1400/11/10
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: اجتماع امر و نهی
بررسی تفصیلی کیفیت ترکیب افعال نماز با غصب
بحث در نماز در مکان مغصوب بود که مشهور گفتند ترکیبش با غصب ترکیب اتحادی است یعنی در خارج یک وجود هستند نماز و غصب، و لذا کسانی که قائل هستند به امتناع اجتماع امر و نهی میگویند نمیشود این نماز مصداق واجب باشد بعد از اینکه نهی از غصب به آن تعلق میگیرد و بناء بر قول به جواز اجتماع امر و نهی هم در حال علم و عمد و جهل تقصیری مشکل قصد قربت پیدا میشود.
ما به دنبال بررسی این مطلب بودیم که غصب با کدامیک از افعال نماز متحد هست؟ اولین فعل قرائت و اذکار نماز بود که دیدیم غصب با اینها متحد نیست.
فعل دوم: قیام و جلوس
دومین فعل قیام هست در نماز، همینطور جلوس هست در جایی که جلوس واجب است.
برخی گفتند قیام در نماز مصداق غصب است چون قیام متقوم است به کون در یک مکان. کسی که در یک مکانی هست مقسم هست برای اینکه قیام بکند یا جلوس بکند. قیام یعنی کون خاص در یک مکان و چون کون در ملک غیر تصرف در آن هست و حرام هست، پس قیام میشود مصداق حرام و دیگر نمیتواند مصداق واجب باشد.
مرحوم نائینی و همینطور مرحوم آقای خوئی فرمودند: این درست نیست. قیام از مقوله وضع است، هیئة حاصلة للجسم بلحاظ اضافة بعض اجزاء الی بعض. یک هیئتی است در بدن انسان به لحاظ اینکه سرش بالا هست و بدنش منحنی است به این لحاظ میگویند این شخص قائم است. و لو انسان بخاطر اینکه جسم است نیاز به مکان دارد اما قیام مصداق کون فی المکان نیست، چون کون فی المکان از مقوله أین است اما قیام از مقوله وضع است و اینها دو مقوله متباین از هم هستند، نمیشود که در خارج با هم متحد بشوند. بله، اگر میگفتند یجب القیام فی مکان، آن وقت جا داشت بگویید ظاهر القیام فی مکان این هست که یکون فی مکان بنحو خاص، اما نگفتند یجب القیام فی مکان، گفتند یجب القیام، یکبّر قائما، یقرأ قائما.
محقق عراقی جواب داده، فرموده: ما که کاری به عنوان غصب نداریم، مهم برای ما این است که تصرف عرفی در مال غیر صدق بکند، تصرف عرفی در مال غیر حرام است. قیام عرفا تصرف در مال غیر است، چه کار داریم که غصب بر او صادق است صادق نیست، عرف میگوید یکی از انحناء تصرف در مال غی همین قیام است.
وانگهی اصلا نیاز به عنوان تصرف هم نیست؛ انتفاع به مال غیر هم حرام است، همین که انسان استیفاء کند منفعت مال مردم را بدون رضایت آنها این حرام است. و لذا ملتزم میشویم شما بخواهید از چراغ مردم استفاده کنید برای روشنایی منزلتان بدون اذن او، اصلا شخص دیگری آمد این فانوس را که ملک غیر است گذاشت در اتاق شما و شما با آن موافق بودید به شما هم میگویند لایحل مال امرء مسلم الا بطیبة نفسه، چرا انتفاع میبرید از مال مردم و از منفعت آن استفاده میکنید بدون رضایت آنها، دیگر قیام در ملک غیر که کمتر از اینها نیست.
این فرمایش محقق عراقی ایراد دارد. ما قبول داریم تصرف در مال غیر حرام هست ولی اولا: میگوییم: انتفاع به مال غیر دلیل بر حرمت ندارد. آقایی در کنار مغازهاش آتش روشن کرده، آنجا گرم شده، چراغ روشن کرده آنجا روشن شده، شما رفتید نیممتری او بیرون مغازه هم گرم بشوید هم از چراغ او استفاده کنید مطالعه کنید او میگوید راضی نیستم، به چه دلیل حرام است بر شما استفاده از گرمایی که او تولید کرده است در آن مکان، روشنایی که او تولید کرده است در آن مکان؟ دلیل نداریم بر حرمت آن. چون لایحل لاحد ان یتصرف فی مال غیره الا باذنه که صدق نمیکند. موثقه سماعه که میگفت لایحل مال امرء مسلم الا بطیبة نفسه آن هم اثر ظاهرش همان تصرف است. و لااقل این است که ظهور ندارد در تحریم اعم از تصرف که انتفاع به مال غیر است به خصوص که ارتکاز عقلاء هم تایید نمیکند که انتفاع به مال غیر بدون تصرف در آن حرام باشد.
اما تصرف در مال غیر اگر صدق کند بر قیام در ارض غیر ما حرفی نداریم، ما میگوییم حرام است، الا اینکه به عرف اگر بگوییم فرق است بین قیام فی المکان با کون هیئة الانسان هیئة القائم، عرف میگوید بله این درست است، اینکه هیئت انسان بر هیئت قائم باشد این یک مطلب است، اینکه قیام بکند در یک مکان مطلب دیگری است. ببینیم شارع چه چیزی را واجب کرده در نماز، ادله را که بررسی میکنیم بیش از این نمیفهمیم که شارع واجب کرده در حال تکبیرةالاحرام هیئت نمازگزار هیئت قائم باشد، لایفتتح الصلاة الا و هو قائم، ندارد که قائم فی مکان. بله هیئت قائم از باب اینکه انسان جسم است نیاز به مکان دارد مقارن هست با اینکه در یک مکانی باشد ولی این اختصاص به هیئت قائم ندارد، سخن گفتن هم همینطور است بدون اینکه انسان در جایی باشد مگر میتواند تکلم کند. اما این غیر از این است که بگوییم این هیئت قائم مصداق تصرف در ملک غیر است.
اینکه آقای سیستانی هم فرمودند صاحب کتاب اضواء و آراء هم فرمودند که عرف اینها را تصرف میبیند در مال غیر، اگر به عرف بگوییم، روشن کنیم برایش که فرق بین کون هیئة المصلی هیئة القائم و قیامه فی مکان فرق هست یا نیست خود عرف بپذیرد اینها با هم فرق میکند و بپذیرد این هیئت مصلی که هیئت قائم است در مقابل هیئت جالس خودش مصداق تصرف در مال غیر نیست، شکلی است از اشکال بدن انسان، این شکل قیامی است در مقابل شکل رکوعی، شکل جلوسی، عرف این را میفهمد و میپذیرد که این مصداق غصب نیست، مصداق تصرف در مال غیر نیست. ما چرا بعد از اینکه عرف میبینیم قبول میکند هیئت مصلی قائم باشد این مصداق تصرف در ملک غیر نیست، اصرار کنیم که عرف قیام را مصداق تصرف میداند، عرف قیام فی المکان را مصداق تصرف میداند نه اینکه شکل بدن انسان شکل قیامی باشد در مقابل شکل رکوعی شکل جلوسی.
و لذا انصاف این است که فرمایش محقق نائینی و مرحوم آقای خوئی متین است که قیام مصداق تصرف در ملک غیر نیست.
و همینطور جلوس و همینطور رکوع. دیگر رکوع هم به عنوان خود رکوع، هیئة الرکوع، این هیئت راکع که آن هم هیئتی است، آن هم از مقوله وضع است، انسان خمیده، این خمیده بودن وصف این انسان است که بدنش انحناء دارد، انحناء بدن انسان چه ربطی دارد که مصداق تصرف در مال غیر باشد. و لذا نه قیام، نه جلوس، نه رکوع، هیچکدام مصداق تصرف در مال غیر نیست و لو در مکان غصبی باشد.
فعل سوم: هوی و نهوض
فعل سوم هوی الی الرکوع و السجود هست یا نهوض الی القیام، خم شدن به سمت رکوع، خم شدن به سمت سجود، برخواستن به سمت قیام.
اگر اینها واجبات نماز باشند انصافا متحد هستند با غصب چون حرکت در مکان مغصوب مصداق غصب است، مصداق تصرف در مال غیر است، در این مکان غصبی یکی از انحناء تصرف این است که در این مکان راه برویم، حرکت بکنیم. چون عنوان غصب که مهم نیست، بگویید همین که وارد این مکان شدیم ما غاصبیم، آب از سر ما گذشت چه یک نی چه صد نی ما غاصب هستیم، راه برویم این غصب زایدی نمیشود. اصلا بحث در عنوان غصب نیست، بحث در تصرف در مال غیر بدون اذن او است. خود راه رفتن در مکان غصبی مصداق تصرف در مال غیر است لازم هم نیست تصرف زاید باشد تا کسی بگوید من چه بایستم اینجا چه راه بروم چه فرق میکند در کمی و زیادی تصرف در مال غیر، بالاخره من اینجا بایستم نیمساعت در این مکان غصبی هستم راه هم بروم نیمساعت در مکان غصبی هستم و تصرف کردم در این مکان. میگوییم ما که نگفتیم حرکت در این مکان غصبی زیادی تصرف هست، مصداق تصرف هست، کون در این مکان بدون حرکت مصداق تصرف در مال غیر است، تحرک در این مکان، آن هم مصداق تصرف در مال غیر است، وقتی مصداق بود این هوی الی الرکوع، هوی الی السجود، برای تصرف در مال غیر بدون اذنش پس ترکیب غصب با هوی الی الرکوع یا هوی الی السجود ترکیب اتحادی میشود، یک وجود پیدا میکنند در خارج.
[سؤال: ... جواب:] تصرف در لباس به پوشیدن آن هست. کسی که لباس را میپوشد تکان دادن این لباس عرفا مصداق تصرف در این لباس نیست. تصرف کل شیء بحسبه. عرف به ارتکاز عرفی میگوید تصرف در این لباس به پوشیدن آن است، اما بعد از پوشیدن این را تکان بدهد یا ندهد این تکان دادن مصداق تصرف نیست. اما در ملک غیر، صرف بودن در این مکان مصداق تصرف محرم نیست، خود تحرک در این مکان هم، این تحرک هم مصداق تصرف در مال غیر است، نه اینکه تصرف زاید است. ... خود بقاءه ساکنا فی هذا المکان، کونه فی هذا المکان ساکنا او هم مصداق تصرف است، بقاءه متحرکا فی هذا المکان، خود این تحرک در این مکان هم تصرف حرام است. ... تحرک هیئت نیست.
محقق نائینی فرموده: تحرک، هوی الی الرکوع دهها مقوله وضع است کنار هم گذاشتید اسمش شده هوی. هوی مگر چیست؟ این کاریکاتورهایی که میکشند، عکسهایی را میکشند مثلا اولش ایستاده، دومیش یک کمی خمیده، سومیش بیشتر خمیده، همین سریع که از جلوی چشم شما رد میشود احساس میکنید یک شخصی خم شد، اما اگر این عکسها را با پشت سر هم نیاورند جلوی چشم شما، بگذارند در یک روزنامهای، کتابی، ببینید میبینید عکسهای ثابتی است با شکلهای مختلف. محقق نائینی میگوید هوی اینجوری است. هوی یعنی مقوله وضع است در حال قیام، بعد هم مقوله وضع است با یک مقدار انحناء، بعد هم مقوله وضع است با انحناء بیشتر. اوضاع (یعنی مقولة وضعٍ) متلاصقة متصلة.
واقعا این غیر عرفی است. هوی مصداق حرکت است، حرکت مقوله أین است. مقولات وضع متلاصة متصلة یعنی چه؟
[سؤال: ... جواب:] چه فرق میکند که شما از کوفه به بصره بروید مقوله أین است، سر شما هم از از بالا به پایین آمد این هم مقوله أین است.
این اشتباه را هم آقای خوئی کرده. در کجا فرموده؟ در بحث وضوء. در اصول فرموده مشکل وضوء در مکان مغصوب، مسح آن است. در اصول اینجور فرموده. چون مسح مصداق امرار الید هست، امرار الید یعنی تحریک الید، این مقوله أین است، مصداق تصرف در مال غیر است. مسح میکند بر سرش یا مسح میکشد بر پایش این امرار الید است. ولی غسل الوجه و الیدین وصول الماء الی البشرة است او مصداق غصب نیست ولی در مکان مغصوب وضوء بگیری. البته آب مباح باشد. در فقه فرموده نه، مسح این است که اول دستت ابتداء سرت باشد، بعد دستت پایینتر باشد، بعد دستت پایینتر باشد، مجموعهای است از مماسة الید به رأس یا به رجل، این مجموعههای مماسهها کنار هم که قرار گرفته اسمش شده مسح، امرار الید یک عنوان انتزاعی است و الا حقیقتش همین مسحهای متلاصق است.
آنجا ما عرض کردیم یک وقت میگویید این امرار الید تصرف عرفی نیست در ملک غیر، آن حالا یک بحث دیگری است که آن هم واقعا روشن نیست، چه فرق میکند با راه رفتن در ملک غیر، دست را در ملک غیر تکان بدهید. شما که این را نمیگویید. شما میخواهید بگویید اصلا مقوله وضع است نه مقوله أین. خداییش آن هم درست نیست. امرار الید مقوله أین است دیگر، تکان دادن دست روی سر، چسبیده به سر.
[سؤال: ... جواب:] پنجره ماشین مردم باز است دست را میبرید در ماشین، حرام است. ... حالا تصرفاتی که سیره بر اساس آن هست مثل تکیه به دیوار باغ مردم دادن، صاحب باغ میگوید راضی نیستم، فرمودند اینجا سیره است بر این، حداقل نمیآیند بگویند باید احراز کنیم مالک راضی است اما این جایی که سیره نیست بله دستش را بکند در ماشین مردم یک تکان بدهد، طرف میگوید چکار میکنی میگوید کاری نمیکنم، مگر در ماشینت نشستم؟ میگوید لازم نیست در ماشین بنشینی دستت را چرا در ماشین میکنی و تکان میدهی. ... نه، بحث مزاحمت نیست، خودش دارد آن طرف بستنی میخورد.
ما فقط باید بگوییم هوی الی السجود و هوی الرکوع جزء نماز نیست، تمام شد و رفت. بله، هوی الی الرکوع مصداق غصب است، هوی الی السجود مصداق غصب است، ولی هوی الی الرکوع که از افعال صلات نیست، آنی که از افعال صلات ذات رکوع است ذات سجود است و لو در کتاب اضواء میخواهند استظهار کنند ظاهر ارکع کل این خم شدن به سمت رکوع هم در ارکع آمده، ولی درست نیست. ارکع یعنی ایجاد کن رکوع را، احداث کن رکوع را، رکوع همان حالت انحناء کامل هست، آن رکوع است، هوی سبب رکوع است.
حالا فوقش اجماع داریم یا متقوم است صدق رکوع قائما به سبق قیام اما رکوع همان انحناء کامل است، شرط صدق رکوع قیامی بر آن این است که مسبوق به قیام باشد، نه اینکه هوی الی الرکوع هم داخل در مفهوم رکوع است. به قول امام، فرمودند: ظاهر کلمات لغویین هم همین است که الرکوع هو الانحناء. در صحاح اینجور معنا کرده، در قاموس هم قریب به همین هست که خود تقوص، خود متقوص بودن رکوع است. و لذا ایشان میفرماید از بعض نصوص هم استفاده میشود که هوی الی الرکوع غیر از رکوع است. ان ذکره و قد اهوی الی الرکوع، نه ان ذکره و قد رکع بلکه ان ذکره و قد اهوی الی الرکوع.
اگر شک هم بکنیم که قوام رکوع به هوی الی الرکوع است یعنی مفهوم رکوع متضمن هوی الی الرکوع است یا نیست برائت جاری میکنیم از اینکه هوی الی الرکوع واجب صلاتی باشد.
[سؤال: به کسی که در حال هوی الی الرکوع است نمیگویند در حال نماز است؟ جواب:] شما در آنِ متخلل که سکوت کردی میگویند انت تصلی، انت فی حال الصلاة، اما هذا الآن المتخلل من افعال الصلاة؟ نه. آنهایی که شرائط الصلاة است ما استظهار کردیم در آنِ متخلل هم شرط است. بحث دیگری است، جای خودش باید بحث کنیم. اما آن متخلل و لو میگویند انت فی حال الصلاة اما نمیگویند هذا الآن المتخلل من افعال الصلاة. هوی الی الرکوع هم همین است. انت فی حال الصلاة ولی حال هوی دلیل نداریم که من افعال الصلاة باشد.
فعل چهارم: استقرار
فعل چهارم وجوب تمکین و استقرار در نماز است.
محقق اصفهانی فرموده این دیگر خداییش ترکیبش اتحادی است با تصرف در مال غیر. استقرار مگر چیست؟ استقرار یعنی تمکن در یک جایی. کون فی المکان، کون مستقر و مطمئن همراه با آرامش، این هم مصداق اطمینان و استقرار است هم مصداق تصرف در مال غیر.
این هم درست نیست. برای اینکه طمأنینهای که شرط در نماز است عدم اضطراب بدن مصلی است اضطراب نداشته باشد، مضطرب نبودن وصف بدن مصلی است، کجای خطاب دارد که استقرَّ یعنی استقر فی مکان؟ آقا هنوز مستقر نشدیم در قم، بله آنجا استقر فی مکان است، اما اینجا استقرار یعنی استقرار البدن یعنی عدم اضطراب البدن. و لذا میبینید در هواپیما میگویید بدنم مستقر است با اینکه در مکان مستقر نیستید، هر لحظه میبینید الان بالای شهر قم هستید، چند دقیقه بعد بالای شهر اصفهان است، استقرار فی مکان ندارید ولی بدنت آرام است، آرامش دارید دیگر، مگر آن وقتی که هواپیما یک مقدار میرود بالا یک مقدار میاید پایین، ولی موقعهای معمولی آرامش دارد بدنتان. پس استقرار واجب در نماز وصف بدن است نه استقر فی مکان، استقر یعنی لاتضطرب. اضطراب نداشته باشد بدن تو، یعنی اعضاء بدنت تکان نخورد. تکان نخوردن بدن چه ربطی دارد به اینکه مصداق تصرف در مال غیر باشد.
[سؤال: ... جواب:] فلیتمکن فی الاقامة متفاهم عرفی یعنی بدنش آرام باشد، همان گونه که در نماز بدنش آرام است. در نماز مگر لازم است که حتما در یک مکان باشید، شما نمیتوانید در هواپیما نماز بخوانید؟ با اینکه استقرار فی مکان ندارید، در قطار نمیتوانید نماز بخوانید؟ استقرار در مکان که ندارید، قطار در حال حرکت است. استقرار بدنی دارید، اضطراب بدنی ندارید این کی مصداق تصرف در مال غیر است؟
[سؤال: ... جواب:] قیام که بحث قبلی بود قیام یعنی هیئة المصلی، هیئة المصلی به حیثی است که فرض میشد که بلامکان هم میتوانستید شما هیئت قائما را ایجاد کنید، هیئت راکعا، عدم اضطراب کافی بود. منتها البته انسان چون نیاز به مکان دارد به قول محقق اصفهانی میگویند مستاجر بود پول اجاره نداشت، رفت گفت خدایا تو من را متحیّز آفریدی، متحیّز نیاز به مکان دارد، خلاصه ما نیاز به مکان داریم. با بحث فلسفی خدا را میخواست قانع کند که از این بیچارهگی مستاجری نجات پیدا کند.
فعل پنجم: سجود
آخرین فعل سجود است.
آقای خوئی فرموده، دیگر ببین ما هر چی ایراد داشتیم گرفتیم، اما سجود مصداق غصب است. چرا؟ برای اینکه سجود القاء الثقل است علی الارض، اعتماد علی الارض است. و الا اگر سجود هم هیئت مصلی بود، مثل رکوع، مجرد مماسه بود، ما میگفتیم او هم مصداق غصب نیست اما چه کنیم، سجد علی الارض ظاهرش این است که به سجده افتاد روی زمین، ظاهرش این است که القاء ثقل کرد روی زمین. این دیگر مصداق غصب است.
در بحوث هم پذیرفتند.
ما به نظرمان این فرمایش دو تا ایراد دارد:
ایراد اول: فرقی نمیکند چه بگوییم سجود مماسه است چه بگوییم اعتماد علی الارض است. اگر مهر و آن فرشی که روی آن نماز بخوانید غصبی باشد مماسه هم بگوییم کافی است در سجود، این تماس با مال مغصوب مصداق غصب است. من همین که تماس بگیرد دستم با کتاب شما، دست بگذارم روی کتاب شما، فشار هم ندادم، همین که تماس بگیرد به کتاب شما، طرف میگوید چکار میکنی؟ معلوم نیست دست به کجا زدی آمدی میزنی به کتاب من. این حرام است. بر فرض بگوییم سجود تماس است. مثال میزدیم میگفتیم تماس اگر باشد طناب ببند به سقف چند تا انشعاب دارد یکی به کمرت، یکی به پاهایت، یکی به دستت، محکم میگیرد تو را به آن سقف، به زور خودت را میآوری به زمین ولی همه فشارت به آن طناب است، اگر زمین هم دچار خسف بشود هیچ طوری نمیشود چون تکیه روی زمین ندادی. ما میگوییم همین سجود است. به قول آقای سیستانی عرفا سَجَد، بیشتر از این ما دلیل نداریم. ولی این تماس با این فرش غصبی و این مهر غصبی همین تماس هم مصداق غصب است.
و اگر فرش هم مباح، مهر هم مباح، ولی فضا غصبی است، سنگ زیر فرش غصبی است، عرفا مصداق غصب نمیشود این سجود و لو بگوییم سجود اعتماد علی الارض است. چطور؟ مثال میزدیم، راجع به اینکه اتحاد با فضا ندارد که واضح است چون حرکت که در این فضا نمیکنیم که، حرکت در فضا تصرف در فضا است، فرض این است که در حال سجود ما هیچ تصرفی در فضا به عنوان به عنوان سجود نمیکنیم، سجود علی الارض تصرف در فضا یعنی مصداق تصرف در فضا نیست این را خود آقایان قبول دارند و الا بین مماسه و اعتماد علی الارض فرق نمیگذاشتند. میگوییم مشکل شما اعتماد علی الارض است. سؤال: شمای آیة الله دعوت شدید یک منزلی، وارد که میشوید میروید روی فرش، گوشه فرش سنگهایی که زیر این فرش است دیده میشود، یک سنگهای زیبایی است، میگویید صاحبخانه! این سنگها را از کجا آوردید؟ میگوید شهرداری گذاشته بود کنار خیابان، پسرم رفت برداشت گفت شهردای که اینقدر از ما مالیات میگیرد بگذار ما هم مالش را بخوریم. میگویید غصب است، حرام است. سؤال: پا گذاشتن شمای آیة الله روی این فرش عرفا مصداق غصب مال مردم است؟ مصداق تصرف در مال مردم است؟ اعتماد که دارید بر این سنگها چون بالاخره دارید فشار میآورید ولی هیچ عرفی نمیگویدای بیدین! آیة الله بی دین ندیده بودیم، تصرف میکنی در مال مردم؟ هیچ عرفی اینجوری نمیگوید. چون تصرف مباشری نیست بر خلاف اینکه پا بگذاری روی خود آن سنگ.
و لذا به نظر ما سجود چه مماسه باشد چه اعتماد علی الارض اگر آن مهرت و آن فرشت غصبی نباشد مصداق غصب نیست.