1400/10/01
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: صیغههای نهی
بحث در نواهی در جهاتی واقع شد از جمله اینکه عرض کردیم نهی اقسامی دارد: نهی استغراقی داریم، مثل لاتکذب، نهی صرف الوجودی داریم مثل نهی از ارتکاب مفطرات در صوم که با اولین ارتکاب مفطر این نهی عصیان میشود و دیگر قابل امتثال نیست، نهی مجموعی داریم که مثال زدیم که مولی میگوید اکرم احد هذین الشخصین و لاتکرم الآخر، یا لیکرم احدکما زیدا و لایکرمه الآخر، که نهی مجموع الشخصین، نهی مجموع العبدین هست از از اکرام زید.
مثال فقهی هم دارد: اگر امر به معروف متوقف باشد بر اینکه عیب این شخص را نزد مثلا یا پدرش یا مادرش بگوییم تا این جوان متنبه بشود، ما بیاییم نزد هر دو عیب این جوان را بگوییم، جلوی پدر و مادرش به او بگوییم چرا فلان واجب را ترک میکنی، چرا فلان منکر را مرتکب میشوی، اینجا ما وظیفه داشتیم که امر به معروف و نهی از منکر بکنیم نزد یکی از این دو نفر، یا پدر یا مادر، ما نزد هر دو این کار را کردیم و افشاء سر مؤمن کردیم و این حرام است. ذکر عیب این جوان نزد مجموع پدر و مادر حرام است ولی ذکر عیب این جوان نزد یکی از این دو به تنهایی واجب است از باب امر به معروف یا نهی از منکر او. یا مثلا نهی از منکر و امر به معروف واجب کفایی هستند اگر دو نفر همزمان بیایند شخصی را امر به معروف کنند و کار این دو نفر ایذاء مؤمن باشد، هتک مؤمن باشد، به اندازهای که واجب کفایی است امر به معروف و نهی از منکر اشکال ندارد، اما چرا دو نفر؟ چرا شما دو نفر با هم او را نهی از منکر کردید؟ بیش از مقدار لازم در نهی از منکر او هتک شد، ایذاء شد. و لذا فعل این دو نفر میشود مصداق حرام و لو ملاک نهی از منکر استیفاء میشود اما فعل این دو نفر حرام هست. و این بحث فقهی دارد که در جای خودش باید دنبال بشود.
ما در رابطه با بحث نواهی به اینجا رسیدیم که گاهی نهی، با کلمه انهاکم هست یا نهی النبی صلی الله علیه و آله هست، گاهی با صیغه نهی است که به نظر ما ظهور اطلاقی ماده نهی و صیغه نهی در حرمت است. تقریبش را ما در بحث امر گفتیم که امر طلب الفعل است، نهی طلب الترک است، یعنی اراده دارد مولی که شما ترک کنید این فعل را، عرف قیاس میکند اراده تشریعیه مولی را به اراده تکوینیه خودش، اگر مولی میگفت ارید ان لاآکل الیوم شیئا، شما میگفتید که مرادش محقق میشود، اگر میدیدید مولی ناهار خورد تعجب میکردید میگفتید مولی! شما گفتی ان ارید ان لاآکل الیوم شیئا، باید بگوید پشیمان شدم و الا هنوز هم اراده دارم چیزی نخورم با اینکه ناهار میخورم این نمیشود. عرف ارید ان لاتأکل شیئا که اراده تشریعیه مولی که مفاد خطاب نهی لبا همین است عرف این را قیاس میکند با همان اراده تکوینیه که مولایی که میگفت انی لاارید ان لاآکل شیئا و به تبع مرادش که ترک اکل بود محقق میشد حال که به شما میگوید ارید ان لاتأکل شیئا باید مرادش که ترک اکل است محقق بشود. و این تحلیل ظهور اطلاقی خطاب نهی است در حرمت.
البته ممکن است در خطابات نهی ما از صیغه های دیگری استفاده بکنیم که در روایات ما از صیغ دیگری استفاده شده که ما به برخی از آنها اشاره میکنیم:
یکی اینکه با لفظ حرامٌ بیان بشود. که شکی ندارد که این قوت ظهور دارد در تحریم ولی آیا نص در تحریم است یا این هم ظاهر است در تحریم؟ از کلام بزرگان استفاده میشود که این حرام نص در تحریم نیست ظاهر در تحریم است. در بحث اقامه در صحیحه زراره آمده است: اذا اقیمت الصلاة حرم الکلام علی الامام و اهل المسجد. در مقابل، روایت داریم: أیتکلم الرجل بعد ما یقام الصلاة قال لابأس. بحث شده که حرم با لابأس تعارضشان مستقر است یا جمع عرفی دارند؟ به قرینه لابأس حرم را حمل میکنیم بر کراهت شدیده. در مستمسک فرمودند مشهور جمع عرفی کردند حمل کردند حرم را بر کراهت شدید به قرینه لابأس در روایت دیگر. مرحوم آقای بروجردی در نهایة التقریر، مرحوم آقای داماد، مرحوم آقای خوانساری در جامع المدارک، مرحوم آقای خوئی در موسوعه جلد 13 صفحه 354 همین ادعا را مطرح کردند که عرف جمع میکند بین حرم و لابأس.
ما عرض کردیم این جمع، عرفی نیست. عرف بین حرام و لابأس جمع عرفی نمیکند تعارض مستقر بین اینها میبیند. بله از خارج علم پیدا کردیم که تکلم بعد از اقامه نماز حرام نیست، نه از باب جمع عرفی، بلکه از باب علم خارجی، بعید نیست عرف بگوید حرام ادعائا بر مکروه شدید اطلاق شده است. مثل اینکه بگوییم ترک نماز شب بر طلبه حرام است و چون یقینا حرام شرعی نیست ترک نماز شب بر طلبه باید توجیه کنیم بگوییم مراد حرام اخلاقی است، مراد مکروه به کراهت شدیده است و امثال آن.
[سؤال: ... جواب:] جمع عرفی یعنی ظهور عرفی بعد از ملاحظه دو خبر. انصافا حرام و لابأس ظهور در کراهت شدیده ندارد، عرف بین اینها متحیر میشود. ولی اگر از خارج علم داریم که این فعل حرام نیست آ وقت بحث توجیه مطرح میشود و ممکن است بگوییم توجیه عرف این است که پس حرام یعنی مکروه شدید را ادعائا گفتند حرام است، کانه حرام است. مرحوم ابن ادریس هم در سرائر جلد 1 صفحه 212 این تعبیر را دارد که اذا کان الشیء شدید الکراهة اتوا به علی لفظ الحرام. و لکن به نظر ما حرام در مقام جمع عرفی قابل جمع عرفی با لابأس نیست و از این حیث میتوانیم بگوییم نص است در تحریم.
کلمه دوم کلمه لایجوز است. در سرائر جلد 1 صفحه 227 فرموده است اذا کان الشیء شدید الکراهة قال لایجوز و یعرف ذلک بالقرائن. در مستمسک جلد 9 صفحه 332 ایشان هم فرموده است ممکن است حمل لایجوز بر کراهت. آقای زنجانی هم در کتاب صوم دارند که لایجوز استثنائا در مواردی که شدت کراهت دارد استعمال میشود.
ما اینجا هم عرض مان همین است که لایجوز در مقام جمع عرفی با لابأس به قابل جمع عرفی نیست. و لکن اگر از خارج علم داشتیم به جواز عرف لایجوز را توجیه میکند، لایجوز به این معنا میشود که ادعائا کانه لایجوز چون مکروه شدید است، ولی این به معنای جمع عرفی با دلیل لابأس نیست که مرحوم آقای حکیم خواسته جمع عرفی بکند بین خطاب لایجوز با خطاب یجوز. این درست نیست، عرف یجوز را با لایجوز جمع نمیکند بینشان، تعارض میبیند بینشان.
[سؤال: ... جواب:] بهرحال مثل موارد دیگر که مصلحتی هست در ایهام، رأیت اسدا، چرا اینجور گفتی، خب میگفتی رأیت رجلا شجاعا یا میگفتی رأیت اسدا فی الحمام که ما بفهمیم مرادت رجل شجاع است، مصلحتی داشت نخواست قرینه متصله بر مجاز نصب بکند.
[سؤال: ... جواب:] لایجوز یحرم اگر متعلقش فعل تکوینی باشد ظهور دارد در حرمت تکلیفیه، لایجوز القول بغیر علم، و اگر متعلقش عبادات و معاملات باشد ظهور دارد در ارشاد به فساد. لاتجوز الصلاة فی ما لایؤکل لحمه ارشاد است به اینکه صحیح نیست نماز در ما لایؤکل لحمه.
کلمه سوم کلمه لایحل است که این هم مثل لایجوز و یحرم هست.
کلمه چهارم کلمه کراهت است. سه قول در کلمه کراهت است:
قول اول این است که گفته میشود ظاهر کلمه مکروه این است که یعنی حرامٌ. در قرآن کریم هم دارد بعد از اینکه نهی میکند از زنا و فواحش میگوید کل اولئک کان سیئه عند ربک مکروها، یا کره الیکم الکفر و الفسوق و العصیان.
از قائلین به این قول یکی آقای خوئی است، دیگری آقای سیستانی است. آقای خوئی فرمودند: کراهت یعنی مبغوضیت، کرهه یعنی ابغضه، همانطور که خطاب نهی اگر برسد به مکلف ترخیص در ارتکاب فعل مولی ندهد عقل حکم میکند به حرمت، همینطور است که اگر از مولی برسد که این کار مکروه است یعنی مبغوض است، دلیل بر ترخیص ارتکاب این فعل را به ما ندهند عقل حکم میکند به حرمت.
به نظر ما این تمام نیست. ممکن است خطاب نهی ظهور نداشته باشد در حرمت، به حکم عقل و عقلاء منجز باشد و باید اجتناب کنیم از متعلق نهی مادامی که ترخیص در ارتکاب آن فعل به ما نرسد اما صرف بیان این که من از این فعل بدم میآید این عند العقل و العقلاء منجز نیست. مثل اینکه در مورد امر به جای افعل بگوید من دوست دارم این فعل را، چه جور دوست دارم این فعل را منشأ وجوب ارتکاب آن فعل نمیشود اگر مولی بگوید من از این کار بدم میآید این هم منشأ حکم عقل و عقلاء به وجوب این فعل نمیشود. مولی بگوید من بدم میآید اینکه شما به دشمنان ناسزا بگویید انی اکره لکم ان تکونوا سبابین، یک وقت میگوید من از کسی که سباب باشد بدم میآید ان الله یبغض کل من کان مثلا کذا، یبغض الفحاش البذئ الذی لایبال بما قال او قال فیه، از شخص بگوید من بدم میآید این جز حرمت چیز دیگری نمیتواند باشد. یک وقت میگوید از این فعل بدم میآید اکره لکم ان تکونوا سبابین یعنی اکره سبکم، از اینکه شما ناسزاگویی کنید خوشم نمیآید، این دلیل بر حرمت نیست.
[سؤال: ... جواب:] نهی در مقام انشاء زجر از فعل است یا ظهور دارد در حرمت یا لااقل موضوع است برای حکم عقل و عقلاء به لزوم اجتناب اما صرف بیان اینکه این فعل ناخوشایند من است من از این کار خوشم نمیآید، مولی به عبدش بگوید من خوشم نمیآید شما با زید رفتوآمد بکنید عبد با زید رفتوآمد بکند مولی حق ندارد او را عقاب کند. مولی! تو فرمودی من خوشم نمیآید شما از پنیر خوردن ما هم خوشت نمیآید. ... خوش نیامدن بغض است دیگر، خوشش نمیآید یعنی بدش میآید. ... چه فرقی میکند. یکره یعنی یبغض. حالا فعلا ما روی لفظ کراهت داریم بحث میکنیم. [گرچه] لفظ کراهت با یبغض فرق نمیکند. بغض یعنی خوشش نمیآید ناخوشایند اوست.
اینکه ما بگوییم تعبیر به مکروه بودن منشأ حرمت را که مبغوض بودن فعل است را بیان میکند، نه، منشأ حرمت مطلق مبغوض بودن نیست مبغوض بودن شدید است.
آقای سیستانی فرمودند اصلا این اصطلاح مکروه که الان در مقابل حرام است اصطلاح جدید است و الا در لغت مکروه در مقابل حرام نیست. در معتبره سیف تمار آمده است که کان علی علیه السلام یکره، بحث ربای معاوضی است که یک وسق از خرمای مدینه در مقابل دو وسق از خرمای خیبر معاوضه بشود علی علیه السلام بدش میآمد از این کار، کان علی یکره ذلک و لم یکن علی یکره الحلال، علی علیه السلام کسی نبود که از حلال بدش بیاید. یعنی هر چیزی که امام علیه السلام فرموده یکره یا اکرهه یعنی حرام است حلال نیست.
به نظر ما این استدلال هم ناتمام است. برای اینکه در این روایت لم یکن علی یکره الحلال قطعا کراهت در حرمت استعمال شده، و لم یکن علی یکره الحلال یعنی لم یکن علی یحرم الحلال. اما استعمال اعم از حقیقت است. در این روایت مسلم مراد از اینکه لم یکن علی یکره الحلال این است که علی علیه السلام نسبت به حلال بغض شدید تحریمی نداشت و الا قطعا نسبت به آن حلال هایی که شرعا مکروه است علی علیه السلام به تناسب مکروه بودن آن نسبت به آن بغض غیر لزومی دارد، چون اراده علی فانی در اراد خداست، خدا وقتی مکروه میکند بعض از افعال را و لو مصلحت این است که ترخیص بدهد در ارتکاب آن اما مکروه کرده است آن را، بعضی از افعال مکروه است به کراهت شدیده میشود بگوییم علی نسبت به آن هیچ بدش نمیآمد؟ خدا بدش میآید چون مکروه است و لو ترخیص داده است در ارتکاب بخاطر مصالحی، علی بدش نمیآید؟ اینکه نمیشود. و لم یکن علی یکره الحلال یعنی و لم یکن علی یکره الحلال کراهة لزومیة، خب استعمال اعم از حقیقت است. شاید این استعمال مجازی باشد، استعمال مجازی در کراهت لزومیه دلیل نمیشود پس هر کجا به قول مطلق گفتند هذا مکروه بگوییم پس این حرام هست.
[سؤال: ... جواب:] چه اشکال دارد با قرینه فهمیدیم که لم یکن علی یکره الحلال یعنی لم یکن علی یکره الحلال کراهة لزومیة. قطعا علی علیه السلام از آن مکروه در مقابل حرام کراهت غیر لزومیه داشت، مگر میشود نداشته باشد؟
بحث در ظهور لفظ کراهت است که ما ظهوری در معنای حرمت از لفظ کراهت استفاده نمیکنیم. بلکه معتقدیم وقتی امام بفرماید انا اکره ذلک و در مقام تقیه نباشد، انا اکره ذلک ممکن است گفته بشود این برای بیان حرمت، کم است یعنی تناسب ندارد با بیان حرمت، چیزی که حرام است عرفی نیست که یک فقیه که شأن ائمه در عرف متشرعه این بود که مبین احکام الهی بودند، و لذا از ائمه تعبیر میکردند به فقهاء، شأن فقیه این نیست که راجع به حرام الهی بگوید من خوشم نمیآید، آقا دروغ بگوییم یا نگوییم؟ من خوشم نمیآید دروغ بگویید، آقا حرام است خوشم نمیآید تعبیر مناسبی نیست. لااحب ذلک، من این کار را دوست ندارم این تعبیر مناسبی نیست. و لذا ما معتقدیم اگر تعبیر بشود لااحب ذلک یا حتی تعبیر بشود انا اکره ذلک و مقام مقام تقیه نباشد این ظهورش در کراهت اصطلاحیه است. چون کم است برای حرام الهی که امام که ظاهر این است که بیان احکام خدا میکند و اعمال مولویت نمیکند، در بیان احکام الهی بگوید من خوشم نمیآید از این کار، من از این کار بدم میآید.
[سؤال: ... جواب:] مگر به عنوان مولی، به عنوان امام و مولی قرینه باشد اعمال مولویت کرده، من بدم میآید من مولای شما هستم بدم میآید، او بله، اشکال ندارد، اعمال مولویت میکند که موالی او اجتناب کنند از آن. اما اگر قرینهای نباشد بر اعمال مولویت صرف بیان احکام باشد ما احب ذلک یا انا اکره ذلک، این تناسب با حرام ندارد.
قول دوم قول آقای داماد هست. فرمودند: اتفاقا اصطلاح در زمان امام صادق علیه السلام در لفظ مکروه همین مکروه اصطلاحی بوده است، مکروه و لیس بمحذور. ایشان فرمودند در عصر امام باقر و امام صادق علیهما السلام در کلمات فقهاء عامه تعبیر میشد واجب مندوب حرام مکروه و به همین اصطلاح امروز بود. و لذا روایاتی که از امام صادق و یا حتی از امام باقر علیهم السلام آمده است و لفظ مکروه دارد این ظهور دارد در همین معنای اصطلاحی مقابل حرام.
ما به کلمات رجوع کردیم، کلمات شیخ طوسی همین است که ایشان میگوید. در زمان شیخ طوسی مکروه در مقابل حرام بود. در تهذیب استبصار کتاب خلاف، زیاد این تعبیر بکار میرود که مکروه و لیس بمحذور. کسب الحجام و ان لم یکن محذورا فهو مکروه. اتفاقا یک روایتی هست سندش هم خوب است صحیحه زراره در استبصار جلد 4 صفحه 60 نقل میکند راجع به ماهی هایی که فلس ندارند فرموده است بعد از خواندن آیه لااجد فی ما اوحی الی محرما علی طاعم یطعمه فرموده لم یحرم الله شیئا من الحیوان فی القرآن الا الخنزیر و یکره کل شیء من البحر لیس له قشر و لیس بحرام انما هو مکروه. و لیس بحرام انما هو مکروه. این روایت که حالا که حمل بر تقیه شده، ماهیهایی که فلس ندارند این روایت میگوید حلال است فقط مکروه است حمل بر تقیه شده بخاطر روایات دیگر که دلیل بر حرمت ماهی بیپولک هست.
[سؤال: آیا حرام در این روایت به معنای کراهت شدیده نیست؟ جواب:] ظاهر این روایت این است که لیس بحرام انما هو مکروه یعنی حرام است نمیتوانید مرتکب بشوید. بله آقای سیستانی توجیه میکنند میگویند لیس بحرام انما هو مکروه چون حرام را تعبیر نمیکردند مگر در آن چیزی که قرآن از او نهی کرده باشد، ولی این خلاف استعمالاتی است که ما پیدا کردیم. خیلی از موارد تعبیر کردند حرام در قرآن هم نیست.
پس ما در کلمات زمان شیخ طوسی این اصطلاح را فهمیدیم که مکروه یعنی لیس بحرام. اما زمان ائمه ادعای آقای داماد این هست که در عرف فقهاء زمان ائمه هم، زمان امام باقر و امام صادق علیهما السلام کراهت در مقابل حرمت بوده این واضح نیست. بله، ما نقلهایی داریم در خلاف، نقل میکند مثلا جلد 1 خلاف صفحه 562 از ابیحنیفه که میگوید امامت زن برای زنان جائز غیر انه مکروه، یا در جای دیگر میگوید قال الشافعی الرکوب مکروه فان فعله لم یکن علیه شیء، رکوب در حال طواف مکروه است ولی اگر انجام بدهد اشکالی ندارد. یا در خلاف جلد 2 صفحه 422 میگوید صید وج و هو بلد بالیمن غیر محرم و لامکروه قال الشافعی هو مکروه و قال اصحابه ظاهر هذا المذهب انه اراد بذلک کراهة تحریم.
ما در کلمات خود عامه که بررسی کردیم دیدیم نه، مکروه یک اصطلاحی در مقابل حرام نیست. با قرینه استعمال میشود مکروه در مقابل حرام، با قرینه هم مکروه استعمال میشود در مورد حرام. همین که اصحاب شافعی گفتند اراد بذلک کراهة تحریم.
غزّالی یا غزالی در کتاب مستصفی میگوید اصطلاح مکروه یک اصطلاح مشترکی بوده بین فقهاء گاهی به معنای حرام بکار میرفته، فکثیر ما یقول الشافعی اکره کذا و هو یرید التحریم. و گاهی هم از او اراده میشده نهی تنزیه، استعمال، مختلف بوده. مستصفی غزالی صفحه 53.
یا در مواهب الجلیل جلد 1 صفحه 229 دارد ان العلماء یکرهون ان یقولوا هذا حلال و هذا حرام فی ما طریقه الاجتهاد[1] ، جایی که اجتهاد میکنند نص قاطعی نیست بر حرمت، نمیگویند حرام، میگویند مکروه، اکرهه، لااحبه، چون نص قاطعی بر حرمتش نیست و لو استنباط کردند حرمتش را اما نمیگویند حرام، میگویند مکروه، اکرهه، لااحبه.
و لذا به نظر ما نه ادعای اول که ادعای آقای خوئی و آقای سیستانی است تمام است که کراهت ظهور دارد در حرمت نه ادعای آقای داماد تمام است که کراهت در روایات امام صادق و امام باقر علیهما السلام و بعد از ایشان کراهت در مقابل حرمت ظهور پیدا کرده بوده، بلکه کراهت یک لفظ مجملی است و دلالت بر جامع بین حرمت و کراهت اصطلاحیه میکند.
الفاظ دیگری هست مثل لایصلح، که ما به نظرمان او هم مجمل است. لاینبغی همانطور که آقای خوئی فرمودند به نظر ما لاینبغی ظهور در حرمت دارد، استعمالات زیادی ما پیدا کردیم. لاینبغی یعنی نمیشود. ما ینبغی لنا ان نعبد. (در قرآن که میگوید ﴿سبحانک﴾ [ما کان لنا ان نتخذ من دونک من اولیاء]. نه اینکه سزاوار نیست غیر از تو را عبادت کنیم، بلکه یعنی نمیشود غیر از تو را عبادت کنیم. لاالشمس ینبغی لها ان تدرک القمر، نمیشود خورشید به ماه برسد، لاینبغی یعنی نمیشود. و لذا ظهور در حرمت دارد. در صحیحه زراره است که سؤال کرد از نکاح نصرانیه حضرت فرمود لاینبغی نکاحها. زارره گفت من این عرفت تحریمه، حضرت فرمود لاینبغی طبق نقل اما زراره حرمت فهمید و گفت از کجا فهمیدی حرام است، حضرت آیه را خواندند، آیهای که دلالت بر عدم جواز ازدواج با کافره میکند. این نشان میدهد در عرف زراره هم لاینبغی ظهور در تحریم داشته.
کلام واقع میشود در جهت دیگر. انشاءالله روز شنبه بحث را دنبال میکنیم.