1402/08/07
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: حقیقت علم اجمالی
بررسی قول آیت الله سیستانی حفظه الله در ملاک تشخیص مدعی
آیت الله سیستانی حفظه الله فرمودهاند: مدعی کسی است که قول او خلاف ظاهر حال باشد.
ممکن است ایشان برای اثبات ادعای خود به صحیحه عبدالرحمن بن الحجاج که در مورد اثاثی که در منزل هست و معلوم نیست که ملک زوجه است یا ملک زوج و چه بسا زوجه فوت میکند ورثه زوجه با زوج نزاع میکنند، یا زوج فوت میکند ورثه زوج با زوجه نزاع میکنند، از امام سؤال شد چه کسی مدعی است و چه کسی منکر است؟ حضرت فرمودند «لَوْ سَأَلْتَ مَنْ بَيْنَ لَابَتَيْهَا يَعْنِي الْجَبَلَيْنِ - مکه محاط است به دو کوه- وَ نَحْنُ يَوْمَئِذٍ بِمَكَّةَ لَأَخْبَرُوكَ أَنَّ الْجَهَازَ وَ الْمَتَاعَ يُهْدَى عَلَانِيَةً مِنْ بَيْتِ الْمَرْأَةِ إِلَى بَيْتِ زَوْجِهَا فَهِيَ الَّتِي جَاءَتْ بِهِ وَ هَذَا الْمُدَّعِي فَإِنْ زَعَمَ أَنَّهُ أَحْدَثَ فِيهِ شَيْئاً فَلْيَأْتِ عَلَيْهِ الْبَيِّنَةَ.»[1] تمسک کنند.
این یک نزاعی بود قاضی أبی لیلا حکمی کرد و بعد از آن عدول کرد. امام علیه السلام در این نزاع معیار تشخیص مدعی را کسی قرار داد که قول او خلاف ظاهر حال است زیرا اساس البیت را عادتا زوجه به منزل زوج میآورد و وقتی زوج ادعا میکند که من چیزی را اضافه آوردم باید بینه اقامه کند.
این روایت خوبی است ولی ممکن است تعبد به حجیت ظاهر حال در خصوص این مسأله باشد و معلوم نیست که مراد حجیت ظاهر حال ولو غیر معتبر، برای تشخیص مدعی و منکر به نحو مطلق و در سایر موارد باشد.
البته ممکن است آیت الله سیستانی حفظه الله با توجه به این صحیحه و صحیحه عبدالرحمن بن الحجاج در مورد زنی که بعد از رفتن به خانهی شوهر ادعای مهر کند که در جلسه قبل بیان شد[2] و روایت «ارخی الستر» که بعد از زفاف اگر مرد ادعای عدم دخول کند تا بعد از طلاق، نصف مهر را بدهد چون ادعای او خلاف ظاهر حال است باید بینه اقامه کند[3] ، بفرمایند وثوق پیدا میشود به این که ملاک تشخیص مدعی این است که قول او خلاف ظاهر حال باشد.
ولی این که این مقدار موجب وثوق شود برای ما روشن نیست.
علم اجمالی
علماء علم اجمالی را نسبت به حرمت مخالفت قطعیه و بلکه نسبت به وجوب موافقت قطعیه منجز میدانند. باید ابتدا حقیقت علم اجمالی را مشخص کرد په بسا بحث از حقیقت آن دارای ثمراتی باشد.
حقیقت علم اجمالی
در حقیقت علم اجمالی چند قول وجود دارد:
قول اول: تعلق علم اجمالی به جامع
در این که متعلق علم چیست، اختلاف است:
قول اول: قول فلاسفه
فلاسفه معتقدند معلوم بالذات یعنی آن چیزی که از نظر عقل متعلق علم است، صورت ذهنیه است و خارج معلوم بالعرض و المجاز است. یعنی خارج به نظر عرفی مسامحی معلوم است و الا از نظر عقلی علم چون از صفات نفسانیه ذات الاضافه است طرف اضافه آن باید در همان وعاء وجود علم که نفس است موجود باشد. فلاسفه برای اثبات ادعای خود شاهد نیز بر این مطلب ذکر میکنند و آن اینکه علم که به معنای قطع است در جهل مرکب نیز وجود دارد با این که واقعی در خارج موجود نیست و همچنین علم تعلق میگیرد به چیزی که الان موجود نیست مثل علم ما به تحقق روز قیامت در آینده در حالی که الان علم است و علم نمیتواند بلامتعلق باشد پس معلوم میشود متعلق علم در ذهن است.
قول دوم: قول صاحب کفایه رحمه الله
صاحب کفایه رحمه الله فرمودهاند: متعلق علم خارج است نه عنوان ذهنی. مرحوم حاج مهدی اصفهانی رحمه الله نیز این را قبول دارد و تصریح میکند: «علم یک حقیقت نوریه است و با جهل مرکب فرق دارد و به خارج تعلق میگیرد» ایشان علم را علم مصیب میدانند لذا جهل مرکب را اصلا علم نمیدانند.
طبق این نظر علم تفصیلی به خارج معین و علم اجمالی به خارج لامعین تعلق میگیرد. ایشان در کفایه[4] و کتاب الوقف[5] فرمودهاند: «فاذا علم اجمالا بنجاسة احد الثوبین فمتعلق العلم احدهما الخارجی بلاتعین اصلا حتی فی علمه تبارک و تعالی فیما اذا اتفق نجاسة کلیهما» علم اجمالی به فرد مردد یعنی فرد لامتعین تعلق میگیرد مثل علم به نجاست یکی از دو ظرف که احتمال نجاست هر دو وجود دارد در اینجا علم به فرد مردد تعلق گرفته است به نحوی که اگر هر دو نجس باشند حتی ملائکة الله نمیتوانند مشخص کنند که معلوم بالاجمال فی علم الله کدام ظرف آب است با این که شخص علم دارد به این که یکی از این دو آب نجس است و در نجاست دیگری شک دارد.
در کتاب الوقف در بحث وقف کلی نیز فرمودهاند: صحت وقف فرد مردد، محل اشکال است البته عدم صحت آن از این جهت که فرد مردد به سبب ابهام و مردد بودن نمیتواند متعلق وقف باشد، نیست «و لم یأب من تعلق بعض الاضافات و الاعتبارات به کیف و یتعلق به العلم الذی کان ذا اضافة» یعنی عبد مردد و بیت مردد، ابهام دارد مردد بین دو شخص و دو بیت است، ما میتوانیم به وجود احد العبدین فی الدار و به تطهیر احد البیتین علم پیدا کنیم ، ما از این جهت مشکلی نداریم، بلکه وجه آن ممکن است منافات با حبس العین و تسبیل المنفعة داشته باشد چون در وقف احد العبدین مشخص نیست که عبد اول محبوس است یا عبد دوم محبوس است[6] .
بررسی قول اول: اشکال در وجود فرد مردد
مرحوم اصفهانی رحمه الله فرمودهاند: در خارج، فرد مردد وجود ندارد تا علم اجمالی به آن تعلق گیرد. زیرا خارج یعنی وجود و وجود نیز عین تشخص و تعین است لذا موجود بودن با لامتعین بودن تهافت دارد و وجود فرد مردد در خارج محال است. و در اصطلاح گفته میشود «الفرد المردد لا تشخص له و لا ماهیة»[7]
این اشکال به صاحب کفایه رحمه الله وارد نیست زیرا مراد مرحوم آخوند رحمه الله وجود فرد مردد در خارج نیست چون عدم وجود فرد مردد در خارج روشن است بلکه مراد ایشان این است که طرف بودن خارج برای علم گاهی استقرار و تعین دارد مثل علم به وجود زید در خانه در اینجا زید طرف متعین علم است و گاهی استقرار و تعین ندارد مثل علم به این که احدهما موجود در خانه است در اینجا در خارج فرد مردد وجود ندارد زیرا زید متعین است عمرو نیز متعین است ولی طرفیت خارج برای علم مستقر و متعین نیست. طرف به حمل شایع یعنی زید و عمرو که تعین دارند ولی علم که به خارج تعلق میگیرد طرفیت این علم با هیچکدام از این دو استقرار و ثبات و تعین و تشخص ندارد.
به نظر ما همه باید کلام صاحب کفایه رحمه الله را به نگاه عرفی بپذیرند و اگر کسی اشکال کند از دیدگاه عقلی باید اشکال میکند.
شاهد آن بیع کلی فی المعین است که بایع دو مرغ دارد و یکی از آن دو را به زید میفروشد و او نیز قبول میکند که از آن تعبیر به بیع کلی فی المعین میشود که همان بیع فرد مردد است. این به معنای وجود مرغ مردد در خارج نیست بلکه در خارج مثلا یک مرغ سفید و یک مرغ سیاه وجود دارد که هر دو متعین هستند منتهی برای خصوص مرغ سفید و خصوص مرغ سیاه انشاء ملکیت نشده است بلکه انشاء ملکیت برای احدهما شده است منتهی احدهمای در خارج نه احدهمای در ذهن و لذا اگر هر دو مرغ تخم بگذارند یکی از دو تخممرغ برای مشتری است و بایع نمیتواند به مشتری بگوید تو مالک جامع انتزاعی احدی الدجاجتین هستی و جامع انتزاعی، تخم نمیگذارد بلکه مرغ خارجی تخم میگذارد. پس مشتری مالک خصوص مرغ سیاه و یا خصوص مرغ سفید نیست بلکه مالک یکی از این دو مرغ در خارج است.
صاحب کفایه رحمه الله همین بیان را در متعلق علم نیز مطرح میکند. زیرا گاهی شخص میداند مرغ سفید در خانه است که این علم تفصیلی است و گاهی میداند یکی از این دو مرغ در خانه است که این علم اجمالی است و به وجود خارجی فرد تعلق گرفته است ولی تعلق آن لامتعین است. زیرا همانطور که در علم تفصیلی از نظر عقل لازم نیست که متعلق علم حتما در موطن علم و به نفس وجود علم موجود باشد بلکه صرف تصور خارج کافی است تا علم خارج را منکشف کند لذا معلوم بالذات حتی در نظر عقل نیز خارج است ولی ممکن است خارج اصلا موجود نباشد. مثل علم به وقوع قیامت در آینده در حالی که آن هنوز موجود نشده است. پس برای تعلق علم به خارج تصور خارج کافی است که علم بیطرف نباشد و نیاز به وجود خارج نیست. البته معلوم از نظر عقل نیز آن عنوان تصور شده نیست. زیرا طرف العلم به معنای معروض العلم نیست تا گفته شود عرض بدون معروض موجود نمیشود بلکه طرف العلم به معنای منکشف به علم است وقتی یک حادثهای که در آینده موجود میشود را تصور میکنید آن حادثه برای شما منکشف میشود. بنابراین برای حصول علم نیاز به وجود معلوم نیست و «عالم اذ لا معلوم»[8] یعنی خداوند عالمی است که یک زمانی هیچ موجودی کنارش وجود نداشت و این هیچ محذوری ندارد البته فلاسفه در توجیه آن میگویند «عالم اذ لامعلوم ای لامعلوم بالعرض و المجاز» و الا معلوم بالذات که متعلق علم است به نظر عقلی به نفس وجود علم موجود است.
و این در علم حصولی است در حالی که فلاسفه علم حصولی خداوند متعال را نیز انکار میکنند و باید ملاحظه کرد که از این به چه نحو جواب میدهند.
و وقتی نیاز نیست که طرف علم در خارج بالفعل موجود باشد پس قطعا لازم نیست که حتما موجود متعین باشد.
بنابراین بیان صاحب کفایه رحمه الله عبارت است از این که علم به خارج تعلق میگیرد نه به ذهن، و وجود خارجی معلوم نیز لازم نیست بلکه صرف تصور آن برای طرف علم قرار گرفتن کافی است و فقط باید خارج را تصور کنید تا حیثیت تعلیلیه برای طرف شدن خارج نسبت به علم، شود.
اگر کسی برهانی بر ابطال این کلام دارد آن را بیان کند و الا در صورت عدم وجود برهان بر خلاف، چون این کلام مطابق با نظر عرف است باید لااقل ارتکازات عقلاییه را بر همین تطبیق کنید بلکه حتی در صورت وجود برهان بر خلاف آن ولی ارتکازات عقلاییه تابع برهان عقلی نیستند بلکه تابع نظر عرفی هستند لذا بحث منجزیت عقلاییه علم اجمالی یک نظر عقلایی و عرفی است و تابع همان برداشت عقلاء و عرف است که متعلق علم اجمالی را خارج میدانند منتها طرف بودن خارج برای علم، لا علی وجه التعیین است به نحوی که توضیح داده شد.
(تفاوت قول صاحب کفایه رحمه الله با قول فلاسفه با این که هر دو تصور را لازم میدانند این است که) طبق کلام فلاسفه تصور حیثیت تقییدیه است یعنی متعلق علم همان عنوان ذهنی متصور است ولی طبق کلام صاحب کفایه رحمه الله تصور حیثیت تعلیلیه است یعنی خود آن طرف العلم نیست بلکه باعث میشود که خارج طرف علم قرار گیرد و به وسیلهی علم منکشف شود شبیه اسمگذاری که امام رحمه الله –که فیلسوف به حمل شایع بودند- نیز این کلام را انکار نمیکند و در بحث اعلام میفرمایند: واضع میتواند اسم علی را برای مولود وضع کند در حالی که موضوع له آن همان موجود خارجی باشد. وضع نیز یک عملیات ذهنی و یک حکم است.
بنابراین علم متوقف بر تصور خارج است ولی این که متوقف بر وجود خارج به حمل شایع باشد اول الکلام است.
و این که جهل مرکب عین علم باشد معلوم نیست زیرا جعل مرکب نور نیست بلکه ظلمت است و معلوم نیست که واقع جهل مرکب و علم یک چیز باشد. جهل مرکب انکشاف الواقع است به اعتقاد قاطع یعنی عالم خیال میکند که واقع منکشف شد ولی در علم به حمل شایع کشف واقع شده است نه به تخیل قاطع.
و این کلام صاحب کفایه رحمه الله گرچه برهانی نیست ولی معلوم نیز نیست که ضد برهان باشد. ما نیز در سابق میگفتیم: برهان وجود دارد بر این که متعلق علم در وعاء وجود علم موجود است و وجدانا حقیقت علم با جهل مرکب یکی است و هر دو قطع هستند. مثل این که شخصی یقین داشت به این که زید از ساعت هشت تا ساعت ده در منزل بود، در حالی که از ساعت هشت تا نه زید در خانه نبود و از ساعت نه تا ده در منزل بود که در این صورت علم شخص نسبت به وجود زید در خانه از ساعت هشت تا نه جهل مرکب بود و نسبت به وجود او در خانه از ساعت نه تا ده علم بود. در حالی که آنچه در نفس این شخص وجود داشت فرق نکرده است. و لکن اکنون به نظر ما اینها موجب جزم به بطلان کلام صاحب کفایه رحمه الله نمیشود و روشن نیست که حقیقت علم با جهل مرکب یکی باشد.
قول دوم: تعلق علم به جامع
مرحوم نایینی رحمه الله فرمودهاند: علم اجمالی به جامع یعنی عنوان احدهما تعلق گرفته است. عنوان احدهما که در ذهن موجود است حالا به مفهوم اسمی مثل «اعلم بکون احدهما فی الدار» و یا به مفهم حرفی که «أو» مثل «اعلم بوجود زید أو عمرو فی الدار» باشد. متعلق علم اجمالی مثل متعلق علم تفصیلی صورت ذهنیه است منتهی متعلق علم تفصیلی صورت ذهنیه فرد است ولی متعلق علم اجمالی صورت ذهنیه جامع انتزاعی احدهما است[9] .
محقق اصفهانی رحمه الله نیز همین قول را با یک تکلفی اختیار کرده است. ایشان علم اجمالی را به دو علم تفصیلی و دو شک تفصیلی برگردانده است، شک تفصیلی به وجود زید در خانه و شک تفصیلی به وجود عمرو در خانه و علم تفصیلی به وجود جامع انسان در خانه و علم تفصیلی به «ان هذا الانسان لیس غیر زید و عمرو» یعنی بازگشت علم اجمالی به یک قضیهی سالبه است مثلا وقتی مکلف علم اجمالی به وجوب یکی از دو نماز جمعه و نماز ظهر پیدا میکند دو علم تفصیلی دارد اولا: علم تفصیلی به اصل وجوب دارد ثانیا: علم تفصیلی دارد به این که متعلق وجوب «لیس شیئا ثالثا غیر صلاة الجمعة و صلاة الظهر» ثالثا: شک تفصیلی دارد به این که متعلق وجوب، نماز ظهر است رابعا: شک تفصیلی دارد به این که متعلق وجوب، نماز جمعه است. وهیچکدام از اینها فرد مردد نیست و حتی علم به جامع به معنای قضیه ایجابیه که مکلف علم داشته باشد به این که یکی از این دو واجب است، نیز نیست بلکه علم دارد به این که «طرف الوجوب لیس شیئا ثالثا غیر صلاة الظهر و صلاة الجمعة»[10] .