1400/10/04
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: کلمات داله بر نهی
بحث در کلماتی بود که اختلاف بود در دلالت آنها بر حرمت و در روایات این کلمات رایج بود:
کلمه "مکروه"
یکی کلمه مکروه بود که اختلاف بود بین اعلام که دلالت بر حرمت میکند همانطور که آقای سیستانی فرمودند یا دلالت بر کراهت اصطلاحیه میکند همانطور که آقای داماد فرمودند یا مجمل هست همانطور که برخی از بزرگان اختیار کردند ما هم همین را عرض کردیم که ما قرینه ای بر اینکه کراهت در روایات ظاهر باشد در حرمت یا ظاهر باشد در کراهت در مقابل حرمت پیدا نکردیم بله برخی روایات داشت لیس بحرام و لکنه مکروه، بعضی از روایات هم به نفع آقای سیستانی بود که و لم یکن علی یکره الحلال یا در روایت حنان بن سدیر هست در وسائل جلد 17 صفحه 105 که فرقد حجام به امام علیه السلام عرض کردم من عملم چیزی است که مردم میگویند مکروه است اگر مکروه است من ترک کنم، بعد حضرت سؤال کرد کارت چیست؟ گفت کارم حجامت هست، بعد حضرت فرمود اشکالی ندارد ان نبینا قد احتجم و اعطی الاجر و لو کان حراما ما اعطاه. که ممکن است کسی بگوید که ظاهر این تعبیر مکروه و لو به قرینه اینکه امام علیه السلام بحث را روی حرمت برد و فرمود پیامبر اجر داد و مزد داد بخاطر حجامت به حجام و اگر حرام بود این کار را نمیکرد میفهمیم که مکروه به معنای حرام هست و لکن ما عرض کردیم استعمال اعم از حقیقت است و این روایت فرقد حجام هم ممکن است واقعا نظر فرقد این بود که اگر مکروه هم باشد کار خوبی نباشد و لو مکروه اصطلاحی باشد او ترک کند، امام علیه السلام بحث را روی حرمت بردند نه اینکه معنای مکروه این هست که حرام است و امام از کلمه مکروه حرام بودن را فهمید و نفی کرد حرام بودن آن را. این واضح نیست. و لااقل با توجه به آن روایات مقابلش که لااقول انه حرام و لکنه مکروه و استعمالات در کلمات فقهاء عامه که گاهی حرام را در مقابل مکروه میگذاشتند ما به این نتیجه میرسیم که لفظ مکروه مجمل است اعم است از حرمت و کراهت اصلاحیه.
بله عرض کردم یک وقت امام علیه السلام میفرماید انی اکره ذلک، انا لااحب ذلک این بخاطر اینکه تناسب ندارد با حرام بودن که امام بفرماید من از این کار خوشم نمیآید یا این کار را من بد میدانم، یعنی من بدم میآید از این کار این اگر حرام شرعی بود و خدا حرام کرده بود آن را این تعبیر مناسب نیست با اینکه یک چیز حرام الهی باشد و امام علیه السلام به عنوان مبین احکام خدا صرفا به این اکتفاء بکنند که من از این کار خوشم نمیآید. ان الله یکره مجمل است، ولی امام بفرماید انی اکره ذلک این به نظر ما ظهور دارد در کراهت اصطلاحیه و میشود آن را قرینه گرفت بر نفی حرمت یا امام بفرماید انی لااحب ذلک ما یعجبنی ذلک.
کلمه "لایصلح"
راجع به کلمه لایصلح ما عرض کردیم بر خلاف فرمایش آقای خوئی که فرمودند این لفظ ظهور دارد در حرمت، انه عمل غیر صالح یعنی انه عمل فاسد و این ظهور در حرمت دارد ما عرض کردیم نه، شاید لایصلح به معنای این هست که شایسته نیست.
کلمات بزرگان هم خیلی اختلاف دارد. مرحوم آخوند در حاشیه مکاسب صفحه 281 اصلا میگوید ظهور لایصلح در کراهت است. امام هم در بیع جلد 5 صفحه 604 میفرماید معنای لایصلح این است که حلال است ولی شایسته نیست، جائز لکن لایصلح له. حالا شاید امام روی کلمه لایصلح لهذا الرجل ذلک تاکید کردند و لکن کلام ایشان این است که التعبیرات الواردة مما یناسب الکراهة مثل لایصلح خصوصا ما فی صحیحة الحلبی حیث قال لایصلح له ذلک، این تعبیر لایصلح له ذلک اقوی دلالتا است در اینکه حلال هست ولی برای او شایسته نیست ولی همینجور هم بفرمایند لایصلح او هم تناسب با کراهت در مقابل حرمت دارد. بعد فرمودند و الا ففی الحکم الشرعی الالزامی لایعبر بمثله، این تعبیر مناسب نیست با بیان حرام الهی.
اما در مقابل، مرحوم آقای خوئی در موسوعه جلد 27 صفحه 440 فرمودند لایصلح ظاهر است در عدم جواز چون لایصلح یعنی این کار قابل انجام شدن نیست، انه عمل غیر صالح نه اینکه حلال هست ولی مناسب نیست، نه، اصلا انه عمل غیر صالح یعنی عمل فاسد.
مرحوم آقای داماد هم که کلمات شان مختلف است، گاهی فرمودند که لایصلح ظهور دارد در حرمت، تعبیر ایشان این است، هم در کتاب الحج جلد 2 صفحه 478 و 486 فرمودند، هم در برخی کلمات دیگر فرمودند: لاینبغی ظهور در حرمت ندارد، ولی لایصلح ظهور در حرمت دارد، لایصلح یعنی منافات دارد، مثلا لایصلح للمحرم ان یمس زوجته، یعنی منافات دارد کارش با شأن محرم بودن. اما همین را آقای داماد بعضی جاهای دیگر مثل کتاب صلاة جلد 4 صفحه 186 فرمودند لایصلح مجمل است، نه ظهور دارد در حرمت نه ظهور دارد در کراهت اصطلاحیه.
و به نظر ما هم همین است. اینکه بگوییم لایصلح ظهور دارد در اینکه این عمل فاسد است روشن نیست، لایصلح، شایسته نیست، شاید همین مقدار را بخواهد بگوید اما اینکه بخواهد بگوید حرام است همچون ظهور ندارد.
بله، اگر متعلق لایصلح بیع باشد مثلا، لایصلح هذا البیع، او فرق میکند، این بیع صالح نیست، ظاهرش این است که باطل است دیگر. جایی که ظاهرش این است که میخواهد حکم وضعی را بیان کند، وقتی میگوید لایصلح در مورد حکم وضعی، این ظاهرش ارشاد به فساد هست. ببینید! در معتبر، در منتهی، در کشف اللثام، در مصابیح الاحکام، یک روایتی هست استظهار کردند از او فساد فعل را، تعبیر در مورد استنجاء به روث و عظم دارد: لایصلح شیء من ذلک. بله، ما هم بعید نمیدانیم اینجا یعنی لایصلح الاستنجاء بالعظم و الروث، ظاهرش این است که یعنی چون ارشاد به یک حکم وضعی هست، یعنی این منتج نتیجه نیست، یعنی شما در استنجاء دنبال طهارت محل استنجاء هستید با این استنجاء به عظم و روث به این هدف نمیرسید چون یک نوع معاملات به معنای اعم است یعنی یک چیزی است که ما در او دنبال صحت و فساد هستیم مثل بیع. فرق نمیکند بیع یا استنجاء به روث و عظم اینها معاملات به معنای اعم هستند یعنی ما در اینها دنبال صحت و فساد هستیم، اینجا من قبول دارم ظهور لایصلح در ارشاد به فساد هست و این بزرگان ما هم در اینجا این را پذیرفتند. اما در جایی که متعلق لایصلح فعل مکلف است، لایصلح التوریة مثلا، آیا این بگوییم یعنی حرام است؟ نه، انصافا این مجمل است.
کلمه "لاینبغی"
راجع به کلمه لاینبغی هم ما در دورههای قبل در اصول ادعای اجمال کردیم. گفتیم لاینبغی شاید به این معناست که شایسته نیست، سزاوار نیست. این ادعای آقای خوئی که لاینبغی ظهور دارد در این معنا که این کار نمیشود، ما گفتیم این روشن نیست که لاینبغی به معنای لایتیسر باشد، این کار نمیشود یعنی نباید بشود، نه، ممکن است به معنای این باشد که سزاوار نیست. و استشهاد هم میکردیم به اینکه اصل ماده لاینبغی از بغی است، و بغی یعنی طلب، لاینبغی أی لایطلب، لایطلب یعنی چیزی نیست که انسان دنبال آن برود، یعنی سزاوار نیست. در معجم الوسیط دارد لاینبغی لفلان ان یعمل کذا أی لایلیق به و لایحسن به. و لذا میگفتیم ظهور ندارد لاینبغی در حرمت بر خلاف نظر آقای خوئی.
الا اینکه غیر از این وجه، وجه دیگری هم بود و آن این بود که میگفتیم الان از لاینبغی ما حرمت نمیفهمیم، این را همه قبول دارند که لاینبغی الان از او حرمت فهمیده نمیشود بلکه چه بسا ظهور در کراهت هم داشته باشد، مقتضای استصحاب قهقرایی که آقایان جاری میدانند این است که در زمان ائمه هم همین ظهور بوده. این هم به عنوان شاهد دوم عرض میکردیم.
مرحوم آقای خوئی در یک بحثی در جلد 4 موسوعه اعتراف کرده به این مطلب فرموده: "الان لاینبغی ظهور در کراهت دارد، بر خلاف معنای لغوی اصلی آن. نمیدانیم این روایات که صادر شده هنوز ظهور در معنای لغوی داشته لاینبغی که بشود حرمت یا ظهور پیدا کرده در یک معنای جدیدی که ما الان میفهمیم که بشود کراهت و لذا مجمل میشود." اما این مطلب را فقط در همان جلد 4 فرمودند، بعدها نظر قطعی ایشان این بود که لاینبغی ظهور در حرمت دارد. ما بر خلاف فرمایش ایشان که لاینبغی ظهور در حرمت دارد در دوره سابقه اصولی میگفتیم نه، لاینبغی ثابت نیست ظهور در حرمت داشته باشد.
و لکن در بحثهای فقهی پذیرفتیم ظهور لاینبغی را در حرمت. یک شاهد ما این روایت صحیحه بود، صحیحه زراره عن ابی جعفر علیه السلام لاینبغی نکاح اهل الکتاب قلت جعلت فداک و این تحریمه قال قوله تعالی و لاتمسکوا بعصم الکوافر، میگفتیم امام که فرمود لاینبغی نکاح اهل الکتاب بلافاصله زراره گفت و این تحریمه، یعنی از لاینبغی امام تحریم فهمید. البته روایات دیگر ممکن است جواز نکاح با کتابیه را بفهماند، ما راجع به معنای این صحیحه زراره بحث میکنیم و الا صحیحه ابن سنان دارد ما احب للرجل المسلم ان یتزوج الیهودیة و لا النصرانیة مخافة ان یتهوّد أو یتنصّر، من دوست ندارم که مسلمان زن یهودی یا مسیحی بگیرد چون ممکن است فرزندش یهودی یا مسیحی بشود، بله این صحیحه ابن سنان مفادش جواز ازدواج با زن مسیحی یا یهودی است به عنوان اولی، نمیخواهم بچهدار بشوم از او، یا بچهدار هم بشوم این تناسب با حکم تکلیفی دارد نه با صحت و فساد نکاح، خود ما احب للرجل ظهور دارد در اینکه این حرام نیست، من دوست ندارم که مسلمان زن یهودی یا مسیحی بگیرد، این صحیحه ابن سنان دلیل بر حلیت ازدواج با کتابیه است، ما بحث فقهی نمیکنیم، ما میگوییم صحیحه زراره که امام فرمود لاینبغی نکاح اهل الکتاب زراره تحریم فهمید، گفت جعلت فداک و این تحریمه. این یک شاهدی است بر اینکه لاینبغی در آن عرف ظهور داشته در حرمت.
یکی هم اینکه شما در این آیه شریفه که رب هب لی ملکا لاینبغی لاحد من بعدی اصلا مناسب نیست معنا کنید خدایا به من یک سلطنتی بده که سزاوار نیست برای هیچکس بعد از من، چرا سزاوار نیست؟ اصلا تناسب ندارد با این معنا. لاینبغی أی لایتیسر، یک سلطنتی به من بده که برای هیچکس پیش نیاید، سلطنتی به من بده که برای کس دیگر متیسر نمیشود، محقق نمیشود.
[سؤال: ... چواب:] بالاخره زراره به عنوان یک شخص عرفی تحریم فهمیده.
در معتبره اسحاق بن عمار دارد: لولا منّ الله علی الناس من طواف الوداع، مردم که طواف نساء نمیکردند، عامه و یا حتی برخی از عوام شیعه طواف نساء نمیکردند، فرمود اگر نبود که خدا طواف وداع را تشریع کرده بود و مردم طواف وداع میکردند، لرجعوا الی منازلهم و لاینبغی لهم ان یمسوا نساءهم یعنی لاتحل لهم النساء حتی یرجع فیطوف بالبیت اسبوعا آخر بعد ما یسعی بین الصفا و المروة و ذلک علی الرجل و النساء واجب. و لذا بعید نیست که لاینبغی ظهور در حرمت داشته باشد.
[سؤال: ... چواب:] اشکال ندارد ظاهر را با نص توضیح بدهند.
[سؤال: ... چواب:] نهی هم در مورد کراهت بکار رفته. خود استعمالات دیگر هم، ما کان ینبغی لنا ان نتخذ من دونک من اولیاء، این تعبیر بکنیم: خدایا سزاوار نیست که ما غیر از تو اولیاء دیگری را اتخاذ کنیم این تعبیر شاید مناسب نباشد. ... تشریعا نمیشود. یعنی جایز نیست. لا الشمس ینبغی لها ان تدرک القمر، یعنی سزاوار نیست خورشید به قمر برسد، یعنی سزاوار نیست؟ یعنی نمیشود، یعنی خورشید نمیتواند به ماه برسد.
بحث این است که این شواهد وقتی زیاد شد انسان اطمینان پیدا میکند ظهور عرفی لاینبغی در همین لایتیسر بوده. و لکن این اختلاف در کلمات بزرگان هست. آقای داماد در یک جا در کتاب الحج جلد 1 صفحه 446 فرمودند لایخفی ضعف ظهور لاینبغی فی الحرمة. در کتاب الصلاة جلد 1 صفحه 329 فرمودند دلالته موقوفة علی ظهور لاینبغی فی الحرمة و لعله کذلک. که مقرر ایشان در پاورقی نوشتند ظهور لاینبغی فی الحرمة ممنوع.
ما بعید نمیدانیم به قرینه این شواهدی که عرض کردیم ظهور لاینبغی در حرمت باشد.
کلمه "لعن"
اما راجع به کلمه لعن، در اینکه لعن صریح در حرمت نیست، به نظر ما جای بحث نیست، ما لعن را در مکروهات هم در روایات داریم. لعن الله الثلاثة آکل زاده وحده راکب الفلاة وحده النائم فی بیت وحده. بحث در این است که ظهور لعن در حرمت است یا نه، اصلا لعن ظهور در حرمت هم ندارد، ممکن است به معنای کراهت باشد.
مرحوم آقای خوئی در مصباح الفقاهة جلد 1 صفحه 260 فرمودند مجمل است لعن؛ قرینه میخواهد که بگوییم این لعن به معنای حرمت است یا به معنای کراهت است. لعن یعنی دور بودن از رحمت خدا، دور بودن از رحمت خدا اختصاص به ارتکاب محرمات ندارد، در خانهای که کلب هست، ملائکه وارد نمیشوند و آن خانه دور است از رحمت خدا، این دلیل بر حرمت نمیشود.
بعد ایشان فرمودند: اللهم الا ان یقال که این روایت لعن سه نفر: آکل زاده وحده راکب الفلاة وحده النائم فی بیت وحده، ضعیف السند است و ما غیر از این موردی را پیدا نکردیم که خدا لعن کرده باشد ارتکاب مکروه را. و لذا با این اللهم الا ان یقال میخواهند بپذیرند که ظهور لعن خدا در حرمت است.
این فرمایش آقای خوئی درست نیست. اولا: این روایت لعن ثلاثة ضعیف السند نیست. دو تا سند دارد، یک سندش ضعیف است، وسائل جلد 5 صفحه 332 نقل میکند از صدوق به اسنادش از حماد بن عمرو و انس بن محمد، این ضعیف السند است ولی روایت سند صحیح هم دارد من لایحضره الفقیه جلد 2 صفحه 277 سند صدوق به ابراهیم بن عبدالحمید که سند درستی هست و خود ابراهیم بن عبدالحمید هم توسط شیخ طوسی توثیق شده همین روایت را نقل کرده منتها دارد لعن رسول الله صلی الله علیه و آله ثلاثة. و بعید است کسی بگوید لعن خدا ظهور در حرمت دارد ولی لعن پیامبر ظهور در حرمت ندارد. چه فرقی میکند. پس این لعن پیامبر در جایی بکار رفته که هم سندش خوب است هم موردش مورد مکروهات است دیگر و الا حرام نیست آدم تنها غذا بخورد، تنها در خانه بخوابد، تنها برود سفر.
علاوه بر اینکه لعن در مکروهات اختصاص به این مورد ندارد، روایات زیادی است، حالا لعن الله نگویند بگویند ملعون، خب ظاهر ملعون به قول مطلق یعنی خدا لعن میکند، ملعونٌ اما توسط طائفهای از مؤمنین این خلاف ظاهر است. ملعون ملعون من احتجب عن اخیه، ملعون من ترأّس ملعون من هم بها، ملعون من حدّث نفسه بها، طلب ریاست که حرام نیست، حالا فوقش مکروه است. یا در صحیحه هشام بن سالم: من استوی یوماه فهو مغبون و من کان آخر یومیه خیرهما فهو مغبوط و من کان آخر یومیه شرهما فهو ملعون، کسی که امروزش بدتر از دیروزش باشد ملعون است، یا در روایت دیگر داریم: ملعون من القی کَلّه علی الناس، کل امرئ تدبره امراة فهو ملعون.
پس استعمال لعن در مکروهات هست، نمیشود گفت که اختصاص دارد به یک روایت آن هم ضعیف السند است. بله، لعن الله اگر بخواهد فرق کند با لعن رسول الله با ملعون، ممکن است آقای خوئی بگویند که در آن روایت ضعیف السند بود لعن الله ثلاثة، ولی انصافا نمیشود گفت لعن الله ظهور در حرمت دارد ولی لعن رسول الله ظهور در حرمت ندارد. یا حتی ملعون ظاهرش انشاء است، نه اینکه دور است از رحمت خدا، این خلاف ظاهر است. ظاهرش این است که در سخط خدا هست ملعون یعنی در سخط و غضب خدا هست نه اینکه دور است از رحمت خدا. و لذا انصاف این است که ظهور لعن در حرمت است و مثل نهی که گاهی در کراهت استعمال میشود لعن هم گاهی در کراهت استعمال میشود اما ظهور اولی لعن، لعن الله لعن رسول الله، حتی لعنة الملائکة حتی ملعون، چون ملعونٌ ظاهرش انشاء است نه اینکه صرفا بگویند از رحمت خدا دور است، خب ممکن است ما هم پیش یک انسان فاسقی بنشینیم از رحمت خدا دور بشویم بخاطر همسایه بد. اما به ما آن وقت میتوانند بگویند ملعونٌ؟ ملعون من کان جاره فاسقا، با اینکه از رحمت خدا دور میشود، به قول آن مرد بزرگ که در یک مشاهده معنوی نعمتهای بهشت را میدید یکی به او سلام کرد همه نعمتها رفت، گفت سلام کردن با بعضیها انسان را از رحمت خدا دور میکند. اما این غیر از این است که بگویند معلون، ملعون ظاهرش انشاء این است که در سخط خداست.
[سؤال: ... چواب:] لعنته الملائکة، یلعنهم اللاعنون این ظاهرش این است که دور از رحمت خداست یعنی در سخط خداست. ظاهرش این است.
و لذا نمیشود انکار کرد ظهور لعن را در حرمت. و بخاطر همین ظهور است که آقای خوئی در منیة السائل صفحه 212 میگویند حتی شارب الخمر متجاهر را اگر شیعه است نمیشود لعن کرد. سؤال میکنند هل یجوز لعن شارب الخمر المتجاهر الموالی؟ جواب دادند لایجوز لعن من هو مؤمن، غیبتش جایز است در آنی که به آن تجاهر میکند اما لعنش جایز نیست. حالا این خودش یک بحث فقهی است که آیا شیعه ظالم متجاهر به فسق لعنش حرام است که نظر آقای خوئی است، نظر آقای زنجانی است، یا نه، لعن برخی از کسانی که شیعه هستند ولی ظالم به عباد هستند، یا مبدع هستند، اینها جایز هست، این بحثی است که باید در فقه دنبال بشود.
امام جملهای دارند در مکاسب محرمه جلد 2 صفحه 32 در رابطه با دلالت لعن بر حرمت، او را هم بخوانم: و اما اللعن فقد ورد فی المکروهات. بعد میفرمایند لعن الملائکة و کذا لعن الله و رسوله فالظاهر منه ان العمل الموجب له محرم و استعماله احیانا فی مورد الکراهة مثل همان لعن آن سه نفر: آکل زاده وحده نائم فی بیت وحده راکب فی الفلاة وحده یا روایت داریم لاتلعن الدواب، سوار دابه که میشوید لعن نکنید این دابه را، فان الله لعن لاعنها، ایشان فرمودند اینها در کراهت استعمال شده اما منافات ندارد که ظاهر لعن حرمت باشد. و قد ورد مادة اللعن قرب اربعین موردا فی القرآن الکریم لایکون مورد منها فی امر مکروه فلاشبهة فی ظهوره فی الحرمة.
انصافا فرمایش متینی هست.
کلمه "بأس"
کلمه دیگر که محل نزاع هست کلمه بأس هست. در روایات زیادی داریم میفرماید اذا کان کذا فلابأس که مفهومش این است که ان لم یکن کذا ففیه بأس. بحث شده که این ظهور در حرمت دارد یا نه. بزرگانی مناقشه کردند در ظهور بأس در حرمت. مرحوم مقدس اردبیلی در مجمع الفائدة جلد 1 صفحه 313، مرحوم میرزای قمی جامع الشتات جلد 2 صفحه 342، صاحب جواهر جلد 23 صفحه 361، مرحوم آخوند در حاشیه مکاسب صفحه 281 فرمودند لابأس مفهومش ظهور دارد در کراهت، مثل لایصلح که گفت ظهور دارد در کراهت، مفهوم لابأس یعنی فیه بأس یعنی مکروهٌ. امام هم در کتاب البیع جلد 5 صفحه 604 فرمودند و مثل مفهوم لابأس الظاهر فی الکراهة.
به نظر ما این درست نیست. مفهوم ان کان کذا فلابأس این است که ان لم یکن کذا ففیه بأس اینکه بگوییم ظهور دارد در کراهت که امام و مرحوم آخوند فرمودند که خیلی غیر عرفی است. فیه بأس یعنی اشکال دارد، اذا کان کذا فلابأس یعنی اگر اینطور است اشکال ندارد مفهومش این است که اگر جور دیگری بود اشکال دارد، این چه ظهوری دارد در کراهت در مقابل حرمت. اما اینکه بگوییم مجمل است که صاحب جواهر فرموده و برخی از بزرگان دیگر فرمودند به نظر میرسد نه، اطلاق بأس یعنی اشکال دارد، عرف از او میفهمد اشکال تحریمی را.
و لذا ظهور بأس را در حرمت بعید نیست ما بپذیریم همانطور که عده زیادی از بزرگان پذیرفتند از جمله آقای خوئی، صاحب مدارک، صاحب کشف اللثام، مرحوم شیخ انصاری، آقای سیستانی هم در کتاب الربا صفحه 42 همین را فرمودند که ظاهر بأسٌ و لو مفهوم اذا کان کذا فلابأس که ان لم یکن کذا ففیه بأس ظهورش در حرمت است و حملش بر کراهت قرینه میخواهد. این راجع به این مباحث که در فقه خیلی محل ابتلاء هست و جایش در اصول این بحثها خالی است و باید بیشتر بحث بشود.
کلام واقع میشود در اینکه نهی از طبیعت چرا اقتضاء میکند تمام افراد طبیعت را ترک کنیم؟ بر خلاف امر به طبیعت که فقط اقتضاء میکند یک فرد از طبیعت را بیاوریم. وجه ظهور نهی از طبیعت در ترک جمیع افراد طبیعت چیست؟ این بحث، انشاءالله فردا دنبال خواهد شد.