درس خارج اصول استاد محمدتقي شهيدي

99/11/05

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: کلام شیخ انصاری مبنی بر بازگشت واجب مشروط به معلق /تقسیم واجب به مطلق و مشروط /تقسیمات واجب /مباحث الفاظ

خلاصه مباحث گذشته:

بحث در واجب مشروط قرار دارد که جناب شیخ انصاری قائل به بازگشت واجب مشروط به واجب معلق شده و در این زمینه به عالم اراده مولی اشاره کرده اند. در مباحث پیشین اشکالات مطرح شده بر این کلام مورد بررسی قرار گرفت. وجه دیگر جناب شیخ عدم امکان تقیید هیئت امر به جهت جزئی بوده است که پاسخ این مطلب روشن شد.

1- بررسی بازگشت واجب مشروط به واجب معلق

در مورد واجب مشروط بیان شد که شیخ انصاری واجب مشروط را به واجب معلق برگردانده اند و این مبنا را به بحث از اراده مولی مرتبط کرده اند. ایشان فرموده اند: بالوجدان هنگام تصدی برای بیان خطاب واجب مشروط در نفس مولی اراده مولی او موجود است و به همین جهت است که متصدی خطاب شده و به عنوان مثال از تعبیر «ان جاءک زید فأکرمه» استفاده می کند. البته مراد مولی فعل مخصوص مانند اکرام زید علی تقدیر خاص است.

1.1- بررسی کلام شیخ انصاری

به نظر ما بیان شیخ انصاری کافی نبوده و ضمیمه مطلب دیگری بر آن لازم است. مطلبی که لازم است که به کلام شیخ انصاری ضمیمه شود، بررسی این است که مفاد خطاب امر، ابراز اراده است و یا مفاد آن اعتبار وجوب است؟

در صورتی که مفاد خطاب امر، ابراز اراده باشد، کلام شیخ انصاری تثبیت خواهد شد؛ چون در هنگام صدور خطاب «ان جاءک زید فأکرمه»، اراده مولی به اکرام زید علی تقدیر مجیء او تعلق گرفته است که با این خطاب، اراده خود را ابراز می کند. در نتیجه حتی اگر واجب استقبالی باشد، وجوب فعلی خواهد شد و نتیجه آن این است که بعد از فعلی شدن وجوب با متصدی خطاب شدن مولی، بر مکلف لازم خواهد بود که قدرت خود را حفظ کند؛ حتی اگر برای حفظ قدرت لازم باشد که به عنوان مثال مقدمات اکرام را قبل از مجیء زید فراهم کند.

اما در صورتی که مفاد خطاب امر اعتبار وجوب باشد، اشکال ایجاد خواهد شد؛ چون در مورد اعتبار مشکلی وجود ندارد که الان مولی یک امر استقبالی را اعتبار کند کما اینکه موصی در حال حاضر ملکیت موصی له عقیب وفات خود را اعتبار می کند. لذا در صورتی هم که مفاد «ان جاءک زید فأکرمه» اعتبار وجوب اکرام زید باشد، ظاهر خطاب این است که ظرف این اعتبار قبل از آمدن زید نیست بلکه بعد از مجیء زید است و تا زمانی که زید نیاید، وجوب فعلی نخواهد بود. اما بعد از آمدن زید، با توجه به اینکه تکلیف مشروط به قدرت است، در صورتی که مکلف در آن زمان قادر بر اکرام زید نباشد، خطاب تکلیف شامل او نخواهد شد. در نتیجه این گونه خواهد شد که قبل از مجیء زید، وجوب وجود ندارد و بعد از مجی زید نیز به جهت مشروط بودن وجوب اکرام به قدرت و عدم وجود قدرت بر اکرام، شامل نخواهد شد؛ لذا عقل حکم به لزوم تحصیل مقدمات مفوته نخواهد کرد. در این فرض گویا مولی از تعبیر «ان جاءک زید و کنت قادرا حین مجیءه علی اکرامه فأکرمه» استفاده کرده است.

اراده مولی نیز بر همین اساس تنظیم می شود؛ یعنی اراده مولی نیز تعلق می گیرد در فرضی که زید بیاید و مکلف در زمان آمدن، قدرت بر اکرام داشته باشد، اکرام واجب باشد. بر این اساس هنگام تصدی خطاب «إن جاءک زید فأکرمه» توسط مولی، اراده در نفس او منقدح است، اما مراد مطلق اکرام زید علی تقدیر مجیء او نیست بلکه اکرام زید علی تقدیر مجیء او به اضافه وجود قدرت بر اکرام در زمان مجیء است که طبق این بیان دیگر نمی توان اشکال کرد که اراده مولی در هنگام صدور خطاب «إن جاءک زید فأکرمه» منقدح بوده است. عدم ورود این اشکال به این جهت است که اگرچه اراده در نفس مولی منقدح بوده است، اما وقتی لازم باشد که تکلیف در هنگام فعلی شدن مقدور باشد، مراد مولی طبق ظهور خطاب «إن جاءک زید فأکرمه» به صورت «إن جاءک زید و کنت آنذاک قادرا فأکرمه» خواهد شد.

بنابراین برای تثبیت مبنای شیخ انصاری باید این بررسی شود که مفاد خطاب امر ابراز اراده یا اعتبار وجوب است؟

1.1.1- بررسی مفاد خطاب امر

برای توضیح مفاد خطاب امر لازم به ذکر است که انشاء دارای دو قسم است:

    1. انشاء فاقد اعتبار

    2. انشاء متضمن اعتبار

اعتبار به معنای «ادعاء وجود ما لیس بموجود واقعا» است.

در مورد انشاء متضمن اعتبار می توان به خطابات وضعی مانند خطاب ملکیت، زوجیت، ضمان و دین اشاره کرد که متضمن اعتبار بوده و در آنها اعتبار مالکیت، زوجیت و ... می شود؛ چون فرد تکوینا مالک یا زوج نیست. مشابه این مطلب ادعاء أسد بودن زید است که گاهی به صورت «زید أسدٌ» به کار می رود، در حالی که او تکوینا أسد نیست. در نتیجه در مورد چیزی که تکوینا موجود نیست، ادعا وجود می شود.

انشاء فاقد اعتبار مانند ابراز امر تکوینی نفسانی در مواردی از قبیل تمنی، ترجی و استفهام است. به عنوان مثال وقتی تعبیر «لیت زیدا قائم» به کار برده می شود، چیزی اعتبار نمی شود بلکه امر تکوینی نفسانی که تمنی است، ابراز می شود کما اینکه در مواردی که «لعلّ» به کار می رود، ترجی که امر تکوینی نفسانی است، ابراز می شود. شاهد بر این مطلب این است که در همان زمانی که تعبیر «لیت زیدا قائم» یا «هل زید قائم» به کار برده می شود، مخاطب از تعبیر «الان تمنّی هذا الرجل قیام زید»، «ألان استفهم عن قیام زید» استفاده می کند. در صورتی هم که گوینده از تعبیر «ان جاء زید فهل تکرمه» استفاده کرده و مخاطب تا زمان آمدن زید سکوت کند و بعد از آمدن زید تعبیر «نعم» به کار ببرد، گفته خواهد شد که تأخیر بیان از وقت حاجت رخ داده است؛ چون استفهام در زمان سابق صورت گرفته است و مخاطب نیز نمی تواند از تعبیر «ظاهر جزاء معلق بر شرط است و لذا هر گاه زید بیاید، اعتبار استفهام می شود» استفاده کند؛ چون عرف حکم می کند که متکلم در همان زمان، طلب فهم کرده است و متعلق طلب فهم، اکرام زید علی تقدیر مجیء او بوده است. بنابراین جایگاه «هل» در ابتدای جمله شرطیه است که «هل إن جاءک زید تکرمه» و لذا این گونه نیست که استفهام بعد از مجیء زید محقق شود. نکته این مطلب این است که استفهام ابراز امر تکوینی نفسانی است، اما در آن اعتبار وجود ندارد بخلاف اینکه وقتی موصی از تعبیر «ان متّ فداری ملک لزید» استفاده می کند، الان در مورد زید حکم به ملکیت نمی شود بلکه زید بعد از موت موصی مالک خانه خواهد بود؛ چون «ان متّ فداری ملک لزید» انشاء متضمن اعتبار است.

1.1.2- بررسی کلام محقق عراقی و محقق حائری در مورد متضمن ابراز اراده بودن خطاب امر

محقق عراقی و مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری قائل شده اند که خطاب امر متضمن ابراز اراده است. محقق عراقی تعبیر کرده اند که حکم تکلیفی اراده مبرَزه است. محقق حائری نیز تعبیر کرده اند که مفاد خطاب امر ابراز اراده است که ما هم از همین تعبیر استفاده می کنیم و معتقد هستیم که این بیان بیان عرفی است؛ چون عرف از خطاب امر چیزی جز ابراز اراده مولی نسبت به تحقق فعل از عبد نمی فهمد. در نتیجه خطاب امر متضمن اعتبار نیست.

کلام شیخ انصاری طبق این بیان که خطاب امر صرف ابراز اراده است تثبیت می شود؛ چون فرضا خطاب امر متضمن اعتبار نیست که گفته شود که ظاهر آن تحقق موطن اعتبار، بعد از تحقق شرط است بلکه مولی در حال حاضر اراده خود را ابراز کرده است. در نتیجه وقتی مولی تعبیر «ان جاءک زید فأکرمه» به کار می برد، نسبت به اکرام زید علی تقدیر مجیءه اراده دارد و همین الان این اراده را ابراز کرده است و لذا حکم فعلی خواهد بود. با فعلی بودن حکم در صورتی که مکلف مقدمات اکرام زید را حتی قبل از مجیء زید فراهم نکند، همانند هر واجب معلقی عقاب خواهد شد؛ چون خطاب تکلیف فعلی است و تعجیز نفس بعد از فعلیت وجوب، اگرچه مسقط وجوب خواهد بود، اما نکته این است که ملاک ملزم کشف شده است و مکلف به جهت تفویت ملاک ملزم عقاب خواهد شد کما اینکه اگر مکلف شب ماه رمضان خود را عاجز از روزه کند، به جهت فعلی بودن تکلیف، عقاب خواهد شد؛ چون اگرچه تکلیف به جهت عجز ساقط خواهد شد، اما ملاک ملزم با حدوث تکلیف کشف شده است و تفویت آن موجب ثبوت عقاب خواهد شد.

1.1.3- بررسی کلام منتقی الاصول مبنی بر اعتباری بودن وجوب

در صفحه 149 از جلد دوم منتقی الاصول بیان شده است که وجوب هیچ از یک اراده و ابراز اراده نیست بلکه طبق مرتکز در اذهان وجوب یک امر اعتباری است.

ایشان فرموده اند: شاهد بر این مطلب این است که دلیل رفع مانند حدیث رفع از باب امتنان وجوب را در حال نسیان، جهل، اضطرار برمی دارد، درحالی که امر تکوینی قابل برداشتن نیست. درنتیجه وجوب باید امر اعتباری باشد تا امر آن وضعاً و رفعاً در اختیار شارع باشد.

به نظر ما کلام منتقی الاصول صحیح نیست؛ چون در صورتی که شوق مطرح شود، شوق انفعال نفس است که در اختیار خود شخص نیست، اما اراده در اختیار مرید است و الا اگر در اراده تکوینی در اختیار مرید نباشد، مستلزم جبر خواهد بود. در اراده تشریعیه هم اراده در اختیار و ید او است و غیر اختیاری نیست تا قابل رفع نباشد؛ لذا در صورتی که از مولی درخواست شود که رفع ید کند، مولی به جهت درخواست مکلفین می تواند از خواسته خود دست بردارد کما اینکه در امور تکوینی نیز گاهی فرد اراده دارد که از دیگری شکایت کند، اما از باب امتنان از این فعل اختیاری رفع ید کرده و شکایت نمی کند. تعلق اراده مولی به فعل عبد نیز فعل اختیاری مولی است که مولی می تواند از باب امتنان بر عبد از این اراده خود رفع ید کند.

بنابراین به نظر ما صیغه امر ابراز اراده است و با این بیان کلام شیخ انصاری تثبیت خواهد شد.

اما برخی قائل شده اند شده اند که وجوب امر اعتباری است. در این زمینه مرحوم آقای خویی قائل شده اند که وجوب اعتبار الفعل علی ذمة المکلف است و لذا در مثال «إن جاءک زید فأکرمه» شارع اعتبار می کند که اکرام زید بعد از مجی او در ذمه مکلف است. طبق نظر برخی دیگر وجوب، اعتبار بعث و لابدیت است که ظاهر این قول نیز این است که موطن این اعتبار، بعد از مجیء زید فعلی می شود؛ لذا لابدیت اکرام اعتبار شده است، اما در حال حاضر نیست بلکه بعد از مجی زید است.

1.1.4- بررسی محال بودن اعتاریت وجوب

به نظر ما اعتباری بودن وجوب محال نیست، اما خلاف ظاهر است، در حالی که برخی شبهه محال بودن را مطرح کرده و در بیان وجه آن به این نکته اشاره کرده اند که تفکیک اعتبار از معتبَر لازم می آید، در حالی که ممکن نیست مولی در حال حاضر اعتبار کرده باشد، اما معتبَر که وجوب اکرام زید است، بعد از مجیء او محقق شود. اما قبل از آمدن زید و یا در صورتی که زید اساسا نیاید، اعتبار بدون معتبر خواهد بود که امکان ندارد.

به نظر ما پاسخ از شبهه ذکر شده این است که مقصود از معتبَر، معتبر بالعرض است.

توضیح مطلب این است که اگرچه معتبر بالذات که قائم به نفس مولی است، از اعتبار منفک نمی شود؛ لذا در صورتی که وصیت نیز متضمن اعتبار باشد که موصی، ملکیت موصی له بعد از وفات خود را اعتبار کند[1] ، معتبر بالذات که قائم به نفس موصی است، وجود دارد، اما موصی معتبر بالذات را فانی در معتبر بالعرض دیده است؛ یعنی فانی در چیزی دیده شده است که عرف آن را معتبَر می داند، اما به نظر دقی معتبر نیست.

بنابراین معتبَر بالعرض، متأخر از اعتبار خواهد بود که این مطلب محال نیست. برای روشن شدن این مطلب می توان به علم اشاره کرد که جهل مرکب نیز علم نفسانی بوده و اعتقاد جازم است. در مورد علم معلوم بالذات از آن منفک نمی شود، اما معلوم بالعرض(چیزی که به نظر عرفی معلوم است)، اساسا در مواردی که جهل مرکب باشد، موجود نیست. در برخی موارد نیز درحال حاضر موجود نیست و سالها بعد در موطن خودش موجود خواهد شد. به عنوان مثال علم وجود دارد که زید چند سال دیگر ازدواج خواهد کرد. در این صورت درحال حاضر علم وجود دارد که این علم بلامعلوم است یا اینکه معلوم بالذات در حال حاضر وجود دارد، اما معلوم بالعرض متأخر است.

بنابراین در صورتی که مفاد «ان جاءک زید فأکرمه» اعتبار باشد، اشکال نمی کنیم که با توجه به اینکه مولی در هنگام صدور خطاب اعتبار می کند، باید معتبر هم وجود داشته باشد؛ چون معتبر در موطن خودش موجود می شود. اما اشکال ما این است که اعتباری بودن وجوب خلاف ظاهر عرفی است.

البته اگر همانند مرحوم آقای خویی اصرار وجود داشته باشد که مفاد وجوب، اعتبار است که این مطلب از برخی کلمات شهید صدر در عبارات حلقات هم استفاده می شود، امکان دارد که با بیان دیگری وجوب مقدمات مفوته اثبات شود. البته طبق این مطلب کلام شیخ انصاری به هم خواهد ریخت؛ چون ایشان از هنگام صدور خطاب «ان جاءک زید فأکرمه» قائل به وجود اراده شده اند که مراد استقبالی است، اما طبق این مبنا گفته می شود که با توجه به اعتباری بودن وجوب، وجوب نیز استقبالی خواهد بود. اما در عین حال می گوئیم: مرحوم آقای خویی اصرار کرده اند که وجوب بعد از مجیء زید ثابت می شود و در آن زمان اگر مکلف قادر بر اکرام زید نباشد، وجوب ثابت نخواهد شد؛ چون وجوب مشروط به قدرت است و لذا نتیجه گرفته اند که قبل از مجیء زید وجوب ثابت نخواهد شد. بعد از مجیء زید نیز مکلف قبلا تهیه مقدمات نکرده است و قادر بر اکرام نیست و لذا وجوب به جهت مقدور نبودن ثابت نمی شود و لذا نتیجه گرفته اند که وقتی خطاب شامل مکلف نشد، دیگر کاشف از ملاک ملزم نسبت به او وجود ندارد؛ چون ممکن است که قدرت بر اکرام زید در هنگام مجیء او شرط اتصاف به ملاک باشد و وقتی مکلف قادر بر اکرام زید بعد از مجیء او نباشد ولو اینکه این عدم قدرت به جهت تعجیز نفس باشد، اساسا ممکن است که در حق او ملاک ملزم موجود نشده باشد تا به جهت تفویت ملاک ملزم، عتاب و عقاب شود. اساسا کاشف از ملاک ملزم خطاب است که با عدم وجود ملاک ملزم کاشفی از ملاک ملزم وجود ندارد. البته مرحوم آقای خویی منکر نیستند که اگر ملاک ملزم کشف شود، تحصیل مقدمات مفوته لازم خواهد بود. لذا ایشان تعلم قبل از وقت را واجب می دانند؛ چون از دلیل استفاده شده است که تعلم شرط استیفاء ملاک است. اما در مثال تحصیل مقدمات مفوته دلیل وجود ندارد که ملاک ملزم فوت شود.

اگر بتوانیم از اشکال مرحوم آقای خویی جواب دهیم و ملاک ملزم را کشف کنیم، تحصیل مقدمات مفوته لازم خواهد شد.

در مورد اثبات وجود ملاک ملزم بیاناتی ارائه شده است:

بیان اول از سوی امام قدس سره مطرح شده است. ایشان بیان کرده اند که سیره عقلا بر این است که اگر مولی از تعبیر «ان جاءک زید فأکرمه» استفاده کرده و عبد هم علم داشته باشد که زید فردا خواهد آمد، از طرف دیگر اگر قبل از آمدن او مقدمات اکرام او را تهیه نکند، در زمان آمدن او امکان فراهم کردن اکرام را نداشته و اکرام مقدور نباشد، در این صورت مولی بر عبد خود احتجاج خواهد کرد که «علم به آمدن زید و عدم امکان اکرام او در زمان مجیء داشته ای، به چه دلیل مقدمات را تحصیل نکرده ای؟». بنابراین عقلاء ملاک ملزم را کشف خواهند کرد.

بررسی این مطلب در جلسه آتی صورت خواهد گرفت.


[1] متضمن اعتبار بودن وصیت محل اختلاف و نزاع است. به عنوان مثال صاحب منتقی الاصول وجوب را امر اعتباری می دانند، اما در مورد عقود و ایقاعات قائل شده اند که اساسا اعتباری وجود ندارد. ایشان فرموده اند: شخصی که عقد یا ایقاعی را انشاء می کند، در انشاء او هیچ اعتباری وجود ندارد بلکه متصدی ایجاد موضوع برای اعتبار عقلاء یا شارع می شود. به عنوان مثال متصدی وصیت می شود، اما اعتبار ملکیت نمی کند کما اینکه بیع انجام می دهد تا موضوع حکم عقلاء محقق شود. به نظر ما کلام منتقی الاصول خلاف وجدان عقلائی است و موصی ملکیت زید علی تقدیر وفاته اعتبار می کند؛ چون اساسا وصیت به معنای اعتبار ملیکت موصیه له عقیب الوفاة است. در نتیجه اینکه وصیت صورت گرفته و انشاء ملکیت صورت نگیرد، تهافت خواهد بود. در مورد ازدواج نیز اعتبار زوجیت بین مرد و زن صورت می گیرد و وقتی بیع صورت می گیرد، اعتبار ملکیت صورت می گیرد.