1402/11/02
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: بررسی حجیت ظهورات قرآن
ادامه بررسی قول به تحریف قرآن
بحث در بررسی قول به تحریف قرآن کریم بود که بعضی از علمای امامیه قائل به آن شدند و بسیاری از عامه ولو به عنوان نسخ تلاوت -به معنی حذف بخشی از قرآن نازل شده که دیگر امروز در قرآن موجود نیست- قائل به آن شدند.
عمده دلیل بر وقوع تحریف قرآن به نقیصه که محدث نوری در کتاب فصل الخطاب فی تحریف الکتاب به آن استدلال کرده روایاتی است که در کافی و تفسیر قمی آمده است. همچنین در توحید صدوق نیز فی الجمله این روایات بیان شدند گرچه مرحوم صدوق، منکر تحریف قرآن است زیرا ایشان در کتاب اعتقادات، تصریح کردند که اعتقاد ما -ظاهر آن اعتقاد ما علمای شیعه است- عدم تحریف قرآن است.
ما ابتدا باید روایاتی که در کافی مطرح شد را بررسی کنیم تا معلوم شود که ادعای دلالت این روایات بر تحریف درست است یا نه، و بعد ادلهی عدم تحریف قرآن را بیان خواهیم کرد. در جلسه گذشته تعدادی از این روایات بیان شد در این جلسه ادامه این روایات را مطرح میکنیم:
روایات اول: «وَ بِهَذَا الْإِسْنَادِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ عَمَّارِ بْنِ مَرْوَانَ عَنْ مُنَخَّلٍ -ایشان مجهول است.- عَنْ جَابِرٍ قَالَ: نَزَلَ جَبْرَئِيلُ ع بِهَذِهِ الْآيَةِ عَلَى مُحَمَّدٍ هَكَذَا وَ إِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنا عَلى عَبْدِنا فِي عَلِيٍ فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ.»[1]
گرچه در این روایت تعبیر به تنزیل شد ولی تنزیل مساوی با قرآن نیست بلکه ممکن است مثل حدیث قدسی، وحی به پیامبر اکرم شده بود ولی ایشان به سبب مصلحت مأمور به قرار دادن آن در قرآن نبوده است. لذا «هکذا نزلت» بر آن صدق میکند ولی بخشی از این آیه در قرآن قرار گرفت.
و مرحوم صدوق نیز در کتاب اعتقادات خود به این نکته تصریح کردند که این اضافات شبیه حدیث قدسی میماند یعنی وحی و تنزیل است ولی جزء قرآن نیست.
علاوه بر این که انسان وثوق پیدا میکند که آیه به این نحو خلاف فصاحت و بلاغت است زیرا وقتی طرف خطاب مشرکین است که اصل دین را قبول ندارند و به آنها گفته میشود ﴿وَ إِنْ كُنْتُمْ في رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنا عَلى عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِه﴾[2] معنا ندارد که به آنها که اصل دین را قبول نداشتند گفته شود اگر در آیاتی که بر پیامبر صلی الله علیه و آله راجع به شأن علی علیه السلام نازل شد، شک دارید سورهای مثل قرآن بیاورید. مناسبتی ندارد که به مشرکین این را بیان کند. این بیان در صورتی مناسب بود که طرف خطاب، کسانی باشند که اصل دین را قبول دارند و فقط امیر المؤمنین علیه السلام را انکار میکنند.
روایت دوم: «وَ بِهَذَا الْإِسْنَادِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ عَمَّارِ بْنِ مَرْوَانَ عَنْ مُنَخَّلٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: نَزَلَ جَبْرَئِيلُ ع عَلَى مُحَمَّدٍ ص بِهَذِهِ الْآيَةِ هَكَذَا يا أَيُّهَا الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ آمِنُوا بِما نَزَّلْنا فِي عَلِيٍ نُوراً مُبِيناً.»[3]
این روایت نیز دلالت بر تحریف قرآن نمیکند زیرا اولا: تعبیر به تنزیل شده است که مساوی با قرآن بودن آن نیست. ثانیا: آیه به این نحو خلاف فصاحت و بلاغت است و با مقام، که بحث با اهل کتاب است، تناسب ندارد زیرا همانطور که در حدیث صحیحی آمده است آنها باید اول به خداوند متعال و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم معرفت پیدا کنند بعد مأمور به معرفت امام علیه السلام خواهند شد[4] ، و این که آیه خطاب به اهل کتاب بگوید به امیرالمؤمنین علیه السلام ایمان بیاورید تناسب ندارد زیرا آنها خواهند گفت که ما اگر میخواستیم ایمان بیاوریم به خود شما ایمان میآوردیم.
روایت سوم: «عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَبِي طَالِبٍ عَنْ يُونُسَ بْنِ بَكَّارٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع وَ لَوْ أَنَّهُمْ فَعَلُوا ما يُوعَظُونَ بِهِ فِي عَلِيٍ لَكانَ خَيْراً لَهُم»[5]
در این روایت تعبیر به «هکذا نزلت» نشده است و ممکن است تاویل یا تفسیر باشد.
روایت چهارم: «الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ إِدْرِيسَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنِ الرِّضَا ع فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- كَبُرَ عَلَى الْمُشْرِكِينَ بِوَلَايَةِ عَلِيٍ ما تَدْعُوهُمْ إِلَيْهِ يَا مُحَمَّدُ مِنْ وَلَايَةِ عَلِيٍّ هَكَذَا فِي الْكِتَابِ مَخْطُوطَة»[6]
«هَكَذَا فِي الْكِتَابِ مَخْطُوطَة» معلوم نیست که ذیل کلام امام علیه السلام است که ظاهر آن نیز همین است یعنی در قرآنی که به خط امیرالمؤمنین علیه السلام است این ثبت شده است نه این که راوی بگوید مثلا «در کتاب خطی محمد بن سنان نوشته شده بود».[7]
ولی با این وجود اشکال این روایت این است که علاوه بر ضعف سند، بر تحریف قرآن نیز دلالت ندارد، زیرا کتاب امیرالمؤمنین علیه السلام علاوه بر قرآن، مشتمل بر تفسیر و تأویل و شأن نزول آن و همچنین اضافاتی که بر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نازل شده بود و بنا نبود ایشان به عنوان قرآن ذکر کند، نیز بوده است. لذا معنای وجود این مطلب در قرآن امیرالمؤمنین علیه السلام این نیست که در قرآن نیز بوده و از آن کم شده است تا اثبات شود که قرآن تحریف به نقیصه شده است زیرا تنزیل اعم از قرآن است.
شاهد این بیان این است که در معتبره ابی بصیر تصریح میکند که نام امیرالمؤمنین علیه السلام در قرآن برده نشده است. «عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ وَ عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ أَبِي سَعِيدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَقَالَ نَزَلَتْ فِي عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ ع فَقُلْتُ لَهُ إِنَّ النَّاسَ يَقُولُونَ فَمَا لَهُ لَمْ يُسَمِّ عَلِيّاً وَ أَهْلَ بَيْتِهِ ع فِي كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ قَالَ فَقَالَ قُولُوا لَهُمْ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص نَزَلَتْ عَلَيْهِ الصَّلَاةُ وَ لَمْ يُسَمِّ اللَّهُ لَهُمْ ثَلَاثاً وَ لَا أَرْبَعاً حَتَّى كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص هُوَ الَّذِي فَسَّرَ ذَلِكَ لَهُمْ ... وَ نَزَلَتْ أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ وَ نَزَلَتْ فِي عَلِيٍّ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ»[8] و معنای آن این است که از امیرالمؤمنین علیه السلام در قرآن اسم برده نشده است و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم توضیح دادند. و لذا توجیه این همه روایت این است که گفته شود این تعابیر در تنزیل بوده است و در قرآن نبوده است و این جمع عرفی بین این روایات است.
و همچنین تعبیر آیه اعم است و چنین نیست که همه آیات در قرآن آمده باشند. و لذا در دو مورد در قرآن آمده «بلغ ما انزل الیک» در حالی که آن چیزی که نازل شد در قرآن نیست مثل آیه «﴿ا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ﴾»[9] که استظهار از «انزل الیک» این است که آیه نازل شده است پس آیه نازل شدن مساوق با ثبت شدن در قرآن نیست.
روایت پنجم: « الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جُمْهُورٍ عَنْ فَضَالَةَ بْنِ أَيُّوبَ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ أَبِي أَيُّوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع- عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- الَّذِينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع اسْتَقَامُوا عَلَى الْأَئِمَّةِ وَاحِدٍ بَعْدَ وَاحِدٍ- تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَةُ أَلَّا تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ.»[10]
در این روایت نیز گفته نشد که آیه چنین بوده است بلکه تأویل و تفسیر آیه است یعنی مراد از «استقاموا» در آیه «استقاموا علی الائمة علیه السلام واحدا بعد واحد» است.
روایت ششم: «عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَبِي طَالِبٍ عَنْ يُونُسَ بْنِ بَكَّارٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع وَ لَوْ أَنَّهُمْ فَعَلُوا ما يُوعَظُونَ بِهِ فِي عَلِيٍ لَكانَ خَيْراً لَهُمْ.»[11]
این روایت نیز دلالت دارد بر این که آیه چنین نازل شد ولی مصلحت نبود که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم «فی علی» را در قرآن بیاورد.
روایات دال بر غیر نازل بودن برخی از تعبیرات قرآن موجود
البته بعضی از روایات قابل توجیه نیستند زیرا در آنها تعبیر شده است که قرآن موجود غلط است و در واقع چنین نبوده است. مهم این دسته از روایات است و الا روایات قبل که تعبیر به «تأویل» و «تنزیل» کرده بود و حتی روایاتی که تعبیر به تحریف دارند و در آن آمده است که اینها قرآن را تحریف کردند که حدود بیست روایت است نیز مهم نیست زیرا ممکن است مراد تحریف معنوی باشد که آن زیاد بود مثل کاری که معاویه کرد و گفت آیه ﴿وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْتَري لَهْوَ الْحَديثِ لِيُضِلَّ عَنْ سَبيلِ اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَ يَتَّخِذَها هُزُواً أُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ مُهين﴾[12] در مورد ابن ملجم مرادی نازل شد و یا میگفتند «اولوا الامر» در مورد خلفاء است.
ولی این دسته روایات که دلالت دارند بر این که فلان آیه قرآن به این نحوِ موجود نیست بلکه به این نحو است که ما بیان میکنیم، میتوانند دلیل بر تحریف قرآن باشند لذا باید آنها را بررسی کرد.
روایت اول: « أَحْمَدُ عَنْ عَبْدِ الْعَظِيمِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ مَيَّاحٍ عَمَّنْ أَخْبَرَهُ قَالَ: قَرَأَ رَجُلٌ عِنْدَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع- قُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ فَقَالَ لَيْسَ هَكَذَا هِيَ إِنَّمَا هِيَ وَ الْمَأْمُونُونَ فَنَحْنُ الْمَأْمُونُون»[13]
اولا: سند این روایت ضعیف است زیرا معلوم نیست که «عمن اخبره» کیست. و وثاقت حسین بن میاح نیز ثابت نیست. ثانیا: ما وجود این مقدار اختلاف قرائات در قرآن را منکر نمیشویم زیرا این اختلاف قرائات بود حتی در وجود و عدم «مِن» در قرآن بین قرّاء اختلاف است که آیه در واقع «جنات تجری تحتها الانهار» است یا ﴿جَنَّاتٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ﴾[14] و همچنین بین قرائت ورش و قرائت حفص اختلاف بود که «بما کانوا یَکذبون»[15] درست است یا «بما کانوا یُکذّبون» ولی این مقدار اختلاف در قرائات که مخل جدی به معنا نباشد تحریف نیست و اگر غرض مناقشه لفظیه است بحث ما در این مقدار از تحریف نیست و حداقل تحریف به این معنا در قرآن بوده است. ولی قائلین به تحریف این را بیان نمیکنند بلکه میگوید عمدا بعضی از آیات را حذف و بعضی را ناقص کردند.
روایت دوم: «أَحْمَدُ عَنْ عَبْدِ الْعَظِيمِ عَنْ هِشَامِ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: هَذَا صِرَاطُ عَلِيٍ مُسْتَقِيمٌ.»[16]
بر فرض این روایت درست باشد فقط دلالت بر اختلاف قرائت میکند که «هذا صراط عَلَیّ مستقیم ﴿إِنَّ عِبادي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ إِلاَّ مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْغاوين﴾[17] درست است یا «هذا صراط علِی مستقیم» ولی واقعا اگر کسی احتمال دهد که این «هذا صراط علَی مستقیم» که مربوط به قضیهی ابلیس است در واقع «هذا صراط علِی مستقیم» بود این احتمال بسیار بعید است و در این روایات دس و تزویر شده است و لذا در روایات آمده است که مغیرة بن سعید و ابوالخطاب دس و تزویر در روایات میکردند، اینها نیز دس و تزویر در روایات است. زیرا وسط دعوای خداوند متعال با ابلیس که ابلیس میگوید ﴿قالَ رَبِّ بِما أَغْوَيْتَني لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعين إِلاَّ عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصينَ﴾[18] چه تناسبی دارد که خداوند نام امیرالمؤمنین را بیان کند و بگوید «هذا صراط علِی مستقیم» اگر چنین است چرا نام پبامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم برده نشد و نفرمود «هذا صراط محمد مستقیم».
روایت سوم: « أَحْمَدُ عَنْ عَبْدِ الْعَظِيمِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَيْلِ عَنْ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: نَزَلَ جَبْرَئِيلُ بِهَذِهِ الْآيَةِ هَكَذَا فَأَبى أَكْثَرُ النَّاسِ بِوَلَايَةِ عَلِيٍ إِلَّا كُفُوراً قَالَ وَ نَزَلَ جَبْرَئِيلُ ع بِهَذِهِ الْآيَةِ هَكَذَا- وَ قُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ فِي وَلَايَةِ عَلِيٍ فَمَنْ شاءَ فَلْيُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْيَكْفُرْ إِنَّا أَعْتَدْنا لِلظَّالِمِينَ آلَ مُحَمَّدٍ ناراً»[19]
این روایت باید به روایات قبل الحاق شود زیرا قرآن موجود را نفی نمیکند و تعبیر به «نزل جبرئیل» کرده است.
در تفسیر قمی چند مورد شبیه این دسته اخیر از روایات ذکر شده است که قرآن موجود را نفی میکند.
مورد اول: «فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع لِقَارِئِ هَذِهِ الْآيَةِ «خَيْرُ أُمَّةٍ» يَقْتُلُونَ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَيْنَ بْنَ عَلِيٍّ ع فَقِيلَ لَهُ وَ كَيْفَ نَزَلَتْ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَقَالَ إِنَّمَا نَزَلَتْ ﴿كُنْتُمْ خَيْرَ أَئِمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ﴾ أَ لَا تَرَى مَدْحَ اللَّهِ لَهُمْ فِي آخِرِ الْآيَةِ ﴿تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ﴾»[20]
مورد دوم: «وَ مِثْلُهُ آيَةٌ قُرِئَتْ عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع ﴿الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنا هَبْ لَنا مِنْ أَزْواجِنا- وَ ذُرِّيَّاتِنا قُرَّةَ أَعْيُنٍ وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقِينَ إِماماً﴾[21] فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع لَقَدْ سَأَلُوا اللَّهَ عَظِيماً أَنْ يَجْعَلَهُ لِلْمُتَّقِينَ إِمَاماً- فَقِيلَ لَهُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ كَيْفَ نَزَلَتْ فَقَالَ إِنَّمَا نَزَلَتْ «الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا- وَ ذُرِّيَّاتِنَا قُرَّةَ أَعْيُنٍ وَ اجْعَلْ لَنَا مِنَ الْمُتَّقِينَ إِمَاماً»[22]
مورد سوم: «وَ قَوْلُهُ ﴿لَهُ مُعَقِّباتٌ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ يَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ﴾[23] فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ كَيْفَ يُحْفَظُ الشَّيْءُ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ وَ كَيْفَ يَكُونُ الْمُعَقِّبُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ- فَقِيلَ لَهُ وَ كَيْفَ ذَلِكَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَقَالَ إِنَّمَا نَزَلَتْ ﴿لَهُ مُعَقِّبَاتٌ مِنْ خَلْفِهِ وَ رَقِيبٌ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ- يَحْفَظُونَهُ بِأَمْرِ اللَّه﴾ِ»[24]
که این تغییر تحریف آیه است.
با توجه به این که راوی این روایات ثقات نیستند. البته سند مورد اول به نظر معتبر است که انشاء الله در جلسه آینده سند آن را بیان خواهیم کرد. ولی اولا: قطعا همهی این تفسیر موجود از علی بن ابراهیم نیست و بین تفسیر ایشان خلط شده است. ثانیا: داعی بر جعل و تزویر در اینجا زیاد است و کسانی بودند که میخواستند اهل بیت علیهم السلام را متهم کنند که قائل به تحریف قرآن هستند و معارض نیز دارند.
و به نظر ما دلیل قطعی بر تحریف قرآن وجود ندارد و این اشتباهی بود که محدث نوری در کتاب خود مرتکب شدند.
آقا بزرگ تهرانی رحمه الله فرمودهاند: «مرحوم محدث نوری فرمودند من نمیخواستم بگویم قرآن تحریف شده است و باید اسم این کتاب را مثلا «نفی تحریف کتاب» میگذاشتم و این مقدار که از قرآن کم شده است اولا: مخل به ظهور قرآن نیست. ثانیا: قبل از جمعآوری قرآن توسط عثمان این نقیصهها رخ داد ولی بعد از جمعآوری دیگر تغییری در قرآن صورت نگرفت. لذا باید میگفتم قرآن بعد از عثمان تحریف نشده است و اگر قبل از او تحریف شده، به نحوی که مخل به ظهورات باشد، نبوده است.»[25]
ولی اسم مهم نیست این کتاب مشحون به ادله تحریف قرآن است و نوشتن آن صحیح نبود البته بزرگانی نیز تحت تاثیر همین روایات قرار گرفتهاند.
امام رحمه الله در کتاب انوار الهدایه در مورد محدث نوری میفرمایند: «أزيدك توضيحا: أنّه لو كان الأمر كما توهّم صاحب فصل الخطاب الّذي كان كتبه لا يفيد علما و لا عملا، و إنّما هو إيراد روايات ضعاف أعرض عنها الأصحاب، و تنزه عنها أولوا الألباب من قدماء أصحابنا كالمحمّدين الثلاثة المتقدّمين رحمهم اللَّه. هذا حال كتب روايته غالباً كالمستدرك، و لا تسأل عن سائر كتبه المشحونة بالقصص و الحكايات الغريبة التي غالبها بالهزل أشبه منه بالجدّ، و هو- رحمه اللّه- شخص صالح متتبّع، إلّا أنّ اشتياقه لجمع الضعاف و الغرائب و العجائب و ما لا يقبلها العقل السليم و الرّأي المستقيم، أكثر من الكلام النافع، و العجب من معاصريه من أهل اليقظة! كيف ذهلوا و غفلوا حتّى وقع ما وقع ممّا بكت عليه السماوات، و كادت تتدكدك على الأرض؟!»[26]
نکته: ما الان در صدد اثبات عدم وجود دلیل معتبر بر وقوع تحریف قرآن هستیم و لذا این روایات را باید جواب داد تا گفته نشود که بهخاطر تواتر اجمالی، این روایات دیگر نیاز به سند ندارند دلالت این روایات بر وقوع تحریف در قرآن به نقیصه قطعی است. و ما الان در صدد جواب از این مطلب هستیم. لذا اول باید این مشکل حل شود زیرا اگر مراد این روایات دال بر تحریف که واقعا صدور بعضی از آنها نیز قطعی است، تحریف متن قرآن باشد دیگر جایی برای توجیه نمیماند. ولی بیان ما این است که این روایات که بیان شد دلیل دال بر وقوع تحریف در متن قرآن نبوده است و نهایتا دلالت داشتند بر این که تنزیل بعضی از آیات بیش از متن موجود در قرآن است و بعضی از آنها هم که اصلا تأویل را بیان کردند. اما ادلهی نفی تحریف قرآن برای نفی احتمال تحریف را انشاء الله بعدا بیان خواهیم کرد.