درس خارج اصول استاد محمدتقی شهیدی

1403/02/10

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: حجیت خبر ثقه

 

ادامه بررسی حجیت خبر ثقه

ادامه بررسی دلالت صحیحه حمیری بر حجیت خبر ثقه

بحث در بررسی دلالت صحیحه حمیری بر حجیت خبر ثقه بود که به نظر ما این صحیحه به‌خاطر تعلیل «فانه الثقة المأمون» و «فانهما الثقتان المأمونان» دلالت بر حجیت خبر ثقه دارد.

ان قلت: این روایت در کتاب الغیبة به نحو دیگری نقل شده است که مشتمل بر تعلیل نیست: « فَأَخْبَرَنِي جَمَاعَةٌ عَنْ أَبِي مُحَمَّدٍ هَارُونَ بْنِ مُوسَى عَنْ أَبِي عَلِيٍّ مُحَمَّدِ بْنِ هَمَّامٍ الْإِسْكَافِيِّ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ الْحِمْيَرِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ إِسْحَاقَ بْنِ سَعْدٍ الْقُمِّيُّ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِي الْحَسَنِ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ فِي يَوْمٍ مِنَ الْأَيَّامِ فَقُلْتُ يَا سَيِّدِي أَنَا أَغِيبُ وَ أَشْهَدُ وَ لَا يَتَهَيَّأُ لِيَ الْوُصُولُ إِلَيْكَ إِذَا شَهِدْتُ فِي كُلِّ وَقْتٍ فَقَوْلَ مَنْ نَقْبَلُ وَ أَمْرَ مَنْ نَمْتَثِلُ فَقَالَ لِي صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ هَذَا أَبُو عَمْرٍو الثِّقَةُ الْأَمِينُ مَا قَالَهُ لَكُمْ فَعَنِّي يَقُولُهُ وَ مَا أَدَّاهُ إِلَيْكُمْ فَعَنِّي يُؤَدِّيهِ فَلَمَّا مَضَى أَبُو الْحَسَنِ ع وَصَلْتُ إِلَى أَبِي مُحَمَّدٍ ابْنِهِ الْحَسَنِ الْعَسْكَرِيِ‌ ع ذَاتَ يَوْمٍ فَقُلْتُ لَهُ ع مِثْلَ قَوْلِي لِأَبِيهِ فَقَالَ لِي هَذَا أَبُو عَمْرٍو الثِّقَةُ الْأَمِينُ ثِقَةُ الْمَاضِي وَ ثِقَتِي فِي الْمَحْيَا وَ الْمَمَاتِ -این تعبیر می‌تواند قرینه باشد بر این که مراد از ثقه نایب نیست زیرا عرفیت ندارد که گفته شود عثمان بن سعید بعد از شهادت امام علیه السلام نیز وکیل و نایب ایشان است لذا ثقه یعنی «من کان یثق به الامام الهادی علیه السلام و انا اثق به سواء فی حیاتی او بعد وفاتی» - فَمَا قَالَهُ‌ لَكُمْ فَعَنِّي يَقُولُهُ وَ مَا أَدَّى‌ إِلَيْكُمْ فَعَنِّي يُؤَدِّيهُ[1] در این صورت این روایت شبیه این است که امام علیه السلام بفرمایند «زراره ثقه امین است هر آن‌چه را که از طرف من بگوید از طرف من است» که این فقط بیان وثاقت است ولی حکم ثقه را بیان نکرده است که حکم آن قبول تعبدی خبر او یا قبول آن در صورت پیدا شدن وثوق نوعی به آن و یا در صورت پیدا شدن وثوق شخصی به آن –که نظر آیت الله سیستانی حفظه الله است و هم این نظر برای ما نقل شد و ما نیز تأکیدا سؤال کردیم و همین پاسخ را شنیدیم- می‌باشد. در این صحیحه نیز راجع به عمری فرمودند «ایشان ثقه امین است پس آن‌چه که برای شما نقل کند از طرف من است» و ممکن است این را امام علیه السلام بیان کردند تا مردم وثوق پیدا کنند و نفرمودند حتی در صورت عدم وثوق نیز به آن عمل کنید.

و چون ممکن است آن چیزی که از امام علیه السلام صادر شده است همین نقل باشد نه آن نقلی که در کافی و در جای دیگری در کتاب الغیبة آمده است، پس این صحیحه دلالت بر حجیت خبر ثقه نمی‌کند.

ولی این بیان تمام نیست زیرا نقل به معنا به کمتر و مختصرتر عرفی است ولی این که راوی کلام مختصر را مفصل کند و آن را نیز تکرار کند «‌العمری ثقتی فما ادی الیک فعنی یؤدی و ما قال لک فعنی یقول فاسمع له و اطع فانه الثقة المأمون» و از امام عسکری نیز نقل کند «العمری و ابنه ثقتان فما ادیا الیک عنی فعنی یؤدیان و ما قالا لک فعنی یقولان فاسمع لهما و اطعهما فانهما الثقتان المأمونان» عرفی نیست.

جالب این است که در دو نقل دیگر در این قسمت هم عمری ذکر شد و هم پسر ایشان ولی در این نقل مذکور در کتاب الغیبة فقط عمری ذکر شده است. پس وثوق پیدا می‌شود به این که همین نقل موجود در کافی از امام علیه السلام صادر شده است و این نقل مذکور در کتاب الغیبة نقل به معنا و مختصر‌گویی است که یک امر متعارفی است.

بررسی معنای «ثقة»

در این که «ثقه» در «فانه الثقة المأمون» به معنای عدل است یا «متحرز از کذب و مأمون در روایت» اختلاف است.

آیت الله زنجانی حفظه الله فرموده‌اند: ثقه در عرف روایات و رجالیین به معنای امامی عدل بوده است. ایشان به کلام شیخ طوسی رحمه الله نیز استشهاد کردند[2] .

و این که شیخ طوسی رحمه الله در یک کلامی فرموده‌اند: «فأما من كان مخطئا في بعض الأفعال، أو فاسقا بأفعال‌ الجوارح، و كان ثقة في روايته متحرزا فيها، فإن ذلك لا يوجب رد خبره، و يجوز العمل به لأن العدالة المطلوبة في الرواية حاصلة فيه، و إنما الفسق بأفعال الجوارح يمنع من قبول شهادته و ليس بمانع من قبول خبره، و لأجل ذلك قبلت الطائفة أخبار جماعة هذه صفتهم.»[3] منافات با مطلبی که در جلسه قبل به آن استشهاد کردیم که ایشان امامی موثوق به را امامی عدل می‌داند، ندارد زیرا مراد ایشان در این عبارت این است که «خبر کسی که «ثقة فی روایته» است -نه ثقه به قول مطلق- ولو فاسق است حجت است به شرط این که معارضی از خبر امامی عدل نداشته باشد ولی شهادت او پذیرفته نمی‌شود. زیرا عدالت مطلوب در روایت همین تحرز از کذب است و الا نباید خبر سکونی را حتی در صورت عدم وجود معارض پذیرفت.

این فرمایش آیت الله زنجانی حفظه الله را قبل از ایشان شهید ثانی و مرحوم وحید بهبهانی رحمهما الله نیز بیان کردند. شهید ثانی رحمه الله فرموده‌اند: « لم یستعمل المحدثون و علماء الرجال الثقة الا بمعنی العدل»[4] مرحوم وحید بهبهانی نیز فرموده‌اند: «اذا قال فلان ثقة فالروایة المتعارفة‌ المسلمة المقبولة‌ انهم یحکمون بمجرد هذا القول بانه عدل امامی کما هو الظاهر»[5]

به نظر ما این کلام تمام نیست. ما رجال نجاشی را ملاحظه کردیم و تعبیر «ثقة» زیاد به‌کار نرفته است ولی در همان موارد کم شش مورد پیدا کردیم که راجع به غیر امامی اثنا عشری تعبیر «ثقه» به‌کار رفته است:

مورد اول: «ابراهیم بن ابی بکر می‌گوید ثقة هو و اخوه رویا عن ابی الحسن موسی علیه السلام و کانا من الواقفة [6]

مورد دوم: «ابراهیم بن صالح الاسدی ثقة روی عن ابی الحسن و وقف»[7]

مورد سوم: «الحسن بن محمد بن سماعة من شیوخ الواقفة فقیه ثقة و کان یعاند فی الوقف و یتعصب»[8]

مورد چهارم: «حُمید بن زیاد کان ثقة واقفیا[9]

مورد پنجم: «عبدالله بن جبلة و کان عبدالله واقفیا و کان فقیها ثقة مشهورا[10]

مورد ششم: «یحیی بن سالم کوفی زیدی ثقة»[11]

البته ممکن است در صورت فحص موارد بیشتری نیز یافت شود.

در این موارد به قول مطلق تبعیر به «ثقه» شده است اگر تعبیر به «ثقة فی روایته» یا «ثقة الا انه واقفیا» بود ممکن بود توجیه شود که مراد ثقه مطلق نیست. ولی به طور مطلق تعبیر به «ثقة» شده است پس ثقه به معنای «مطلق من یعتمد علیه» است.

طبق این بیان کلام صاحب کفایه که فرموده‌اند: «قدرمتیقن از این اخبار متواتر اجمالی حجیت خبر امامی عدل است، که اگر ‌یک خبر امامی عدل پیدا شود که دلالت بر حجیت خبر ثقه داشته باشد به آن اخذ می‌شود و اثبات می‌شود که مطلق خبر ثقه حجت است»[12] در اینجا آن خبر امامی عدل که دلالت بر حجیت خبر ثقه دارد همین صحیحه حمیری است و بر طبق آن حجیت قول مطلق ثقه اثبات می‌شود.

اشکال تعارض صحیحه حمیری با آیه نبأ در حجیت خبر ثقه غیر امامی

ان قلت: گرچه اطلاق صحیحه حمیری دلالت بر حجیت خبر مطلق ثقه دارد ولو امامی عدل نباشد. ولی منطوق آیه نبأ دلالت بر عدم حجیت خبر فاسق دارد ولو ثقه متحرز از کذب باشد. و بر فرض عدم تقدم اطلاق آیه لااقل اطلاق آن با اطلاق این صحیحه راجع به خبر ثقه‌ای که عادل نیست تعارض و تساقط می‌کنند.

قلت: آیه نبأ نسبت به کسی که در غیر جهت راست‌گویی و دروغ‌گویی فاسق است اطلاق ندارد. زیرا «إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا أَنْ تُصيبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلى‌ ما فَعَلْتُمْ نادِمينَ»[13] تناسب با شخصی که ثقه است ولی از جهات دیگر مثل توهین به همسر خود فاسق است، زیرا در این آیه می‌فرماید فاسق، خبرش معتبر نیست می‌گوییم انصراف دارد به فاسقی که شاید دروغ بگوید و شاید قول به غیر علم بکند اما فاسقی که در بحث قول به غیر علم محتاط‌تر از عادل‌ها هست، فقط عصبی است و اعصاب خود را ‌کنترل نمی‌کند و مثلا با همسرش بدگویی می‌کند و به او توهین می‌کند که این شخص قطعا فاسق است ما نمی‌گوییم عادل است اما آیه از او انصراف دارد.

و اینکه بگوییم: «چون از جهات دیگر عادل نیست نمی‌شود به قول او نیز اعتماد کرد زیرا احتمال کذبش وجود دارد اما در صورت عادل بودن این اعتماد به او وجود دارد» صحیح نیست زیرا فرض این است که ما مطمئن به وثاقت او در نقل هستیم. عادل نیز ممکن است در جایی گناه بکند، معصوم که نیست و معنای عادل این نیست که یقین داریم گناه نمی‌کند، بله معنای ثقه هم این نیست که یقین داریم دروغ نمی‌گوید، در شرایط استثنایی ممکن است دروغ بگوید ولی ‌ثقه عادی است، عادل هم در شرایط استثنایی ممکن است گناه بکند ولی در شرایط غیر استثنایی عادل است و ‌با هم از این جهت فرقی ندارند.

در مورد غیر امامی، اگر امامی نبودنش سبب اتهام او می‌شود او ثقه نیست، ولی مثل سکونی -که اگر عامی است که شیخ طوسی می‌گوید کان قاضیا عامیا- که آنقدر ثقه است که در بحث تشییع جنازه میت از امام صادق علیه السلام نقل می‌کند که اگر رفتید تشییع مخالف مبادا جلوی جنازه او حرکت کنید فان الملائکة یستقبلونه بالوان العذاب، ‌آن وقت با آن گرزهای آتشین می‌آیند به استقبال این مخالف، شما هم به آتش او می‌سوزید، سکونی این حدیث را نقل می‌کند.[14] حال یا شیخ طوسی که می‌گوید کان قاضیا عامیا اشتباه کرده یا اگر اشتباه نکرده آنقدر سکونی ثقه است که حتی این حدیث را هم نقل می‌کند و هیچ تغییری هم نمی‌دهد، و مخالف که معلوم است یعنی چی، ‌نگفت ناصبی تا بگویید او ناصبی نبوده لذا نقل کرده است.

لااقل آیه شریفه نسبت به شمول چنین فاسقی اجمال دارد. پس منطوق آیه انصراف دارد به فاسقی که متحرز از کذب نیست و در این صورت با اطلاق صحیحه حمیری تعارض نمی‌کند.

سایر روایات دال بر حجیت خبر ثقه

روایت سوم: صحیحه ابن ابی یعفور

روایت سومی که در حجیت خبر ثقه به آن ممکن است استدلال شود صحیحه ابن ابی یعفور است: « وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ قُولَوَيْهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْحَجَّالِ عَنِ الْعَلَاءِ بْنِ رَزِينٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِي يَعْفُورٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّهُ لَيْسَ كُلَّ سَاعَةٍ أَلْقَاكَ‌ وَ لَا يُمْكِنُ الْقُدُومُ وَ يَجِي‌ءُ الرَّجُلُ مِنْ أَصْحَابِنَا فَيَسْأَلُنِي وَ لَيْسَ عِنْدِي كُلُّ مَا يَسْأَلُنِي عَنْهُ فَقَالَ مَا يَمْنَعُكَ مِنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ الثَّقَفِيِّ- فَإِنَّهُ سَمِعَ مِنْ أَبِي وَ كَانَ عِنْدَهُ وَجِيهاً.»[15]

ممکن است گفته شود در این روایت امام علیه السلام کبری را بیان کردند زیرا «ما یمنعک من محمد بن مسلم» یعنی «ما یمنعک من قبول خبره» و مراد «ما یمنعک من قبول رأیه» نیست زیرا گرچه محمد بن مسلم فقیه بود ولی عبدالله بن أبی یعفور نیز فقیه بود و ارجاع فقیه به رأی فقیه دیگر عرفی نیست لذا عبدالله به أبی یعفور را به احادیث محمد بن مسلم ارجاع داده‌اند و لذا ایشان سؤال کرد که «وَ لَيْسَ عِنْدِي كُلُّ مَا يَسْأَلُنِي عَنْه». و حداقل ظاهر اطلاقی آن شامل اخذ حدیث از محمد بن مسلم نیز می‌شود.

ولی این بیان تمام نیست و این روایت دلالت بر حجیت خبر ثقه ندارد زیرا امام علیه السلام کبری را ذکر نکردند و فرمودند «فما یمنعک من محمد بن مسلم» و ممکن است مراد این باشد که «فما یمنعک من الرجوع الیه» یعنی از محمد بن مسلم سؤال کن ولی این که بعد از سؤال مطلقا کلام او را قبول کن یا به شرط حصول وثوق نوعی یا حصول وثوق شخصی آن را قبول کن، این را بیان نکرده است.

روایت چهارم: صحیحه یونس بن یعقوب

« وَ بِالْإِسْنَادِ عَنِ الْحَجَّالِ عَنْ يُونُسَ بْنِ يَعْقُوبَ قَالَ: كُنَّا عِنْدَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فَقَالَ أَ مَا لَكُمْ مِنْ مَفْزَعٍ أَ مَا لَكُمْ مِنْ مُسْتَرَاحٍ تَسْتَرِيحُونَ إِلَيْهِ مَا يَمْنَعُكُمْ مِنَ الْحَارِثِ بْنِ الْمُغِيرَةِ النَّصْرِيِّ.»[16]

رجال سند این روایت نیز از اجلاء هستند که بعید نیست این حدیث نیز وثوق‌آور باشد. ولی این روایت نیز دلالت بر حجیت خبر ثقه نمی‌کند زیرا ممکن است مراد از «مَا يَمْنَعُكُمْ مِنَ الْحَارِثِ بْنِ الْمُغِيرَةِ النَّصْرِيّ» این باشد که بعد از رجوع به او در صورت وثوق نوعی یا وثوق شخصی از قول او –که نوعا نیز وثوق حاصل می‌شود- از او اخذ فتوا یا اخذ حدیث کنید.

روایت پنجم: توقیع اسحاق بن یعقوب

« حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عِصَامٍ الْكُلَيْنِيُّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ‌ چ الْكُلَيْنِيُّ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ يَعْقُوبَ قَالَ: سَأَلْتُ مُحَمَّدَ بْنَ عُثْمَانَ الْعَمْرِيَّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ أَنْ‌ يُوصِلَ‌ لِي‌ كِتَاباً قَدْ سَأَلْتُ‌ فِيهِ‌ عَنْ‌ مَسَائِلَ‌ أَشْكَلَتْ‌ عَلَيَّ فَوَرَدَتْ فِي التَّوْقِيعِ بِخَطِّ مَوْلَانَا صَاحِبِ الزَّمَانِ ع‌ أَمَّا مَا سَأَلْتَ عَنْهُ أَرْشَدَكَ اللَّهُ وَ ثَبَّتَكَ....وَ أَمَّا الْحَوَادِثُ الْوَاقِعَةُ فَارْجِعُوا فِيهَا إِلَى رُوَاةِ حَدِيثِنَا فَإِنَّهُمْ حُجَّتِي عَلَيْكُمْ وَ أَنَا حُجَّةُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ[17]

مرحوم کلینی کتابی به نام رسائل الائمه علیهم السلام داشتند و ظاهرا این توقیع در این کتاب بوده است. اصل این که این روایت را مرحوم کلینی نقل کرده است مسلم است زیرا در کتاب الغیبة[18] و کمال الدین از ایشان نقل شده است. و لذا این که بعضی از معاصرین در کتاب الخمس و الانفال فرموده‌اند: «عدم ذکر این روایت در کافی نشانه عدم اعتنای ایشان به این حدیث است»[19] درست نیست زیرا ایشان در کتاب کافی توقیع‌ها را نقل نمی‌کند و توقیع‌ها را در کتاب رسائل الائمه علیهم السلام نقل کرده است.

بررسی سند توقیع اسحاق بن یعقوب

اسحاق بن یعقوب توثیق ندارد. شهید صدر رحمه الله فرموده‌اند: اگر اسحاق بن یعقوب بدون این که توقیعی از امام زمان عج به او رسیده باشد ادعا کرده است که توقیعی به من واصل شده او یک شخص رذل خبیثی باید باشد اما اگر او چنین شخصی بود مرحوم کلینی نیز این را متوجه می‌شد و این روایت را از ایشان نقل نمی‌کرد.

به نظر ما این کلام ایشان صحیح نیست و گرچه او رذل و خبیث نیست ولی ممکن است یک مؤمن عادی باشد که گاهی مظنونات خود را نیز نقل می‌کند.

مرحوم شهید صدر رحمه الله در ادامه فرمودند: لذا اصل توقیع ثابت می‌شود و شیخ طوسی رحمه الله نیز در کتاب الغیبة فرموده‌اند: «توقیعات لم تکن ترد الا علی الثقات»[20] پس کشف می‌شود که اسحاق بن یعقوب ثقه است[21] . و ایشان بعد از اثبات اعتبار سند روایت برای اثبات ولایت فقیه به آن استدلال کردند.

این بیان تمام نیست زیرا این تعبیر شیخ طوسی رحمه الله به این معنا نیست که هر کسی که توقیع به او برسد ثقه است بلکه مراد این است که وسایط بین نواب اربعه و بین شیعه ثقات بودند. دفتر نایب خاص امام زمان عج در بغداد است ولی در هر شهری یک افرادی بودند که توقیعات، ابتدا برای آن افراد فرستاده می‌شدند و این افراد، توقیعات را به دست صاحبان‌ آن مثل اسحاق بن یعقوب می‌رساندند و آن افراد واسطه ثقات بودند.

ولی با این وجود نیاز به این مطلبی که ایشان به آن استشهاد کردند نیست زیرا بعد از قبول این مطلب که «اگر ایشان توقیعی که برای او نبود را ادعا کند یک شخص خبیث رذل خواهد بود و این بر مرحوم کلینی مخفی نمی‌ماند» احتمال این که اسحاق بن یعقوب یک فرد عادی است که اعتماد بر مظنونات می‌کند در صورتی جا دارد که روایت را از روی حافظه نقل کند زیرا انسان وقتی از روی حافظه روایت را نقل می‌کند اگر ثقه نباشد مظنونات و محمولات خود را نیز نقل می‌کند لذا گرچه اصل توقیع ثابت می‌شود ولی دقیق بودن آن ثابت نیست. ولی اگر احراز شود که نقل اسحاق بن یعقوب از حافظه نیست که بعید نیست انسان اطمینان پیدا ‌کند به این که ایشان این توقیع مفصل با این الفاظ مشخص را به صورت شفاهی برای مرحوم کلینی نقل نمی‌کند و مرحوم کلینی نیز به نقل شفاهی آن اکتفاء نمی‌کند، سند روایت درست می‌شود. زیرا اصل این‌که این توقیع را جعل و تزویر کند فقط از خبیث رذل انجام می‌شود به خصوص با آن اهتمامی که در آن زمان به توقیعات وجود داشته است. حتی احمد بن هلال عبرتایی[22] اگر افتضاح او بعدا مشخص نمی‌شد وثوق پیدا می‌شد به این که او آدم شریفی است، باطن افراد را که انسان نمی‌داند بلکه فقط ظاهر افراد را می‌داند.

بنابراین حسن ظاهر اسحاق بن یعقوب نزد مرحوم کلینی به این مقدار که ایشان یقین پیدا کرد که او خبیث رذل نیست، ثابت می‌شود گرچه ممکن است در باطن هر چه باشد. و خلاف وثوق است که انسان ادعا کند اسحاق بن یعقوب این روایت را از روی حافظه نقل کرد. پس در صورت وثوق به این که این نقل از روی حافظه نبوده است، به این توقیع اعتماد می‌شود.

اما به لحاظ متن این حدیث باید ببینیم که آیا این توقیع، دلالت بر جلالت قدر اسحاق بن یعقوب می‌کند همانطور که شیخ انصاری فرموده تا بعد بگوییم سؤال هایش خیلی در حد بالا بود در حد درس خارج بود و اهمیت بدهیم به سؤال‌های او، طبعا جواب از سؤال‌های او هم اهتمام بیشتری پیدا می‌کند یا اساسا این جواب‌ها اشکال جدی دارد، این را ان‌شاءالله فردا دنبال می‌کنیم.

 


[1] الغيبة، الشيخ الطوسي، ج1، ص354.
[2] مباحث خارج اصول، شبیری زنجانی، سید موسی، ج1، ص195-196.
[3] العدة في أصول الفقه، الشيخ الطوسي، ج1، ص152.
[4] موسوعة الشهید الثانی، شهید ثانی، زین الدین بن علی، ج2، ص467.
[5] الفوائد الرجالية، الوحيد البهبهاني، محمّد باقر، ج1، ص18.
[6] رجال النجاشي، النجاشي، أبو العبّاس، ج1، ص21.
[7] رجال النجاشي، النجاشي، أبو العبّاس، ج1، ص24.
[8] رجال النجاشي، النجاشي، أبو العبّاس، ج1، ص40.
[9] رجال النجاشي، النجاشي، أبو العبّاس، ج1، ص132.
[10] رجال النجاشي، النجاشي، أبو العبّاس، ج1، ص216.
[11] رجال النجاشي، النجاشي، أبو العبّاس، ج1، ص444.
[12] کفایة الاصول (طبع آل البیت)، آخوند خراسانی، محمد کاظم بن حسین، ص302.
[13] سوره حجرات آیه 6.
[14] الكافي- ط الاسلامية، الشيخ الكليني، ج3، ص170.. : عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ النَّوْفَلِيِّ عَنِ السَّكُونِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: سُئِلَ كَيْفَ أَصْنَعُ إِذَا خَرَجْتُ مَعَ الْجَنَازَةِ أَمْشِي أَمَامَهَا أَوْ خَلْفَهَا أَوْ عَنْ يَمِينِهَا أَوْ عَنْ شِمَالِهَا فَقَالَ إِنْ كَانَ مُخَالِفاً فَلَا تَمْشِ أَمَامَهُ فَإِنَّ مَلَائِكَةَ الْعَذَابِ يَسْتَقْبِلُونَهُ بِأَلْوَانِ الْعَذَابِ.‌
[15] وسائل الشيعة، الشيخ الحر العاملي، ج27، ص144، أبواب، باب، ح، ط آل البيت.
[16] وسائل الشيعة، الشيخ الحر العاملي، ج27، ص145، أبواب، باب، ح، ط آل البيت.
[17] كمال الدين و تمام النعمة، الشيخ الصدوق، ج2، ص483.
[18] الغیبة، طوسی، محمد بن حسن، ص290؛ ص362.
[19] کتاب الخمس و الانفال، ص157.
[20] الغیبة، طوسی، محمد بن حسن، ص415.
[21] مباحث الاصول، صدر، محمد باقر، ج2، ص508.
[22] مقرر: که او ادعای توقیعات داشته است.