درس خارج اصول استاد محمدتقي شهيدي

99/10/24

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: تقسیم واجب به واجب مطلق و مشروط/ تقسیمات واجب/ مقدمه واجب /مباحث الفاظ

خلاصه مباحث گذشته:

بحث در تقسیمات واجب قرار دارد که واجب در یک تقسیم به واجب مطلق و مشروط تقسیم می گردد. بعد از تبیین معنای واجب مطلق و مشروط و روشن شدن نسبی بودن این تقسیم، کلام شیخ انصاری مبنی بر بازگشت واجب مشروط به واجب معلق مورد بحث واقع شده است.

1- واجب مطلق و مشروط

یکی از مباحث مطرح شده در بحث مقدمه واجب، تقسیمات واجب است که واجب در یک تقسیم به واجب مطلق و مشروط تقسیم می شود.

1.1- کلام شیخ انصاری مبنی بر بازگشت واجب مشروط به واجب معلق

شیخ انصاری فرموده اند: در صورتی که شرط واجبِ مشروط عنوانی باشد که بر مکلف منطبق می شود، واجب در صورتی فعلی خواهد شد که آن عنوان بر مکلف منطبق شود. به عنوان مثال در صورتی که مولی از تعبیر «ان استطعت فحجّ» استفاده کرده باشد، به معنای «المستطیع یحجّ» خواهد بود که تا زمانی که مکلف مستطیع نشود، حکم در حق او فعلی نخواهد بود.

اما در صورتی که شرط برای واجب، عنوانی نباشد که بر مکلف منطبق شود، مثل اینکه مولی از تعبیر «ان جاءک زید فأکرمه» استفاده کرده باشد، به صرف اینکه خطاب متوجه مکلف می شود، اگرچه مکلفٌ به اکرام در فرض مجیء زید است، اما تکلیف در حق او فعلی خواهد شد. در این جهت نیز تفاوتی بین دو تعبیر «ان جاءک زید فأکرمه» و «أکرم زیدا عند مجیئه» وجود ندارد. در نتیجه بعد از اینکه مولی از تعبیر «ان جاءک زید فأکرمه» استفاده کرده باشد، لازم خواهد بود که مکلف مقدمات اکرام زید را تحصیل کند و در صورتی که مقدمه به نحو مفوته[1] باشد، در تفویت آن معذور نخواهد بود. بنابراین در حقیقت واجب مشروط بازگشت به واجب معلق خواهد داشت.

دلیل اصلی شیخ انصاری نسبت به بازگشت واجب مشروط به واجب معلق، لحاظ عالم اراده مولی است که بالوجدان وقتی مولی متصدی خطاب نسبت به واجب می شود، شوق اکید و اراده تشریعی داشته و نسبت به آن فعل بی تفاوت نیست ولذا متصدی خطاب شده است. در حالی که اگر بی تفاوت بود، متصدی خطاب نمی شد. بنابراین مولی دارای اراده است، اما تفاوت آن با واجبات مطلق در این است که مراد مولی در واجبات مطلق مثل «أکرم زیداً» یا «صلّ مع الوضوء» فعلی است، اما در واجبات مشروط مثل «ان جاءک زید فأکرمه» مراد مولی مقید به قیدی است که لازم التحصیل نیست؛ چون مراد مولی اکرام زید است که مقید به مجیء او است، اما تقیّد به نحوی است که لازم التحصیل نیست.

1.1.1- مناقشه در کلام شیخ انصاری

در مورد کلام شیخ انصاری اشکالاتی بیان شده است:

1.1.1.1- الف: مناقشه شهید صدر

اشکال اول بر کلام شیخ انصاری که از سوی برخی از فقها از جمله شهید صدر وارد شده، این است که اگر اراده و شوق مولی فعلی بوده و مجیء زید قید متعلق باشد، به این معنا خواهد بود که شوق مولی به اکرام زیدی که مقید به مجیء او است، تعلق گرفته است که این مطلب لامحاله مستتبع حصول شوق مولی به قید خواهد بود؛ چون امکان ندارد که مولی به مقید شوق داشته باشد، اما به قید آن شوق نداشته باشد. این در حالی است که ممکن است قید در واجب مشروط، مبغوض مولی باشد. به عنوان مثال در مورد تعبیر «إن مرضت فاشرب دواءاً» یا «إن أفطرت متعمّداً فی نهار شهر رمضان فأعتق رقبةً»، بیماری یا افطار عمدی روزه مبغوض مولی است.

شهید صدر فرموده اند: در کلام شیخ انصاری مطرح شده است که در مورد تعبیر «إن جاءک زید فأکرمه»، مجیء زید قید برای وجوب نیست بلکه قید متعلق وجوب است، اما وجود اتفاقی مجیء، قید قرار گرفته است؛ یعنی مقصود مجیء زید است که حصول آن به سبب امر مولی نباشد بلکه به صورت اتفاقی حاصل شود که چه بسا لحاظ این مطلب از سوی مولی به جهت مصلحت تسهیل بوده باشد تا اگر به صورت اتفاقی مجیء زید محقق شد، اکرام او واجب باشد. بنابراین مولی امر به تحصیل قید نمی کند.

پاسخ این مطلب از شیخ انصاری این است که اگرچه دخیل بودن مجیء زید در مصلحت تامه که امر مولی در آن مؤثر نبوده است، مانع از امر مولی به ایجاد این قید می شود، اما مانع از شوق مولی نمی شود و لذا حتی اگر نتواند به مجیء زید امر کند، شوق به حصول مجیء اتفاقی آن خواهد داشت، در حالی که خلاف وجدان است که در واجب مشروط مولی شوق به حصول قید هم داشته باشد.

در اینجا ممکن است در دفاع از شیخ انصاری گفته شود که مقصود ایشان این است که قیدِ واجب، مجیء زید است که شوق مولی به آن تعلق نگرفته باشد؛ یعنی مولی شوق به اکرام زید مقید به مجیء او است که مجیء او متعلق شوق مولی نباشد.

در پاسخ این مطلب گفته می شود که ادعای ذکر شده تهافت خواهد بود؛ چون باید بین شوق به مقید و شوق به قید تفکیک صورت گیرد، در حالی که ممکن نیست مولی شوق به مقید داشته باشد، اما نسبت به قید آن شوق نداشته باشد؛ چون هماننداین است که گفته شود سفیدی که سفید نیست.

شهید صدر در ادامه فرموده اند: البته در صورتی که شرط، دخیل در استیفاء ملاک باشد، مشکلی وجود نخواهد داشت؛ چون امر نکردن مولی به قید، به جهت غیر مقدور بودن و یا مخالفت آن با مصلحت تسهیل بوده است، اما مولی نسبت به حصول قیدی که دخیل در استیفاء ملاک است، شوق خواهد داشت. به عنوان مثال مولی شوق دارد که مکلف در موسم حج، به حج برود. از طرف دیگر شوق هم دارد که موسم حج فرا برسد تا مکلف در موسم حج، حج خود را به جا بیاورد، اما با توجه به اینکه فرا رسیدن موسم حج در اختیار مکلف نیست، به آن امر نخواهد کرد. اما در مواردی که شرط از شرائط اتصاف ملاک باشد، به جهت منجر شدن به تهافت، امکان نخواهد داشت که مولی شوق به مقید داشته باشد، اما با توجه به اینکه چه بسا قید مانند بیمار شدن یا افطار عمدی روزه مبغوض او است، اساسا شوق به قید نداشته باشد.

1.1.1.1.1- پاسخ از مناقشه شهید صدر در کلام شیخ انصاری(تفاوت واجب مشروط با مقیّد به معنای حصه)

به نظر ما مقصود شیخ انصاری از اینکه در واجب مشروط مانند «إن جاءک زید فأکرمه»، اراده مولی به اکرام زید مقیداً به مجیء او تعلق گرفته است، معنای متفاوتی از تعبیر مقیّد در سایر موارد دارد. مقصود جناب شیخ انصاری قضیه شرطیه است و بین مقیّد به معنای حصه و مقید به معنای جزای شرط تفاوت وجود دارد.

توضیح مطلب این است که در مقید به معنای حصه مانند «الصلاة مع الوضوء»، با وجود شوق به حصه در مولی، لامحاله شوق به حصول قید هم وجود خواهد داشت. اما مقید به معنای مفاد جمله شرطیه که وجود جزاء علی تقدیر وجود شرط است، این گونه نیست که شوق به جزاء در فرض حصول شرط، مستتبع شوق به وجود شرط باشد. در این زمینه می توان به تعبیری از شیخ انصاری اشاره کرد که در آن فرموده اند: «الواجب فعل مخصوص علی تقدیر خاص» که این تعبیر مفاد جمله شرطیه است. بنابراین مراد ایشان از مقید این معنا است.

1.1.1.1.1.1- تطبیق پاسخ ذکر شده بر علم و اراده

برای روشن تر شدن نکته ذکر شده، مطلب را در مورد علم و عزم که اراده تکوینی است تطبیق می دهیم؛ چون گاهی علم به مقید و گاهی علم به جزای علی تقدیر شرط وجود دارد. به عنوان مثال گاهی مکلف علم دارد که نماز با وضوء خوانده است که در این صورت علم به مقید خواهد شد، اما گاهی علم دارد که اگر وضوء گرفته باشد، نماز خوانده است و در عین حال احتمال می دهد که اساسا وضوء نگرفته باشد. در این صورت فرد نمی داند که نماز با وضوء خوانده است بلکه صرفا علم دارد که اگر وضوء وجود داشته باشد، نماز خوانده است کما اینکه نسبت به وجود نهار در فرض وجود خورشید علم وجود دارد، اما بالفعل علم به وجود نهار وجود ندارد. بنابراین علم به مقید، با علم به جزای علی تقدیر شرط متفاوت است.

بنابراین طبق تصریح خود شیخ انصاری که از تعبیر «الواجب فعل مخصوص علی تقدیر خاص» استفاده کرده اند، باید در مورد واجب مشروط گفته شود که شوق مولی به جزاء، علی تقدیر شرط تعلق گرفته است و لذا مراد از حصول اتفاقی قید این نیست که مقید به قیدی است که شوق به آن تعلق نمی گیرد یا اینکه چیزی مانند طلب مولی موجب ایجاد آن نشود، بلکه مراد از حصول اتفاقی قید، به نحو علی تقدیر است که در مثال اکرام زید، متعلق شوق مولی اکرام زید علی تقدیر مجیء او است کما اینکه وقتی پزشکی شوق به علاج بیماری بیماران داشته باشد، به معنای شوق داشتن او به بیمار شدن آنها نیست بلکه او شوق دارد که افراد را در فرض بیماری آنها درمان کند. در نتیجه شوق فعلی بوده و در حال حاضر پزشک شوق به درمان دارد و به همین جهت تلاش می کند که به مشتاق الیه خود برسد، اما مشتاق الیه او مردم در فرض بیماری است.

در نتیجه شوق به مقید مستتبع شوق به قید آن است، اما شوق به جزاء مستتبع شوق به حصول شرط نیست کما اینکه پدر شوق دارد که اگر فرزندش بیمار شود، دارو بخورد، لذا اگر بداند که فرزندش در سفر بیمار می شود، همراه خود دارو برمی دارد که این عملکرد نشانه اهتمام پدر در حال حاضر به این مطلب است، اما اهتمام پدر، به معنای شوق به حصول بیماری نیست.

تاکنون تفاوت علم به مقید و علم به جزاء علی تقدیر شرط روشن گردید.

مثال دیگر عزم است که در برخی موارد عزم به ایجاد مقید وجود دارد، مثل اینکه عزم بر نماز با وضوء وجود دارد یا اینکه عزم به مهمان کردن زید مقید به آمدن او وجود دارد به نحوی که مقدمات آن را فراهم کند، اما گاهی عزم بر ایجاد جزاء علی تقدیر شرط وجود دارد مثل اینکه عزم وجود دارد که اگر زید بیاید، او را به مهمانی دعوت کند. اما در عین حال چه بسا اساسا آمدن زید خوشایند نباشد؛ لذا عزم به جزاء در فرض تحقق شرط حاصل شده است.

1.1.1.1.1.2- بررسی کلام شهید صدر مبنی بر امکان تفکیک بین الزام به مقید و الزام به قید

بعد از روشن شدن تفاوت مقیّد به معنای حصه و مقید به معنای جزای شرط، نکته دیگر این است که شهید صدر فرموده‌اند: به لحاظ الزام مولی می توان بین امر به مقید و الزام به ایجاد قید تفکیک کرد؛ یعنی به عنوان مثال مولی امر به اکرام زید در فرض مجیء که ناشی از امر او نیست، کرده باشد، اما ممکن است که مولی شوق به اکرام زید در فرض مجیء او داشته باشد، اما شوق او به مجیء تعلق نگرفته باشد.

به نظر ما همان بخشی هم که شهید صدر امکان تفکیک آن را پذیرفته اند، محال است؛ چون تفکیک بین متلازمین است. به عنوان مثال اگر مولی اکرام زید را مقید به مجیء او بخواهد و امر کرده باشد، تهافت خواهد بود که ایجاد آن را نخواهد کما اینکه اگر مولی نماز با وضوء را بخواهد، اینکه وضوء را نخواهد تهافت خواهد بود. البته گاهی مولی نماز را علی تقدیر وضوء می خواهد که این مطلب مشکلی ندارد و در این صورت ممکن است که اصلا شوق به وضوء نداشته باشد، اما در صورتی که مولی مقید مثل نماز با وضوء را بخواهد، با توجه به اینکه الزام به مقید، الزام به قید آن هم خواهد بود، معنا نخواهد داشت که قید آن وضوئی باشد که ناشی از امر و الزام مولی به ایجاد آن نباشد.

مطالب ذکر شده در مورد علم وعزم در مورد شوق هم مطرح خواهد شد. البته به نظر ما تعبیر «اهتمام مولی به فعل عبد» مناسب تر است. در نتیجه اهتمام مولی نیز دو قسم خواهد بود که در برخی موارد اهتمام به مقید مثل نماز با وضوء وجود دارد. در برخی موارد نیز اهتمام مولی به جزای علی تقدیر شرط است، مثل اینکه پدر کسی که پزشک است، در حال حاضر اهتمام دارد که اگر بیمار وجود داشته باشد، فرزند او آن بیمار را مداوا کند که این اهتمام، موجب خطاب کردن به فرزند می شود، اما در عین حال پدری که فرزند پزشک خود را خطاب به مداوای بیماران می کند، به حصول بیماری اهتمام ندارد که این تفاوت کاملا عرفی است.

بنابراین مقصود شیخ انصاری از مقید، مقید به معنای حصه نیست بلکه مراد ایشان فعل مخصوص علی تقدیر خاص است که این کلام هیچ محذوری به دنبال ندارد.

1.1.1.1.1.3- بررسی تبیین شهید صدر در مورد اهتمام مولی

شهید صدر با توجه به اینکه در مواردی همچون «إن عطشت فاشرب دواءاً» و «إن مرضت فاشرب دواءاً» نتوانسته اند اهتمام مولی را انکار کنند، در مقام توجیه بیان کرده اند که مولی نسبت به جامع عدم عطش و شرب ماء علی تقدیر عطش یا جامع بین عدم مرض و شرب دواء علی تقدیر بیماری شوق دارد، اما هنوز شوق به جامع مبدل به شوق به شرب ماء یا شرب دواء نشده است. در این حالت شوق به جامع منشأ می شود که مولی به فرزند خود بیان کند که هنگام رفتن به سفر، همراه خود آب داشته باشد تا جامعی که در حال حاضر مورد شوق او است، فوت نشود. بنابراین شوق مولی به جامع موجب امر به تحصیل مقدمات خواهد شد، اما مولی در حال حاضر هیچ شوقی ندارد که فرزند او شرب ماء یا دواء کند بلکه شوق به جامع دارد. بنابراین در هر واجب مشروط مولی شوق به جامع بین عدم حصول شرط و جزاء علی تقدیر حصول شرط دارد، اما وقتی که شرط حاصل شود، آن زمان مولی شوق فعلی به جزاء خواهد داشت؛ مثل اینکه وقتی فرزند تشنه شود، مولی شوق به آب خوردن خواهد داشت، اما ممکن است که مولی اساسا نسبت به تشنه شدن فرزند خود مطلع نشود و لذا صرفا شوق به جامع است که مؤثر در نفس مولی خواهد بود.

شهید صدر در ادامه فرموده اند: ممکن است اشکال شود که انشای وجوب با مشکلی مواجه نیست و لذا بعد از عطش، شرب ماء واجب خواهد بود و یا بعد از بیماری، شرب دواء واجب است، اما طبق تبیین صورت گرفته که به لحاظ روح وجوب، شوق به جامع وجود خواهد داشت، در صورتی که مکلف بداند که اگر شرط حاصل شود، توان ایجاد جزاء را نخواهد داشت، مثل اینکه اگر تشنه شود آب برای خوردن ندارد، واجب خواهد بود که کاری انجام دهد که تشنه نشود تا جامعی که مورد شوق مولی بوده است حفظ شود.

یا در مثالی که مولی تعبیر «اذا تزوجت فانفق علی زوجتک» به کار برده باشد که جامع عدم ازدواج یا انفاق بر زوجه علی تقدیر ازدواج مورد شوق بوده است، اگر فردی توان پرداخت انفاق بر زوجه نداشته باشد، برای تحصیل جامع که مورد شوق مولی است، عقلا لازم است که دیگر ازدواج نکند؛ چون حفظ جامع برای کسی که در فرض ازدواج امکان انفاق ندارد، به این است که ازدواج نکند.

شهید صدر در پاسخ از این اشکال فرموده اند: مکلف الزامی ندارد که تمامی مواردی که مولی شوق دارد را تحصیل کند. بلکه باید ملاحظه شود که مولی چه مقدار درخواست کرده و عبد را متعهد و مسؤول قرار داده است. اگر مولی نسبت به جامع متعهد و مسؤول کرده باشد، عقل حکم می کند که اگر اطلاع داشته باشد که بعد از ازدواج امکان انفاق ندارد، نباید ازدواج کند. اما در مورد جامع، صرفا مولی شوق دارد و مسؤولیتی برای مکلف نسبت به حفظ آن قرار نداده و حفظ آن را طلب نکرده است. در نتیجه عقل حفظ جامع را که مورد شوق مولی است، لازم نمی داند. اما اینکه مولی در حال حاضر متصدی خطاب شده و از تعبیر «إن تزوجت فانفق علی زوجتک» استفاده کرده است، روشن می شود که شوق به جامع دارد کما اینکه وقتی مولی امر می کند که عبد او دارو یا آب به همراه خود داشته باشد، شوق به جامع خواهد داشت، اما هنوز شوق به شرب ماء یا دواء در نفس مولی منقدح نشده است بلکه بعد از تحقق شرط، مولی شوق به تحقق جزاء پیدا می کند. بنابراین واجب مشروط شکل گرفته و روشن می شود که کلام شیخ صحیح نیست.

انصاف این است که بازگشت هر واجب مشروط یا هر مطلوب مشروط تکوینی بازگشت به جامع نخواهد داشت. برای روشن شدن این مطلب می توان به این مثال اشاره کرد که زوج شوق دارد که همسر او همراه با رفاه زندگی کند اما این گونه نیست که اگر امکان تحصیل زندگی همراه با آسایش وجود نداشته باشد، اساسا شوق به ازدواج نداشته باشد کما اینکه طبیب که شوق به علاج بیماران دارد، این گونه نیست که اگر توان بر علاج کردن نداشته باشد، مریض نشدن را بخواهد بلکه چه بسا این امور را دخالت در امور مربوط به خداوند بداند؛ لذا شوق به علاج در فرض بیماری دارد که اگر خودش نتواند این گونه نیست که شوق داشته باشد که کسی بیمار نشود. مخصوصا طبق بیان ذکر شده که اساسا روح اراده شوق نیست بلکه روح اراده اهتمام و عزم بر ایجاد است که مولی اهتمام مولی به انفاق بر زوج بعد از ازدواج به معنای اهتمام به جامع بین عدم ازدواج و انفاق بر زوجه بر فرض ازدواج نیست؛ چون این مطلب خلاف وجدان است.

 


[1] مقدمه مفوته مقدمه ای است که از قبل از عمل تهیه نشود، در هنگام عمل امکان تحصیل آن وجود ندارد.