1401/06/20
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: اقسام عام / عام و خاص/ مباحث الفاظ
بحث در فرق بین عموم بدلی و استغراقی و مجموعی بود.
محقق عراقی فرمود: ما قبول داریم بین عام استغراقی و عام مجموعی هیچ فرقی نیست مگر به لحاظ اینکه عام مجموعی وحدت حکم دارد اما عام استغراقی به تعداد افراد عام تعدد حکم دارد. اکرم کل عالم اگر عام استغراقی باشد به تعداد افراد عالم وجوب اکرام ما داریم ولی در اکرم کل عالم یا اکرم مجموع العلماء اگر عام مجموعی باشد که ظاهرش همین است یک وجوب داریم.
بحوث: آنچه که در عام استغراقی متعدد است مجعول است نه جعل
در بحوث فرمودند: مرادتان از اینکه در عام مجموعی یک حکم داریم ولی در عام استغراقی احکام متعدد داریم اگر به لحاظ عالم جعل باشد یعنی ما در عام استغراقی به تعداد افراد عام جعل حکم داریم، اینکه خلاف وجدان است، جعل، واحد است، انشاء، واحد است. اینطور نیست که مولی در عام استغراقی که میگوید اکرم کل عالم، به تعداد افراد عالم جعل وجوب بکند. بله، مجعول یعنی حکمی که به تبع موضوع فعلی میشود این متعدد هست و انحلال دارد و لکن نکتهاش را باید ببینیم چیست که چرا در اکرم کل عالم با اینکه جعل، واحد است اما هر فرد از عالم که موجود میشود یک وجوب اکرام فعلی میشود ولی در اکرم مجموع العلماء یک وجوب فعلی روی اکرام مجموع العلماء بیشتر نیست.
نکتهاش این است که ما اگر برای یک حکمی که شارع جعل میکند روی یک عنوان، ببینیم این عنوان مصادیق متعددی دارد حکم هم به لحاظ این مصادیق متعدد، متعدد میشود. الدم نجس به تعداد افراد دم در خارج ما نجاست داریم. اما اگر موضوع متعدد نشود حکم هم متعدد نمیشود. پس در اکرم مجموع العلماء باید موضوع به گونهای لحاظ شود که با کم شدن افراد عالم یا زیاد شدن افراد عالم موضوع متعدد نشود، موضوع یکی باشد، ولی در اکرم کل عالم که عام استغراقی است هر فرد از عالم که موجود بشود موضوع جدیدی محقق شده است برای این جعل.
در جلد 5 بحوث هم دلیل دیگری ذکر کردند برای وحدت موضوع در عام مجموعی. فرمودند: وجوب و متعلق وجوب در عالم لحاظ مولی متحد هستند در وجود ذهنی. نمیشود وجوب واحد باشد اما واجب در ذهن مولی متعدد باشد. این محال است. چون یک وجوب در ذهن دارد این یک وجوب اگر بخواهد به لحاظ وجوب یکی بشود و به لحاظ متعلق وجوب متعدد بشود تهافت هست. پس باید در متعلق وجوب در واجب ارتباطی یا به تعبیر دیگر عام مجموعی یک وحدت اعتباریهای لحاظ بشود وجوب برود روی آن عنوان واحد.
اشکال
این فرمایش به نظر ما هم خلاف صریح کلام خود بحوث در جلد 2 صفحه 125 هست که فرق بین مطلق و عام را همین میداند که میگوید در مطلق وقتی میگوییم اکرم العالم انحلال عالم به لحاظ افراد عالم ربطی به عالم جعل ندارد چون خطاب متکفل این است که جعل وجوب میکند روی طبیعت عالم، کاری به افراد ندارد، اتحاد طبیعت با افراد عقلی است ربطی به خطاب ندارد و لکن وقتی میگوید اکرم کل عالم افراد را لحاظ میکند خود خطاب متکفل این است که ما جعل وجوب اکرام کردیم برای افراد عالم، و چون افراد عالم متعدد است پس خطاب متکفل جعل متعدد است برای اکرام افراد متعدد عالم. این صریح عبارت ایشان است در بحوث جلد 2 صفحه 125. انحلال در مطلق را فرموده است: انما هو من شؤون عالم التطبیق و الفعلیة و لاربط له بعالم الجعل و الجعل واحد بخلاف باب العمومات الوضعیة، چرا؟ چون در عموم وضعی نظر مولی به افراد طبیعت هست اجمالا نه به خود طبیعت. وقتی میگوید در مطلق است که لاانحلال فی الجعل و الجعل واحد بخلاف العموم الوضعیة از این بهتر میخواهد تصریح کند. یا در نهی شمولی که لاتشرب الخمر تصریح میکند میگوید چون انحلال از خود خطاب فهمیده میشود خطاب هم متکفل جعل است این میشود انحلال در جعل.
[سؤال: ... جواب:] اینجا فرمود: انحلال در جعل نیست حتی در عام استغراقی، در حالی که در جلد 2 صفحه 125 صریحا فرموده است در عام استغراقی به لحاظ موضوع که اکرم کل عالم است انحلال در جعل هست.
البته مراد از انحلال در جعل انحلال در عملیة الجعل نیست، بلکه از قبیل وضع عام موضوعله خاص است، یعنی وقتی میگوید کل دم نجس با یک عملیة الجعل برای تکتک افراد دم جعل نجاست میکند. مثل همان مثالی که زدیم که میگویند متولد امروز در زایشگاه قم نامش علی است، حال به لسان عموم استفاده کند، هر متولدی، با یک عملیة الوضع و لکن برای تکتک این نوزادها نامگذاری میکند، نام این نوزاد میشود علی، نام آن نوزاد میشود علی.
مناقشه در تفاوت بین عام بدلی و مطلق بدلی در کلام مرحوم امام
یک نکتهای عرض کنم. چون امام هم این مطلب را دارند، می فرمایند: مثلا اکرم عالما وجوب رفته روی طبیعت عالم به نحو بدلی، ولی وقتی میگویند اکرم ایّ عالم شئت، وجوب رفته است روی احد افراد العالم، در واقع در عام بدلی افراد را میبینند به نحو تبادل اما در مطلق بدلی طبیعت را میبینند. یا در اکرم العالم که شمولی است، مطلق شمولی است، طبیعت را میبیند و لکن عرف حکم را منحل میبیند و لکن در اکرم کل عالم از ابتداء افراد را میبیند.
به نظر ما این تقسیم درست نیست. فرق عام ومطلق در لحاظ است و در مقام تبیین است نه در مقام جعل. مگر میشود مولی فقط یک جعل بکند وجوب را برای اکرام عالم و لکن به تعداد افراد عالم وجوب متکثر بشود؟ اکرم العالم هم ثبوتا همان اکرم کل عالم است و لکن در مقام تبیین با هم اختلاف دارد. و لذا چه بسا مولی در یک خطاب میگوید اکرم العالم در یک خطاب دیگر میگوید اکرم کل عالم، در یک خطاب میگوید اکرم عالما، از او میپرسند که فرقی بین فقیه و غیر فقیه نیست؟ تکرار میکند میگوید اکرم ایّ عالم شئت. [اینکه] تکرار میکند یعنی حکم را عوض کرد؟ نخیر، بیان را روشنتر ارائه کرد.
مناقشه در انکار عام بدلی در کلام محقق نائینی
و لذا از اینجا یک گریزی هم بزنیم به مرحوم نائینی که فرموده است ما اصلا عام بدلی نداریم. کانّه عام بدلی اختلافش با مطلق بدلی در مقام ثبوت جعل است. بله اگر مطلق بدلی و عام بدلی در مقام ثبوت جعل با هم اختلاف داشته باشند واقعا مشکل است ما در مقام ثبوت فرق بگذاریم بین این دو. و لو امام خواستند بگویند عام بدلی این است که وجوب برود روی احد افراد العالم اما در مطلق بدلی این وجوب میرود روی اکرام عالمٍ، یکی از دانشمندان را اکرام کن میشود عام بدلی ولی اگر بگوید دانشمندی را اکرام کن میشود مطلب بدلی، حکم برود روی احد الافراد عام بدلی است اما اگر حکم برود روی طبیعت منکّره میشود مطلق بدلی. اینها خلاف وجدان عرفی است و ما به نظرمان در ثبوت جعل هیچ فرقی بین عام بدلی و مطلق بدلی نیست.
اما میگوییم جناب محقق نائینی اینکه شما میگویید ما عام بدلی نداریم یعنی چه؟ اصلا عام فرقش با مطلق در چیست که ما عام بدلی نداریم ولی عام استغراقی داریم عام مجموعی داریم. عام بدلی این است که مولی بیان میکند عدم فرق بین افراد طبیعت را، اکرم عالما ایّ عالم شئت عام بدلی است. ادات مختصه ندارد نداشته باشد، ایّ ادات مختصه عام بدلی نیست نباشد.
این دقتهای زیادی که برخی مثل امام میکنند، اکرم ایّ عالم شئت عام بدلی است، اکرم عالما ایّ عالم کان چون اول گفته اکرم عالما این مطلق بدلی است. آخه اینها چه مقدار با وجدان عرفی سازگار است؟ و ما نباید فرق را در مقام ثبوت جستجو کنیم بین عام بدلی و مطلق بدلی.
و لذا به محقق نائینی عرض میکنیم شما توقعتان از عام بدلی چیست؟ غیر از اینکه احکام عام را بار کنید؟ غیر از اینکه عام در تعارض به عموم من وجه بر مطلق مقدم است این را تطبیق کنید؟ خب اکرم عالما ایّ عالم شئت بیان میکند عدم دخل قید زاید را، خب طبق بیان شما باید مقدم باشد بر یک خطاب مطلق که میگوید لاتکرم الفاسق. لاتکرم الفاسق مطلق است، یا بگوید اکرام الفاسق حرام، اینکه قطعا مطلق است. لاتکرم الفاسق هم مطلق است چون مفرد محلی به لام که ادات عموم نیست قطعا، مطلق است. خب اکرم عالما ایّ عالم شئت عام است عام بدلی است، تبیین کرده است، بیان است بر اینکه فرقی بین افراد عالم نیست. و لذا شما اگر عام را بر مطلق مقدم میدانید یکی از مواردش همینجا است. ولی اگر میگفت اکرم عالما در مقابلش میگفت لاتکرم الفاسق قضیه فرق میکرد آنجا وجهی برای تقدیم اکرم عالما بر لاتکرم الفاسق نبود.
[سؤال: ... جواب:] آیا اکرم عالما ایّ عالم شئت اطلاق است چون نگفت اکرم ایّ عالم شئت؟ ... تعریف مگر از خدا آمده است، تعریف بستگی به آن اثری که مترتب میشود بر بحث باید باشد.
... ما به نظرمان فرق ثبوتی بین عام و مطلق غیر معقول است برای اینکه باید اگر حکم انحلالی است این انحلال را مولی در مقام جعل لحاظ کند و لو اجمالا، نمیشود بدون لحاظ مولی در مقام جعل حکم خودبخود منحل و متکثر بشود.
[سؤال: ... جواب:] وضع عام موضوعله عام با وضع خاص موضوعله خاص در مقام عملیةالوضع فرق میکند. خود آن واضع وقتی میگوید نام آب را گذاشتم ماء، او اصلا لحاظش این است که این مفهوم کلی آب نامش ماء است ولی وقتی زعیم میگوید مولود امروز را در زایشگاههای قم نامش را علی گذاشتم لحاظش فرق میکند او میخواهد از راه وضع عام موضوعله خاص بر تکتک افراد نام علی بگذارد.
مناقشه در ادله شهید صدر بر وحدت موضوع در عام مجموعی
و اما آنچه که در بحوث در جلد 5 فرمودند که نمیشود چند موضوع متعدد یک حکم داشته باشد و الا خلف پیش میآید اینجا هم فرمودند که اگر موضوع چند تا باشد حکم هم باید در مقام فعلیت متعدد بشود"، [اقول:] وقتی مولی لحاظ بکند در ذهنش اکرام زید، اکرام عمرو، اکرام بکر را، یک اراده بکند که مکلف این سه فعل را انجام بدهد، وقتی اراده واحده است، تعلق گرفته باشد به این سه فعل، برای چی هرکدام از این سه فعل بشود مراد مستقل؟ انحلال یعنی موضوع مستقل، اکرم کل عالم که انحلال دارد یعنی زید عالم موضوع مستقل است برای وجوب اکرام، عمرو عالم موضوع مستقل است برای وجوب اکرام. وقتی خود مولی میآید میگوید در ماه رمضان من بر شما واجب کردم اجتناب از اکل و شرب و جماع را، در لحاظش این است، در خود آن متصوَرش (که شما نامش را میگذارید مجعول بالذات) این است که یک وجوب رفته است روی این سه چیز نه اینکه تصور کند هرکدام از این سه چیز را موضوع مستقل برای وجوب. برای چی انحلال پیدا کند؟
و این هم که فرمودید مگر میشود وجوب در ذهن مولی یکی باشد در حالی که متحد است وجودا در ذهنش با متعلق وجوب، متعلق وجوب یکی نیست ولی وجوب یکی باشد. آخه این مصادرهها از کجا آمده؟ کی میگوید اینها اتحاد وجودی دارند در ذهن؟ کی میگوید اراده مولی با مراد بالذات مولی در ذهن یک وجود دارد؟ شاید دو وجود دارند منتها وجود رابطی. شما در علم و معلوم بالذات هم میبینید همین را میگویند، در اراده و مراد بالذات، در حب و محبوب بالذات میگویند اینها یک وجود دارند، آخه به چه دلیل؟ [میگویند:] چون اگر دو وجوب داشته باشند در ذات وجود اراده، در ذات وجود حب در ذات وجود علم اینها بلااضافه میشود اینها بلامتعلق میشود. [اقول:] همین که وجود رابطی دارد علم مثل عرض، عرض به نظر مشهور فلاسفه وجودی دارد در خارج غیر از وجود جوهر ولی بلامحل نیست چون وجود رابطی است. اینکه عرض وجودش غیر از وجود جوهر است مگر عرض را بلامحل کرد. اگر اراده، علم، حب، یک وجودی داشته باشد در ذهن، عارض بر صورت ذهنیه که محبوب است، مراد است، معلوم است، این معنایش این است که این اراده و این حب و این علم بشوند بلامتعلق؟ حتما باید یک وجود داشته باشند در ذهن؟ این مصادرهها را از دیگران توقع داریم بگویند، از آقای صدر توقع نداریم.
پس خلاصه عرض ما این است که ما ادعایمان این است که وجدانا ممکن هست بین عام استغراقی و عام مجموعی با قطع نظر از حکم ما فرق بگذاریم ولی این لزومی ندارد، می توانیم تصور کنیم فرق بین این دو را، دانشمندان را دو جور لحاظ کنیم، می گوییم همه دانشمندان، همه دانشمندان با هم، یعنی اکرام هر دانشمندی منضم بشود به اکرام دانشمندان دیگر، این انضمامش را لحاظ کنیم این میشود عام مجموعی. ولی اگر انضمام اکرام یکی از دانشمندان را به اکرام دیگری لحاظ نکنیم ذات اکرام دانشمندان را ببینیم این میتواند عام استغراقی باشد. و لکن به نظر ما لزومی ندارد، می شود عام مجموعی بودن و واجب ارتباطی بودن از قبَل حکم وحدانی بیاید کما اینکه محقق عراقی فرموده.
در قضیه موجبه اصل اولی عند الشک عام استغراقی است و در قضیه سالبه، عام مجموعی
یک بحث جدیدی اینجا هست این را هم عرض کنیم و مطلب را تمام کنیم و آن این هست که عام، اکرم العلماء، اکرم کل عالم بالاخره اصل اولی است این است که عام استغراقی است یا عام مجموعی؟
در منتقی الاصول فرمودند مجمل است، قرینه میخواهد بگوید این عام استغراقی است یا عام مجموعی. عرف هم دو جور میتواند احتمال بدهد، وقتی مولی میگوید این دو دانه قرص را بخور احتمال میدهد عرف که انحلالی باشد استغراقی باشد یعنی این را بخور آن را هم بخور، حالا اگر یکی را خوردی معدهات خوب میشود ولی اگر آن دیگری را نخوری سردردت خوب نمیشود. میتواند بگوید این دو قرص را بخور یعنی اگر یکی را بخوری و دیگری را نخوری نه تنها خوب نمیشوی از این بیماری حتی ممکن است بدتر هم بشوی. این دو دانه قرص را بخور دو احتمال در آن هست. این فرمایش منتقی الاصول.
به نظر ما این فرمایش تمام نیست. در قرص خوردن، اینها چون در خارج اینجور بوده که بعضی قرصها مکمل هم هستند دو تا را با هم نخوری اثر نمیکند دو احتمال عرف میدهد. اینها قرینه عرفیه دارد اما همینجوری بگویند هر دانشمندی را اکرام کن، هر روز ماه رمضان روزه بگیر، عرف انحلالی میفهمد، استغراقی میفهمد. عام مجموعی قرینه میخواهد. کل العلماء اکرمهم، اینکه لحاظ کنی ارتباطیت را چه در متعلق چه در خود وجوب، این مؤنه زایده میخواهد، کل ایام شهر رمضان صم، کل العلماء اکرم، اکرم کل العلماء، این حملش بر عام مجموعی خلاف ظاهر است که اگر نتوانستی یکی از اینها را اکرام کنی دیگر تکلیف کلا ساقط است. عام مجموعی این است دیگر. عام مجموعی این است که اگر نتوانستی یک بخش از آن را امتثال کنی دیگر تکلیف نسبت به کل ساقط است چون یک مرکب است مثل اینکه در ماه رمضان نمیتوانی از اکل اجتناب کنی، خب دیگر روزه واجب نیست، دیگر نمیگویند لااقل از شرب اجتناب کن، از جماع لااقل اجتناب کن. اینکه نیست. این خلاف ظاهر ابتدائی عام است.
[سؤال: ... جواب:] قرینه میخواهد. در قضیه موجبه ظاهرش این است که انحلالی است. صم کل ایام شهر رمضان. اطعم کل العلماء، حالا نمیتواند، به اندازه این صد عالم امکانات ندارد همهشان را اکرام کند، 99 نفرشان را میتواند اکرام کند بگوید دیگر هیچ، عام مجموعی را من نمیتوانم امتثال کنم تکلیف ساقط است. این خلاف ظاهر است.
بله در نهی قبول دارم من. اگر مولی بگوید لاتٱکل کل الفواکه، یا بگوید کل الفواکه لاتأکلها، این ظاهرش عام مجموعی است یعنی همهاش را نخور، خوش انصاف یک مقدارش را هم بگذار برای ما بماند. پس فرق است بین اکرم کل العلماء با لاتکرم کل العلماء یا کل العلماء اکرمهم، کل العلماء لاتکرمهم. در قضیه موجبه ظاهرش انحلال است و استغراق است، ولی در قضیه سالبه بیش از نهی از مجموع ظهور ندارد. این یک متفاهم عرفی است. الان بگویند کل کلّ الفواکه، همه این میوهها را بخور، اگر برداشت انگور را خورد سیب را نخورد، مولی میگوید حالا که سیب را نخوری بیخود کردی انگور را خوری، این عرفی است؟ نه، ظاهرش استغراقی است میگوید بخور، انگور را بخور سیب را بخور گلابی را بخور، هرکدام را که خوری امتثال امر کردی. اما اگر بیاید بگوید کل الفواکه لاتأکلها، لاتأکل کل الفواکه آن معنایش این است که مهمانی بعد از شما هم هست همهاش را نخور.
[سؤال: ... جواب:] فعلا بحث ما کلّ است. بگوید لاتأکل ایّ الفواکه. آن ظاهرش استغراقی است. ایّ به معنای هیچ است، لاتأکل ایّ الفواکه یعنی دست به این فواکه نزن، آن را که ما نمیگوییم.
پس لاتأکل کل الفواکه با کل الفواکه لاتأکلها هیچ فرقی نمیکند و ظهور دارد در نهی مجموعی، یعنی همه را نخور، اما در قضیه موجبه بگوید کل الفواکه کلها، کل کلّ الفواکه، این ظهور در انحلال دارد و این مقتضای وجدان عرفی است.
اینکه بعضیها میخواهند فرق بگذارند در قضیه سالبه بگویند اگر بگوید مثلا کل من کان نحویا لایجب اکرامه، این یعنی انحلال، هر کسی که نحوی است اکرامش واجب نیست یعنی هیچ نحوی اکرامش واجب نیست. ولی اگر اولش لیس بگوید، این مثال اولش لیس نبود، کل من کان نحویا لایجب اکرامه، این را بگوییم ظهور دارد در عموم استغراقی ولی اگر اول لیس بیاید، لیس کل من کان نحویا لایجب اکرامه، این را بگوییم عام مجموعی است یعنی اینطور نیست که هر کس نحوی باشد اکرامش واجب باشد ممکن است یک نحوی باشد اکرامش واجب نباشد. نه، به نظر ما فرقی نمیکند، همهاش عام مجموعی است چه لیس اول بیاید چه لیس اول نیاید. همان مثال اول که میگفت کل من کان نحویا لایجب اکرامه ظاهرش این است که هر کس که نحوی است که اکرامش واجب نیست. کل معمم لایعتمد علیه، هر معممی که قابل اعتماد نیست، بگوییم این ظهور در انحلال دارد، کل معمم لایعتمد علیه، هیچ معممی قابل اعتماد نیست این خلاف ظاهر است. پس فرقی نمیکند بگوید لیس کل معمم یعتمد علیه یا بگوید کل معمم لایعتمد علیه. این ظاهرش در این قضیه سالبه عام مجموعی است یعنی میخواهد بگوید اینطور نیست که هر معممی قابل اعتماد باشد ولی بعضی معممها میتوانند قابل اعتماد باشند.
این راجع به این مطلب.
مناقشه در تفصیل بحوث
در بحوث آمدند فرمودند ما تفصیل میدهیم. در مثال جمع، اکرم کل العلماء، در قضیه موجبه ایشان بحث کرده، اینکه مولی لحاظ کند یک وحدتی را در موضوع که بشود عام مجموعی این خلاف ظاهر است، اکرم کل العلماء ظاهرش استغراقی است چون لحاظ وحدت مجموعیه کردن مؤنه زایده میخواهد. ظاهرش این است که ذات افراد عالم را دیده گفته اکرم کل العلماء، تا چه برسد بگوید اکرم کل عالم. اما در اسم جمع و اسم عدد این ظاهر مجموعی بودن است. اکرم کل العسکر، العسکر اسم جمع است، شما اگر عاجز شدید از اکرام یک فرد از این لشکر، دیگر تکلیف نسبت به اکرام کل عسکر ساقط میشود. اکرم کل القوم عاجز بشوید از اکرام یک فرد از قوم که اکرامش کنید دیگر تکلیف رأسا ساقط میشود. چرا؟ برای اینکه این اسم جمع در خودش لحاظ وحدت شده، مؤنه زایده نمیخواهد که، خود عسکر اصلا لحاظ وحدت شده اسمش را گذاشتند عسکر، گردان، گروهان، اصلا در خودش اشراب شده لحاظ یک وحدتی، قرینه زایدهای نمیخواهد. یا اسم عدد، بگوید 34 بار الله اکبر بگو 33 بار الحمدلله 33 بار سبحان الله، این ظاهرش این است که عدد دخالت دارد نه اینکه هر یک بار یک مستحب مستقلی است. نافله ظاهر 8 رکعت، چهار تا دو رکعتی ظاهرش این است که اینها عام مجموعی هستند چون عدد 8 ذکر شد. یکی میگوید من دو تا دو رکعتی میخوانم حال ندارم چهار تا دو رکعتی بخوانم، دلیل خاص اگر بود قبول است دلیل خاص نبود ظاهر اینکه میگوید ائت بثمانی رکعات قبل صلاة الظهر این است که عدد ذکر شده ظاهرش این است که عام مجموعی است، عام مجموعی یعنی همان مرکب ارتباطی.
به نظر ما این هم خلاف ظاهر است. اکرم ثلاثین عالما، حالا این مکلف عاجز شد از یکی از این سه عالم اکرام بکند او را، دیگر آن 29 نفر سرشان بیکلاه میماند؟ مدام منتظرند این 29 نفر که این مکلف پذیرایی کند مکلف میگوید با عرض معذرت، عالم سیام، تشریف نمیآورند، رفتند کربلا، شما هم بلند شوید بروید دنبال زندگیتان، این خلاف ظاهر است. اگر عام مجموعی بود این میشد دیگر. صم ثلاثین یوما، آقا یک روز نمیتواند روزه بگیرد آن 29 روز هم ساقط است؟
[سؤال: ... جواب:] قاعده میسور عقلایی نیست. پس چرا در روزه قاعده میسور را پیاده نمیکنید حالا که من نمیتوانم از جمیع مفطرات اجتناب کنم از اکثرشان اجتناب کنم.
شما نذر میکنید لله علیّ ان اطعم عشرین هاشمیا، 19 تا هاشمی پیدا کردید دنبال بیستمی گشتید پیدا نشد یا پولش را نداشتید او را اکرام کنید، اکرام او سنگین بود، متفاهم عرفی این است که دیگر تکلیف ساقط است؟ یا آن 19 نفر را اکرام کردید امتثال امر مولی نکردید؟ اینها اگر قرینهای داشته باشد بر ارتباطیت، عام مجموعی بودن، حرفی نیست، گفتند اگر 40 شب بروی مسجد سهله، مثلا حاجتت را میدهند، این ظهور دارد در ارتباطیت، اما اینکه بگوید 40 تا سید را شما اطعام کن، حالا بگوییم 39 تا را اکرام کردی، چهلمی را نکردی همهاش ضایع شد رفت، و اگر هم نمیتوانی چهلمی را اکرام کنی اصلا تکلیف به اکرام بقیه هم نداری چون مرکب ارتباطی است، اینها انصافا خلاف ظاهر عرفی هست.
در اسم جمع هم همین را میگوییم. اعط القوم کل واحد دینارا، 5 نفر هستند در این قبیله، 4 دینار دارم 5 دینار ندارم، خب به 4 نفرشان میتوانم 4 دینار بدهم، بگویند ظاهرش مرکب ارتباطی است این را عرف قبول میکند؟ انصاف این است که اینها عرفیت ندارد.
و لذا به نظر ما ظاهر عام چه در کل مضاف به مفرد چه کل مضاف به جمع، مثل کل العلماء، چه اسم جمع چه اسم عدد، ظاهر اولیش استغراقیت است، ارتباطیت که از عام مجموعی که میخواهید انتزاع کنید قرینه میخواهد، و خلاف ظاهر است فلایصار الیه الا بدلیل.