1400/11/17
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: اجتماع امر و نهی
مناقشه در تمسک قائلین به جواز اجتماع به ارتکاز – بررسی کلام صاحب کفایه در اجتماع امر و نهی کراهتی
صاحب کفایه دو دلیل از بعض قائلین به جواز اجتماع امر و نهی مطرح کرده و به آنها اشکال کرده.
دلیل اول تمسک به ارتکاز عرف هست که اگر مولی امر کند عبدش را به خیاطت ثوب و نهی کند از بودن در مکان خاص، که حاجبی و عضدی مثال زدند، حالا این عبد بیاید در این مکان خاص خیاطت کند، عرف میگوید شما مطیع امر مولی هستی به خیاطت ثوب و عاصی نهی مولی هستی از کون در این مکان خاص، پس ارتکاز عرف بر جواز اجتماع امر و نهی هست.
صاحب کفایه فرموده: مثال درست است، ما هم قائل به جواز اجتماع امر و نهی هستیم چون ترکیب، انضمامی است، خیاطت ثوب وجودا متحد نیست با کون در مکان مغصوب و لذا این مثال شاهد بر جواز اجتماع امر و نهی در موارد ترکیب اتحادی نیست.
این فرمایش اشکال دارد. حالا تعبیر را اگر ما اصلاح کنیم بگوییم مولی امر کند به خیاطت ثوب و نهی کند از تصرف در ملک غیر نه خصوص اینکه نهی کند از کون در ملک غیر، آن وقت گفته میشود ترکیب، اتحادی است بین فعل خیاطت و تصرف در ملک غیر. خیاطت قوامش به این است که دست خیاط در فضا حرکت میکند به سمت آن پارچه، خیاطت این است دیگر، آن چرخ خیاطی را میگرداند در این فضای غصبی، پس خیاطت میشود مصداق تصرف در ملک غیر، ترکیبش اتحادی میشود با غصب. مثل هوی الی الرکوع که پذیرفتند ترکیبش با غصب ترکیب اتحادی است.
اما باز میتوانیم جواب بدهیم از این استدلال بر جواز اجتماع امر و نهی و آن این هست که با قطع نظر از اینکه در یک بحث عقلی ارتکاز عرف را به عنوان دلیل مطرح کردن کار درستی نیست مگر اینکه کسی بخواهد ارتکاز عرف را منبه بداند بر ضعف اشکال عقلی بر اجتماع امر و نهی و الا کسی که قائل است دلیل عقلی بر امتناع اجتماع امر و نهی تمام است ارتکاز عرف هم بر جواز اجتماع باشد میگوید این ارتکاز اشتباه است، مگر میشود ما با برهان یک مطلبی را محال بدانیم بعد بگوییم و لکن ارتکاز عرف این را ممکن میداند، پس ما هم ممکن میدانیم، اینکه نمیشود. مگر منبه بشود این ارتکاز عرف که ما در آن برهان عقلی دچار اشتباه شدیم، آن بحث دیگری است.
قطع نظر از این مطلب عرض میکنیم که خیاطت ترکیبش با غصب ترکیب اتحادی نیست. حرکت دست خیاط یا حرکت دادن نخ و سوزن در فضای غصبی، اینها مقدمه خیاطت هست، خیاطت یعنی ایجاد وصف مخیطیت برای ثوب، مقدمه این ایجاد وصف مخیطیت برای ثوب این است که خیاط دستانش را حرکت بدهد، نخ و سوزن را حرکت بدهد تا وصف خیاطت در ثوب ایجاد بشود. شبیه آنچه که بزرگان راجع به غسل فرمودند که غسل مصداق تصرف در مال غیر نیست اگر ماء مباح است فضا غصبی است، بله مقدمه غسل اجراء الماء است که باید آب را اجراء کنیم، جریان بیندازی در این مکان این مصداق غصب است اما غسل عبارت است از همان وصول الماء الی البشرة. اینجا هم همینطور است.
ثانیا: عرف که میگوید امر به خیاطت اطاعت شده اگر ترکیب اتحادی باشد بین خیاطت و غصب، ممکن است مآل ارتکازش به این باشد که غرض و ملاک خیاطت حاصل شده، مثل غسل ثوب متنجس به ماء مغصوب، آن دیگر ترکیبش اتحادی است با غصب ولی وقتی مولی میگوید پیراهن من را بشوی از آن طرف هم بگوید غصب نکن غرضش از شستن این پیراهن این است که تمییز بشود که تمییز هم شد، با آب غصبی شست تمییز شد، الان هم این پیراهن خشک است دیگر شبهه اینکه با این پیراهن خیس با آب غصبی بخواهد نماز بخواند نمازش مشکل پیدا کند هم پیش نمیآید، پیراهن را آب غصبی شست و خشک کرد آنجا هم ممکن است عرف بگوید امر مولی را شما امتثال کردید، به همان ارتکاز بسیط و ساذج عرفیش، چون میبیند غرض تنظیف ثوب بود که حاصل شد. و لذا کسی که برهان بر امتناع اجتماع امر و نهی را قبول دارد با این ارتکازها نمیشود او را مجاب کرد مگر اینها را به عنوان منبه عرفی ذکر بکند که او پی به اشتباهش در برهان عقلیش بر امتناع اجتماع امر و نهی ببرد که فرض این است که این بزرگانی که امتناعی هستند و ما میشناسیم با این مطالب در نظرشان تشکیک نمیکنند، کسانی مثل صاحب کفایه یا در معاصرین مثل مرحوم آقای خوئی که قائل به امتناع اجتماع امر و نهی هستند.
دلیل دومی که صاحب کفایه نقل کرده بر جواز اجتماع امر و نهی این است که فرموده است: برخی (که در اصول هم مطرح است) گفتند: اگر اجتماع امر و نهی ممتنع باشد باید در نهی کراهتی هم ما قائل به امتناع اجتماع امر و نهی بشویم چون اختصاص ندارد محذور به اجتماع امر و نهی تحریمی، نه، چون میگویید نمیشود فعل واحد هم محبوب باشد هم مبغوض، چه فرق میکند؟ مبغوض، مبغوض تحریمی باشد یا مبغوض کراهتی، با محبوب بودن سازگار نیست. در حالی که مسلما ما مواردی داریم که بعض عبادات نهی کراهتی دارد، مثل نماز در مواضع تهمت یا نماز در حمام یا صوم یوم عاشورا، این نشان میدهد که اشکال قائلین به امتناع اجتماع امر و نهی خلل در آن هست، این قائلین به امتناع اجتماع امر و نهی باید بفهمند که اشکالشان نادرست است چون لازمه باطلی دارد، لازمهاش امتناع اجتماع امر و نهی کراهتی است در حالی که مسلما ما در فقه مواردی داریم که امر با نهی کراهتی جمع شده است.
صاحب کفایه فرموده: باید این مواردی که در فقه ظاهرش این است که امر با نهی کراهتی جمع شده است توجیه کنیم، چون ظهور که در مقابل برهان تاب مقاومت ندارد. اصلا به شما بگوییم: ظاهر این مواردی که نهی کراهتی داریم این است که نهی کراهتی به همان عنوان ماموربه خورده مثل صلات فی الحمام که به عنوان صلات نهی کراهتی خورده. و مواردی داریم اصلا مندوحه وجود ندارد مثل صوم یوم عاشورا، صوم در روز قبل عاشورا یا روز بعد عاشورا که مستحب مستقلی است، واجب، واجب صرف الوجودی یا مستحب مستحب صرف الوجودی که نیست بگوییم شما باید یکی از این روزها را روزه میگرفتی، جامع مستحب بود یا واجب بود، حالا چرا رفتی روز عاشورا را روزه گرفتی میگذاشتی در یک روز دیگر میگرفتی، نه، انحلالی است آن ماموربه. همین صاحب کفایهای که گفت جواز اجتماع امر و نهی بحثش در مثال اکرم العلماء و لاتکرم الفساق هم میآید و ما اشکال کردیم به ایشان که در امر انحلالی و نهی انحلالی که بحث جواز اجتماع امر و نهی مطرح نمیشود، اینجا میبینیم [صاحب کفایه] طبق ارتکاز صحیحش فرموده است که وقتی امر انحلالی است یعنی امر انحلالی به صوم هر روز یک فردش صوم یوم عاشورا است دیگر این امر استحبابی که به صوم یوم عاشورا تعلق نمیگیرد مندوحه ندارد چون امر بدلی و صرف الوجودی مندوحه دارد که این فرد را نیاوریم فرد دیگر بیاوریم. فرض این است که در امر انحلالی همین صوم یوم عاشورا امر دارد، اینکه دیگر کسی قائل نیست به جوازش با نهی. و لذا باید این مثالها را توجیه کنیم.
قبل از اینکه وارد توجیه صاحب کفایه بشویم، عرض کنم: ما در بحث امتناع اجتماع امر و نهی عمدتا دو اشکال میبینیم در کلمات: یکی اشکال اجتماع محبوبیت با مبغوضیت، یکی اشکال مثل مرحوم آقای خوئی که فرمود چون اطلاق امر متقوم است به ترخیص در تطبیق، ترخیص در تطبیق با نهی قابل جمع نیست. این اشکال دوم در نهی کراهتی نمیآید چون نهی کراهتی ترخیص در ارتکاب دارد و با ترخیص در تطبیق در خطاب امر تنافی ندارد. ولی اشکال اول که امتناع اجتماع محبوبیت و مبغوضیت در مورد واحد است، آن اشکال در امر و نهی کراهتی هم میآید. که ما اصلا آن اشکال را نپذیرفتیم، گفتیم چه محذوری دارد که این فعل مبغوض است ولی در عین حال مصداق صرف الوجودی است که آن صرف الوجود محبوب است، نه این فرد، این فرد محبوب بالفعل نیست، محبوب شأنی است یعنی لولا کونه مبغوضا بعنوان آخر، این محبوب بود، اما الان مبتلا به مانع است، این فرد، دیگر محبوب نیست الا اینکه مصداق صرف الوجودی است که آن صرف الوجود محبوب است.
[سؤال: ... جواب:] فرض این است که امر به صرف الوجود خورده، قصد قربت مشکل ندارد، چون عمل هم که مبعد از مولی نیست در مکروهات. مبغوض کراهتی که اولیاء الله هم ممکن است مکروهات را گاهی مرتکب بشوند، اینکه مبعد از مولی نیست، فقط مبغوض کراهتی است. ... قابلیتش تقربش بخاطر این است که مصداقی است برای آن جامع محبوب که امر مولی به آن تعلق گرفته است. ... قصد تقرب میکند که امتثال امر میکند به صرف الوجود نماز، و لو نماز در حمام مبغوض کراهتی است. اما این نماز در حمام که مبعد از مولی و موجب استحقاق عقاب نیست تا ارتکاز مانع بشود از صلاحیت او از عبادیت. حالا برخی مثل صاحب قوانین و در معاصرین امام، آقای سیستانی، آقای زنجانی که میگفتند چه اشکال دارد، هذا متقرب من حیث و متبعد عن المولی من حیث آخر، ما گفتیم این خلاف ارتکاز متشرعی و عقلایی است که فعلی که یصدر علی وجه المبعدیة عن المولی بخواهد مقرب الی المولی باشد و لکن نهی کراهتی موجب نمیشود فعل صادر بشود علی وجه المبعدیة بر استحقاق للعقاب.
برگردیم به فرمایش صاحب کفایه در عبادات مکروهه.
ایشان فرموده عبادات مکروهه سه قسم هستند:
قسم اول آنی است که نهی به عنوان خود عبادت تعلق میگیرد، مندوحه هم ندارد مثل صوم یوم عاشورا. اینجا ایشان فرموده توجیه ما این است که بگوییم صوم یوم عاشورا درست است نهی کراهتی دارد ولی ناشی از مبغوضیت صوم نیست، بلکه ناشی است از محبوبیت عنوانی که منطبق است بر ترک صوم یوم عاشورا. مثلا، مخالفت با بنیامیه یک عنوان راجحی است منطبق است بر ترک صوم یوم عاشورا. مشکل ندارد، مولی میبیند صوم یوم عاشورا صوم است، الصوم لی، صوم راجح است، و از طرف دیگر میبیند ترک صوم هم در روز عاشورا معنوان است به عنوان مخالفت با بنیامیه، این هم راجح است بلکه ارجح است. و لذا نهی میکند از صوم یوم عاشورا تا شما به آن ملاک ارجح نائل بشوید ولی در عین حال صوم یوم عاشورا آن ملاک راجح را دارد و صلاحیت عبادیت دارد.
این یک توجیه. توجیه دیگر این است که بگوییم ترک صوم عاشورا اصلا معنون به عنوان حسن نیست، ملازم است با یک عنوان حسن. این راحتتر است از فرض اول که خود ترک صوم یوم عاشورا معنوان بود به عنوان حسن، طبق این احتمال دوم اصلا ملازم است با یک عنوان حسن، خودش اصلا معنون به عنوان حسن نیست ترک صوم یوم عاشورا، ملازم است با یک عنوان ارجح، به این خاطر گفتند لاتصم یوم عاشورا تا آن عنوان ارجح که ملازم با ترک صوم یوم عاشورا است را تحصیل بکنیم، در عین حال صوم یوم عاشورا لایزال محبوبا.
قسم دوم آنی است که نهی به عنوانش تعلق میگیرد ولی مندوحه دارد مثل صلات فی الحمام. ایشان میفرمایند که این صلات فی الحمام نهیش به عنوان صلات است ولی مندوحه دارد چون صرف الوجود صلات مستحب یا واجب است، بالاخره صلات ترغیب نشده در هر مکانی به نحو انحلالی، مستحب است در این مکان نماز بخوانیم مستحب است در آن مکان نماز بخوانیم، در هر زمانی مستحب است نماز بخوانیم اما در هر مکانی مستحب است نماز بخوانیم به نحوی که آدم مستحب است که یک بار روی این فرش نماز بخواند بعد برود روی آن فرش دوم نماز بخواند بعد برود روی فرش سوم نماز بخواند، همچون استحبابی که ما نداریم. بله مستحب است انسان در هر زمانی مشغول نماز باشد اما مکانش را نگفتند کجا. نهی میگوید صلات در حمام نهی کراهتی دارد. این مشکلی ندارد.
یا این نهی از صلات فی الحمام ارشاد است به قلت ثواب، که میگوید تو که میخواهی نماز بخوانی، این نماز در حمام یک خصوصیتی دارد، او موجب نقصان ملاکش شده، از حد متعارف نماز ملاکش کمتر است. این توجیهی است که ایشان میکند که میشود نهی از صلات در حمام ارشاد به اینکه این نماز در حمام از فرد متعارف نماز اقل ملاکا است.
توجیه دیگر همان توجیهی است که در قسم اول گفتیم که صلات فی الحمام این ترکش معنون به عنوان راجحی است نه اینکه فعلش مبغوض است، ترکش معنون به عنوان راجحی است یا ملازم است با یک عنوان راجحی و به این خاطر نهی کردند از او.
قسم سوم این است که نهی اصلا به عنوان عبادت تعلق نگرفته، به یک عنوان آخری مثل اینکه کون فی اماکن التهمة نهی کراهتی دارد، اگر موجب اذلال نفس نشود که حرام است، همین که در اماکن تهمت انسان باشد این نهی کراهتی دارد. اصلا نهی تعلق گرفته به کون فی مکان التهمة، به عنوان نماز تعلق نگرفته، پس اصلا ما نهیمان تعلق گرفته به یک عنوانی که اتحاد ندارد وجودا با این نماز، کون فی مکان التهمة ترکیبش با نماز در این مکان ترکیب انضمامی است، ترکیب اتحادی نیست که، هر تصرفی در مکان تهمت که نهی ندارد، مثل غصب نیست، در غصب لایحل لاحد ان یتصرف فی مال غیره بدون اذنه، این سجود در این مکان مغصوب مصداق غصب است، اما در اماکن تهمت سجود که مصداق کون فی مکان التهمة نیست، همین که وارد این مسجدی شدی که عادتا بعض فرَق خاصهای در آنجا نماز میخوانند شما رفتی در آنجا نماز خواندی کون در آن مکان منشأ تهمت است، معرض تهمت است که به حد حرام هم فرض کنید نمیرسد، نهی کراهتی دارد اما کونش نهی کراهتی دارد نه این سجودش، کونش هم با بودن در آنجا محقق شده چه نماز بخوانی چه نخوانی، تازه نماز بخوانی، یک جوری نماز بخوانی که با آن کسانی که آنجا هستند فرق کند، باز سبب تخفیف مشکل میشود، اما بروی بنشینی که میگویند این دیگر جذب شده به این فرقهها.
این یک توجیه که بگوییم اصلا ترکیب اتحادی نیست، کون فی هذا المکان نهی دارد که اگر نهی تحریمی هم داشت مشکلی نداشت. یا بیاییم بگوییم ارشاد به قلت ثواب است که این نماز در اینجا هم ثوابش کمتر از نماز در جاهای دیگر است. البته این خلاق ظاهر است چون نهی به عنوان نماز تعلق نگرفته بود تا ارشاد باشد گفته بود اجتناب کن از بودن در مواضع تهمت، این چه ظهوری دارد در ارشاد به قلت ثواب، باید یک ظهوری داشته باشد که من نظر دارم به نماز تا ارشاد باشد به قلت ثواب.
این فرمایش صاحب کفایه را بررسی کنیم:
اما کلامی که در قسم اول ایشان فرموده که اصلا قابل قبول نیست. اگر صوم یوم عاشورا که عنوان راجح دارد، ترکش معنوان باشد به عنوان ارجح یا ملازم باشد با عنوان ارجح یعنی چه؟ یعنی مولی حالش هنگام ترک صوم یوم عاشورا احسن است از آن هنگامی که شما مرتکب صوم یوم عاشورا بشوید، مولی شب شام غریبان میپرسد امروز روزه گرفتی؟ اگر بگویی نه، میگوید خوشحالم کردی، ملائکه دارند اشک میریزند، سکان سماوات و ارض دارند اشک میریزند، هذا یوم تبرکت به بنیامیه و روزه میگرفتند در روز عاشورا. مولی اگر وقتی که میگویی من روزه نگرفتم خوشحالتر است، آخه چه جور میشود شما بگویی مولی! بخاطر گل روی تو امروز میخواهم روزه بگیرم؟ مولی میگوید روزه نگیری من خوشحالتر هستم. نمیگویم عقابت میکنم چرا روزه گرفتی، ولی بالاخره وقتی روزه نگیری خوشحالتر هستم، این چه عبادتی است؟ یک وقت میگویید یک امر وضعی توصلی است، بیع وقت النداء، بحث این نیست، بحث عبادت است، میخواهی روزه بگیری روز عاشورا بخاطر خدا، مفسده ندارد روزه ولی ترک صوم معنون به عنوان ارجح یا ملازم با عنوان ارجح است، چه جور میتوانی شما بگویی مولی محبوب بالفعلش است صوم یوم عاشورا، چه جور محبوب بالفعلش هست؟ معنای محبوب بالفعل این است که اگر روزه بگیری حالش بهتر میشود در حالی که مولی میگوید اگر روزه نگیری حال من بهتر است.
مرحوم آقای خوئی آمده دفاع کرده از صاحب کفایه. فرموده: مستحب در عبادت، فعل به داعی قربی است، اینکه ترک صوم یوم عاشورا ارجح است قبول، اما مولی میگوید اگر من میگفتم اترک صوم یوم عاشورا گوش به حرف من نمیدهی، من که گفتم اترک میگویی لااترک، حالا به شما میگویم ان کنت لاتترک صوم یوم عاشورا، یعنی کنت تصوم یوم عاشورا، فصم لله، برای خدا روزه بگیر.
میگوییم: اصلا مگر میشود من برای خدا روزه بگیرم؟ معنای داعی قربی این است که محرک من به ایجاد این فعل داعی الهی است یعنی من میبینم مولی وقتی من روزه میگیرم حالش احسن میشود میگویم مولی! محرک این روزه گرفتن در روز عاشورا این است که میبینم تو خوشحال میشوی، مولی میگوید من خوشحال میشوم؟ من که دارم به تو میگویم اترک صوم یوم عاشورا، من اگر ترک کنی خوشحالتر هستم، بعد من بگویم مولی! ولی من روزه میگیرم بخاطر تو، این چه جوری میشود. اصلا معنا ندارد. بالاتر بگویم، مولی حالش نسبت به وجود و عدم یک فعل حتی مساوی باشد، فرق نکند با هم، بعد من بگویم این کار را انجام میدهم بخاطر مولی یا خود مولی بگوید من نمیگویم انجام بده ولی اگر انجام میدهی بخاطر من انجام بده، نمیشود همچون چیزی. اصلا بخاطر یک شخصی یک کاری را انجام دادن در صورتی است که محرک من به ایجاد این فعل این باشد که او میخواهد این فعل را، دوست دارد این فعل را، مساوی هم باشد فعل و ترک به نظر او نمیتوانم بگویم این فعل را بخاطر شما میآورم.
پس اگر ترک صوم یوم عاشورا مطلقا ارجح بشود، ترک کنی صوم یوم عاشورا را به هر داعی، این ارجح میشود، این دیگر جمع نمیشود با استحباب صوم یوم عاشورا. حالا فرق نمیکند استحباب ترک صوم یوم عاشورا لمصلحة فی الترک لمصلحة فی الملازم للترک باشد. ولی اگر نه، شق ثالث دارد، مولی بگوید: من اگر روز عاشورا روزه میخواهی بگیری دو جور روزه گرفتن داری، این حصه از روزه گرفتن را انتخاب کن، کدام حصه؟ مثلا صوم یوم عاشورا با لعن بر بنیامیه، این خوب است، بگیود لاتصم و لکن اگر روزه میگیری، جامع صوم را انتخاب میکنی این صوم مع لعن بنیامیه را انتخاب کن این میشود داعی قربی باشد. یا یک حصهای از ترک صوم یوم عاشورا ارجح باشد نه مطلق ترک، ترک صوم یوم عاشورا یک وقت برای این است که اشتهایش زیاد است حال روزه گرفتن ندارد یک وقت به داعی مخالفت بنیامیه میخواهم با بنیامیه مخالفت کنم امروز را روزه نمیگیرم به لج آنهایی که امروز را روزه گرفتند، اینجا اصلا ترغیب شدیم به حصهای از ترک صوم، ما ترغیب نشدیم به مطلق ترک صوم، این خوب بود. میگوید این حصهای از ترک صوم را یعنی ترک صوم به داعی مخالفت بنیامیه را بیشتر دوست دارم، ولی اگر این ترک خاص را مراعات نمیکنی، ترک صوم همینجوری نه، ترک صوم بدون داعی مخالفت بنیامیه را من دوست ندارم، من آنی که بیشتر دوست دارم ترک صوم است بخاطر مخالفت بنیامیه، این را خیلی دوست دارم اگر این را مراعات نمیکنی صوم را دوست دارم اما اینکه ترک کنی صوم را بدون داعی مخالفت بنیامیه او را اصلا دوست ندارم، محبت شدیدهام به ترک صوم است که داعی تو بر این ترک در روز عاشورا مخالفت بنیامیه باشد، خیلی دوست دارم، به وجد میآیم ولی اگر این کار را نمیکنی از صوم به وجد میآیم اما ترک که بدون داعی مخالفت بنیامیه است که اصلا به وجد نمیآیم این خوب است.
پس به نظر ما اگر ظاهر ادله این باشد که ترک صوم یوم عاشورا نهی دارد، ارشاد به قلت ثواب یعنی چی؟ اینجا که دیگر نهی انحلالی است امر هم انحلالی است بگوییم مولی ترک صوم یوم عاشورا بیشتر میخواهد این با مشروعیت صوم یوم عاشورا قابل جمع نیست. ولذا صاحب حدائق گفته صوم یوم عاشورا حرام تشریعی است (نه حرام ذاتی) یعنی مستحب نیست. و ظاهر ادله بعید نیست همین باشد که ایشان میگوید، بعضی از بزرگان معاصرین، آقای وحید هم در ذهنم هست که اشکال میکنند در صوم یوم عاشورا.
انشاءالله روایاتش را مختصرا فردا بحث میکنیم.