1400/09/21
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تبعیة القضاء للاداء
بحث در واجب موقت بود که عرض کردیم واجب موقت دو قسم هست: واجب موقت مضیق مثل صوم ماه رمضان که زمان واجب که از اذان صبح تا اذان مغرب هستیم اوسع از مقدار واجب نیست، مقدار واجب امساک هست از اذان صبح تا اذان مغرب و زمان واجب هم اوسع از این نیست. فرق میکند با اینکه شارع بگوید صم احد هذین الیومین که زمان واجب میشود دو روز اما مقدار واجب امساک یک روز است. واجب موقت موسع هم مثل نماز است که زمان واجب از طلوع فجر تا طلوع شمس است ولی مقدار واجب دو رکعت نماز صبح است که زمان واجب اوسع است از مقداری که فعل واجب اقتضاء میکند.
راجع به واجب موقت عرض کردیم که اگر شارع بگوید صل بین الطلوعین، این ظهور در تعدد مطلوب ندارد که ما بگوییم منحل میشود به دو امر: یکی صل یکی اینکه صل بین الطلوعین و ما اگر ما بین الطلوعین نماز نخواندیم امر به اداء صلات فی الوقت را امتثال نکردیم و لکن امر به طبیعی صلات هنوز باقی است و باید او را امتثال کنیم، این خلاف ظاهر است.
البته مرحوم آقای حکیم فرمودند بعد از اینکه دلیل بر وجوب قضاء در مثل نماز و روزه قائم شد کشف میکنیم تعدد مطلوب را. کشف میکنیم که از ابتداء اذان صبح ما دو امر داریم: یکی صل صلاة الصبح، دیگری صل صلاة الصبح بین الطلوعین. و دیگر اینکه ما این بحث را مطرح کنیم که قضاء به امر جدید است و موضوعش ببینیم فوت الفریضة است یا عدم الاتیان بالفریضة است، اگر موضوعش فوت الفریضة بود، استصحاب عدم الاتیان اثبات نمیکند عنوان فوت الفریضة را که صاحب کفایه فرموده، دیگر نوبت به این بحث ها نمیرسد. دلیل وجوب قضاء کشف کرد تعدد مطلوب را در نماز چون ظاهر دلیل قضاء این هست که در طبیعی نماز ملاکی هست، در نماز در وقت هم ملاک هست، از باب مراتب ملاک، وقت که گذشت ملاک وقت قابل استیفاء نیست، اما ملاک طبیعی نماز قابل استیفاء هست.
[سؤال: ... جواب] تفاوتی ندارد امر کند به صلات فی الوقت امر کند به ایقاع الصلاة فی الوقت؛ مهم این است که تعدد مطلوب فهمیده میشود به بیان مرحوم آقای حکیم که ما یک امری به طبیعی نماز داریم که از ابتداء اذان صبح این امر فعلی شده است نه اینکه بعد از طلوع شمس کسی که نماز صبح از او فوت بشود این امر به قضاء فعلی میشود، نخیر، از اذان صبح این امر به طبیعی نماز صبح فعلی شده است در کنار امر به نماز صبح در وقت.
ما قبول داریم این ادعای آقای حکیم که ظاهر دلیل قضاء این هست که به ملاک جدید که موضوعش فوت الفریضة است نیست، بلکه ظاهرش این است که به نکته استیفاء ملاک هست در طبیعی نماز، و لکن چه کسی میگوید که احکام تابع ملاکات هستند صددرصد؟ این را چه کسی گفته؟ ملاک در طبیعی نماز صبح است، اما شارع وجوب را برده است روی قضاء نماز صبح و موضوع آن را فوت الفریضة قرار داده است، چه اشکالی دارد؟ ظاهر من فاتته فریضة فلیقضها هم همین است. نفرمایید که وقتی مولی میبیند ملاک در طبیعی نماز صبح است، لامحالة اراده میکند اتیان این طبیعی نماز صبح را، اراده مولی تابع ملاک است. میگوییم این هم دلیل ندارد. چه کسی میگوید که مولی ارادهاش را باید با ملاک تنظیم کند؟ ملاک در طبیعی نماز صبح است، قبول، و امر به قضاء ناشی از همین ملاک در طبیعی نماز صبح است و لکن مولی ارادهاش را اینگونه میتواند تنظیم کند، تعلق غرض لزومیاش را اینگونه میتواند تنظیم کند که کسانی که نماز صبحشان در وقت فوت شده است، ما از آنها میخواهیم که نماز صبح را قضاء بکنند، چه اشکالی دارد؟ و لو ملاک در طبیعی نماز صبح است و لکن اراده مولی تعلق بگیرد به قضاء نماز صبح و موضوع قضاء هم فوت فریضه صبح در داخل وقت باشد، این محذوری نیست؛ و این مطابق با ظاهر ادله است.
اینکه در آیه صوم هست: و من کان مریضا او علی سفر فعدة من ایام أخر، در ادامه فرموده و لتکلموا العدة، این ظهور ندارد در اینکه واجب اکمال عده است یعنی واجب اتیان به صوم یک ماه است، حال که شما در ماه رمضان مسافر بودید یا کسی مریض بود، صوم شهر رمضان که صوم در وقت است ساقط شد اما اتیان به طبیعی صوم شهر وجوبش باقی است، نه، و لتکملوا العدة میتواند حیثیت تعلیلیه باشد نه متعلق وجوب، نه اینکه وجوب رفته است روی صوم شهر که از ابتداء ماه رمضان ما دو وجوب داریم: یکی صوموا شهرا و دیگری صوموا فی شهر رمضان که مسافر و مریض صوموا شهرا دارد و لو صوموا فی شهر رمضان ندارد، نه، همچون ظهوری ندارد آیه صوم. و من کان مریضا او علی سفر فیجب علیه القضاء، فعدة من ایام اخر. چرا؟ حیثیت تعلیلیهاش این است که ما میخواهیم که شما با وجوب قضاء صوم اگر از روی بیماری یا سفر در ماه رمضان روزهتان را خوردید ما میخواهیم اکمال عده بشود، ما میخواهیم شما یک ماه روزه گرفته باشید، این دلیل نمیشود که وجوب طبیعی صوم شهر به عنوان وجوب طبیعی فعل در عرض وجوب صوم شهر رمضان بر همه ثابت باشد، در حق مریض و مسافر صوم شهر رمضان ثابت بشود ولی صوم طبیعی شهر باقی باشد، همچون ظهوری آیه صوم ندارد.
و لذا ظاهر ادله این است که قضاء به امر جدید است که موضوعش یا ترک الفریضة فی الوقت است یا فوت الفریضة است که بعدا بحث میشود. و لو ملاک قضاء ملاک مستقل جدید نیست، همان ملاک قائم به طبیعی فعل است.
برگردیم به اصل بحث که بحث شد: اگر ما دلیل بر وجوب قضاء نداشته باشیم میتوان از صرف خطاب وجوب صلات فی الوقت، صلاة الفجر بین الطلوعین ما تعدد مطلوب بفهمیم؟ دو امر را کشف کنیم: یکی امر به صلات فجر بین الطلوعین و دیگری امر به طبیعی صلات فجر. که از آن تعبیر میشود به تبعیة القضاء للاداء، که قولی است بر خلاف مشهور. و یا اینکه نه، به فرموده مشهور ما از این خطاب صلات فی الوقت نمیتوانیم تعدد مطلوب را کشف کنیم و بیش از مطلوبیت صلات فی الوقت کشف نمیشود و لذا قضاء به امر جدید باید باشد.
قول سومی هست در مقابل قول اول که ظهور خطاب امر به صلات فی الوقت است یا امر به صوم فی الوقت است در تعدد مطلوب، و در مقابل قول مشهور که بیش از وحدت مطلوب امر به صلات فی الوقت یا امر به صوم فی الوقت ظهور ندارد، قول سوم قائل به تفصیل هست. چون در مسأله صوری هست:
صورت اول: ما هیچ خطاب مطلقی نداشته باشیم؛ تمام خطابها مقید به وقت باشد. ما هیچ خطابی نداشته باشیم: صل صلاة الفجر، همه خطابها این است که صل صلاة الفجر بین الطلوعین. اینجا روشن هست که وجهی ندارد ما استظهار کنیم تعدد مطلوب را بعد از اینکه احتمال میدهیم مولی وحدت مطلوب داشته باشد. نماز فجر بین الطلوعین را میخواهد حال که نشد کی میگوید که مولی طبیعی نماز فجر را و لو بعد الطلوعین هم از ما میخواهد، حال که در وقت نخواندیم بعدا بخوانیم، از کجا؟
ممکن است شما بفرمایید درست است، استظهار نمیکنیم، از دلیل واجب موقت تعدد مطلوب استظهار نمیشود، حرف درستی است، اذا زلزلت الارض فبادروا الی صلاة الآیات، این صلات آیات مقارن با زلزله از او استفاده میشود، حالا اگر نخواند کسی و لو عمدا، مقارن با زلزله نماز آیات نخواند، ما نمیتوانیم از این خطاب استفاده کنیم که تا آخر عمر بر شما واجب است نماز آیات بخوان. ولی نوبت به اصل عملی که میرسد چرا ما استصحاب نکنیم بقاء وجوب را؟ بگوییم بعد از فوت وقت که حالا وقت نمازهای یومیه مشخص است، نماز صبح وقتش بین الطلوعین است، وقت نماز آیات در زلزله آن وقتی تمام میشود که فوریت عرفیه از بین برود و استصحاب بکنیم بقاء وجوب را. قبلا نماز صبح بین الطلوعین واجب بود استصحاب میگوید هنوز هم نماز صبح بر ما واجب است، قبلا نماز آیات در ابتداء وقت زلزله واجب بود، استصحاب میگوید هنوز هم واجب است.
این استصحاب جریانش مبتنی است بر قبول استصحاب قسم ثالث کلی. ما همزمان با وجود زید در خانه احتمال میدهیم عمرو هم در خانه بوده، امروز دیگر زید در خانه نیست، مرحوم شیخ فرمودند اشکال ندارد ما استصحاب کنیم بقاء جامع انسان فی الدار را چون احتمال میدهیم مقارن با وجود زید عمرو هم در خانه بوده. اینجا هم کسی بگوید ما احتمال میدهیم مقارن با وجوب نماز صبح مقید به وقت یک وجوب دیگری هم به نام وجوب طبیعی نماز صبح بوده و ما استصحاب جامع این وجوب را. و الا ما که علم داریم به حدوث فرد و ارتفاع آن، علم داریم وجوب صلات فی الوقت حادث شد و زایل شد، بعد از وقت، دیگر این وجوب بقائش محال است، وجوب نماز بین الطلوعین بعد از طلوع شمس بقائش محال است، این فرد معلوم الحدوث و معلوم الارتفاع است. پس اگر بخواهیم استصحاب کنیم جامع وجوب نماز صبح را میشود استصحاب کلی قسم ثالث چون احتمال میدهیم همزمان با وجوب نماز صبح در وقت که زایل شده است وجوب طبیعی نماز صبح بوده است که او علی تقدیر الحدوث باقی است.
مشکل این استصحاب کلی قسم ثالث فقط این نیست که این استصحاب کلی قسم ثالث است و ما قبول نداریم؛ مشکل بالاتری دارد. و آن این است که این جامع بین ما یقبل التنجیز و ما لایقبل التنجیز است چون این استصحاب نمیگوید وجوب طبیعی نماز باقی است، او که متیقن الحدوث نبود، وجوب نماز [مراد است] اما این وجوب نماز، وجوب نماز بین الطلوعین است یا وجوب نماز لابشرط از بین الطلوعین است. استصحاب کلی قسم ثالث که نمیتواند آثار وجود فرد طویل را بار کند، استصحاب کلی قسم ثالث آثار جامع را بار میکند، جامع بین فرد قصیر و فرد طویل را. شما در استصحاب کلی قسم ثالث نمیتوانید بگویید استصحاب میکنیم زید که دیروز در خانه بود و امروز رفت، احتمال میدهیم همراه با او انسان دیگری بود استصحاب میکنیم بقاء انسان را و اگر انسان دیگری در خانه باشد پس عمرو است، آثار وجود عمرو را بار کنیم، اینکه اصل مثبت است، باید آثار وجود جامع را بار کنید نه آثار وجود فرد طویل را. شما نمیتوانید در اینجا هم نتیجه استصحابتان را این قرار بدهید که متعلق وجوب که استصحاب میگوید باقی است طبیعی نماز صبح است لابشرط از وقت، اینکه استصحاب کلی قسم ثالث نیست این استصحابی است که میخواهید با آن، آثار فرد طویل را بار کنید، آثار مختصه به فرد طویل را بار کنید، این آثار که بار نمیشود؛ اصل مثبت است.
و تا ثابت نشود فرد طویل یعنی ثابت نشود وجوب طبیعی نماز صبح که مشروط به وقت نیست، منجز نمیشود بر من بعد از خروج وقت نماز صبح بخوانم چون اثبات نشد که این وجوب نماز صبحی که بعد از طلوع شمس است وجوب نماز صبح لابشرط از وقت است. این تا ثابت نکند برای ما که وجوب تعلق گرفته است به نماز صبح لابشرط از وقت بر من منجز نمیشود این وجوب چون شاید متعلق وجوب صلات فجر مقید به وقت باشد که دیگر قابل امتثال نیست، قابل تنجیز نیست. بله اگر اصل مثبت حجت بود، لازم عقلی بقاء وجوب نماز صبح تا بعد از طلوع آفتاب این است که تعلق گرفته است این وجوب به طبیعی نماز صبح لابشرط از وقت، اگر اصل مثبت حجت بود این را بار میکردیم، اما اصل مثبت که حجت نیست.
[سؤال: ... جواب:] مرحوم آقای بروجردی به لحاظ اداء و قضاء که ادعاء نمیکردند که اینها خارج از طبیعت ماموربه هستند. ... حالا بحث در مبنای صحیح هست که وقت داخل در ماموربه است.
ممکن هست از این اشکال دوم جواب بدهیم. این اشکال دوم که خلاصهاش این شد که بر فرض استصحاب کلی قسم ثالث جاری باشد اما اینجا اثر ندارد، جاهای دیگر ممکن است اثر کند، اذا کان انسان فی الدار یوم الاحد فتصدق، استصحاب میکردیم بقاء کلی انسان را در دار، اثرش وجوب تصدق بود، مشکلی نبود. اما اینجا استصحاب بقاء جامع وجوب نماز مردد بین اینکه نماز مقید به وقت است یا نماز لابشرط از وقت است این قابل تنجیز نیست چون شاید متعلقش نماز در وقت باشد که من قادر بر امتثال آن دیگر نیستم.
ممکن است کسی از این اشکال دوم جواب بدهد؛ بگوید: ما در بحث استصحاب باید معروض حکم را به نظر عرفی نگاه کنیم نه با نظر به لسان دلیل. و لذا و لو شارع بگوید الماء المتغیر نجس، اما عرف میگوید بعد از زمان تغیر استصحاب کن نجاست را در این آب، چرا؟ برای اینکه معروض نجاست به نظر عرف ذات آب است، تغیر آن، حیثیت تعلیلیه است. این آب قبلا نجس بود چون متغیر بود، پس استصحاب میگوید الان هم بگو این آب نجس است و لو زوال تغیرش شده است. و لو لسان دلیل این است که الماء المتغیر نجس، مهم این نیست، مهم این است که از نظر عرف معروض نجاست ذات ماء است، تغیر حیثیت تعلیلیه است.
این بیان را میشود در جاهای دیگر هم پیاده کرد. مثلا بعد از اذان روز جمعه شک میکنم که آیا وجوب غسل جمعه بناء بر وجوب آن یا استحباب آن بناء بر استحباب آن ادامه دارد؟ صبح موفق نشدیم برویم غسل جمعه، ادامه دارد وجوب غسل جمعه تا غروب آفتاب یا ادامه ندارد، استحباب غسل جمعه ادامه دارد یا ندارد، اثرش این است که بینیاز میکند ما را از وضوء. ما یک اشکالی میکردیم میگفتیم: شاید شارع گفته غسل الجمعة قبل الزوال واجب یا مستحب و "قبل از زوال" قید غسل جمعه بوده است. احتمال این را ما میدهیم، استصحاب بخواهیم بکنیم بقاء وجوب یا استحباب را ثابت نمیکند متعلق چیست، شاید متعلقش غسل الجمعة قبل الزوال باشد، ثابت نمیشود که غسل الجمعة بعد الزوال یا طبیعی غسل الجمعة واجب است یا مستحب است. شاید متعلق وجوب یا استحباب متقین سابق ما غسل الجمعة المقید بما قبل الزوال باشد؛ چه ربطی دارد به غسل الجمعة بعد الزوال یا طبیعی غسل الجمعة. بله، اگر وجوب باقی باشد لازم عقلی آن این است که متعلقش طبیعی غسل جمعه است اما لوازم عقلی مستصحب که حجت نیست.
بعد به نظرمان رسید که این اشکال جواب دارد. ما چکار داریم که در مقام جعل و در لسان دلیل ممکن است شارع گفته باشد غسل الجمعة قبل الزوال واجب یا غسل الجمعة قبل الزوال مستحب؛ ما نگاه میکنیم به نظر عرف، معروض وجوب یا استحباب از نظر عرف ذات غسل جمعه است، عرف غلط نمیداند من بگویم قبلازظهر غسل جمعه واجب بود، قبلازظهر غسل جمعه مستحب بود، این را عرف غلط نمیداند، قضیه متیقنه شکل میگیرد. زمان که در لسان دلیل قید غسل الجمعة بود، از نظر عرف میشود ظرف، با اینکه در لسان دلیل قید است، میشود ظرف. قبلازظهر غسل جمعه واجب بود یا قبلازظهر غسل جمعه مستحب بود استصحاب میکنم بقاء وجوب یا استحباب غسل جمعه را تا بعدازظهر، مشکلی ندارد. درست است این متعلق حکم است و در آن ماء متغیر موضوع حکم است ولی اینها فارق نیست، مهم این است که معروض حکم به نظر عرف ذات یک شیء است و این قید حیثیت تعلیلیه است عرفا. و لذا هیچ شبهه اصل مثبت ندارد. هیچ شبهه اینکه جامع بین ما یقبل التنجیز و ما لایقبل التنجز است ندارد. استصحاب گفت که قبلا غسل جمعه واجب بود الان هم واجب است، قبلا غسل جمعه مستحب بود الان هم مستحب است، میروم غسل جمعه میکنم و کل غسل واجب او مستحب مغن عن الوضوء، میآیم با همان نماز میخوانم.
اینجا هم همین است. ما میآییم میگوییم، اگر استصحاب کلی قسم ثالث جاری باشد و اشکال اول وارد نباشد، میآییم میگوییم قبل از طلوع شمس نماز صبح واجب بود، همان که در لسان دلیل قید نماز صبح است از نظر عرف ظرف تلقی میشود، در مقام معروض حکم. نه اینکه عرف استظهارش از لسان دلیل فرق میکند، نخیر، استظهار عرف از لسان دلیل همان قید متعلق است، قید نماز صبح است ولی در مقام تشکیل قضیه متیقنه و مشکوکه میگوید من میدانم قبل از طلوع آفتاب نماز صبح بر من واجب بود، استصحاب میگوید الان هم بعد از طلوع خورشید نماز صبح بر من واجب است.
[سؤال: ... جواب] این استصحاب کلی قسم ثالث است. چرا؟ برای اینکه یقینا یک وجوبی داشتیم قبل از طلوع آفتاب که حادث بود و یقینا مرتفع شده است. فرض این است که احتمال تعدد مطلوب میدهیم یعنی یقینا یک وجوب صلات فی الوقتی داشتیم که یقینا مرتفع شده است و لذا اسصحاب کلی قسم ثالث است. فقط اشکال دوم را با این بیان میتوانیم جواب بدهیم. گاهی این اشکال کلی قسم ثالث نیست در بعضی از مثالها. کجا؟ آنجایی که از اول نمیدانیم که اصلا غسل جمعه از اول مقید بود به ما قبل از زوال یا مقید بود به تمام نهار یوم الجمعة، او دیگر اصلا استصحاب کلی قسم ثالث هم نیست. با اینکه شاید شارع فرموده غسل الجمعة قبل الزوال واجب ولی عرف میگوید من میدانم قبل از اذان ظهر غسل جمعه واجب بود، زمان را ظرف میگیرد برای قضیه متیقینه و استصحاب میکند بقاء وجوب غسل جمعه را تا بعد از زوال، مشکل حل است.
پس اشکال در مقام منحصر میشود به کلی قسم ثالث بودن.
[سؤال: ... جواب] شما در بحث اینکه موضوع استصحاب باید به نظر عرف باقی باشد یا به حسب لسان دلیل، چرا گفتید به حسب نظر عرف کافی است؟ چرا؟ برای اینکه و لو در لسان دلیل گفت الماء المتغیر نجس ولی عرف میگوید معروض نجاست ذات این آب است، تغیر حیثیت تعلیلیه است یعنی تغیر ظرف است، منتها ظرف زمانی نیست ظرف حالی است، ظرف است برای عروض نجاست بر ذات این آب، با اینکه لسان دلیل این نیست، لسان دلیل این است که الماء المتغیر نجس. اینجا هم همین است که غسل الجمعة قبل الزوال واجب اما عرف میگوید قبل از زوال غسل جمعه واجب بود، این قضیه کاذبه نیست، این قضیه صادقه است به نظر عرف، وقتی قضیه صادقه بود قضیه متیقنه ما شکل گرفت، بعد میگوییم بعد از زوال شک میکنیم در بقاء وجوب برای غسل جمعه استصحاب میکنیم. اینجا هم بعد از طلوع آفتاب شک میکنیم در بقاء وجوب برای نماز صبح، استصحاب میکنیم بقاء وجوب را برای نماز صبح. بله، این استصحاب در مقام استصحاب کلی قسم ثالث است ما در او بحثی نداریم.
پس صورت اولی این بود که در جایی که هیچ خطاب منفصلی نداریم که مطلق باشد، تمام خطابها این است که صل صلاة الفجر بین الطلوعین، خطاب مطلقی نداریم، اینجا استظهار نمیشود تعدد مطلوب و استصحاب هم جاری نیست چون استصحاب کی قسم ثالث است.
صورت ثانیه این است که ما دو تا خطاب داریم: یکی صل صلاة الصبح، دیگری صل صلاة الصبح بین الطلوعین. دو تا خطاب. یک وقت این خطاب صل صلاة الصبح بین الطلوعین ظهور دارد در ارشاد به شرطیت وقت یعنی ظهور دارد اصلا در ارشاد به شرطیت کانّه آن صل صلاة الفجر را دارد مقید میکند که و لتکن بین الطلوعین. خب اینکه این خلف فرض است که ما میخواهیم دو خطاب مستقل داریم هر دو ظهور دارد در تکلیف، هیچکدام ظهور در ارشاد ندارد. یجب علی المؤمنین صلاة الصبح، یجب علی المؤمنین صلاة الصبح بین الطلوعین. یا در مثال زلزله: یجب علی المؤمنین اذا زلزلت الارض صلاة الآیات، یک خطاب دیگر میگوید یجب علی المؤمنین اذا زلزلت الارض المبادرة الی صلاة الآیات.
اینجا گفته میشود احتمال تعدد مطلوب که هست، دو تا خطاب تکلیف هست. دو تا خطاب امر است، احتمال این هست که هر دو خطاب امر مطابق با واقع باشد، چه وجهی دارد ما به این دو خطاب امر اخذ نکنیم. چه وجهی دارد ما خطاب امر مطلق را تقیید بزنیم؟ خطاب امر مطلق میگوید بعد از اینکه زلزله شد نماز آیات واجب است، اطلاقش محتمل است مراد جدی مولی باشد، منافات ندارد که یک وجوب دیگری تعلق گرفته باشد به اتیان نماز آیات در اوائل فوریت عرفیه زلزله، بشود دو تا وجوب. مثل اینکه مولی به عبدش میگوید باید امروز نان بخری، بعد مدتی که میگذرد میگوید باید امروز نان سنگک بخری، گفته میشود چرا ما حمل کنیم مطلق را بر مقید؟ بگوییم اگر آن خطاب نان بخری مقید میشود نان سنگک بخری؟ نه، شاید دو تا واجب است: طبیعی نان خریدن نان سنگک خریدن. نان سنگک بخری امتثال هر دو تکلیف بخری، نان لواش بخری امتثال تکلیف مطلق کردی امتثال تکلیف مقید نکردی.
اینجا هم گفته میشود امر به طبیعی نماز چرا مقید بشود به امر به نماز در وقت؟ دو تا وجوب مستقل هستند، اگر نماز در وقت را بخوانیم هر دو را امتثال کردیم، اگر نماز در وقت نخوانیم آن امر به عصیان یا به هر چیزی ساقط میشود ولی امر به طبیعی نماز سر جای خودش هست.
تامل بفرمایید ببینیم آیا این بیان درست است یا درست نیست.