حال اگر نتیجه این باشد که نسبت به لزوم برداشتن آب توسط مولی در سفری که علم به تشنه شدن در آن دارد، تشکیک شده و گفته شود که مولی الان شوق به شرب ماء ندارد. از طرف دیگر شوق به برداشتن آب هم شوق غیری است که از شوق نفسی به شرب الماء ناشی می شود، در حالی که الان شوق نفسی وجود ندارد. در نتیجه اهتمام مولی به برداشتن آب معقول نیست و نباید مولی آب بردارد. در صورتی که این مطلب گفته شود، در مورد مراد تشریعی مولی نیز اشکال ایجاد خواهد شد؛ چون عقل عبد را تنفیذ کننده اراده مولی در مورد چیزی می داند که اگر مراد تکوینی مولی بود، خود مولی اقدام می کرد. در نتیجه عبد به منزله ابزاری برای تنفیذ اراده مولی در همین محدوده است که با این بیان عقل حکم می کند که وقتی خود مولی شوق تکوینی به شرب ماء بعد عطش داشته باشد، هیچ توجیهی برای برداشتن آب برای عطش در آینده نمی توان بیان کرد. به همین جهت حتی اگر مولی حفظ آب و برداشتن آب را لازم بداند، عقل حکم به لزوم آن نمی کند؛ چون این لزوم نفسی نیست بلکه لزوم غیری است که اگر خود مولی بود این کار را نمی کرد و لذا عبد هم که به منزله خود مولی است، لازم نخواهد بود که این کار را انجام دهد.

شهید صدر با طرح شبهه ذکر شده بیان کرده اند که نکته حفظ مقدمه مفوته این نیست که واجب، واجب مشروط به شرط متأخر است و حفظ آب یا برداشتن آن دخیل در استیفاء ملاک ملزم در آینده است. ایشان فرموده اند: یک توجیه برای حفظ و برداشتن آب به این است که توجیه مرحوم شیخ انصاری پذیرفته شود که اراده مولی فعلی است و به شرب الماء علی تقدیر العطش تعلق گرفته است و لذا مولی در حال حاضر شرب ماء علی تقدیر عطش را اراده دارد، اما این توجیه مورد پذیرش ایشان قرار نگرفته است و لذا بعد از عدم پذیرش این مطلب فرموده اند: تنها راه این است که گفته شود مولی شوق به جامع بین عدم عطش و شرب ماء در حال عطش دارد که این شوق به جامع در اراده تکوینی مولی مستتبع شوق غیری به برداشتن آب و همراه داشتن آن در سفری است که علم دارد مبتلی به عطش خواهد شد. شوق به جامع نسبت به مراد تشریعی مولی هم مستتبع امرغیری مولی خواهد بود که عبد همراه خود آب بردارد. حتی اگر امری غیری از سوی مولی نباشد بلکه مولی اخبار کند که برای حفظ جامع عدم عطش یا شرب ماء علی تقدیر عطش که الان به آن شوق دارد، امر غیری یا اخبار می کند که برداشتن آب مورد اهتمام مولی است. در نتیجه عبد باید همراه خود آب بردارد.

البته شوق به جامع به مقداری بر عهده عبد ثابت می شود که مورد اهتمام مولی بوده و از عبد نسبت به آن مطالبه کند؛ لذا ممکن است مولی حفظ جامع را بأیّ وجه کان مطالبه کند که در این صورت اگر عبد آب نداشته باشد و بداند که در صورت دویدن تشنه خواهد شد، حفظ جامع به این خواهد بود که اقدام به دویدن نکند تا برای او تشنگی حاصل نشود؛ چون اگر تشنه شود برای تحقق جامع، نیاز به خوردن آب وجود دارد، در حالی که آب ندارد. لذا باید جامع را حتی با اینکه دچار عطش نشود، حفظ کند. اما در صورتی که مولی این مطلب را از عبد خود مطالبه نکرده باشد، بلکه صرفا از عبد خود مطالبه کرده باشد که شرب الماء بعد العطش انجام دهد، در این صورت اگر برداشتن آب قبل از عطش را مطالبه کند، دلیل خاص خواهد بود. البته این مطالبه ناشی از اراده به شرب الماء نیست بلکه ناشی از همان اراده به جامع است که قبل از تحقق عطش در نفس مولی وجود دارد که از عبد خود جامع بین عدم عطش و شرب الماء فی حال عطش را می خواهد. به تعبیر دیگر مولی جامع ارتواء را می خواهد که به مقدار مطالبه مولی نسبت به جامع، بر عبد لازم خواهد بود که آن را حفظ کند.

بنابراین مهم مقدار اهتمام مولی به جامع است که اگر اهتمام مولی به جامع به صورت مطلق باشد، لازمه آن این است اگر عبد می داند که آب ندارد، نباید اقدام به دویدن کند تا به جهت عدم داشتن آب، جامع فوت نشود. اما اگر اهتمام مولی به این مقدار باشد که اگر بعد از عطش قدرت بر شرب ماء وجود داشته باشد، باید آب بخورد، در این صورت ایجاد مانع برای عطش لازم نخواهد بود کما اینکه برداشتن آب نیز لازم نیست؛ چون اگرچه مولی شوق به جامع دارد، اما از عبد نسبت به آن مطالبه نکرده است و به صورت مطلق اهتمام به جامع ندارد.

فرض متوسط هم این است که مولی نسبت به جامع به این مقدار اهتمام دارد که بعد از عطش آب نوشیده شود و آب هم همراه برداشته شود. در این صورت امر غیری به برداشتن آب ناشی از شوق به جامع است، اما شوق به جامع علت تامه امر غیری به برداشتن آب نیست بلکه بستگی به مقدار اهتمام مولی به حفظ جامع مورد شوق دارد. در این صورت امر غیری به برداشتن آب هم لازم نیست بلکه مولی می تواند اخبار از اهتمام خود به آن کند.

تاکنون محصل کلام شهید صدر بیان گردید که طبق کلام ایشان در فرض انکار واجب معلق و واجب مشروط به شرط متأخر، اصل اولی عدم لزوم حفظ مقدمات مفوته خواهد بود، الا اینکه احراز شود که شرط متأخر شرط استیفاء ملاک است و یا در صورتی که شرط اتصاف به ملاک باشد، حفظ این مقدمه مفوته مورد اهتمام مولی باشد.

0.2- مناقشه در کلام شهید صدر

به نظر ما کلام شهید صدر صحیح نیست و اشکال به آن وارد است:

0.2.1- الف: اهمیت داشتن اهتمام غیری مولی به مقدمه

اشکال اول این است که در فرض اول که شرط متأخر شرط استیفاء ملاک است و یا در فرض دوم که شرط متأخر شرط اتصاف به ملاک است، مهم اهتمام غیری مولی به مقدمه است. علاوه بر اینکه چه بسا مولی در زمان اهتمام غیری به مقدمه نسبت به ذی المقدمه شوق و اهتمام نداشته و شوق به جامع هم نداشته باشد.

توضیح مطلب در قالب مثال این گونه است که مولی احتمال می دهد بعدا تصمیم بگیرد که عبد خود را امر به پختن آبگوشت کند. اما در صورتی که بعدا تصمیم بگیرد که از عبد خود اقدام به پخت آبگوشت را مطالبه کند، لازم خواهد بود که از روز قبل گوشت خریداری شود. در نتیجه امروز به عبد خود امر به خرید گوشت می کند.

در این مثال امر به خرید گوشت، ناشی از ملاک نفسی نیست اما اهتمام غیری به آن، ناشی از وجود اهتمام نفسی به ذی المقدمه هم نیست بلکه چه بسا اصلا مولی بعدا آبگوشت نخورد.

مثال دیگر این است که مولا بیان می کند که شاید آخر هفته بخواهم به مشهد بروم. در این صورت در حال حاضر مولی هیچ شوقی به مشهد رفتن ندارد. علاوه بر اینکه شوق به جامع هم ندارد. شوق به جامع به این صورت خواهد بود که اگر فرزند او از مشهد بیاید، با او به مشهد خواهد رفت که شهید صدر تصویر جامع کرده است که فرد شوق دارد به جامع نیامدن فرزندش از سفر و اینکه در فرض آمدن، به همراه او به مشهد برود. اما به نظر ما این مطلب غیر عرفی است؛ چون به هر حال الان مولی نسبت به سفر مشهد رفتن هنگام آمدن فرزند خود شوق و اهتمام ندارد. از طرف دیگر شوق به جامع نیز ندارد، بلکه صرفا احتمال می دهد که بعدا تصمیم بگیرد که به مشهد برود، اما در عین حال امر به خرید بلیط می کند؛ چون اگر امروز بلیط تهیه نشود، آخر هفته امکان تهیه بلیط وجود نخواهد داشت.

البته در صورتی که مولی نسبت به ذی المقدمه بغض داشته باشد، مثل کسی که از گناه کردن بدش می آید، اما می داند که مبتلی به سوء عاقبت شده و تحت وسوسه های شیطان گناه را مرتکب می شود، هیچ گاه مقدمات گناه را فراهم نمی کند، اما در صورتی که نسبت به ذی المقدمه الان موضع منفی و اهتمام به عدم آن ندارد، اصلا اهتمام به وجود آن شرط نخواهد داشت بلکه همین که احتمال اراده آن در آینده بدهد، منشأ می شود که مقدمه آن اراده غیری بشود.

بنابراین تمکن از ذی المقدمه در زمان آینده مطلوب نفسی نیست بلکه مطلوب غیری است و لذا در صورتی که علم به عدم انجام آن وجود داشته باشد، برای حفظ تمکن از انجام آن اقدامی نمی شود. در نتیجه در برخی موارد در عین اینکه شوق نفسی به ذی المقدمه یا شوق به جامع وجود ندارد، اما اهتمام غیری به مقدمه آن ایجاد می شود و این مطلب در مورد اراده تکوینی یا اراده تشریعی تفاوتی نمی کند.

تاکنون روشن شد که اهتمام غیری به مقدمه تابع فعلیت اهتمام نفسی به ذی المقدمه نیست و حتی ناشی از اهتمام به جامع هم که شهید صدر مطرح کرده است، نیست. اما غالبا این گونه است که اهتمام غیری به مقدمه از توابع اهتمام نفسی به ذی المقدمه است که بالوجدان اهتمام به یک فعل علی تقدیر خاص مانند اهتمام به شرب الماء علی تقدیر عطش می تواند فعلی باشد. در نتیجه فرد الان اهتمام به شرب ماء علی تقدیر عطش دارد و این اهتمام مستتبع اهتمام به تحقق شرط نیست تا اهتمام به عطش وجود داشته باشد کما اینکه فرد اهتمام دارد که اگر زید از سفر بیاید، او را اکرام کند، اما در عین حال نسبت به آمدن زید اهتمامی ندارد.

در نتیجه شوق به جامع که در کلام شهید صدر مطرح شده است، خلاف وجدان عرفی است. برای روشن شدن این مطلب به این مثال اشاره می کنیم که طبیب اهتمام به علاج بیماران دارد، اما عرفی نیست که ذهن او شکافته شده و گفته شود که او اهتمام به جامع بین عدم المرض و علاج علی تقدیر وجود مریض دارد؛ چون نمی شود که شوق طبیب به علاج بیماران مستتبع شوق به وجود مریض باشد و به همین جهت لامحاله شوق به جامع بین عدم وجود مریض و علاج مریض علی تقدیر وجود مریض خواهد داشت. به نظر ما بالوجدان چنین شوقی در نفس اطباء نیست بلکه اهتمام دارند که علی تقدیر وجود مریض او را درمان کنند. اما کاری ندارند که اگر بیمار را درمان نکردند، بیماری وجود نداشته باشد؛ چون مصلحت خدا این است که عده ای بیمار باشند؛ لذا اگر قبل از وجود مریض شوق به علاج مریض نداشته باشد، لااقل اهتمام به علاج مریض علی تقدیر وجود مریض در نفس او فعلی است و این مستتبع اهتمام به اینکه حتما در جامعه مریض پیدا شود، نخواهد بود.

0.2.2- ب: عدم لزوم ابراز غرض توسط مولی

اشکال دوم این است که شهید صدر در مورد فرض دوم که شرط متأخر شرط اتصاف به ملاک است، فرموده اند: عقل زمانی حکم به لزوم تحصیل مقدمات مفوته می کند که مولی غرض خود را به مقدار ممکن ابراز کرده باشد که ظاهر این مطلب این است که اگر مولی می تواند واجب معلق جعل کند، باید جعل کند و در صورتی که می تواند واجب مشروط به شرط متأخر جعل کند، باید جعل کند. در صورتی هم بتواند امر غیری به تحصیل مقدمه مفوته کند، باید این کار را انجام دهد و اگر امکان هیچ کدام وجود نداشت، از طریق اخبار، دخل مقدمه مفوته در ملاک ملزم را ابراز کند.

به نظر ما ابراز غرض، لزوم ندارد بلکه صرف اینکه احراز شود که مولی دارای غرض ملزم است، حتی اگر به هیچ نحو بیان نکرده و به فهم مخاطب اعتماد کرده باشد، کافی خواهد بود.

البته اینکه در برخی موارد از عدم بیان مولی فهمیده می شود که مولی غرض ملزم ندارد، بحث دیگری بوده و خلف فرض است، اما اینکه فهمیده شود که مولی غرض ملزم داشته است اما به مقدار ممکن بیان نکرده است، عقل حکم به لزوم تحصیل غرض ملزم مولی خواهد کرد.

0.2.3- ج: عدم امکان وجوب مقدمه مفوته از باب سدّ باب عدم بر واجب

مطلب سوم این است که شهید صدر در فرض اول که شرط متأخر، شرط استیفاء ملاک است، فرموده اند: مولی می تواند در شب ماه رمضان، سدّ باب عدم بر صوم فی النهار را واجب کند که در این صورت وجوب و واجب فعلی خواهد بود؛ چون در شب امکان دارد که مکلف با اتیان غسل جنابت، باب عدم را سدّ بر صوم فی النهار کند.

به نظر ما این مطلب صحیح نیست؛ چون اگر واجب سدّ باب عدم بر صوم فی النهار باشد، غسل جنابت در شب مقدمه واجب نخواهد بود، بلکه جزء الواجب خواهد بود و الا امساک فی النهار هم باید مقدمه واجب باشد؛ چون سدّ باب عدم بر صوم فی النهار با این محقق می شود که در شب غسل جنابت انجام شود و در روز نیز امساک صورت گیرد. بنابراین هر دو جزء واجب یا هر دو مقدمه واجب خواهند بود. اما اینکه غسل جنابت در شب مقدمه واجب و اما امساک در نهار جزء الواجب است، معقول نیست.

1- بیان مختار در واجب معلق

خلاصه کلام ما در واجب معلق این است که .واجب معلق ممکن بلکه واقع شده است؛ چون ظاهر «من شهد منکم الشهر فلیصمه» این است که وجوب صوم از ابتدای ماه رمضان ثابت می شود و یا حداقل از غروب آفتاب هر روز، وجوب صوم فردا ثابت می شود.

طبق بیان ما در واجب مشروط، هنگامی که مولی خطاب «من شهد منکم الشهر فلیصمه» را انشاء کرده است، اراده فعلیه داشته است کسی که هلال ماه رمضان را می بیند، در روز ماه رمضان روزه بگیرد. در نتیجه طبق توجیهی که در واجب مشروط بیان کردیم، اراده مولی از زمان صدور خطاب وجود داشته است، اما اراده مولی تعلق گرفته است کسی که مصداق «من شهد منکم الشهر» باشد، فردای آن روز را روزه بگیرد؛ لذا شب اول ماه رمضان حکم در حق مکلف فعلی می شود و این فعلی شدن به جهت مصداق شدن است و لذا اگرچه صوم فردا است، اما باید غسل جنابت در شب انجام شود کما اینکه در مورد «اذا استطع فحجّ» اراده مولی از زمان صدور خطاب این گونه بوده است که کسی که مستطیع می شود، به حج برود. حال وقتی امروز مکلف مستطیع می شود، امروز اراده خدای متعال در حق او فعلی خواهد بود تا در موسم حج به حج برود.

با توجه به بیان ارائه شده دیگر نیازی به تقریب های ذکر شده توسط شهید صدر و دیگران در بحث مقدمات مفوته وجود نخواهد داشت.