1402/10/24
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: بررسی حجیت ظهور
ادامه بررسی حجیت ظهور
مختار استاد حفظه الله در حجیت ظهور
بحث راجع به حجیت ظهور بود. به نظر ما همانطور که مرحوم ایروانی[1] فرمودند باید بین ظهور کلام مولا که خودش طرف احتجاج است و بین ظهور کلام راوی یا مفتی یا شاهد که صرفا طریقیت محضه دارد، تفصیل داد. مثلا اگر راوی بگوید: «قلت له» ظاهر در این است که مقصود او امام معصوم علیه السلام است ولی احتمال نیز داده میشود که مقصود او شخص دیگری باشد. پس با این که ظاهر عرفی این کلام این است که مراد امام علیه السلام است ولی وثوق نوعی به آن پیدا نمیشود. یا ظاهر شهادت شاهدین عدلین که میگویند «همه این افراد عادل هستند» این است که شامل زید نیز میشود ولی ما وثوق پیدا نکردیم به اینکه مقصود این شاهدین عدلین، زید نیز هست – بر خلاف صورتی که شمول مراد آنها نسبت به زید مورد وثوق است ولی وثوق به صحت شهادت آن دو حاصل نشده است که این عدم وثوق به صحت مهم نیست[2] - ما در حجیت ظهور در این موارد تشکیک کردیم زیرا خود عدلین که طرف احتجاج نیستند بلکه شهادت آن دو طریق به کشف عدالت زید است تا بعد از آن بر مولایی که گفت «لایصح الطلاق الا بحضور العدلین» احتجاج شود. و این که در نظر عقلاء عبد بتواند به ظهور کلام این دو شهادت اخذ کند و در حضور زید بدون وثوق به عدالت او از شهات عدلین، زن خود را طلاق دهد، و در مقابل مولی به این ظهور کلام شاهدها احتجاج کند، برای ما واضح نیست.
اما اگر ظهوری در کلام مولا و مانند او که طرف احتجاج است وجود داشت مثل اینکه ظاهر این کلام مولا: «لابأس ان تدخل العلماء فی بیتی» این باشد که شامل عالم فاسق نیز میشود، عبد میتواند اجازه دهد که عالم فاسق نیز داخل خانهی مولی شود، و اگر مولی خواست او را به سبب راه دادن عالم فاسق مؤاخذه کند به ظهور کلام او احتجاج میشود.
و همچنین بر مقر یا موکل یا موصی احتجاج میشود به این که ظاهر کلامشان این مطلب بود و به ظاهر کلام آنها اخذ شد.
و لذا حجیت ظهور فتوای فقیه در صورتی که مفید وثوق نوعی نباشد –نه اینکه وثوق به مراد او پیدا کنیم اما وثوق به مطابقت فتوای او با واقع پیدا نکنیم (که اگر چنین بود فتوای او حجت است)- مشکل خواهد بود. مثلا مرجع تقلید در یک استفتایی به نحو عام فتوای به حلیت داده است ولی یک نقل مشکوک –که معتبر بودن آن معلوم نیست- از همان مرجع تقلید بر خلاف آن عموم و دال بر حرمت یک مورد از آن عموم به ما واصل شد و این موجب شک در شمول آن عموم نسبت به این مورد میشود و دیگر وثوق نوعی به مراد آن مرجع تقلید از آن خطاب عام پیدا نمیشود، در این موارد اعتماد به آن استفتای عام مشکل میشود.
و فتوای فقیه با کلام ائمه علیهم السلام تفاوت دارد زیرا ائمه علیهم السلام در مرتکز شیعه حکم مولا را دارند، و لذا قبلا گفتیم که اگر یک فقیه مثل ائمه علیهم السلام برای کلام خود مقید منفصل قرار دهد، کلام او از اعتبار خواهد افتاد ولی خود امام علیه السلام فرمودند که به احادیث ما اخذ کنید و ما برای امام علیه السلام مولویت و مشرعیت قائل هستیم یعنی امر و نهی ایشان برای ما سند است اما فتوای فقیه صرفا جنبه کاشفیت محضه دارد و فتوای فقیه منشأ احتجاج بر شارع قرار داده میشود. یعنی از فتوای فقیه دنبال این هستیم که اگر شارع از مکلفی که شرب تتن کرده سؤال کند که چرا این کار را انجام دادی؟ او در جواب بگوید که چون فقیه فتوای به حلیت آن داده است و از او پذیرفته شود. اما اگر ظاهر اطلاق کلام فقیه –و نه نص کلامش- حلیت شرب تتن باشد و مکلف وثوق به شمول مراد او نسبت به شرب تتن پیدا نکند، اعتماد بر این اطلاق یا عمومی که وثوقآور نیست در فتوای فقیه مشکل خواهد بود.
راجع به حجیت ظهور گاهی به سیرهی عقلاء و گاهی به سیره متشرعه استدلال شده است. در این جا دو مطلب باید بیان شود:
بررسی کلام مرحوم بروجردی در حجیت ظهور
مطلب اول: مرحوم بروجردی برای اثبات حجیت ظهور به بنای عقلاء تمسک کردند و فرمودهاند: بنای عقلاء بر احتجاج به ظهور است مادامی که شارع طریق جدیدی را برای تفهیم و تفهم ابداع نکرده باشد و در واقع نیز شارع، طریق جدیدی را برای تفهیم و تفهم ابداع نکرده است. و مراد از بنای عقلاء بنای عقلاء بما هم عقلاء یعنی بما هم ذوی العقول است و بازگشت آن به حکم عقل به حجیت ظهور است. و لذا میتوان گفت حجیت ظهور از احکام بدیهیه هر عقلی است و بازگشت آن به تحسین و تقبیح عقلی است. عقل هر عاقلی حکم میکند که عقاب عبدی که خلاف ظاهر کلام مولا مرتکب شده است، قبیح نیست و یا عقاب عبدی که طبق ظهور کلام مولا در حلیت فعلی مرتکب آن میشود در حالی که در واقع حرام است، قبیح است چون به اعتماد ظاهر کلام مولا مرتکب این فعل شده است.
البته منشأ حجیت عقلیه ظهور، اقتضای ذاتی آن نسبت به حجیت نیست بلکه نسبت به حجیت، اقتضای عرضی دارد و حجیت آن از باب این است که طریق تفهیم و تفهم منحصر به اعتماد به ظهور است زیرا اکتفاء به علم به مراد متکلم مستلزم انسداد باب تفهیم و تفهم است. علاوه بر این که عمل به ظهور از فطریات و مرتکزات عقلاء است و لو خود عقلاء ملتفت به سبب و منشأ ایجاد این ارتکاز نباشند و این منشأ میشود عقل در فرض مخالفت ظهور خطاب دال بر تکلیف حکم به استحقاق عقاب و در فرض موافقت ظهور دال بر ترخیص حکم به قبح عقاب کند[3] .
این بیان تمام نیست و وجهی برای داخل کردن حکم عقل و حسن و قبح عقلی در این مسأله وجود ندارد و چنین نیست که اگر کسی بگوید «تنها ظهوری در نزد عقلاء حجت است که مفید وثوق باشد» مخالف با حکم عقل باشد. و مطرح کردن مرتکز عقلاء به اسم عقل درست نیست. البته بهخاطر تربیت اجتماعی ارتکاز عقلایی به تدریج برای ما شکل میگیرد و نیاز به رجوع به دیگران نیست و خودمان نیز ارتکاز عقلایی داریم مثل تربیتهای اجتماعی اما این به معنای این که عقل فطری این را میفهمد، نیست و چنین نیست که عقل فطری حجیت ظهور ظنآور را بفهمد، زیرا طریق تفهیم و تفهم منحصر به ظهور ظنآور نیست و میتوانند در تفهیم و تفهم از ظهورهای علمآور و وثوقآور استفاده کنند.
کلام شهید صدر رحمه الله راجع به سیره متشرعه
مطلب دوم: سیره متشرعه به دو نحو است: یکی سیره متشرعه بما هم متشرعه و دیگری سیره متشرعه بما هم عقلاء. دلیل دوم که جلسه قبل بر حجیت ظهور مطرح شد سیره متشرعه بما هم متشرعه بود که ما آن را تمام ندانستیم زیرا آن یک امر تاریخی است و احراز نشده است که متشرعه در موارد ظن به توریه و ظن به مجازگویی امام علیه السلام به ظهور کلام ایشان تمسک میکردند. البته در موارد شک بدون منشأ برای تقیه که همه جا این شک وجود دارد، یا شک در اراده عموم و اطلاق، مسلم است که سیره متشرعه بر عمل به ظهور کلام امام علیه السلام ولو از آن وثوق حاصل نشود، بوده است.
ولی شهید صدر رحمه الله سیره متشرعه بما هم عقلاء را مطرح کردند یعنی همان ارتکاز عقلایی در عمل به ظهورات، بین متشرعه -که اصحاب ائمه علیهم السلام بودند- در عمل به ظهور کلام امام علیه السلام نیز رواج داشت. و غرض ایشان از این مطلب این است که دیگر نیاز به کشف امضا از عدم ردع نباشد زیرا با این بیان به برهان إنّ کشف میشود که سیره متشرعه و لو بما هم عقلاء بود ولی چون در عصر معصومین علیهم السلام ادامه پیدا کرد، پس ردعی از آن نبوده و الا اگر ردع شده بود اصحاب ائمه علیهم السلام که متشرع بودند مرتدع میشدند[4] .
این مطلب درست است ولی فقط مختص به همان محدوده ارتکاز عقلاء است و وجود ارتکاز عقلاء بر عمل به ظهور کلام غیر مولا اگر مفید وثوق نباشد، معلوم نیست و قابل مناقشه است.
دلیل سوم بر حجیت ظهور: تمسک به روایات
برای اثبات حجیت ظهور به روایاتی تمسک شد که در این روایات امام علیه السلام به آیات قرآن استدلال کردند و این را به اصحاب نیز تعلیم دادند.
روایت اول صحیحه زراره بود که امام علیه السلام فرمودند از حرف باء در و «امسحوا برؤسکم» فهمیده میشود که مسح به بعض الرأس کافی است[5] .
روایت دوم: صحیحه عبدالله بن سنان «قلت لابیعبدالله علیه السلام علی الامام ان یسمع من خلفه و ان کثروا فقال لیقرأ قراءة وسطا یقول الله تبارک و تعالی و لاتجهر بصلاتک و لاتخافت بها»[6] در این روایت امام علیه السلام برای اثبات استحباب اینکه امام جماعت قرائت خود را بهطور متوسط به گوش مأمومین برساند به آیه قرآن استدلال کردند در حالی که این آیه صریح در این مطلب نیست پس امام علیه السلام به ظهور آن تمسک کردند.
روایت سوم: روایت عبدالاعلی مولی آل سام «قلت لابیعبدالله علیه السلام عثرت فانقطع ظفری فجعلت علی اصبعی مرارة – یعنی ناخن انگشت دستم افتاد و دور آن باند پیچیدم- فکیف اصنع بالوضوء فقال یعرف هذا و اشباهه من کتاب الله قال الله تعالی ما جعل علیکم فی الدین من حرج امسح علیه.»[7] البته از این آیه ﴿ما جعل علیکم فی الدین من حرج﴾[8] وضوی جبیری استفاده نمیشود بلکه نفی وضوی اختیاری استفاده میشود مقدمه مطویه آن این است که هرکس که وضوی اختیاری بهخاطر جرح یا قرح که آب برایش ضرر دارد، بر او واجب نبود باید وضوی جبیری بگیرد.
در این زمینه روایات دیگری نیز وجود دارد. اما باید به یک نکتهای توجه داشت که در روایات بسیاری ائمه علیهم السلام به بعضی از آیات استشهاد کردند با اینکه محل شاهد ظهور عرفی نیز بر آن مطلب ندارد که وجه آن یا از باب توجه به بطن قرآن و «انما یعرف القرآن من خوطب به و هم الائمة علیهم السلام»[9] است یا از باب جدل زیرا عامه مقام عصمت ائمه علیهم السلام را قبول نداشتند و ائمه علیهم السلام از باب جدل به برخی از آیات استشهاد میکردند تا آنها را قانع کنند.
در ادامه به چند مورد از این موارد اشاره میشود:
مورد اول: صحیحه محمد بن مسلم «الرجل کانت له جاریة فاعتقت فتزوجت -شخصی کنیزی داشت او را آزاد کرد و او نیز ازدواج کرد و دختردار شد آیا مولای اول میتواند با دختر کنیز خود که بعد از آزاد شدن و ازدواج با شوهر دیگر این دختر را به دنیا آورد، ازدواج کند. امام علیه السلام فرمودند: لا هی حرام و هی ابنته و الحرة و المملوکة فی هذا سواء -یعنی کسانی که ازدواج میکنند و بعد همسر خود را طلاق میدهند و آن زن با شخص دیگری دیگری ازدواج میکند و صاحب دختری میشود آن دختر با آن شوهر اول محرم است- ثم قرأ هذه الآیة ﴿و ربائکم اللاتی فی حجورکم من نساءکم اللاتی دخلتم بهن﴾[10] »[11] .
در حالی که با قطع نظر از این روایت تمسک به این آیه برای اثبات حکم این مورد روایت برای ما مشکل بود زیرا ظاهر «ربائکم» دختر زن از شوهر قبلی است که به عنوان ربیبه به منزل شوهر جدید آمده است و الا وقتی بعد از طلاق از این شوهر، زن ازدواج کند و از شوهر بعدی صاحب دختر شود، عرف به آن ربیبه نمیگوید. ولی از استشهاد امام علیه السلام فهمیده میشود که مراد جدی از آیه چیست و طبق آن عمل میشود. و یا استشهاد از باب جدل است که آن نیز مشکلی ندارد زیرا جدل امر عقلایی و متعارف است.
مورد دوم: صحیحه معاویه بن عمار «سألت اباعبدالله علیه السلام عن طائر اهلی ادخل الحرم حیا فقال لایمس -یعنی نباید این پرنده اهلی که وارد حرم شده است را کسی بگیرد- لان الله یقول و من دخله کان آمنا»[12] .
در حالی که با قطع نظر از این روایت ما از این آیه اولا: حکم شرعی استفاده نمیکردیم بلکه احتمال میدادیم اخبار باشد از اینکه «و من دخله کان آمنا» زیرا حضرت ابراهیم علیه السلام نیز دعا کردند که «رب اجعل هذا بلدا آمنا» یعنی یک امر تکوینی است که عادتا نیز شهر مکه همراه با امنیت بود. البته مواردی مثل قضیهی عبدالله بن زبیر یا جنگهای دیگری که صورت گرفت استثنائات تاریخ هستند ولی معمولا مکه شهر امنی بوده است ثانیا: بر فرض که «من دخله کان آمنا» حکم شرعی باشد یعنی به معنای «یجب ان یکون مأمونا» باشد موضوع آن «من دخله» است یعنی انسانهایی که داخل میشوند و ضمیر نیز به مسجد الحرام برمیگردد ولی امام علیه السلام در این صحیحه هم در اراده از ضمیر در «و من دخله» مسجد الحرام را به کل حرم توسعه دادند که اشکال ندارد و مثل ﴿انما المشرکون نجس فلایقربوا المسجد الحرام﴾[13] است که مراد «فلایقربون الحرم» است و از حرم تعبیر به مسجد الحرام شده است چون مرکز آن مسجد الحرام است ولی این نیاز به یک قرینه دارد. و هم «من دخله» را در این صحیحه اطلاق کرد بر طائر که از ذوی العقول نیست که اگر ما بودیم و این آیه شریفه، نمیتوانستیم چنین استظهاری کنیم. اینها فوق تمسک به ظهور است که یا تفسیر به بطن قرآن و بیان مراد واقعی قرآن است و یا از باب جدل بود که در این صورت مربوط به بحث حجیت ظهور نمیشوند.
نکته دیگر اینکه غرض از تسمک به این دلیل تمسک به صرف ظهور این احادیث ولو وثوقآور نباشد، نیست بلکه غرض این است که از مجموع این روایات وثوق پیدا میشود که امام علیه السلام به ظهورات کتاب ارجاع دادند. گرچه بخشی از آن جدلی و بخشی تفسیر به بطن قرآن است ولی بخش قابل توجهی از آن، استدلال به ظهور قرآن است.
دلیل چهارم: روایات عرض
روایاتی وجود دارد که دلالت بر عرضه احادیث منسوب به ائمه علیهم السلام به قرآن دارند. ظهور قرآن کریم وثوقآور نیست زیرا اگر عام است قابل تخصیص است و اگر مطلق است قابل تقیید است و اگر ظهور است بهخاطر قرینه منفصله قابل حمل بر معنای خلاف ظاهر است ولی در عین حال امام علیه السلام فرمودند روایات ما را عرضه بر کتاب کنید:
روایت اول: صحیحه ایوب بن حر «کل حدیث مردود الی الکتاب و السنة و کل شیء لایوافق کتاب الله فهو زخرف»[14] . لا یوافق در این روایت به معنی یخالف کتاب الله است.
روایت دوم: صحیحه ایوب بن راشد[15] .
روایت سوم: صحیحه یونس بن عبدالرحمن «محمد بن عیسی بن عبید به سعد بن عبدالله گفت من پیش یونس بن عبدالرحمن بودم بعضی از اصحاب از ایشان سؤال کردند: یا ابامحمد- ابامحمد کنیه یونس بن عبدالرحمن بود- ما اشدک فی الحدیث و اکثر انکارک لما یرویه اصحابنا فما الذی یحملک علی رد الاحادیث؟ -چرا اینقدر سختگیر هستی و احادیثی را که به تو میگویند انکار میکنی- فقال حدثنی هشام بن الحکم انه سمع اباعبدالله علیه السلام یقول لاتقبلوا علینا حدیثا الا ما وافق القرآن و السنة او تجدون معه شاهدا من احادیثنا المتقدمة فان المغیرة بن سعید لعنه الله -همان شخص ملعونی که قائل بود نماز مغرب را بعد از زوال حمره مغربیه باید خواند و زودتر خواندن آن حرام است- دس فی کتب ابی احادیث لم یحدث بها ابی -این ملعون عمدا در کتب اصحاب امام باقر علیه السلام دس و تزویر میکرد احادیثی را در کتب ایشان وارد میکرد که جزء کلمات ایشان نبود- فاتقوا الله و لاتقبلوا علینا ما خالف قول ربنا و سنة نبینا. قال یونس وافیت العراق فوجدت بها قطعة من اصحاب ابیجعفر و وجدت اصحاب ابیعبدالله علیه السلام متوافرین فسمعت منهم و اخذت کتبهم فعرضتها من بعد علی ابیالحسن الرضا علیه السلام فانکر منها احادیث کثیرة ان یکون من احادیث ابیعبدالله علیه السلام و قال لی ان اباالخطاب کذب علی ابیعبدالله علیه السلام لعن الله ابالخطاب و کذا اصحاب ابیالخطاب یدسون هذه الاحادیث الی یومنا هذا فی کتب اصحاب ابیعبدالله علیه السلام فلاتقبلوا علینا خلاف القرآن فانا ان تحدثنا حدثنا بموافقة القرآن و موافقة السنة»[16] .
پس در این روایات ارجاع به قرآن و عرضه احادیث بر قرآن داده شد. و مراد عرضه احادیث بر ظهور قرآن است نه عرضه بر نص قرآن زیرا در قرآن تعداد نصوص زیاد نیست.
روایت چهارم: صحیحه ابن ابییعفور «اذا ورد علیکم حدیث فوجدتم له شاهدا من کتاب الله او من قول رسول الله و الا فالذی جاءکم به اولی به»[17]
بررسی تفصیل میرزای قمی رحمه الله در حجیت ظهور
میرزای قمی رحمه الله در حجیت ظهور بین مقصودین بالافهام و غیر مقصودین بالافهام تفصیل دادند و فرمودهاند: ظهور برای مقصودین بالافهام حجت است ولی برای غیر مقصودین بالافهام حجت نیست[18] .
مرحوم ایروانی[19] و مرحوم حائری در تعلیقه درر[20] و مرحوم روحانی[21] این تفصیل را پذیرفتند. و به نظر ما همین تفصیل نیز صحیح است.
مثلا اگر یک زن و شوهر با هم صحبت میکنند و اسم یک نفری را میآورند و از او بدگویی میکنند. ظاهر اطلاقی این اسم یک فرد معروف و مشهور در بلد است، ولی احتمال دارد که مراد آنها شخص دیگری باشد و ما که این کلام را میشنویم وثوق نداریم که مقصودشان همان شخص باشد و ممکن است یک قرینه متصلهای بر این که مراد آن دو از این اسم یک فرد دیگری است، بین آنها وجود داشته باشد. لذا نمیتوان آنها را بهخاطر توهین و جسارت به آن شخص معروف مذمت و بازخواست کرد زیرا ممکن است مراد آنها شخص دیگری باشد.
و این که گاهی مستمعین ولو مقصود به افهام نیستند و حتی ممکن است مقصود، عدم افهام آنها باشد، به ظهور خطاب، اعتماد میکنند به خاطر این است که وثوق پیدا میکنند. ولی در صورت عدم وثوق و احتمال وجود قرینه متصله یا قرینه منفصله که بین متکلم و مستمع، رمز است- مثلا قرینه منفصله ذکر کردند که وقتی این جمله را گفتم مرادم فلان معنی است- اعتماد به این ظهور برای کسی که مقصود بالافهام نیست، بسیار مشکل است.
و همین سبب شد که مرحوم میرزای قمی به سمت انسداد، بروند البته ما به سمت انسداد نمیرویم.