1401/07/16
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: ادوات عموم / عام و خاص/ مباحث الفاظ
صاحب کفایه و بحوث فرمودند جمع محلی به لام مفید عموم نیست. اکرم العلماء به مقدمات حکمت دلالت میکند بر نفی قید زاید.
اما برخی از بزرگان از جمله محقق نائینی، مرحوم آقای خوئی، صاحب کتاب اضواء و آراء اصرار دارند که جمع محلی به لام مفید عموم است. بلکه در کتاب اضواء و آراء تصریح کردند که حتی جمع مضاف به نکره مثل اکرم علماء بلد، این هم مفید عموم است تا چه برسد به جمع مضاف به معرفه مثل اکرم علماء البلد.
البته این مطلب در کلمات گذشتگان هم ریشه دارد. مرحوم صاحب فصول در صفحه 174 همین ادعاء را میکند میگوید جمع محلی به لام و جمع مضاف مفید عموم هستند چه جمع مضاف به معرفه باشد چه جمع مضاف به نکره باشد مثل اکرم رجال دار. اکرم رجال هذه الدار مفید عموم است، جمع مضاف به معرفه است، اکرم علماء دار هم به مقداری توجیه آن هم مفید عموم است. توجیه این است که میگوید غیر از اینکه ما شمول را افاده کنیم این مجاز بعید است. شما رجال را منحصر کردید به رجال دار، دیگر بیشتر از این خارج نکنید رجال را، رجال فساق را دیگر خارج نکنید، این ابعد المجازات میشود.
مرحوم صاحب هدایة المسترشدین تفصیل میدهد؛ در جمع مضاف به معرفه میگوید این افاده عموم میکند. در جلد 3 صفحه 221. میگوید: ان قضیة ما ذکرنا اختصاص القول بالعموم بالجمع المضاف الی المعرفة لیتحصل به تعریف المضاف و اما المضاف الی النکرة فلایجری فیه الوجه المذکور فالظاهر عدم افادته للعموم. چون دال بر تعیین ندارد جمع مضاف به نکره بر خلاف جمع محلی به لام، لامش دال بر تعیین است آن را متعین میکند در مرتبه عالیه جمع که تمام افراد را بگیرد، یا جمع مضاف به معرفه از مضافالیه کسب تعریف میکند تعین پیدا میکند آن هم اقتضاء میکند که متعین بشود در مرتبه عالیه جمع که تمام افراد را بگیرد اما جمع مضاف به نکره منشأیی ندارد که افاده تعین بکند. بعد فرموده البته با اطلاق و مقدمات حکمت میتوانیم ما در اکرم علماء بلد اکرم رجال دار هم قائل به شمول بشویم ولی این ربطی به عموم ندارد. و اقصی ما یسلم فی المضاف الی النکرة هو الاطلاق من جهة دلیل الحکمة و لاربط له بالمقام.
در کتاب اضواء و آراء مثل صاحب فصول گفتند "جمع مضاف به نکره هم به نظر ما مفید عموم است، اکرم رجال دار اکرم علماء بلد، تا چه برسد به جمع مضاف به معرفه تا چه برسد به جمع محلی به لام".
و لذا این نقضهایی که ما میکردیم که فرقی بین اکرم العلماء من بلد با اکرم علماء بلد وجدانا نیست صاحب کتاب اضواء و آراء میپذیرند میگویند بله فرقی نیست، وجدانا بین این دو فرقی نیست اما نه طبق دلبخواه شما نتیجه بگیریم پس هیچکدام مفید عموم نیستند حتی اکرم العلماء من بلد که جمع محلی به لام است بلکه نتیجه میگیریم که هر دو مفید عموم هستند، دال وضعی هستند بر عموم.
در ادامه در کتاب اضواء و آراء گفتند: ما همان نکته مرحوم آقای خوئی را قبول داریم که لام برای افاده تعیین است و جایی که قرینه بر تعیین عهد باشد مثل اشتریت کتبا و قرأت الکتب، میگوییم تعیین عهد است، ولی جایی که قرینه بر تعیین عهد نباشد تعین به این است که مرتبه عالیه جمع را شامل بشود. چون اگر مرتبه نازله جمع باشد، بشود اکرم العلماء ای ثلاثة من العلماء، این ثلاثه تعین ندارد، سیصد تا عالم ما داریم، سه تا از کدامیک از این سیصد تا؟ تردد دارد. و لذا مقتضای اینکه لام مفید تعین هست این است که بگوییم تمام افراد عالم مراد هستند که لا علی سبیل التردید منطبق بشود اکرم العلماء بر جمیع افراد عالم.
و در کتاب اضواء وقتی خواستند این فرمایش مرحوم آقای خوئی را تقویت کنند ناچار بودند جواب از اشکالات بدهند. یک اشکال مهمی که به این افاده لام برای تعیین مطرح بود اشکالی بود که در بحوث مطرح کرد، ایشان در کتاب اضواء خواستند از آن اشکال بحوث جواب بدهند.
اشکال بحوث این است که میگویند: شما آقای خوئی فرمودید لام مفید تعین است و هر کجا قرینه بر اینکه این تعیین برای عهد است ما نداشتیم، میشود تعیین افراد. و مبادا بگویید تعیین افراد لازم نیست در مرتبه عالیه جمع باشد، چون آقای خوئی جواب داد، گفت تا مرتبه عالیه جمع مراد نباشد مراد مرتبه نازله افراد مثلا باشد، اکرم ثلاثة من العلماء، این تعین ندارد، پس باید مرتبه عالیه مراد باشد که بر همه افراد منطبق بشود. در کتاب بحوث اشکالی کردند به این فرمایش آقای خوئی که صاحب کتاب اضواء میگویند من چون طرفدار این نظر آقای خوئی هستم از این اشکال استادم در بحوث جواب میدهم.
اشکال بحوث این است که بعضی از مثالها هست و لو مراد از جمع همان جمع محلی به لام را فرض کنید، مرتبه عالیه جمع نباشد، مرتبه نازله جمع باشد، باز تعین خارجی دارد، و آن، جایی است که قدرمتیقن داریم. حالا اکرم ثلاثة من العلماء قدرمتیقن ندارد، آن مثال را بگذارید کنار، اما بعضی مثالها هست قدرمتیقن دارد. مثلا قدرمتیقن در مقام تخاطب. شما از مولی سؤال میکنید هل اکرم زیدا و عمروا و بکرا؟ مولی در جواب میگوید اکرم العلماء، قدرمتیقن در مقام تخاطب این هست که این سه نفر عالم که در سؤال شما مطرح شده مد نظر مولی است، این قدرمتیقن است، اگر مراد مولی از اکرم العلماء مرتبه نازله جمع هم باشد که سه نفر است، قطعا این سه نفر زید و عمرو و بکر خواهند بود، حالا مازاد بر اینها هم مراد است یا مراد نیست آن میشود زاید بر قدرمتیقن.
اینجا بحوث میگویند دیگر ادعای آقای خوئی نمیآید که گفت اگر مراد از اکرم العلماء مرتبه نازله جمع باشد میشود اکرم ثلاثة من العلماء او تعین خارجی ندارد، چون ثلاثة من العلماء آن سه تا عالم چه اشخاصی هستند؟ سه تا عالم در فلان خیابان سه تا عالم در آن خیابان دیگر سه تا عالم در فلان شهر سه تا عالم در شهر دیگر، تعین ندارد. در بحوث میگویند ایشان چه میگویند در این مثال که شخصی از مولایش سؤال میکند هل اکرم زیدا و عمروا و بکرا؟ مولی میگوید اکرم العلماء، اینجا که دیگر تعین دارد، خارجا هم تعین دارد و لو مراد مرتبه نازله جمع باشد.
اگر این نکته آقای خوئی منشأ عموم بود در اصعد الدرجات نباید ما عموم بفهمیم چون اراده مرتبه نازله از جمع ثلاثة من الدرجات موجب تردد نمیشود، قدرمتیقنش پله اول و دوم و سوم است. اگر در اکرم العلماء من البلد که سه تا فقیه است در این شهر، مرتبه نازله جمع اراده بشود، موجب تردد نیست، موجب عدم تعین نیست، ولی ما هیچ فرقی وجدان نمیبینیم در افاده عموم بین این مثالها و بین آن مثال اکرم العلماء که جمع محلی به لام میگویند مفید عموم است. و چون این نکته آقای خوئی در این مثالهایی که ما به عنوان نقض ذکر میکنیم نمیآید معلوم میشود نکته افاده عمومی آنی که آقای خوئی میگوید نیست که اگر مراد مرتبه عالیه جمع نباشد مرتبه نازله جمع بشود، تردد خارجی پیدا میشود، اکرم العلماء اگر به معنای اکرم ثلاثة من العلماء باشد این سه تا تعین ندارد در سه تای مشخصی، میگوییم در این مثالهایی که ما در بحوث زدیم اگر مراد مرتبه نازله باشد که تشخص پیدا میکنند، اصعد الدرجات و لو سه پله تعین میکنند در پله اول و دوم و سوم. معلوم میشود یا قول به افاده جمع محلی به لام للعموم درست نیست کما هو الصحیح یا اگر درست است نکتهاش اینکه آقای خوئی میگوید نیست، باید نکته دیگری پیدا کنید مثلا بگویید لام وضع شده برای افاده عموم، آن هم که دیدید خلاف وجدان است.
پس معلوم میشود نکته افاده عموم اینی که آقای خوئی میگوید نیست. چرا؟ برای اینکه این نکتهای که آقای خوئی میگوید در این مثالهای نقض نمیآید، مرتبه نازله جمع هم اراده بشود در اصعد الدرجات تردد خارجی پیدا نمیشود چون قدرمتیقن خارجی این است که مولی اگر سه تا پله را هم بگوید بالا برود آن سه تا پله هم همان پله اول و دوم و سوم است نه اینکه اینها را رها کند بگوید پله چهارم و پنجم و ششم را بالا برو. یا در آن اکرم العلماء من بلد اگر مولی بگوید سه تا عالم را اکرام کن این سه تا عالم همان سه عالم فقیه هستند در شهر نمیشود آنها را رها کند بگوید سه تا صرفی در شهر را برو اکرام کن که تجریه و تحلیل أُشتُرن را بلد هستند، اینکه نمیشود. پس آقای خوئی! در این مثالها از اکرم العلماء من بلد، اصعد الدرجات، اگر ما عموم نمیفهمیم بالوضع، بالوجدان این مثال با مثال اکرم العلماء هیچ فرق نمیکند باید آنجا هم عموم وضعی نفهمیم. اگر عموم وضعی میفهمیم پس این نکتهای که شما گفتید منشأ افاده عموم وضعی نیست، باید برویم سراغ نکته دیگر.
نکته دیگر منحصر به این میشود که بگویید لام وضع شده برای عموم افرادی، آن را هم که شما قبول نکردید. و خلاف وجدان هم هست که لام خودش وضع شده باشد برای عموم افرادی نه اینکه وضع شده باشد برای تعین و ما بگوییم جایی که قرینه برای تعین عهدی نیست تعین افرادی مراد است.
در کتاب اضواء و آراء میگویند ما از این اشکال استادمان جواب میدهیم. ما طرفدار آقای خوئی هستیم در این مسأله و تمام اشکالات استادمان را جواب میدهیم. ایشان در جواب گفتند: مراد از اینکه اگر اراده مرتبه عالیه نشود در جمع، تعین خارجی پیدا نمیکند، نسبت به مراتب عرضی میگویند. یعنی میگویند اگر اکرم ثلاثة من العلماء مراد باشد مراتب عرضیاش یعنی سه تا عالم در این خیابان سه تا عالم در خیابان دیگر سه تا عالم در شهر دیگر اینها مراتب عرضی هستند، در عرض واحد هستند، نسبت به اینها تعین پیدا نمیشود. در مثالهایی که در بحوث زد به عنوان نقض، بحث مرتبه نازله و عالیه است، بحث در این است که یا مرتبه نازله که سه تا پله، اینکه تعین دارد، یا همه پلهها، آن هم تعین دارد. اینجا آنی که منشأ میشود ظهور پیدا کند در مرتبه عالیه این است که مفاد عموم شمول افراد است و وقتی قرینه نمیشود که مراد بعض افراد است این میشود شمول جمیع افراد.
تعبیر ایشان این هست که میگویند: ما میگوییم اکرم العلماء در عرض واحد مصادیق تخییری ندارد، اگر اکرم ثلاثة من العلماء باشد مصادیق تخییری پیدا میکند، مصادیق همعرض پیدا میکند، شما میتوانی بروی سه تا عالم از شهر قم را اکرام کنی، می توانی سه تا عالم از شهر تهران را اکرام کنی، این برای اینکه پیش نیاید، چون خلاف ظاهر است، تردد خلاف ظاهر است، تردد عرضی که میتوانی بروی سه تا عالم از قم اکرام کنی سه تا عالم از تهران اکرام کنی، هر کدام خواستی، این و لذا منشأ میشود ظهور پیدا کند اکرم العلماء در مرتبه عالیه جمع که دیگر در عرض واحد به نحو تخییر و بدلی نگوید میتوانی سه تا عالم قم را اکرام کنی یا سه تا عالم تهران را اکرام کنی. اما در مثال اصعد الدرجات که بحث اینکه میتوانی سه تا پله اول را بروی یا سه تا پله دوم را بروی که نیست، آنجا ظاهر شمول افراد طبیعت شمول تمام افراد طبیعت است.
این منشأ ظهور در عموم هست و این ظهور هم ظهور تصوری است، طوطی هم بگوید اکرام العلماء واجب، ما از آن شمول نسبت به افراد عالم را میفهمیم و نیاز ندارد که حتی مراد استعمالی داشته باشد. این محصل فرمایش ایشان هست. در اصعد الدرجات هم ایشان میگوید همین است، تعین خارجی باید داشته باشد، تعین خارجی لا علی سبیل التردید به این نحو است که شامل افراد بشود، همه افراد درجات بشود مشمول اصعد الدرجات.
ما این جملههای اخیر ایشان که به نظر ما محصلی ندارد. و کلا به نظرمان این بزرگان سطح توقعشان را از عموم پایین آوردند، میگویند عموم آنی است که دال وضعی دارد بر شمول نسبت به افراد، این را اسمش را میگذارند عموم. اکرم العالم عموم نیست، چون عالم دال بر طبیعت است نه دال بر افراد، اما اکرم العلماء دال بر افراد است، اکرم علماءا هم دال بر افراد است. ولی اکرم علماءا بدلی است، دانشمندانی را اکرام کن، سه تا دانشمند را اکرام کنی کافی است اما اکرم العلماء شمولی است. پس عام آنی است که دو نکته در او اشراب بشود: یک: دال بر افراد باشد نه دال بر طبیعت، پس اکرم العالم عام نیست. دو: دال بر بدلیت نباشد بلکه دال بر شمولیت باشد و لذا اکرم عالما عموم نیست چون دال بر شمولیت نیست دال بر بدلیت است دانشمندانی را اکرام کن. پسر هر کجا به نظر این بزرگان مثل صاحب کتاب اضواء و آراء دو نکته از لفظ فهمیده بشود: یک: افراد طبیعت نه صرف طبیعت، دو: اینکه حکم نسبت به این افراد شمولی است نه بدلی این میشود عام. اکرم العالم عام نیست چون دال بر طبیعت است نه دال بر افراد، اکرم علماءا عام نیست چون دال بر افراد است ولی حکم بدلی را میفهماند. تنوین علماءا تنوین نکره است میگوید دانشمندانی را اکرام کن که اقلش این است که سه تا دانشمند را اکرام کنی.
و لذا با این سطح توقع معلوم است که اکرم علماء بلد هم میشود عام، چرا؟ برای اینکه هر دو نکته در او هست. هم نکته اینکه دال بر افراد است چون جمع دال بر افراد است دیگر، وضع شده جمع برای اراده افراد طبیعت و تکثرات طبیعت. دو: اکرم علماء بلد حکم بدلی نیست چون تنوین نکره سر علماء نیامده، آخر بلد تنوین نکره آمده، به لحاظ بلد بدلی است، اکرم علماء بلد اما آن بلدی را که انتخاب میکنی مثل شهر قم را انتخاب میکنی، به نحو شمول و استیعاب باید تمام علمائش را اکرام کنی. اکرم علماء بلد. و لذا این میشود عام. بله، اگر واقعا ما اینقدر در زندگی توقعمان کم است، به نان خشک هم قانع هستیم در این مثالها، عام را فقط در این حد که دال باشد بر افراد، و لذا اکرم العالم عام نیست، دو: حکم افراد را هم به نحو شمولی بفهماند نه بدلی، و لذا اکرم علماءا عام نیست.
دنبال این نکته هستیم که با مطلق این فرق را داشته باشد که نفی قید زاید وقتی میخواهد بکند با سکوت نفی قید زاید نکند، با بیان نفی قید زاید بکند. ما نیاز به مقدمات حکمت نداشته باشیم برای نفی قید زاید، ما در عام دنبال این میگردیم. و لذا بعد بحث میکنیم میگوییم عام عند التعارض بر مطلق مقدم است، مثلا اکرم کل عالم عند التعارض بر لاتکرم الفاسق مقدم است. چرا؟ برای اینکه در مورد عالم فاسق لاتکرم الفاسق به سکوتش میگوید فرقی بین عالم فاسق و جاهل فاسق نیست، ولی اکرم کل عالم بیان میکند که بین افراد عالم در وجوب اکرام فرقی نیست، و بیان مقدم است بر سکوت. اینجور فرمودند. ما دنبال این نکات هستیم. پس عام آنی است که نفی قید زاید که میکند با سکوت نفی نمیکند بلکه با بیان نفی میکند. در حالی که جمع محلی به لام و یا جمع مضاف با سکوت نفی میکند قید زاید را.
هر چی زخم معده میگیرد زخم روده میگیرد، یک پیرمردی است در محلشان، میگوید این گیاه برای این بیماری خوب است، آن گیاه برای این بیماری، میگوید باید برویم سراغ طب الأعشاب، حالا این پدرش هم مخالف است با این کارها، میگوید راجع الی الاطباء، بعد حالا این فرزند هم متنبه شده گوش به حرف پدر میدهد، دیگر فکر نمیکند این طبیب ثقه است آن طبیب ثقه نیست، میگوید خودت گفتی راجع الی الاطباء، میگوید من در مقام بیان نبودم اما اگر بگوید راجع الی طبیب ایّ طبیب شئت او دیگر نمیتواند بگوید من در مقام بیان نبودم.
و لذا جمع محلی به لام داریم ولی ممکن است در مقام بیان نباشد و اگر هم در مقام بیان باشد با سکوتش نفی قید زاید میشود. میگویند تو گفتی اکرم العلماء نگفتی اکرم العلماء العدول، سکوت کردی، به سکوتش احتجاج میکند بر مولی اما اگر مولی میگفت اکرم کل عالم، یا اکرم عالما ایّ عالم شئت، آنجا نه، نمیگفت تو سکوت کردی، میگفت تو خودت گفتی اکرم کل عالم، خودت گفتی اکرم عالما ایّ عالم شئت، بعد حالا به من میگویی چرا رفتی عالم فاسق را اکرام کردی، میخواستی نگویی اکرم کل عالم، میخواستی نگویی اکرم عالما ایّ عالم شئت. اما اگر مولی بگوید اکرم العلماء نمیگوید میخواستی نگویی، میگوید چرا نگفتی اکرم العلماء العدول؟ پس ما در عام باید ببینیم دنبال چه گمشدهای هستیم.
و لذا احساس میشود که این نزاع بین ما و صاحب کتاب اضواء یا بین صاحب کتاب اضواء و استادش صاحب بحوث نزاع لفظی است و انشاءالله ادامه بحث را فردا عرض میکنیم.